اکثرهموطنان در ذهن خود "تحریم انتخابات" را نوعی برخورد ایستا، بغض آلود، کینه توزانه و قهرآمیز با مقوله انتخابات تلقی میکنند. و این مسئله به نظر من برداشت درستی نیست. انتخابات عملی ترین شکل شرکت فردفردیک جامعه در اداره امور و مسئولیتهائی است که این اداره طلب میکند.
شرکت در اداره امور، با واسطه و از طریق انتخاب اشخاصی است که به تشخیص مردم میتوانند خواستهای آنها را جامه عمل بپوشانند. حق رأی دادن زمینه اصلی انتخابات است که در ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر به این شرح بیان شده است " هرکس حق دارددراداره عمومی کشور خویش، مستقیما یا از طریق نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جوید" و" اراده ملت باید از راه انتخابات و درصداقت انجام گیرد" ... در این صورت انتخابات مظهر اراده مردم و سنجشی برای صداقت حاکمیت و مرتبه مردمسالاری در یک جامعه است. هدف انتخابات شرکت افراد یک جامعه در تأمین برابری حقوق و آزادی در همه وجوهاتش( آزادی بیان، عقیده، شغل، سکونت، و...) ورشد کشور میباشد. و همانطور که در اعلامیه حقوق بشر آمده ، افراد در انتخاب وکیل خود باید آزاد باشند. درحقیقت چنانچه اشخاص را از این حق انتخاب آزاد وکیل، محروم کنند، حق انتخاب اورا از بین برده اند. و شرکت او در انتخابات معنی خود را از دست میدهد. درضمن، رأی دادن یک وظیفه هم هست، زیرا هرفردی فراخوراستعدادخویش ، برای احقاق حقوق و بهزیستی خود و همنوعانش باید فعال باشد. این فعال بودن وظیفه ای را برای افراد یک جامعه ایجاد میکند، وآن شرکت در انتخاب کردن(یا کاندیدشدن) بهترین و شایسته ترین است. اما اگر مردم خود نتوانند بهترین و شایسته ترین را به صورت آزاد برگزینند، یعنی کاندید شدن به صورت آزاد نباشد، مردمسالاری معنی خود راازدست میدهد، زیرا انتخابات آزاد و مردمسالاری در رابطه تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند.
دروضعیتی که اکنون ایران درآن قراردارد، مردم دربرابر پیش آمد انتخابات مجلس هفتم، چهار نوع برخورد میتوانند داشته باشند:
1- برخورد اول مربوط میشود به آندسته ازمردم که هوادار قانون اساسی موجود میباشند و معتقدند (یا وظیفه خودمیدانند ویاموقعیتشان ایجاب میکند) که بهترین نوع اداره جامعه از طریق ولایت مطلقه فقیه جاری میشود، خواستار تقویت جناح راست یا "تمامیت خواه" میباشند و درانتخابات شرکت کرده و به کاندیدهای این جناح رأی میدهند. در سنجش افکاری که خبرنامه امیرکبیر به عمل آورده است، تعداد آنان 9 درصد واجدین شرایط رأی دادن است.
2- برخورد دوم را کسانی دارند که خواهان تغییراتی هستند و معتقدندوضع موجود در بن بست است و کارآیی ندارد. اما برای تغییرات نه برنامه ای در چشم انداز میبینند، نه هدفی روشن، وتنهاابزار تغییرات مسالمت آمیز، یعنی انتخابات آزاد را در دست ندارند. درصورت شرکت نکردن درانتخابات، احساسشان براین است که رآی ندادن خود نوعی کمک کردن به وضع موجوداست، زیرا چشم انداز دیگری جهت تغییرات در ذهن خویش ندارند و از کسانی هم که در گذشته با وعده های تغییرات، به ارگانهای دولتی دست یافتند، ناامیدشده اند. ( البته مسئولیت این ناامیدی متوجه آنهائی است که بدون داشتن برنامه و ابزار روشنی با وعده های خود نور امیدی را در دل مردم روشن کردند بدون توجه به آینده کاری که میکنند. با کمال تأسف اکنون شاهد تکرار همان سیاست هستیم) . این عده با منطق اشتباه "انتخاب بداز بدتر" و بابی اعتمادی و نداشتن امیدی به گشایش، درانتخابات شرکت میکنند. اینان همانند بخشی از اصلاح طلبان، عقیده دارند چنانچه مجلس دردست اصلاح طلبان نبود، وضع از اینهم که هست بدتر میشد. و قانع اند به اینکه " وضع ازاینهم که هست بدتر نشود" و امیدی به بهبودی ندارند. با این منطق در انتخابات شرکت میکنند و به هر کاندیدی از اصلاح طلبان که شورای نگهبان تأیید کند رأی میدهند. تصور نمیشود تعداد این افراد همسنگ انتخابات قبلی باشد. طبق نظر سنجی خبرنامه امیرکبیر، چنانچه شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای اصلاح طلبان را تأیید کند،(البته با قید "انتخابات آزاد" که بعدا تصحیح شد) حداکثر 14 درصد کل واجدین شرائط رأی دادن میباشد.
3- برخورد سوم را آندسته از مردم دارند که خواهان تغییرات هستند، اما امیدی به هیچیک از جناحهای رژیم ندارند. ابزاری هم برای ایجاد تغییرات در دست ندارند و از هرگونه اصلاحات نا امیدشده اند، دراثر سرخوردگی در انتخابات شرکت نمیکنند. در حقیقت، موقعیت را برای احقاق حقوق خویش مناسب نمیدانند و به دلیل نبودن تشکیلات مدنی و احزاب مستقل از قدرت، خود را در تنهائی عاجز از انجام مهمترین وظیفه سیاسی و عملی که نسبت به خود وجامعه دارند حس میکنند.
طبیعی است چنین افرادی نسبت به جامعه ای که خود دراداره آن نقشی ندارند، احساس غربت نمایند. عده ای از میان آنها رفته رفته در خود فرومیروند و به منطق "گلیم خود را از آب بیرون کشیدن" روی میاورند. اینگونه افراد که عموما در قشر با استعداد جامعه جای دارند به فکر تأمین منافع حال و آینده خویش می افتند و روزبه روز فاصله شان از جامعه بیشتر میشود و در نتیجه به تقویت فرد گرائی در جامعه منجر میشود. تعداد این افرادنسبتا بالا است و در نظرسنجی سایت خبرنامه امیرکبیرحدود42 درصد میباشند(کسانی که با شرط برگزاری رفراندم در انتخابات شرکت خواهند کرد) . البته دسته ای هم هستند که اصولا نسبت به سیاست بی تفاوتند وهرگز در انتخابات شرکت نکرده و نمیکنند که از عده بسیار ناچیزی تشکیل شده اند.
4- برخورد چهارم با مقوله انتخابات، تحریم آنست. این عده هم در پی نداشتن امیدی به هیچیک از جناحهای حاکمیت، یا قانونی ندانستن آنها، شرکت در انتخابات را نوعی همیاری در قانونشکنیها و تقویت قدرت انحصار طلب تلقی میکنند. که البته درمیان آنها طیف های کوناگونی یافت میشوند که میتوانند هیچگونه سنخیتی با یکدیگر نداشته باشند. دلیل آن هم وجود فراوان گروههای سیاسی در آن است.عده تحریم کنندگان، برطبق آمار سایت امیرکبیر ،35 درصد میباشد، واین در صورتی است که هم رفراندم برگزار شود و هم کاندیداهای اصلاح طلبان مورد تأیید شورای نگهبان قرار بگیرند. در غیر اینصورت، محتمل است ( طبق نظر سنجی مذکور) تعداد تحریم کنندگان انتخابات به ترتیب، 77 درصد و 49 درصد بشود.
در یک نظر اجمالی، در مورد طبیعت چهار گروه مذکور میتوان گفت، گروه نخست که از اول انقلاب با درصدی بسیار ضعیف و تقریبا ثابت، اما فعال وآماده هرنوع از خود گذشتگی، همواره سد راه رشد و مردمسالاری بوده است. این عده بدون اراده شخصی، همواره مسئولیت اعمال خود را از طریق مذهب، متوجه رهبران خود میدانند. رأی دادن را نه یک امر سیاسی و اجتماعی ووظیفه، که یک فریضه دینی تلقی میکنند و به همین دلیل به اشخاصی رأی میدهند که "قدرت دینی" توصیه مینماید. هدف از انتخابات برای این گروه، آزادی و مردمسالاری و حقوق و عداالت و رشدو...نیست. بلکه هدف آن را مناسبات سیاسی معین و مشخص میکند. این امر در صحبتهای رهبران این گروه به خوبی قابل فهم است: اگر در انتخابات شرکت نکنید دشمن یا امریکا ....چنین و چنان. یا با شرکت خود در انتخابات مشت محکمی بر دهان ...بزنید و غیره.
گروه دوم که خواهان آزادی و مردمسالاری و رشدو... میباشد، در مجموع از جهت اخلاق سیاسی شباهت زیادی به گروه اول دارد، الی اینکه در حق خود آن پایمردی و ثبات قدم که گروه اول در ناحق خود دارد را ندارد. با قراردادن مسئولیت اعمال خویش بر دوش رهبران خود، بیست سالی است به دنبال سراب آزادی و مردمسالاری دوان است. تعداد آنها در انتخابات خرداد 76 به اوج خود رسید. اما به دلیل افکار آزادیخواهانه و رشدیاب، به سرعت متوجه سراب شد و اکنون در برزخ تصمیم بسر میبرد.
گروه سوم که جلوتر از گروه دوم حرکت میکند، اکنون از برزخ تصمیم به در آمده و قصد آن دارد که سرنوشت خویش را خود به دست گیرد. با کمال شعف و امید باید گفت که تعداد آنها اکنون تعیین کننده است.
افراد گروه آخر هم که به نظر میرسد در کار خود جدی تر هستند، تلاششان بر این است که با فعال شدن، زمینه راعملا برای بدست آوردن حقوق و آزادیهای مردم فراهم آورند. به وعده های قدرتمداران و انحصار طلبان باور ندارند و خود را آماده میبینند تا سرنوشتشان را خود به دست گیرند.
و اما چراتحریم؟
تحریم اگر ازروی منطق صورت پذیرد، در حقیقت انتخاب "تحریم" تلقی میشود. این عمل
خود، به دلیل نقد آزاد نبودن انتخابات، شرکت در انتخابات است و هم، به دلیل هدفمند بودن آن در جهت احقاق حقوق و آزادیها، یک نوع رأی دادن است. در نتیجه، این عمل در حقیقت شرکت نکردن در انتخابات نیست، بلکه شرکت در تحریم استبداد است. در این صورت، شرکت در تحریم، شرکت فعالی است که پیام حق و آزادی را دروجود تحریم کننده حمل میکند. این عمل نه تنها وظیفه ای را که انسان در قبال جامعه دارد ضعیف نمیکند بلکه آن را تقویت می نماید و انسان را بامسئولیت میکند، که این امر خود، زیربنای رشد و شکوفائی یک کشور است. در اینصورت وظیفه هرروشنفکر و سیاستمدار و گروهها و احزاب سیاسی که خود را معتقد و مقید به مردمسالاری میدانند اینست که با تشریح و تقویت "تحریم" از انزوای محتوم مردم جلوگیری کنند تا مردمسالاری بتواند تحقق یابد.
یکی از فروض مردم، به مثابه محرکی برای شرکت وسیع در انتخابات بعد از خرداد76 ، شکسته شدن مدار تمامیت خواهی حاکمیت توسط جناحی ازقدرت حاکم(اصلاح طلبان) بود. شکسته شدن مدار تمامیت خواهی، یعنی ورود انسانهای جدید با افکار جدید و سلیقه های دیگرو اندیشه های نو در عرصه سیاست و اداره امور . مردم میبینند که در طول قریب به 7 سال، حتی در حد توانائیهائی که این جناح در اختیار داشت، در این مورد کاری صورت نگرفته است. همواره رابطه سالاری، بجای ضا بطه، اساس مدیریت را تشکیل میدهد که یکی از معضلات اساسی کشور است. در مورد تقویت و تشکیل نهادهای مدنی و احزاب عملا کاری صورت نگرفته است. و... با کمال تأسف مردم شاهدآنند که حلقه "تمامیت خواهان" و "اصلاح طلبان" همچنان بسته است و اختلافات آنها در عمل، در محدوده همین حلقه دورمیزند. وبه این دلیل، از زمانی که تمامیت خواهان به این مسئله پی بردند که اصلاح طلبان یارای خروج از این حلقه انحصاری را ندارند، و در به اجرا در آوردن وعده هائی که قبل از انتخابات به مردم داده بودند جدی نیستند، اطمینان پیداکردند که مسئله آنها هم مسئله "قدرت" است، فارغ از حضور مردم تمام ابزارهای قانونی و غیر قانونی را بر ضد آنها بکارانداختند.
تا این حلقه شکسته نشود و با جامعه ممزوج نگردد، پیروزی در قدرت، از آن تمامیت خواهان خواهد بود. ضامن پیروزی آزادی فقط مردمند که اصلاح طلبان از آنها بر حذر بودند. حقیقت اینست که اگر چند نشریه هنوز منتشر میشوند و یا انتقاداتی در سطح جامعه و یادر سخنرانیها شنیده میشوند، نه به خاطر حضور اصلاح طلبان در مجلس است و نه به خاطر ریاست جمهوری آقای خاتمی، بلکه این حدی از فشار است که جامعه به حاکمیت اعمال میکند و حدی از تحمل است که حاکمیت میتواند از خود نشان دهد. هرچه فشارجامعه بالاتر رود، تحمل قدرت هم فزونی میگیرد. و برعکس، هرچه فشارازسوی جامعه کم شود، تحمل حاکمیت هم کم میگردد. تحریم انتخابات اگر ازروی عقل و منطق وبه صورت سازمان یافته باشد، فشاری بس عظیم، بلکه کارساز به اقتدارگرائی وارد میاورد و آن را به سوی مردمسالاری سوق میدهد. در این راستا، این امید شرکت در انتخابات بعداز خرداد 76، برای مردم ره آوردی غیر ازیأس و ناامیدی نداشت. به نظر میرسد که تکرار آن جز خیانت به روند آزادیخواهی و مردمسالاری نتیجه دیگری در بر نداشته باشد.
علت دیگر لزوم تحریم انتخابات، ابهاماتی هستد که زائیده شرکت کردن در چنین انتخاباتی میباشند. از جمله اینکه، در انتخابات مجلس ششم از طرفی گفته میشد اصلاح طلبان با نظارت استصوابی مخالفند و آن را خلاف قانون قلمدادمیکنند، از سوی دیگر همانها مردم را به شرکت در انتخابات و انتخاب کاندیدهای تأیید شده توسط شورای نگهبان تشویق میکردند. که در پی آن میلیونها نفر به پای صندوقهای رأی رفتند. اگر کمی انصاف به خرج دهیم و به عنوان یک ناظر بیطرف به قضایا بنگریم، این رأی دادنها در درجه اول تأییدی هستند بر عمل شورای نگهبان در مورد رد صلاحیت بخش زیادی از کاندیداها ، و در درجه دوم، انتخاب نمایندگان. چگونه با این شرکت وسیع مردم در انتخابات می توان به شورای نگهبان گفت مردم با کارهای شما مخالفند؟ ازسوئی به آنها گفت عمل شما خلاف حقوق و آزادیها و قانون اساسی است، از سوی دیگر کاندیدهای منتخبش را مورد تأئید قرارداد؟!! از این نوع رأی دادنها چنین تلقی میشود که مسئله مردم، اجرای قانون و قانون شکنی نیست، بلکه اینست که چه کسی کجای قدرت را اشغال کند. به دلیل همین ابهامات، تجربه اصلاح طلبی به شکست انجامید. شرکت در چنین انخاباتی مماشات کردن با وضع موجود است. و تحریم آن، اقدام به تحول وضع به کمال میباشد. چنانچه مردم ایران، بنا به توصیه بخشی از روشنفکران (اصلاح طلبان فعلی) از اولین انتخابات ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، یعنی قریب 20 سال با شرکت در انتخابات، به امید برقراری مردمسالاری، با وضع موجود در حال مماشات هستند، واز نتیجه دلخواه فرسنگها فاصله داریم. نباید فراموش کرد که مردم با وعده و وعیدهای مبهم و بی اساس، با سردارسازندگی و سردار اصلاحات خواندن آقای رفسنجانی بود که به پای صندوقهای رأی رفتند، اما در عمل همان وضع منجمد پابرجا مانده است. در انتخابات باید هدفی روشن و وسیله ای روشن در دست داشت، در غیر اینصورت انتخابات معنی ارزشی خود را ازدست میدهد و به باند بازی تبدیل میشود. در انتخابات مجلس گذشته، ازسوی کاندیدها نه هدف روشنی ارائه شد و نه وسیله روشنی برای به عمل در آوردن وعده هایشان ارائه کردند. در عمل هم معلوم شد مجلسی که خود وسیله ای برای "قدرت" است و نه مردم، به کار اهداف مردمسالارانه نمی آید. نتیجه این ابهامات چیزی جز پائین آوردن فشار جامعه به انحصارگری نمیباشد. به همین علت، در پی هرانتخاباتی، انحصارگران در راهی که میروند راسخ تر از قبل میشوند. نباید دراموری که به آزادی و حقوق مربوط میشوند ذره ای کوتاه آمد. نمی توان با آنچه که به حقوق و آزادیها مربوط میشوند معامله نمود، و اگر بده بستانی صورت گیرد، در اصل برسرقدرت است، نه دررابطه با حقوق و آزادیها.
علت بعدی، عملکرد مجلس ششم است. رد مصوبه های مجلس که به نحوی به حقوق بشر و آزادیها ربط پیدا میکنند از سوی شورای نگهبان نمیبایست مجلس را از تحرک بیندازد. اصولا مجلس قانونگزاری که زیر بار قانون شکنی میرود و به کار خود ادامه میدهد، نه مجلس قانونگزاری است و نه وکلای آن وکلای مردمند. ولی در هر حال این مجلس دستش برای انجام کارهای مفید محدودی باز بود اما تحرک نداشت. برای مثال: بودجه ای که مصرف اقتدارگرائی و مبارزه با آزادیها و ... میشود، ظاهرا توسط شرکتهای عمومی غیر دولتی و رانت خواری و اقتصاد بیمار کشور تأمین میشود. در پی سخنان آقای خامنه ای که مجلس و حکومت را تشویق به رسیدن به مسائل اقتصادی مردم میکرد، اگر دغدغه خاطری دراین مورد وجود میداشت، می بایستی از این موقعیت استفاده میشد و زمینه را برای سالم سازی اقتصاد کشور فراهم آورد. یا در مورد قاچاق و یا اعتیاد میشد کارهای جدی انجام داد. تمام کمبودها را نمیتوان به گردن "اقتدارگراها" گذاشت. به نظر میرسد تنها یادمان مجلس ششم که میتواند ماندگار باشد، مواضع و سخنان شفاف و روشن و شجاعانه خانم حقیقت جو باشد.
بنابراین، تحریم انتخابات به منزله رأی منفی دادن به حلقه بسته انحصارطلبی است. این تحریم یک انتخاب است که هم هدف روشن دارد و هم وسیله روشن. هدف آن، انتخاب مردمسالاری و نه گفتن به ابهامات، کم کاریها، انحصارطلبی ها، رابطه بازیها، قانون شکنی ها و زورگوئی از هر نوعش میباشد. وسیله اش هم حضور مردم با شرکت نکردن فعال خود درانتخابات، نه از روی تسلیم و ناامیدی، بلکه با پویائی و آگاهی و احساس مسئولیت در قبال تحریم انتخابات میباشد. اصلاح طلبان واقعی میتوانند با پا نهادن در این راه گذشته ناکام خود را جبران نمایند. درا ینصورت چنانچه اقتدارگراترین هم به مجلس روند، مجبور خواهند شد از اصلاح طلبان فعلی مردمسالارانه تر عمل کنند. زیرا در آ نصورت، ملت دیگر ملتی نخواهد بود که بتوان با آن هر کاری را به انجام رساند.
Who will vote for Majlis (parliament)?
<img alt="144099.jpg" hspace="0" src="http://www.persian-language.org/iran/state/pics/pic43.jpg" border="1" width="250" height="170"></a></p> In the society like Iran which is full of ado it is no wonder that “NO, I DO NOT WANT TO ...
Iran For Dummies
December 4, 2003 03:25 AM
Who will vote for Majlis (parliament)
In the society like Iran which is full of ado it is no wonder that “NO I DO NOT WANT TO VOTE” can be easily promote all over the country with no extra cost for the totalitarian government. Even...
Iran For Dummies
December 4, 2003 03:36 AM