با نزديك شدن زمان انتخابات هفتمين مجلس شوراي اسلامي در ايران در داخل و خارج از كشور صحبت از «مشروعيت نظام» است. برخي اين گونه عنوان مي كنند كه در صورت عدم شركت مردم و وسيع شدن دامنه ي تحريم انتخابات، موضوع «عدم مشروعيت» نظام مطرح خواهد شد. اين عده كه از جمله اصلاح طلبان در داخل كشور و هواداران آنها در خارج از كشور را در برمي گيرد اين مبحث را با يك پيش فرض مطرح مي كنند و آن اينكه رژيم جمهوري اسلامي در حال حاضر از مشروعيت برخوردار است و در صورت عدم شركت گسترده ي مردم در انتخابات آتي اين مشروعيت زير سوال خواهد رفت. آيا براستي چنين است ؟ آيا حكومت فعلي ايران از چيزي به نام مشروعيت برخوردار است ؟ اگر بلي به چه ميزان ؟ آگر خير چگونه بايد به اين امر رسميت بخشيد ؟ مقاله ي حاضر براي پاسخگويي به سوالات فوق نخست به به توضيح اين مفاهيم مي پردازد و سپس برخي از ابعاد مبارزه ي ضد رژيم را در اين رابطه بررسي مي كند.
* *
در علوم سياسي و اجتماعي تلاش براين است تا تدقيقي در مباحثي مانند مبحث بالا بوجود آورند. به همين خاطر چند مفهوم از هم تفكيك مي شود : قدرت، اقتدار، مشروعيت
قدرت عبارتست از واداشتن ديگران به انجام كاري كه مطلوب ماست از هر طريق ممكن.
اقتدار عبارت است از واداشتن ديگران به انجام كاري كه مطلوب ماست زيرا ديگران از عواقب عدم انجام اين كار نگرانند.
مشروعيت : عبارتست از واداشتن ديگران به انجام كاري كه مطلوب ماست با اتكاء به مقبوليتي كه نزد ديگران داريم.
بر اين اساس ممكن است حكومتي از قدرت و حتي اقتدار برخوردار باشد، اما فاقد مشروعيت باشد. اين مورد رژيم جمهوري اسلامي است. رژيمي كه با استفاده از ابزار سركوب، با ايجاد ترس و وحشت، با تهديد، با بدست گرفتن حق بقاي مادي اعضاي جامعه، آنها را وادار به اطاعت مي كند اما اطاعتي كه ناشي از ميل و مقبوليت نيست و تنها ريشه در اجبار دارد. اگر «مشروعيت» براي نظام ملاها در ايران وجود داشته باشد تنها نزد اقليتي است كه حيات مادي يا معنوي خود را در گرو بقاي اين رژيم مي بيند. اين شايد بين 5 تا 10 درصد از جامعه را دربرمي گيرد. در اينجا بايد روشن كنيم كه بيش از 90 درصد از جامعه كه مشروعيت براي نظام قائل نيست تنها تحت تاثير ترس و ارعاب و يا از سر احتياج است كه حضور و عملكرد رژيم را تحمل مي كنند.
اما چنانچه مي دانيم جامعه اي كه مي خواهد از يك حاكميت نامطلوب رها شود بايد نه تنها براي آن قدرت مشروعيت قائل نشود بلكه هم چنين بايد اقتدار و قدرت آن رژيم را نيز از ميان برد.
بحراني قدمت دار
سالها بود كه عدم مشروعيت رژيم جمهوري اسلامي به عنوان يك واقعيت بديهي در ايران جا افتاده بود. پديده اي كه از همان سال 60 براي عموم جامعه آغاز شد، با ادامه ي جنگ در جامعه جا افتاد، با كشتار سال 67 تشديد شد، با مرگ خميني تعميق شد و سپس با ستم سالاري دو دوره سرمايه سالاري رياست جمهوري رفسنجاني به اوج خود رسيد. در سال 1375 مركز مطالعات دفتر رياست جمهوري به مسئوليت هاشمي رفسنجاني و با مشاوره ي يكي از نمايندگان فراماسونري جهاني در ايران، حسن حبيبي، تشخيص داد كه خطر اصلي كه نظام را تهديد مي كند « بحران مشروعيت» است. براي همين نيز اين مركز زير نظر حاج سعيد حجاريان پيشنهاد طرح جديدي را داد كه از دل آن، جريان قلابي اصلاح طلبي با انتخاب يكي ديگر از فراماسونهاي مقيم نظام يعني محمد خاتمي بيرون آمد. و همه به خاطر دارند كه بلافاصله پس از انتخاب وي يكي از «صاحب منصبان فراماسونري اروپا» يعني والري ژيسكار دستن، ريس جمهور سابق فرانسه عازم ايران شد تا حمايت اين فرقه جهاني را از حكومت جديد ايران اعلام دارد.
با برگزاري انتخابات «بيست ميليوني» رژيم ايران اميدوار بود كه به بحران مشروعيت خود خاتمه داده است. در جريان موجي كه دوم خرداديها در ايران به راه انداختند موفق شدند مجلس ششم را بدست آورند. اما در عمل مشخص شد كه تمام تلاش آنها در مجلس، از حيث عمومي، سرگرم كردن مردم به شعار و وعده هاي توخالي بود و از حيث فردي، پر كردن جيب هاي خود با استفاده از موقعيت جديدشان به عنوان نماينده مجلس، وزير، معاون و مشاور. اما خدمتي كه «بيست ميليون راي» به نظام در بحران مشروعيت كرد اين بود كه در صحنه خارجي خود را « حكومت منتخب مردم» جا زد و خويش را از انزواي بين المللي بعد از دادگاه ميكونوس بيرون كشيد و سرمايه گذاريهاي جديدي را جذب اقتصاد روبه ورشكستگي خود كرد.
در صحنه داخلي از يكسو پتانسيل انفجاري جامعه را تحت يك مديريت دولتي درآورد و آنرا به هرز و هدر داد و از طرف ديگر زمان لازم براي بازبيني و بازسازي ساختارهاي سركوب و قدرت را براي دست راستيها فراهم آورد. درسايه ي اين خدمت تاريخي اصلاح طلبان، دستگاههاي سركوب رژيم موفق به شناسايي هزاران مبارز ايراني داخل كشور شدند و بطور سيستماتيك به قلع و قمع آنها پرداختند. دستگيري، قت( علني يا مخفي) و حبس مخالفان فعال، گسترش مواد مخدر براي فلج كردن تاريخي نيروي جوان كشور و ترويج فساد و فحشاء از جمله طرحهايي بود كه نهادهاي حافظ نظام در اين سالها بر روي يك بستر اجتماعي و اقتصادي رو به انحطاط بنا كردند.
در طول اين شش سال حكومت خاتمي، ميليونها جواني كه با هزار يك آرزو و اميد به تله ي سياسي دو خرداديها پاي گذاشته بودند تبديل به ميليونها جوان روان پريش، نااميد، افسرده، معتاد، آلوده به ايدز و يا منزوي و فراري از ايران شدند. اين كادوي خاتمي و انصارش بود به نسل جوان اين كشور. در سايه دو دوره رياست جمهوري «دكتر سيد محمد خاتمي» و « مجلس اصلاح طلب» ايشان اينك بر اساس آمار رسمي كشور 14 ميليون ايراني مبتلا به اختلالات حاد رواني مشغولند. بيش از 12 ميليون ايراني با مسلئه مواد مخدر درگيرند، نزديك يك ميليون زن ايراني فاقد هر گونه حمايت مالي هستند كه بسياري از آنها از راه تن فروشي گذران عمر مي كنند و بيش از 500 هزار كودك خياباني در حال بهره بردن از جامعه طبقاتي ساخته ي دست هنرمند اصلاح طلبان در راس قدرت هستند. اصلاح طلباني كه درتريبونهاي نماز جمعه از آنان به عنوان « گاو» و « كرم» نام بردند اما اين مستاجران نظام هرگز حاضر نشدند «اسائه ادبي» در حق اربابان راستي خود، يعني صاحب خانه هاي نظام، بنمايند.
خطر جدي شده است
اين در اسفند ماه سال گذشته بود كه نخستين زنگ خطر براي اصلاح طلبان يعني «سپاه پاسداران سياسي» نظام به صدا درآمد. در نه اسفند 1381 طبق آماررسمي حداكثر 12 درصد از دارندگان حق راي به پاي صندوقها رفتند.
اينك چنين كابوسي به سراغ سران رژيم آمده است كه اگر در اسفند 1382 چنين واقعه اي از نو تكرار شود چه بايد كرد ؟ در هفته هاي اخير همه حافظان و حاميان نظام برپا خاسته اند. در ايران خامنه اي و خاتمي و رفسنجاني و مشاركت مردم را به شركت در انتخابات فرا مي خوانند و در خارج توده ايها، اكثريتي هاي و ساير حاميان ورشكسته ي جناح دوم خرداد. حتي برنده جايزه نوبل نزد ريس جمهور فرانسه تقاضاي مدد در اين باره مي كند و از شيراك قول مي گيرد كه براي انتخابات آينده مجلس و رياست جمهوري آينده احتمالي خود او در اتحاديه اروپا شفاعت نظام را كند.
نگراني رژيم از كجاست ؟
اگر چنين بسيج عظيمي ميان هواداران نظام به راه افتاده تا به دنبال راههاي معجزه آميز براي شركت دادن مردم در انتخابات باشند به اين خاطر است كه تحريم انتخابات اين بار مرحله نخست يك استراتژي نوين است كه مي توانيم از آن به عنوان سرنگوني از طريق فروپاشي است. استراتژيي كه به واسطه منطق عملي وقايع در مقابل ما قرا گرفته است.
بايد اذعان داريم كه استقرار انفعال عميق در جامعه براي يك قيام سرنگون ساز راه خود را در يكي دو سال اخير با سرعت پيمود. چند دليل براي اين امر قابل ذكر است :
1- تقويت دستگاه سركوب از طريق بازسازي بنيادي نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي پس از قيام 18 تير 1378. در اين زمان دستگاههاي اطلاعاتي چندين كشور حامي رژيم به امداد نظام رفتند و جمهوري اسلامي موفق شد با مدرن كردن سازوكارهاي اطلاعاتي خوب واكنش بهتري نسبت به خطرات بالقوه اعتراضي در جامعه از خود نشان دهد. شناسايي و دستگيري بيش از 4 هزار نفر از فعالان جنبش جوانان در خرداد ماه سال جاري يكي از نمونه هاي اين كارآيي جديد بود.
2- از هم پاشيدگي جنبش دانشجويي پس از ضربه 18 تير. در واقع با نفوذ عناصر و جريانهاي انحرافي در آن مانع از شكل گيري يك خط هدايت گر خود جوش در دل جريانهاي مستقل دانشجويي شدند.
3- ضربه وارد كردن به فرهنگ مقاومت اجتماعي داراي اصالت، از طريق تقويت خطوط انحرافي و نازا با استفاده از برخي برنامه هاي تلويزيونهاي ماهواره اي.
4- نفوذ و از هم پاشاندن اپوزيسيون خارج از كشور با غلطاندن عناصر «خودي» در درون آن
5- ياري گيري از حاميان بين المللي رژيم براي خنثي كردن نيروهاي راديكال اپوزيسيون مانند مجاهدين. فراموش نكنيم همزماني دقيق حمله به مجاهدين در فرانسه و آغاز دستگيري گسترده ي 4 هزار تن از فعالان در سراسر ايران در خرداد 1382
6- گسترش فرهنك انفعال، افسردگي و نااميدي در داخل كشور با استفاده از ابزار اعتياد، الكل و فحشاء.در زير چشم دستگاههاي امنيتي رژيم كه مراقبند حتي چند عدد شبنامه و اطلاعيه در سراسر كشور پخش نشود هر ساله بيش از 10 هزار تن مواد مخدر به ايران وارد و در داخل كشور توزيع مي شود.
7- گسترش هر چه بيشتر فرهنگ فقير پروري، جاسوسي، بي اعتمادي، بدگماني ميان مردم از طريق ابزارهاي نهادينه اي در دستگاه دولت.
مجموعه ي اين اقدامات رژيم به همراه ناتواني اپوزيسيون در ارائه يك آلترناتيو متحد سبب شده است كه سناريو سرنگوني از طريق قيام انقلابي، آنچنانكه اپوزيسون دو دهه در انتظار آن بود، بيش از پيش سخت به نظر آيد. ضمن آنكه حاميان اروپايي رژيم و نيز حاكميت سرگردان آمريكا نيز در تقويت ايده ي تداوم رژيم نقش خود را دارند. رژيم پتانسيل اعتراضي و انفجاري جامعه را از طريق مكانيزم هاي مسخ سازي و انفعال آفريني خود خنثي مي كند. اين واقعيت بايد توسط ما نيروهاي تغيير طلب در جامعه ايران مورد نظر قرار گيرد و آنرا در تطبيق استراتژي سرنگون سازي و تاكيتكهاي مبارزاتي خود دخالت دهيم.
دقت در روش مبارزاتي
اگر بنا به دلايلي كه به برخي از آنها در بالا اشاره كرديم ايجاد يك قيام سرنگون ساز در ايران در شرايط فعلي مشكل به نظر مي رسد، استراتژي «سرنگوني از طريق فرو پاشاندن» مي تواند راه مناسبي براي دستيابي به هدف كنار زدن رژيم باشد.
بطور خلاصه ايده اصلي اين استراتژي چنين است : بايد از طرق مختلف فروپاشي دروني رژيم را تسريع كنيم، با آغاز ريزش ساختارهاي دروني رژيم، از شدت و توانايي كنترل سركوبگراي حاكميت كاسته شده و جامعه مي تواند انرژي انفجاري خود را در قالب يك قيام سرنگون ساز آزاد كند. كاري كه در حال حاضر و با كنترل سركوبگرانه رژيم عملي نيست. تا زماني كه جمهوري اسلامي از درون به هم نريزد، جامعه ي له شده ي ايراني قادر به رويارويي با آن نيست. لذا بايد نخست حكومت را از درون تضعيف ساخت و سپس براي سرنگوني آن اقدام كرد. براي همين نيز در درجه اول بايد به اين امر ياري رساند كه تضادها در درون ساختارهاي قدرت رشد كند و به مرحله اي برسد كه اداره ي آن با استفاده از ابزارهاي موجود ناممكن باشد. بكارگيري ابزارهاي ديگر مانند خشونت فيزيكي، حذف به ظاهر قانوني از جمله مراحل اين ريزش دروني خواهد بود. هر چه شدت اين ريزش قويتر باشد قدرت بيشتري از رژيم را مستهلك خواهد نمود و از شدت سركوب خواهد كاست.
در شرايط كنوني موضوع انتخابات يكي از ابزارهاي دامن زدن به اين فروپاشي دروني رژيم است. ابزاري كه از جانب مردم هيچ «فداكاري و از جان گذشتگي» بخصوصي نمي خواهد. كافيست مردم از دادن راي بپرهيزند. كاري كه براي آنها نه هزينه اي دارد و نه پيامد نگران كننده اي. اما در عوض رژيم را به سمت تشديد جدي تضادهاييش خواهد كشيد.
اين نكته كه شوراي نگهبان نامزدي نمايندگان باصطلاح اصلاح طلب را تاييد كند يا خير چندان اهميت ندارد، آنچه مهم است عدم رفتن به پاي صندوقهاي راي است كه سبب مي شود سند قلابي مشروعيت رژيم كه در دور قبلي انتخابات مجلس و دو دوره انتخاب خاتمي براي خود جعل كرده بود باطل شود. مطرح شدن عدم مشروعيت رژيم به طور علني افكار عمومي را براي ابطال موجوديت رژيم آماده خواهد كرد.
بنابراين در داخل كشور در حال حاضر كليه ي نيروهاي مبارز و مخالف بايد با فعاليت تمام توده هاي مردم را نسبت به چرايي عدم شركت در انتخابات آگاه كنند. اگر اكثريت مردم در اين رابطه توجيه نشوند، راه براي رژيم باز مي ماند كه باز در آستانه انتخابات، نمايشي جديد براه اندازد. آزادسازي «زندانيان سياسي خودي» مي تواند از جمله اين طرحها باشد.
موضوع ديگر در داخل كشور گسترش حركتهاي صنفي است كه نيروي عظيمي از رژيم را به خود مشغول مي سازد. تاكيد، پافشاري و پي گيري خواستهاي صنفي در قالب تحصن، تجمع و تظاهرات اعتراضي بهترين طريق منصرف كردن تود ه ها از شركت در انتخابات است.
نبايد فراموش كرد كه منابع ساختاري نظام براي اداره سركوبگرانه جامعه به انتهاي ذخيره ي خود رسيده است. بدين معني كه عمق مشكلات اجتماعي و اقتصادي به جايي رسيده است كه درآينده اي نه چندان دور، اصولا اين شيو ه هاي مديريتي جامعه هستند كه بايد تغيير اساسي كنند و اين خود، بحرانهاي تازه اي را براي رژيم خواهد آفريد. بحراني كه اگر با عدم شركت مردم در انتخابات همراه باشد مي تواند تبديل به مجموعه ي كشنده ي براي رژيم شود. مثال مشخص بحرانهايي كه در راه است در بودجه سال 1383 منعكس اشت. دولت با شعار « هدفمند كردن يارانه ها» مي خواهد بار مالي خود را با حذف سوبسيد بر روي بسياري از كالاها حذف كند، امري كه مي تواند براي بشكه باروت خشم 14 ميليون ايراني زير خط فقر به مثابه چاشني عمل كند. مورد ديگر، تشكيل وزارت رفاه اجتماعي براي بالا كشيدن ذخيره صندوق تامين اجتماعي كارگران كشور است كه اين نيز به مثابه يك بمب اجتماعي از همين چند هته پيش شمارش معكوس خود را آغاز كرده است.
با نزديك به 5 تا 7 ميليون بيكار، رژيم ايران بر روي يك ميدان مين چادر زده است. نسل تولدهاي 5 تا 6 درصدي سالهاي 1360 تا 1365 در حال رسيدن به بازار كار است و اين يعني ميليونها متقاضي جديد كار در چند سال آينده در كشوري كه اقتصاد آن دربهترين حالت خود سالي 300 هزار شغل بوجود مي آورد. دولت جمهوري اسلامي نمي تواند باز هم براي مدتي زياد جوانان ايران را با ترياك و مذهب مخدر، يا با ترس و تهديد خفه كند. واقعيات مادي اجتماعي و اقتصادي مهلك در آينده نزديك از هر سو به «نظام الهي» حمله ور خواهند شد.
هم زمان در خارج از كشور، مبارزين و مخالفين نظام بايد سرانجام تصميم بگيرند كه مي خواهند همچنان منقد و مخبر وقايع ايران باشند و يا تغيير گر آن. بيش از دو دهه پافشاري بر يك فرهنگ غلط و نازاي سياسي بايد به ما فهمانده باشد كه از دل قهر و نفي يكديگر چيزي بدست نمي آيد. آنچه زاينده و مولد است ارتباط و نقد و انتقاد نسبت يه يكديگر است. بحث و يافتن نقطه ضعفهاي خود و برطرف كردن آنها. بايد دموكراسي را نه در حرف و كاغذ كه در عمل نشان دهيم و مردم ايران را به اين باور برسانيم كه اعتماد به اپوزيسيون و آلترناتيوي كه پيشنهاد مي كند تصميم درستي است. خروج از پوسته انفعال ايدئولوژيك و تشكيلاتي و كنار گذاشتن جزييات اختلاف برانگيز ميان نيروهايي كه داراي همسويي طبقاتي و سياسي هستند از ضروريات شرايط كنوني است.
سرنوشت مجاهدين در اين ميان از اهميت خاصي برخوردارست. زيرا اين تشكيلات از حيث شمار و قدرت روابط سياسي در راس نيروهاي اپوزيسيون قرار دارد و به همين دليل نيز بايد مراقب بود كه در جريان معادلات كنوني حل مشكل آنها در عراق به بهاي كاهش توان آنها تمام نشود. بر عكس اگر مجاهدين بتوانند مطابق با استراتژي مبارزاتي خود از اين بحران بيرون بيايند، توان آنها كمك بزرگي در پيشبرد تشكيل يك جبهه فراگير دموكراتيك خواهد بود كه در آن كليه نيروهايي كه در جستجوي استقرار دمكراسي در ايران از طريق نفي تماميت رژيم هستند، حول محورهايي ساده و عملي گرد خواهند آمد و يك جايگزين مردم پسند را براي رژيم بحران زده جمهوري اسلامي پيشنهاد خواهند داد.
آنچه در شرايط حساس كنوني در ميان ايرانيان خارج از كشور لازم است ممانعت از استقرار آشفتگي و نگراني و يا احساس ياس و نااميدي است. كليه فعالان و قلم بدستان مبارز بايد بطور فعال زمينه هاي به هم نزديك شدن مخالفان رژيم را در قالب ابتكارهاي گوناگون فراهم كنند.
نتيجه گيري
شرايط ايران برخلاف ظاهر آرامش يك آتش زير خاكستر است كه در خود بحرانهاي عميق اقتصادي و اجتماعي را دارد. براي اينكه اين بحرانها به صورت يك كنش سياسي عمل كنند لازم است كه دستگاه كنترل و سركوب نظام تضعيف شود. براي اين منظور نيز بايد فرايندهاي فروپاشي درون ساختاري را در نظام تقويت كرد. چنين كاري از طريق گسترش حركتهاي اعتراضي صنفي ممكن است. اما يك فرصت بي نظير براي اين منظور دامن زدن به بحران مشروعيت از طريق تحريم گسترده ي انتخابات مجلس هفتم است. نيروهاي فعال داخل كشور و بخصوص دانشجويان و دانش آموزان بايد با فعاليت شبانه روزي براي مردم كار توضيحي كنند و اين نكته را جا بياندازند كه تحريم انتخابات در كاهش فشار و سركوب تاثير بسزايي دارد. كاهشي كه سبب بحرانهاي جديدي در درون نظام شده، حمايت خارجي آنرا كاهش مي دهد و موجبات فروپاشي دروني آنرا فراهم مي كند.
با آغاز فروپاشي در داخل رژيم نيروهاي كنش گر جامعه مي توانند با دست بازتر و با سركوبي به مراتب ضعيفتر وارد عمل شوند.
در خارج از كشور اپوزيسيون بايد پس از بيست سال اشتباه در محاسبات خود مسير صحيح را امتحان كند. مسير همسويي نيروهاي پراكنده در جهت تقويت خود و تشكيل يك جببه فراگير دموكراتيك كه بتواند پشنهاد دهنده ي يك آلترناتيو قابل قبول براي مردم باشد.
بدين طريق همزمان كه در داخل كشور زمينه هاي تضعيف رژيم به پيش مي رود در خارج از كشور بستر تقويت اپوزيسيون آماده مي گردد و اين دو در يك نقطه به هم تلاقي كرده و كفه ي تعادل قوا را ميان رژيم و مخالفانش به نفع مردم ايران خواهند چرخاند.
هر چند كه مسائل بين المللي و منطقه اي مي تواند اين روند را دستخوش تغييراتي سازد، اما دراين شكي نيست كه خطوط كلي تحولات در ايران به سمت تضعيف هر چه بيشتر رژيم مي رود. حال بايد ديد كه آيا ما به عنوان مخالفان جمهوري اسلامي مي توانيم از اين روند به نفع جنبش تغييرگرا استفاده كرده و در يك مرحله از اين فرايند، با بسيج قدرت توده ها، ايران و ايراني را از شر رژيم ستگر و ضد انساني كنوني نجات دهيم يا خير ؟
آينده روشن است و پايداري هوشمند ما راز پيروزي حق مردم بر باطل رژيم است.
* *
www.korosherfani.com
24/12/2003