جمعه 30 آبان 1382

"نگاه ما به دموكراسي ايدئولوژيك نيست"، گفت‌وگوي تفصيلي ايسنا بامحسن آرمين

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس مجلس شوراي اسلامي

خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) درباره‌ي سير جناح چپ و اصلاح‌طلبان كنوني، نوع و تغيير نگاهشان به مناسبات و نهادهاي بين‌المللي، ميزان و چگونگي تاثير گذاري گروه‌هاي مختلف در جبهه‌ي دوم خرداد و مباني فكري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و چرايي تغيير رفتارهاي آنها با محسن آرمين به گفت‌وگو نشسته است كه متن كامل آن در پي مي‌آيد:

ايسنا: ديدگاهي وجود دارد كه معتقد است غرب از جبهه‌ي دوم خرداد در ايران حمايت مي‌كند و براي آن نيز شواهدي نظير اظهارات و اقدامات مسؤولين و نهادهاي كشورهاي غربي و آمريكا ارائه مي‌كنند، ديدگاه شما در اين باره چيست؟

آرمين: اين ديدگاه مسبوق به پيش‌فرض غلطي است كه به موجب آن حمايت و تأييد كشورهاي جهان از تحولات داخلي كشور و مواضع دولت‌مردان و يا جريان‌هاي داخلي دليل روشني بر انحراف است. لذا در پاسخ به سؤال شما ابتدا بايد تكليف اين پيش‌فرض و حكم پيشيني روشن شود.

بايد معلوم شود كه واقعا اين حكم صادق است يا نه؛ به سادگي مي‌شود موارد متعددي را نشان دهيم كه اروپايي‌ها از اقدام و عملكرد نظام جمهوري اسلامي و يا برخي مسؤولان آن استقبال كرده‌اند، پس بايد نتيجه بگيريم كه نظام يا آن مسؤولان، مشكل دارند كه از آنها حمايت مي‌شود. يا حتي مواردي بود كه دولت آمريكا، از مواضع جمهوري اسلامي ايران تعريف كرده و حتي آن را تعيين كننده و مثبت خوانده است؛ از جمله مواضع ايران در بحران بوسني و هرزگوين و بحران افغانستان. آيا صرفا به دليل اين حمايت و تأييد بايد مواضع و عملكرد نظام در دو بحران مذكور را مشكوك دانست؟ يا استقبال كشورهاي اروپايي بعد از اعلام پذيرش امضاي پروتكل الحاقي از سوي ايران، بايد بر اساس اين منطق، خيانت تلقي شود؟ در حالي كه چنين نيست. پس فرض پنهان اين ديدگاه اشكال دارد، جنبش اصلاحي در ايران براي پيدايش خود، از كشورهاي جهان استفسار نكرد و نظر آنها را جويا نشد. جنبش اصلاحي به عنوان يك واقعيت برآمده از جامعه ايران بر اساس تجارب طولاني در فراز و نشيب‌هاي اجتماعي 25 ساله اخير، بوجود آمده است و ما بايد با معيارها و ملاك‌هاي مستقل به ارزيابي آن بپردازيم.

ملاك قضاوت ما درباره جنبش اصلاحي اصلا نبايد خوشآمد و ناخوشآمد كشورهاي جهان باشد. اي بسا مواردي كه ناخوشايند خارجي است اما به هيج وجه به نفع منافع ملي و مصالح ملي ما هم نيست. مثلا فرض كنيد خارجي‌ها و اروپايي‌ها به شدت مخالف تروريسم هستند، حال ما بگوييم اصلاح‌طلبان به خاطر مواضع خارجي‌ها بايد موافق تروريسم شوند؟ آنان به منافع، مصالح و باورهاي خود پايبندند ما نيز بايد چنين باشيم ولو آن كه در برخي موارد منافع و مصالح و باورهاي ما با آنها مشترك باشد. با اين توضيح در پاسخ به سؤال شما عرض مي‌كنم.

اولا: حمايت غربي‌ها از برخي مواضع اصلاح‌طلبان تنها بيانگر اين حقيقت است كه آن مواضع را در مقايسه با مواضع رقباي اصلاح‌طلبان منطقي‌تر و قابل تحمل‌تر مي‌بينند. درست مانند اين كه اصول‌گرايي شيعي و جمهوري اسلامي را در مقايسه با بنيادگرايي سلفي و طالبان بسيار بيشتر مي‌پسندند. ثانيا، حكمي كه در سؤال است كلي نيست. يعني اولا غرب و آمريكا در قبال ايران و جريان‌هاي داخلي آن داراي مواضع يكپارچه نيستند. ثانيا به ويژه آمريكا همواره از اصلاح‌طلبان حمايت نكرده است. نمونه‌ي آن سخنان آقاي بوش بعد از 11 سپتامبر است و ثالثا اگر هم آمريكا حمايتي از اصلاح‌طلبان داشته، به اين واقعيت توجه داشته است كه اين حمايت، اصلاح‌طلبان را در داخل كشور با تنگناي جدي مواجه مي‌كند.

ايسنا : به نظر برخي منتقدان، جناح شما كه امروز جبهه‌ي دوم خرداد را تشكيل مي‌دهد نسبت به دو دهه اول انقلاب اسلامي، چرخش، تغيير و يا دگرگوني، در نظرات و مواضع داشته است،‌ اين نظر را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

آرمين: ببينيد! عمل و مبارزه سياسي هميشه در متني از زمان و مكان صورت مي‌گيرد و اهداف تاكتيكي به هيچ‌وجه مطلق نيستند. زمان و مكان، محدوديت‌ها، امكانات و توانمندي‌ها است كه نوع و عمل و شيوه سياسي شما را مشخص مي‌كند. حال اگر يك نيروي سياسي به رغم تغيير شرايط و مناسبات، همچنان با يك روش، زبان و منطق رفتار كند، اشتباه كرده است؛ به او بايد ايراد گرفت. بنابراين وقتي شرايط تغيير مي‌كند، شيوه‌هاي شما هم تغيير مي‌كند، به عنوان مثال شرايط عمل سياسي و اهدافي كه شما تعريف مي‌كنيد در يك نظام دو قطبي با يك نظام تك‌قطبي تفاوت بسيار دارد.

در يك نظامي كه دو بلوك شرق و غرب وجود دارند شما از امكانات آزادي‌ها و عرصه‌ها و ظرفيت‌هايي برخورداريد كه در يك نظام تك قطبي - كه در حال حاضر به سرعت به سمت آن مي‌رويم - از آن محروميد كه البته خيلي طبيعي است.

دوم اين كه شرايط داخلي‌مان هم تغيير يافته است. سال‌هاي اول انقلاب با گفتمان خاص آن دوره مواجه بوديم. كه تمام تلاش‌ها و ظرفيت‌هايمان معطوف به شكل دادن، استقرار و تثبيت نظام بود، در آن زمان شرايط كاملا انقلابي و با منطق خاص خود بود. در مقطعي ديگر كه با جنگ هشت ساله روبه‌رو بوديم تمام تلاش ما معطوف به حفظ تماميت ارضي و استقلال كشور بود. وقتي استقلال و تماميت ارضي كشور در معرض خطر است، طبيعي است كه از اهداف و آرمان‌هاي ديگر به طور موقت چشم‌پوشي مي‌شود، چرا كه استقلال و كيان كشور به عنوان بستر ايجاد دموكراسي و آزادي و به طور كلي بستر تحقق آرمان‌هاي انقلاب در معرض خطر و نابودي است و در اين صورت نمي‌توان به ساير اهداف و آرمان‌ها اولويت داد.

با توجه به اين نكات كاملا طبيعي است كه يك نيروي سياسي با يك هويت مشخص سياسي در دوره‌ها و مقاطع مختلف متناسب با شرايط، اهداف و شعارهاي محوري را براي خود تعريف كند. عليرغم اين نكته، به هيچ وجه درصدد دفاع از تماميت عملكرد چپ در گذشته يا امروز نيستم.

ايسنا: مباني و چارچوب اين تغييرات چيست؟ مثلا اگر جناح چپ سابقا نسبت به نظام بين‌الملل بدبين و شديدا داراي موضع بود نوع موافقت امروز آنها با نظام بين‌الملل بر اساس چه مباني اي توجيه مي‌شود؟

آرمين: ما هيچ‌گاه نظام بين‌الملل را عملا نفي نكرديم. مثلا هيچ‌وقت در ايران شعار خروج از سازمان ملل و مجامع بين‌المللي داده نشد، در ابتداي انقلاب مي‌بينيد كه شهيد رجايي در اجلاس غيرمتعهدها و سازمان ملل شركت كرد. بحث ما در وهله اول حفظ انقلاب و نظام و كشور بوده است و به خصوص در مقاطعي كه احساس مي‌كرديم اين انقلاب از سوي اراده‌هاي خارجي در خطر است، تلاش مي‌كرديم، مناسباتي كه در سطح منطقه‌ منجر به حاكميت اراده‌ي خارجي مي‌شود را تغيير بدهيم. به همين دليل آنچه تغيير يافته اهداف و آرمان‌هاي ما نيست. البته به صراحت مي‌گويم تجارب 24 ساله گذشته نگاه و آشنايي ما را از جهان امروز و مناسبات موجود عميق‌تر و دقيق‌تر و برخي تصورات را اصلاح و قضاوت‌هاي افراطي را تعديل كرده است؛ در اين ترديدي نيست. متقابلا جهان نيز درك واقع‌بينانه‌تري از انقلاب در نظام ما به دست آورده است. به طور مثال تجربه بنيادگرايي سلفي الجزاير و طالبان افغانستان موجب شده است، غرب درك مثبت‌تر و خوشبينانه‌تري از انديشه‌ي شيعي كسب كند. لذا آمادگي بيشتري براي تعامل با انقلاب پيدا كرده‌اند. از سوي ديگر چنان كه گفتم شرايط جهاني و بين‌المللي نيز كاملا با گذشته فرق كرده است. با توجه به همه‌ي اين عوامل ما براي تحقق اهداف خود بايد هم اهداف و هم روش‌هاي گذشته را مورد بازخواني قرار دهيم و تعقيب اهداف به روز شده را با شيوه‌هاي جديد پيگيري كنيم.

اگر ما بخواهيم يك قرائت درستي از چپ ارايه دهيم بايد بگوييم، چپ در اين دوره دو تغيير را پذيرفته است، اول بازخواني مجدد آرمان‌ها و شعارهاي انقلاب و انطباق آن با واقعيت‌هاي موجود، دوم اتخاذ روش‌ها و شيوه‌هاي نو و متناسب با شرايط موجود براي دستيابي به آن آرمان‌ها! به همين دليل طبيعي است كه در دوران جديد، ادبيات و شيوه‌هايمان عوض شده است. مهم حفظ آن جوهره و گوهر آرمان‌هاي ما است.

ايسنا: ديدگاهي وجود دارد كه چپ‌ها در برخي مواضع چرخش‌هاي معكوس داشته‌اند، مثل چرخش در نگاه به نظام سرمايه‌داري يا مباحثي در حوزه اقتصاد، آيا اين چرخش‌هاي معكوس را مي‌پذيريد؟ چگونه اين ديدگاه را ارزيابي مي‌كنيد؟

آرمين: بله. بايد به صراحت گفت كه ديدگاه‌هاي چپ در بسياري از زمينه‌ها دستخوش تغيير و تحول شده و البته اين امر به نظر من مطلوب است. بالاخره ما 25 سال تجربه در شرايط بسيار متحولي را پشت سر گذاشتيم و طبعا جريان چپ سعي كرده كه از اين تجربيات در جهت بازسازي و نوسازي ديدگاه‌هاي خود با حفظ اصول محوري و مبنايي اقدام و استفاده كند. البته اين كار مخصوص چپ‌ها نيست. آنچه شما مي‌گوييد به تمام جريان‌هاي داخلي مربوط مي‌شود اعم از كساني كه درون يا بيرون و به عبارت بهتر اپوزيسيون قانوني و غيرقانوني نظام بوده‌اند، همه دستخوش اين تغيير و تحول شده‌اند،‌ مگر جناح راست نبود كه زماني مي‌گفت به جز خمس و زكات ماليات ديگري لازم نيست و نبايد گرفته شود. الان اصلا اين حرف را نمي‌زند.

يا مگر جناح راست نبود كه مي‌گفت تعاوني يك امر ماركسيستي است اما الان ما وزارت تعاون در كشور داريم.

يعني جريان‌هاي سياسي كشور با توجه به مناسبات جديد و تجربيات گذشته، تغيير و تحول يافته‌اند؛ اگر غير از اين بود بايد ايراد مي گرفتيد. البته به نظر من جريان چپ بيشتر از تجارب گذشته استفاده كرده به همين دليل امروز بخشي از اصلاح‌طلبان كه همان چپ‌هاي سابق‌اند، موفق به جذب افكار عمومي شده‌اند.

در سطح بين‌المللي به دليل تغيير شرايط و ساير مواردي كه گفتم ‌نگاهمان به جهان نسبت به گذشته تغيير يافته است. مهم اين است اين تغيير و تحولات طبيعي و ضروري و مثبت است و نبايد انتظار داشت كه نيرويي در 20 سال گذشته بماند. بايد پرسيد كه آيا اين تغيير و تحولات با حفظ گوهر و جوهر اصلي بوده است يا نه؟ و نيز اين تغيير در مسير كمال و رفع نقايص است يا در جهت استحاله؟ كه به نظر من آن بخش از چپ گذشته، كه امروز جزو اصلاح‌طلبان هستند تغيير و تحولاتشان در مسير استحاله نيست.

ايسنا: شما در قسمتي از سخنانتان ديدگاهي كه معتقد است هر حمايتي از غرب مشكوك است را تخطئه كرديد، پس آن سخن حضرت امام كه گفتند اگر روزي غرب از شما حمايت كرد به راهتان شك كنيد چه مي‌شود؟

آرمين: من هم چنين مضموني از سخنان حضرت امام(ره) را به ياد دارم اما اين سخن را هم بايد در ظرف زماني و مكاني خود بررسي كرد ، چرا كه اگر اين جمله را حكم كلي بدانيم مواردي را مي‌توان يافت كه خود امام طوري رفتار كرده‌اند كه مورد مخالفت غرب قرار نگرفته است، از جمله بارزترين آن رفتن امام به پاريس است. امام در شرايطي به پاريس رفتند كه تقريبا هيچ‌يك از كشورهاي اسلامي ايشان را نپذيرفتند، اما فرانسه وي را پذيرفت و مناسب‌ترين شرايط را براي امام فراهم كرد. امام در پاريس برخلاف عراق مي‌توانست در مصاحبه‌ها ديدگاه‌هاي خود را بيان كند. حال چون فرانسه با امام همراهي كرد و امكان عملي براي امام فراهم كرد، پس بايد در ماهيت امام شك كنيم؟ با توجه به شواهد و قرائن بايد ديد آن سخنان در چه زماني و در چه شرايطي مطرح شده است و شرايط مدنظر امام چه‌طور بوده است؟ يا مثلا وقتي غربي‌ها از مذاكرات چهارجانبه‌ي تهران تعريف و تمجيد مي‌كنند بايد بگوييم اين مذاكرات اساسا درست نبوده است و در ماهيت جمهوري اسلامي شك كنيم؟

ايسنا: به نظر شما در چه شرايطي اين سخن درست است؟

آرمين: پاسخ به اين سؤال نيازمند تأمل بيشتري است. مثلا فرض كنيد در مواردي كه روابط با يك قدرت خارجي يا كشوري كه به مجادله و خصومت كشيده است، در چنين مواردي اگر آن قدرت متخاصم از شما تعريف كرد، شما به خودتان شك كنيد.

ايسنا: برخي معتقدند با ارتحال حضرت امام(ره) و نيز فروپاشي اردوگاه شرق، جناح چپ كه به گفته بسياري به لحاظ مذهبي متاثر از حضرت امام(ره) و به لحاظ سياسي و اقتصادي متأثر از شرق بوده، دچار خلأ تئوريك شد، شما تا چه حد اين را مي‌پذيريد؟

آرمين: انديشه امام(ره) مثل هر انديشه ديگري يك پوسته و ظاهر و يك مغز و گوهر دارد، پوسته و ظاهر قطعا مقيد به شرايط زمان و مكان است و در مواضع امام در حوادث و شرايط معين تعين مي‌يابد و مغز و گوهر انديشه‌ي امام، ثابت و جاري است. آن بخش از اصلاح‌طلبان كه هنوز خود را وفادار به امام مي‌دانند كه بخش اعظم اصلاح‌طلبان را تشكيل مي‌دهند، برخورد واقع‌بينانه‌اي با انديشه امام داشتند و در قرائت انديشه امام گرفتار ظاهرگرايي نشدند و ميان مواضع مقيد به زمان امام با ديدگاه‌هاي مبنايي ايشان كاملا تفكيك قائل شده‌اند. هنر چپ اين بود كه خود را از عوام‌زدگي در تأسي از انديشه‌هاي امام در يك دوره‌اي رهانيد.

جناح چپ به دليل از دست دادن يك حامي دچار فقر تئوريك نشد، بلكه يك نوع احساس عدم پشتوانه كرد و ضربه رواني خورد و اين ضربه روحي و رواني با كنار رفتن چپ از عرصه قدرت همراه بود و اين فضا فرصت خوبي بود كه جناح چپ خود را بازسازي كند و افكار خود را مورد نوسازي قرار دهد . هنر جناح چپ در اين مسير عبور از مرحله عوام‌زدگي بود.

ايسنا: در بسياري از عرصه‌ها شايد امروز نتوان تمايز بين جناح‌هاي كشور مثلا چپ و راست را مشاهده كرد. حال شما تمايز جناح‌ها را چگونه تعريف مي‌كنيد؟

آرمين:‌ البته من معتقد به تقسيم‌بندي فعلي جريان‌ها به چپ و راست نيستم، عرصه‌ي سياسي داخلي در دهه اول انقلاب و به دليل گفتمان خاص آن زمان به دو جريان چپ و راست تقسيم شده‌اند. در اواخر دهه دوم و اوايل دهه سوم ما با گفتمان جديدي به نام گفتمان اصلاحات با محوريت دفاع از حقوق شهروندي و دموكراسي و آزادي مواجهيم و بر اين اساس چالش‌ها و آرايش نيروهاي سياسي به شكل جديدي درآمده است. لذا الان ما در عرصه‌ي سياسي آرايشي به نام جريان چپ و راست نداريم. در اين آرايش جديد، بخش‌هايي از چپ و راست حول مطالبات اصلاحي گرد هم آمده‌اند و در جناح مقابل هم از بخش‌هايي از راست و چپ وجود دارند. مثلا كيهان كه زماني در مقابل رسالت بود و منادي چپ محسوب مي‌شد امروز در كنار رسالت و هيأت مؤتلفه قرار گفته است. يا جمعيت دفاع از ارزش‌ها كه خود را ارزشي و جزو جريان چپ مي‌دانست، بين دو جناح اصلاح‌طلب و محافظه‌كار تقسيم شده است. به همين دليل الان ديگر لازم نيست به مردم بگوييم چپ چه مي‌گويد يا راست، الان بايد بگوييم كه اصلاح‌طلبان و مخالفان اصلاحات چه مي‌گويند.

اگر منظور شما از سئوالتان اين است كه آن دسته از اصلاح‌طلبان كه هويت و پيشينه چپ داشته‌اند اكنون چه هويتي دارند؟ بايد بگويم كه اصلاح‌طلبان تركيبي از نيروهاي تكنوكرات و چپ و بخش‌هايي از راست گذشته‌اند شما به سابقه آقاي جلائي‌پور به عنوان يكي از چهره‌هاي شاخص اصلاحات نگاه كنيد، وي زماني فرماندار آقاي ناطق نوري بود يا كارگزاران تكنوكرات‌هايي بودند كه هيچگاه ماهيت چپ نداشتند، اما الان در ميان اصلاح‌طلبان هستند.

ايسنا: اصول و مباني جناح چپ چيست؟

آرمين: چپ‌هايي كه اكنون در ميان اصلاح‌طلبان هستند بر استقلال كشور در عرصه‌ي بين‌المللي تاكيد جدي دارد. يعني استقلال و تماميت ارضي را محور و اساس كار مي‌دانند. چون معتقدند كه دموكراسي در دل استقلال امكان بالندگي و رويندگي دارد، لذا اين ديدگاه به تعامل بخش چپ اصلاح‌طلبان با كشورهاي خارجي، هويتي خاص مي‌بخشد، جريان چپ به هيچ‌وجه اصلاح‌طلبي و دفاع از دموكراسي و آزادي را به معناي فراموش كردن واقعيات بين‌المللي نمي‌داند. يعني فكر نمي‌كند كه قدرتهاي خارجي كاملا نيات حسنه و مثبت نسبت به ما دارند، لذا در مساله رابطه با آمريكا تفكيكي بين ضرورت مذاكره با آمريكا و حل مشكلات فيمابين با مساله اعتماد به آمريكا و اعتقاد به خالصانه و صادقانه بودن نيات وي قائل است و حتي در مذاكره با آمريكا هم استحكام و ثبات بيشتر و اقتدار بيشتر داخلي و خارجي نظام و كشور را دنبال مي‌كنند. جريان چپ اصلاح‌طلبان، اروپا را در تاكيد بر دموكراسي و حقوق بشر، صادق‌تر از آمريكا مي‌داند و احساس مي‌كند كه رويكرد اروپايي‌ها به تحقق حقوق بشر ايدئولوژيك‌تر است تا آمريكا. البته تأكيد اروپا بر حقوق بشر را مطلق نمي‌داند. ببينيد آمريكا در بحث حقوق بشر كاملا پراگماتيست است مثلا به بهانه مبارزه با تروريسم، عراق را اشغال مي‌كند در عين حال با سازمان مجاهدين خلق كه خودش هم آن را ترويست مي‌داند، قرارداد آتش‌بس مي‌بندد، در حالي كه اگر واقعا در پي مبارزه با تروريسم بود با سازمان مجاهدين خلق هم مثل القاعده برخورد مي‌كرد. حال چنين رفتار متناقضي را شما از آلمان يا فرانسه نمي‌بينيد.

يكي ديگر از شاخص‌هاي چپ درون اصلاح‌طلبان اين است كه به هيچ‌وجه از يك قطبي شدن جهان استقبال نمي‌كند. به همين دليل بر بهبود مناسبات و همكاري نزديكتر با اتحاديه اروپا تاكيد دارد، در عين حال منادي قطع رابطه با آمريكا نيست، اما با توجه به نگاه استقلال خواهانه جدي خود، خواهان جهاني بازتر و با ابتكار عمل بيشتر براي كشورهاي در حال توسعه است، به همين دليل براي او جهان دو قطبي قطعا بهتر از جهان تك قطبي است.

در عرصه داخلي، جريان چپ مانند جريان‌هاي مدرن ديگر، دموكراسي و آزادي را قبول دارد اما نگاهش به دموكراسي ايدئولوژيك نيست بلكه آن را تجربه و معرفت بشري و بهترين و كم ضررترين شيوه موجود براي اداره جامعه تلقي مي‌كند و خود را معتقد و ملتزم به آن مي‌داند، لذا از يك طرف دموكراسي را تابو نمي‌كند و در پيشگاه آن عدالت و يا هر ارزش ديگري را قرباني نمي‌كند. البته چپ بين آزادي و دموكراسي تفكيك قائل است و آزادي را ارزشي در كنار عدالت مي‌داند و آنها را توامان مي‌خواهد.

جناح چپ، ممكن است راه‌هاي دستيابي به عدالت را در شيوه‌هاي سنتي گذشته نبنيد؛ كه نمي‌بيند، اما به هر حال عدالت را به عنوان يك آرمان و ارزش مورد توجه قرار مي‌دهد و راه‌هاي جديدي براي دستيابي به عدالت جست‌وجو مي‌كند، در اين راه به حقوق شهروندي و برابري در مقابل قانون معتقد است.

آنچه كه رويكرد جريان چپ مسلمان را به مسائل داخلي شكل مي‌دهد، تفكيك بين دوره انقلاب به مفهوم فروپاشي نظم كهن و ايجاد نظم جديد با دوره استقرار است. بدين معنا كه شما در دوره استقرار مي‌توانيد اهداف انقلابي داشته باشد، اما مجاز به استفاده از روش‌هاي انقلابي نيستيد. روش‌هاي انقلابي متعلق به زماني است كه قانوني وجود ندارد و امور بر بستر خود جريان نيافته و موازين و مناسبات هنوز تعريف نشده است، ولي در دوران استقرار اين‌ها همه تعريف شده و به صورت نظمي آمده كه خود نظام ايجاد كرده است بنابراين نظام مجاز به رفتاري فراتر از مناسباتي كه خود تعريف كرده تحت عنوان رفتار انقلابي نيست. بر اين اساس چپ معتقد به حاكميت قانون و حقوق شهروندي است.

ايسنا: چه احزابي در جبهه‌ي دوم خرداد جزو اين جريان چپ مورد نظر شما هستند و جايگاهشان چيست؟

آرمين: علاوه بر سازمان مجاهدين انقلاب، برخي از فعالان سياسي و برخي گروه‌هاي دوم خرداد مثل بخش‌ اصلي جبهه مشاركت، در اين طيف و ديدگاه مي‌گنجند. به همين دليل تصور مي‌كنم كه بخش مهمي از جريان اصلاحات تحت تاثير اين ديدگاه است البته ديدگاه‌هاي ديگري در جريان اصلاحات وجود دارد، حتي ما چپ‌هايي در جريان اصلاحات داريم كه رويكردهاي محافظه‌كارانه دارند. يا جريان‌هاي تكنوكرات و جريان‌هايي هستند كه به عدالت اصلا معتقد نيستند و دموكراسي را يك ارزش مي‌دانند و نگاهشان به دموكراسي ايدئولوژيك است. اما بخش جريان چپ در جريان اصلاحي تاثير تعيين‌كننده‌اي دارد.

ايسنا: تصويري كه از جريان چپ ارائه داديد آيا به مفهوم آن است كه جناح منتقد شما چنين نيست؟ مثلا به استقلال معتقد نيست؟

آرمين: منظور من اين نبود كه چون اين جريان به استقلال اعتقاد دارد جريان‌هاي ديگر با استقلال مخالفند، منظورم اين بود كه نوع نگاه سياسي جريان چپ به مقولات سياسي بر اين پايه استوار است. يعني وقتي ما ساختار تفكر چپ را ترسيم مي‌كنيم، اولين سنگ استقلال است در حالي كه جريان‌هاي ديگر لزوما چنين نيستند مثلا جريان “ذوب در ولايت“ مليت و استقلال را محور نمي‌داند، بلكه بر محوريت اصل ولايت تأكيد دارد و ساحت انديشه و اعتقاد را با ساحت عمل سياسي كاملا مخلوط مي‌كند. مثلا جنگ را نه دفاع از آب و خاك بلكه تنها دفاع از اسلام مي‌داند، در اين نگاه استقلال، مفهوم ويژه و ارزش مستقل ندارد ، در حالي كه اگر امروز اسلام به يك برنامه عملي سياسي ترجمه شود، نمي‌توان آن را از استقلال تفكيك كرد. اسلامي كه نافي و يا بي‌توجه به استقلال باشد نمي‌تواند راهنماي عمل سياسي باشد.

ايسنا: جريان چپ درون اصلاحات چه ديدگاهي نسبت به سكولاريسم و لائيسم دارد؟

آرمين: جريان چپ هم‌چنان به نقش‌آفريني و حضور دين در عرصه اجتماعي و سياسي معتقد است البته در اين زمينه به لحاظ فكري و تئوريك دچار تحولاتي شده و سعي كرده است كه نقاط آسيب‌پذير اين نظريه را شناسايي و مرتفع كند و حتي‌المقدور تصويري عملي و كارآمد از اين ايده را مطرح كند لذا اگر در گذشته، چپ در اين زمينه مرزبندي با راست نداشت، از انتهاي دهه‌ي اول به تدريج مرزبندي مشخصي با راست پيدا كرد.

وقتي ما مي‌گوييم دين نقش و كاركرد اجتماعي و سياسي دارد، ‌منظورمان اين است كه دين در سطح ارزش‌ها و راهبردها كاملا مي‌تواند در عمل سياسي و اداره يك حكومت تعيين‌كننده باشد و در عرصه عمل هم صرفا ملاك‌ها و معيارهاي عامي را در اختيار انسانها قرار مي‌دهد كه شيوه‌ي به‌كارگيري آنها به عهده عقل بشري و دستاوردهاي بشري است.

از سوي ديگر هم جريان چپ با جريان سكولار مرزبندي دارد و دين را يك مقوله صرفا فردي نمي‌داند، ‌يعني هم با جريان راست و هم با جريان سكولار و نيز با جريان‌هاي اقتدارگرا مرزبندي مشخصي دارد، چون نوع نگاه و تلقي‌اش از دين در عرصه اجتماعي و سياسي به هيچ‌وجه با آزادي و حقوق انسانها تعارض ندارد يعني در عين استفاه از دين و كاركرد اجتماعي، سياسي آن و در رعايت حقوق انسان‌ها به تعارض نمي‌رسد، در حالي كه جريان‌هاي اقتدارگرا قرائتي از دين ارائه مي‌دهند كه مي‌تواند تمام حقوق انسان‌ها را نفي كند و هر قانون و قراردادي اجماعي را زير پا بگذارد.

ايسنا: ديدگاه‌هايي وجود دارد مبني بر اين كه غرب درصدد ايجاد تغيير در فرماندهي اصلاحات است اين ديدگاه معتقد است غرب علاقه دارد فرماندهي اصلاحات در دست گروهي باشد كه مواضعشان نسبت به نظام منفي است و از نيروهاي داخل نظام محسوب نمي‌شوند، و از اعطاي جايزه‌ي صلح نوبل به شيرين عبادي در اين راستا ياد مي‌كنند تا چه حد اين تحليل‌ها را منطبق با واقعيات مي‌بينيد؟

آرمين: بله چنين تحليل‌هايي به خصوص در مورد انتخاب خانم شيرين عبادي وجود دارد اما شخصا با اين تحليلها موافق نيستيم و معتقدم كه اين گونه تحليلها هرچند كه تا حدودي ممكن است يك سري دغدغه‌هاي قابل فهم داشته باشد. اما ناشي از بدبيني مفرط و بي‌اعتمادي و سوءظن مفرط نسبت به خارج از كشور است. اين سوءظن هم دلايل مختلفي دارد؛ يكي بدبيني تاريخي و فرهنگي ما به بيگانگان است و يك مقدار آن هم ناشي از نگرش توهم توطئه است ذهنيتي كه از رفتار غرب در طول تاريخ پديد آمده اين نگاه را تشديد مي‌كند. اين عوامل دست به دست هم مي‌دهد و چنين تحليلهايي را به وجود مي‌آورد.

من با اين تحليلها چندان موافق نيستم و به‌ويژه مواضع و عملكرد خانم شيرين عبادي در اين چند وقت گواه روشني بر اين مدعاست و معلوم مي‌كند كه بسياري از نگراني‌ها در اين زمينه غيرموجه و غيرقابل قبول است. اظهارات‌ خانم عبادي در اين مدت كاملا پخته، عاقلانه و همه‌جانبه بوده است.

اما اين‌كه امكان ايجاد آلترناتيوي براي جريان اصلاحات وجود دارد را به هيچ وجه نمي‌توان منتفي دانست. يعني اگر واقعا جريان اصلاحي در داخل نافرجام بماند و با شكست مواجه شود و ثابت شود كه نظام تحمل پذيرش جرياناتي با رويكردهاي اصلاحي را ندارد، بايد مطمئن بشويم كه بيگانگان براي ما چهره‌ و يا جريان‌ خواهند ساخت. اين كار هم جديد نيست ما در سه يا چهار سال اخير بارها اعلام كرده‌ايم كه خاتمي آخرين تير تركش و آخرين امكان نظام براي تثبيت، مقبوليت و استحكام پايه‌هاي خود است. اگر اين جريان شكست بخورد يا اين‌گونه القا شود كه نظام قابليت اصلاح از درون و درچارچوب مباني خود را ندارد. طرحهاي آلترناتيوي از بيرون از نظام و با اراده‌هاي خارجي به طور طبيعي شكل مي‌گيرد. يا در حالت خوشبينانه، جريانهايي خارج از عرف و نرمهاي پذيرفته شده و غيرقابل پذيرش براي نظام شكل خواهد گرفت و جامعه راه‌حل اصلاح را خارج از نظام جست و جو خواهد كرد.

ايسنا: گاهي از سوي برخي جريانات عنوان مي‌شود كه جريانات مؤثر و رهبري كننده در جبهه دوم خرداد كارآمد نيستند ‌ اين را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

آرمين:‌ نقد و عملكرد جريان اصلاحات و گروههاي تاثيرگذار آن امري مطلوب است و ما بايد از آن استقبال كنيم. اشكالي هم ندارد كه عده‌اي معتقد باشند كه جريان اصلاح‌طلب يا مجموعه‌هاي موثرتر در اين جنبش توانايي لازم براي اداره ‌اين جريان را ندارند. اما با حرف زدن كه مشكل حل نمي‌شود.

تحولات سياسي نيازمند عمل و ابتكار است. اگر طرح‌هاي آلترناتيو و مجموعه‌هايي باشند كه بتوانند در چارچوب اصلاح‌طلبي استراتژي‌هاي موفقي ارايه دهند و بتوانند راهگشايي كنند، به طور طبيعي مي‌توانند رهبري جريان اصلاحي را به عهده بگيرند و قبلي‌ها به صورت طبيعي كنار مي‌روند، همه چيز به داشتن فكر، ايده، راهبري و نظرات و اقدامات ابتكاري بستگي دارد.

ايسنا: انتقادات شما از عملكرد جبهه‌ي دوم خرداد چيست؟

آرمين: فكر مي‌كنم كه موقعي بايد اين كار را انجام داد كه ما يك دوره مبارزه را كاملا پشت سر بگذاريم و پرونده آن را ببنديم. فكر مي‌كنم كه زمان اين بحث‌ها، بعد از انتخابات است، چون فكر مي‌كنم ما تا انتخابات يك دوره از رقابت سياسي را پشت سر گذاشته‌ايم. از اين نظر نتيجه انتخابات مهم نيست، اما اگر آنطور كه جريان مخالف اصلاحات طراحي كرده كه با رد صلاحيت گسترده داوطلبان و برگزاري يك انتخابات غيرآزاد، روبه‌رو باشيم، مجلسي كاملا فرمايشي و از پيش تعيين شده ايجاد مي‌شود، كه در اين صورت بايد پروژه اصلاحات را كاملا خاتمه يافته تلقي كنيم. آن وقت مي‌نشينيم و دستاوردها و ناكامي‌هاي اصلاحات و عملكرد اصلاح‌طلبان و موانع پيش روي آنها را بررسي مي‌كنيم و اگر مجلس هفتم بر اساس يك انتخابات و رقابت آزاد شكل بگيرد وارد دوره‌اي جديد مي‌شويم كه بايد به پشتوانه‌ تجارب گذشته و جمع‌بندي عملكرد گذشته به طراحي برنامه دور جديد اصلاحات بپردازيم.

ايسنا: ديدگاه شما درباره‌ي فشارهاي غربي‌ها به كشورمان در مواردي نظير فناوري هسته‌اي و حقوق بشر چيست؟

آرمين: اين تلقي در مورد پذيرش پروتكل كه “به ما فشار آوردند و ما پذيرفتيم“ در جامعه و نيز در خارج از كشور خيلي شايع شده است.

اتفاقا اشكال هم همين‌جاست پروتكل الحاقي را بيش از 120 كشور پذيرفته‌اند و ادعاي فروخته شدن استقلال كشور با پذيرش اين پروتكل خيلي ادعاي مسخره‌اي است. از سوي ديگر مسؤولان بلندپايه‌مان همواره بر عدم تلاش براي رسيدن به تسليحات كشتار جمعي و هسته‌يي تأكيد كرده‌اند و بر اين نكته كه توليد سلاح‌هاي اتمي و كشتار جمعي اساسا با آموزه‌هاي ديني ما در تعارض است، اصرار داشته‌اند، سؤال اين است كه چرا بايد به دليل يك سري شعارها و مواضع موهوم برخي جريان‌ها، در پذيرش اين پروتكل آنقدر تعلل كنيم كه اروپا فشار بياورد و بعد از آن را بپذيريم تا به گونه‌اي تداعي شود كه “ما با اكراه آن را پذيرفته‌ايم.“؟

عين همين مساله را در مورد حقوق بشر ببينيد. در اين‌جا دو جريان در داخل هستند؛ يك جريان كه قبلا پذيرش پروتكل را ضد استقلال مي‌دانست پذيرفتن حقوق بشر را ضد اسلام و ضد خدا و پيامبر مي‌داند گروهي هم مي‌گويد كه حقوق بشر يك مسأله‌ي انساني و مبتني بر آموزه‌هاي ديني ماست.

حال ما نبايد كار را به جايي برسانيم كه اين تلقي در مورد حقوق بشر نيز تداعي شود كه تحت فشار خارجي آن را پذيرفته‌ايم. بلكه خود به عنوان منادي دين اسلام بايد پيشگام باشيم و نشان دهيم كه دين مبين اسلام مغايرتي با حقوق بشر ندارد.

مطبوعات را بدون ضابطه و بي قانون محدود و توقيف نكنيم. متهم وكيل داشته باشد، شكنجه نشود، با چشم‌بند شب بي‌خوابي نبيند، آيين دادرسي درست اجرا شود، كدام اين‌ها خلاف اسلام است؟ اين‌كه يك نفر يك سال در انفرادي نماند برخلاف اسلام است؟ و مغايرت با دين و شرع دارد؟ اين‌كه دادگاه شما هيات منصفه داشته باشد، اين‌كه قاضي شما دستش باز نباشد كه به جاي صدور حكم، خدايي كند، اينها خلاف دين اسلام است؟

ما كه مي‌توانيم در منطقه پيشگام حقوق بشر باشيم با شعارهاي وهن‌آلود و بي‌پايه تحت عنوان دفاع از اسلام و خدا و پيغمبر مقاومت مي‌كنيم تا در نهايت با هزينه‌ي بالا مجبور به پذيرش آن مي‌شويم.

اگر ما مي‌گوييم نظارت نهادها و مراجع مدني بر امر قضا و قضاوت و زنداني‌ها را بپذيريد خلاف اسلام است؟، اين‌كه مي‌گوييم بگذاريد نمايندگان مطبوعات و وكلاي مجلس از زندان بازديد كنند و وضع زندان را ببيند و اشكالات و انتقادات را گوشزد كنند تا اصلاح شود، خلاف اسلام است؟ به عنوان استقلال قوه‌ي قضاييه به مجلس و مردم توضيح نمي‌دهند. نتيجه اين مي‌شود كه گزارشگر آزادي بيان كه به اين مملكت مي‌آيد مجبور مي‌شوند جلويش بنشينند ، به سؤالات وي پاسخ دهند و اجازه دهند كه او از زندان‌ها بازديد كند.

يا وقتي ماجراي زهرا كاظمي به وجود مي‌آيد. وقتي نماينده‌ا‌ي به قتل زهرا كاظمي اعتراض مي‌كند و خواهان رسيدگي شفاف و بي‌پرده به آن مي‌شود، برايش هزار و يك مشكل درست مي‌كنند. اما از آن طرف كيفر خواست پرونده زهرا كاظمي را، قبل از تشكيل دادگاه دست سفير كانادا مي‌دهند.

كميسيون اصل نود مجلس وقتي دادستان را براي توضيح احضار مي‌كند، به بهانه‌ي استقلال قوا با جواب منفي دادستان مواجه مي‌شود اما دادستان به گزارشگر آزادي بيان كه از سوي نظام بين‌الملل آمده، توضيح مي‌دهد.

آيا قوه‌ي قضاييه براي مجلس مستقل است براي گزارشگر بين‌المللي آزادي بيان مستقل نيست؟

به نمايندگان ملت ايران پاسخ نمي‌دهند اما به نمايندگان كشورهاي خارجي پاسخ مي‌دهند و اسم اين را استقلال، عزت و حكمت مي‌گذارند. آن‌وقت به ما مي‌گويند بيگانه‌پرست!!

وقتي به نمايندگان مردمتان توضيح نمي‌دهيد، يعني مردم را قبول نداريد و وقتي با نمايندگان بيگانه صحبت مي‌كنيد يعني آنها را قبول داريد، اگر اين روند ادامه بيابد مردم هم شما را قبول نخواهند داشت.

لذا ما فقط براي خود دردسر درست مي‌كنيم و حقوق بشر كه ما مي‌توانيم منادي آن باشيم را نقض مي‌كنيم و در نهايت تحت فشار بيگانه ناگزير مي‌شويم بپذيريم و آبروي خود را از دست بدهيم.

ايسنا: آقاي آرمين چند سؤال درمورد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران داشتم. معمولا اعضاي سازمان شما مواضع هماهنگي داشته‌اند، اما اخيرا در سخنان برخي اعضاي آن برخي اظهارات مخالف ديده مي‌شود، آيا سازمان هماهنگي خود را از دست داده است؟

آرمين: اين كه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي يكي از منسجم‌ترين و هماهنگ‌ترين تشكلهاي سياسي به لحاظ فكري و ديدگاهي است درست است و شايد در بين احزاب سياسي موجود هيچ تشكلي به لحاظ فكري و سياسي به اندازه‌ي سازمان انسجام داشته باشد. اما اين امر به هيچ وجه به معناي نبود اختلاف نظر در ميان اعضاي سازمان نيست. اتفاقا اختلاف نظر ما در سازمان كمتر از ديگر احزاب نيست. ولي وجه تمايز سازمان با ساير گروه، تعهد و التزام بيشتر اعضاي سازمان به ديدگاهي است كه به عنوان برآيند ديدگاه مجموعه مطرح مي‌شود.

به لحاظ تيپ‌شناسي هم كه ببينيد تفاوت روشني بين هاشم آغاجري و مصطفي تاج‌زاده يا محمد سلامتي و يا بهزاد نبوي مي‌يابيد.

محيط دروني سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي يك محيط دموكراتيك است و در موضوعات مختلف تمام ديدگاهها باهم گفت و گو و مباحثه مي‌كنند و نهايتا مجموعه يا با يك اكثريت قاطع و يا به طور جمعي به يك نظر دست مي‌يابد. ضمن اين‌كه اعضا مي‌توانند نظر خاص خود را داشته باشند. اما چون روند اقناعي است، در بسياري از موارد چالشها و گفت و گوها موجب تقارب نظرات و ديدگاهها مي‌شود. به همين دليل است كه در مواردي كه اعضاي سازمان در آن به جمع‌بندي رسيده‌اند اختلاف نظر كمتر است. در آن موضوعاتي كه مورد بحث قرار نگرفته به دليل سابقه‌ي طولاني فعاليت مشترك اختلاف نظر كمتر است.

ايسنا:‌ سازمان شما با توجه به تغيير و تحولاتي كه در ميان جريان‌ها به وجود آمده، جايگاه مذهب و ايدئولوژي در سازمان شما چيست؟

آرمين: سازمان هم‌چنان يك تشكل سياسي مذهبي و داراي گرايشات ايدئولوژيك است.

در مورد واژه‌ي ايدئولوژي هم فكر مي‌كنم كه اين واژه دچار بلاهاي زيادي در دو دهه‌ي اخير شده است. مثل واژه روشنفكر، كه در دوره‌اي ممدوح و مايه‌ي فخر و نشاندهنده‌ي فهم بالا و كمالات بود ، زماني هم به فحش سياسي تبديل شده بود.

ايدئولوژي هم زماني يك واژه‌ي پرطمطراق و قابل احترامي بود وقتي مي‌گفتند يك فرد ايدئولوگ است يعني يك مجموعه‌ي فكري سيستماتيك به هم پيوسته و داراي مباني دارد كه خوب مسايل را مي‌فهمد،‌ تحليل مي‌كند و راهگشايي مينمايد. يك موقع هم ايدئولوژي مظهر توتاليتاريسم، استبداد و ديكتاتوري شد و ديوي گرديد كه قاتل انسانيت است.

مفهوم ايدئولوژي را ما تعيين مي‌كنيم اگر مي‌بينيم يك واژه گرفتار تغيير مفاهيم و تحولات مفهومي به اين گستردگي مي‌شود علت را بايد در خودمان جست و جو كنيم. يعني اين ما هستيم كه اين‌قدر تغيير كرده‌ايم و به اين واژه‌ها مفاهيم و معاني اين‌قدر متفاوت داده‌ايم. بايد ديد كه چطور در عرض پانزده سال دچار تغيير و تحول تا اين حد شده‌ايم؟

آيا جز اين است كه ما بر خلاف مفهوم صحيح يك روشنفكر اسير فضا و جو و محيط هستيم. روشنفكر مقهور فضا و جو نيست بلكه منتقد جو است و سعي مي‌كند كه از سطحي فراتر به محيط خود و مشكلات آن بينديشد. و همواره محيط بر مشكلات خود است نه محاط در آن.

مشكل آنجاست كه به محض فروپاشي بلوك شرق كه آمريكا آن را پيروزي ايدئولوژيك ليبرال سرمايه‌داري بر كمونيسم تبليغ كرد، برخي روشنفكران ما كاملا تحت تاثير اين فضاي بين‌المللي قرار مي‌گيرند.

در اين فضا ايدئولوژي در بدترين و منفورترين وجه ممكن تعريف مي‌شود. بعد مي‌گوييم ايدئولوژي چيز بدي است! يعني ايدئولوژي در استالينيستي‌ترين مفهوم آن تعريف مي‌شود كه نمي‌دانم تا چه حد درست است. بعد تخطئه مي‌شود در حالي كه از اول تعريف ايدئولوژي اين نبود! و حداقل بخش مذهبي تفكر چپ چنين تعريفي از ايدئولوژي نداشت! جريان مذهبي در قبل از انقلاب، خود را ايدئولوژيك مي‌ديد و در عين حال همواره منطق ماركسيست‌ها را مبني بر اين كه هدف وسيله را توجيه مي‌كند،‌ نقد مي‌كرد. آن تعريف از ايدئولوژي كه نشانگر يك تفكر كاملا اقتدارگراست ، محيط را ساده مي‌كند، جزم ايجاد مي‌كند و همه را از هويت انساني خود خارج و مريد و تابع مي‌كند و سعي دارد كه بهشت روي زمين ايجاد كند اگر نشد، ‌از زور استفاده كند، هيچ گاه مورد نظر جريان ايدئولوژيك مذهبي نبوده است، اصلا چنين تلقي در گرايشات مذهبي ايران جز مجاهدين خلق وجود نداشت. البته حركت افراطي را نفي نمي‌كنم، چنين حركت‌هايي هميشه وجود داشته است.

يكي از نمونه‌هاي روشن، ماجراي انحراف در سازمان مجاهدين خلق و كودتايي است كه در آن صورت گرفت و اين اتفاق زخمي بر پيكره‌ي جريان ايدئولوژيك مذهبي بود.

در تمام نقدهايي كه به تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق زده شد اين تحليل بود كه: بسيار خوب آقايان! شما حضرات بخشي از اعضاي سازمان هستيد و فكر مي‌كنيد كه مباني تئوريك سازمان غلط بوده، برويد يك سازمان جداگانه و براي خود تشكيلات مستقل تأسيس كنيد. چرا بايد آدم‌ها را بكشيد؟ و تصفيه خونين كنيد؟ نقدهايي كه در آن زمان هم به كودتا در سازمان بود اين بود كه چرا بايد با مخالفان فكري خود اقتدارگرايانه و توتاليتر برخورد كنيد؟

ايدئولوژي اصلا چنين مفهومي ندارد اين معنا را در ايران شايد اولين بار آقاي دكتر سروش مطرح كرد. ايدئولوژي را به عنوان يك مجموعه‌ي جزم‌گراي كاملا منطبق با ديدگاه توتاليتر و فاشيستي مطرح كرد و آن را تخطئه نمود. من اين ديدگاه ايشان را علي‌رغم ارادتي كه به ايشان دارم كاملا قابل نقد مي‌دانم . شما به هر كتاب فرهنگ سياسي مراجعه كنيد حتي در ابتدايي‌ترين آنها، چنين تعريف و معنايي از ايدئولوژي نمي‌يابيد. تنها انديشه‌ي ليبرال سرمايه‌داري آن هم از نوع پوپري است كه ايدئولوژي را با چنين معناي مذمومي مطرح مي‌كند البته ماركس هم ايدئولوژي را تخطئه مي‌كرد اما نه به دليل اين كه زمينه‌هاي فاشيسم و اقتدارگرايي را فراهم مي‌كند بلكه به دليل اين كه زاييده روشنفكري بورژوازي است.

ايسنا: پاسخ شما به مدعيان پايان عصر ايدئولوژي‌ها چيست؟ آيا اساسا عمل سياسي و اجتماعي بدون ايدئولوژي ممكن است؟

آرمين: ببينيد، عمل سياسي اجتماعي بدون ايدئولوژي ممكن نيست شهيد مطهري مي‌گفت؛ نفي فلسفه هم فلسفه مي‌خواهد، و براي مقابله با فلسفه گريزي از فلسفه نيست. چون انسان يك سري سؤالات و دغدغه‌ها دارد كه نمي‌تواند خارج از فلسفه به آنها بيانديشد. يك فرد وقتي كه مي‌خواهد از مرحله‌ي فرد بودن و از حوزه‌ي شخصي خارج شود و در عرصه‌ي عمومي گام بگذارد گريزي از ايدئولوژي ندارد. ايدئولوژي لازمه‌ي هر فعاليت سياسي است چون هر فعاليت سياسي معطوف به يك سري اهداف و استراتژي و ارزشهاست. يك كنشگر سياسي در وهله اول هدفهايي دارد كه بر اساس يك ارزشهايي انتخاب كرده است. در مرحله‌ي دوم تحليل و راهبرد و برنامه‌اي تعريف مي‌كند كه به وسيله‌ي آن به وضع مطلوب برسد. به محض اين‌كه بگوييد وضع مطلوب، يعني ارزش‌گذاري كرديد و آن ارزشها را ايدئولوژي به شما مي‌دهد. شما براي هر حركت سياسي ناگزير از ايدئولوژي هستيد. چون حركت سياسي بايد و نبايد دارد. تمام كساني كه به عنوان يك كنش‌گر سياسي نفي ايدئولوژي مي‌كنند، همه ايدئولوژيك فكر مي‌كنند سمبل آنها آقاي گنجي است. گنجي يكي از كساني است كه بيشترين حمله را به ايدئولوژي كرده است اما به نظر من ايدئولوژيك‌تر از هر عنصر سياسي است.

ايسنا: برخي متهم مي‌كنند تفكر ايدئولوژيك از هر دري وارد شود منجر به توتاليتاريسم خواهد شد، نظر شما در رد اين اتهام چيست؟

آرمين: نمونه‌هاي روشني داريم كه چنين نشد. بسياري از جريانهاي مذهبي بودند كه برخلاف مجاهدين خلق به توتاليتاريسم نرسيدند و ايدئولوژيك بودند، مثل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، يا نهضت آزادي.

نهضت آزادي هنوز هم مدعي نيست كه يك سازمان بدون ايدئولوژي است و هنوز هم خود را يك سازمان ايدئولوژيك مي‌داند حداقل گرايشات ايدئولوژيك امثال مهدي جعفري و سحابي در نهضت آزادي خيلي پررنگ بوده و هست. اينها كجا به توتاليتاريسم رسيدند؟ حتي ما در جهان، احزاب كمونيست زيادي داريم كه توتاليتاريست نشدند. هيچ ملازمه‌اي بين ايدئولوژي و گرايشات توتاليتارسيم وجود ندارد.

تجربه‌هاي عملي هم نشان نمي‌دهد كه هركس به ايدئولوژي قائل است در نهايت به توتاليتاريسم مي‌رسد.

ايسنا: شما در تحليل خود پيرامون روشنفكري به برخي انتقاد كرديد كه اسير فضا مي‌شوند ، فكر مي‌كنيد علت چيست؟

آرمين: اين واقعيت دارد كه بخشي از جريان روشنفكري ما در تاريخ معاصر همواره اين نقطه‌ضعف را دارد كه به جاي اين‌كه خود را فراتر از تحولات، تعريف كند و تحولات اجتماعي را نظريه‌پردازي كند و جهت دهد خود گرفتار تحولات مي‌شود.

علت آن شايد اين است كه بخشي از جريان روشنفكري ما به لحاظ تئوريك اولا خيلي عميق نيست و ثانيا در مقابل جريانهاي فكري به‌خصوص غرب، خيلي داراي اتكاي به نفس نيست و كمتر در جهت بومي‌سازي ايده‌هاي فكري تلاش كرده‌ است كمتر توليد مي‌نمايد و بيشتر متكي به منابع غيربومي است و طبيعي است كه پذيرش و اجراي تمام دستاوردهاي غرب غيربومي كردن به آسيب‌پذير شدن و ناكارآمدي تفكرات و ايده‌ها و عدم استحكام تئوريك آنها منجر مي‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/1490

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"نگاه ما به دموكراسي ايدئولوژيك نيست"، گفت‌وگوي تفصيلي ايسنا بامحسن آرمين' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016