“ حرمت انسان خدشه ناپذير است. دفاع از حرمت انسان و گراميداشت آن وظيفه ي تمامي ارگانها و نهادهاي حكومت است... “ ( اصل اول قانون اساسي آلمان)
“ تمامي انسانها در برابر قانون برابرند. زنان و مردان از حقوق برابر برخوردارند. دولت از برابري كامل جنسيتي حمايت مي كند و با تمام قوا در رفع تبعيضات اجتماعي مي كوشد. (اصل 3 قانون اساسي آلمان)
“ هيچ انساني نمي بايست بدليل جنسيت ، نژاد، قوم ، دين ، باور، زبان و اعتقاد سياسي مورد تبعيض قرار گيرد و يا از امتيازات برتر نسبت به ديگران برخوردار گردد“ (همانجا)
“ همه ي انسانها حق دارند كه نظرو عقيده شان را بصورت گفتاري، كتبي و تصويري بيان كنند . آزادي مطبوعات و آزادي گزارش رساني توسط رسانه هاي سمعي و بصري و بدون هر گونه سانسور مي بايست تامين شود. “
(اصل 5 قانون اساسي آلمان)
در جوامع دمكراتيك ، تنوع افكار ، آزادي تشكيل احزاب، آزادي ترويج و تبليغ افكار ، آزادي بيان ، برابري تمام انسانها در برابر قانون، اجزاء جدايي ناپذير نظام سياسي را تشكيل مي دهد. مهمترين بنياد ساختار دمكراتيك را ناشي بودن قواي حكومت از اراده ي ملت تعريف كرده اند. در اينجا منظور از ملت ، كليه ي شهروندان يك جامعه است و شهروند بمعناي انسان حقوقمند (حقوق فردي، سياسي و اجتماعي) بكار مي رود. جوهر اصلي دمكراسي ، ارج نهادن به مقام انسان بعنوان عنصر سازنده ي اجتماع ، حكومت ، اقتصاد ، تاريخ ... است. ناشي بودن قواي حكومت از اراده ملت بدين معناست كه امر قانونگذاري و ساختار حكومت ، امري است فراتر از باورهاي شخصي ، ديني ، تاريخي اين يا آن فرد و گروه. حكومتهاي دمكراتيك ، ماهيتا كثرت گرا هستند و اين بدين معناست كه حكومت در ارزشگذاري باورهاي افراد و شهروندان دخالت نمي كند. بهمين دليل نيز شهروندان صاحب حقوق برابر در مقابل قانون، بدليل باورهاي ديني - ايدئولوژيكي يا تعلقات قومي ، جنسيتي ، طبقاتي خاص در برابر قانون از امتيازات خاص يا برتر از ديگران برخوردار نيستند.
در اينجا امر بسيار مهم كه بايد حتما بدان اشاره شود، تفاوت ماهوي ميان حكومتي است كه قواي آن ناشي از اراده ي ملت است ( دمكراتيك ) با حكومتي كه خود را نماينده ي اراده يا باورهاي “اكثريت“ مي داند (تام گرا).
پس راي يا اراده ي جمعي و در موضع اكثريت قرار داشتن ، به خودي خود بمعناي “دمكرات“ بودن و دمكراتيك انديشيدن نيست . خواست اكثريت ملت در صورتي دمكراتيك است كه نه به جهت تحميل يك چارچوب فكري و ارزشي خاص ، بلكه در جهت يك فضاي آزاد براي كليه ي گرايشات و باورهايي كه به اصل خدشه ناپذير حقوق بشر وفادارند حركت كند و اين امر هم در قانونگذاري و هم در ساختار قدرت سياسي تبلور يابد. اگر چنين نباشد، معناي آن تحميل اراده ي جمعي يك توده ي بي شكل و بي هويت خواهد بود كه هويت خود را تنها در يك قالب اقتدارگرايانه و ارزشگذارانه و اعتقاد به قدرتي وراي قدرت تعقل و حق گونه گوني انسانها باز مي يابد. چنين “توده اي“ هرگز نمي تواند مولد يك دمكراسي باشد ، بلكه تنها مي تواند به قدرت گيري نوعي “فاشيسم“ ياري رساند.
در حكومتهاي دمكراتيك ، اصل بر خدشه ناپذير بودن حقوق بشر گذاشته شده است . بعبارت ديگر هيچگاه اراده ي جمعي چه در قالب ديني يا نژادي و چه در قالبهاي ديگر حق تعيين چارچوب حكومت ، همچنين زير پا گذاشتن حقوق انساني كساني را كه در اين قالبها نمي گنجند ، ندارد. پس قواي حكومت ناشي از اراده ي شهرونداني است كه حقوق آنها صرف نظر از باورها و تعلقاتشان ، خدشه ناپذير و صرف نظر از تعلق به “اكثريت“ يا “اقليت“ از نظر قانون برابر است.
در دمكراسي مبناي قانونگذاري تعهد به اعلاميه جهاني حقوق بشر است و هيچ قانوني كه حقوق بشر را زير پا بگذارد، از اعتبار برخوردار نيست.
در حكومتهاي تام گرا (مانند ايران فعلي ، شوروي سوسياليستي يا آلمان هيتلري) كليه ي امور از قانونگذاري گرفته تا امور سياسي ، اقتصادي ، فكري ، اجتماعي، فردي تحت سلطه و حاكميت ايدئولوژي و باور حاكم (رسمي) قرار دارد ، حكومت تام گرا قدرت مطلقه ، رهبر و پيشواست و كليه ي دستگاههاي حكومتي ، نقش كنترل كننده و تعيين كننده شيوه ي زندگي و تفكر افراد جامعه را بر عهده دارند. تعريف معناي “حق“ و “ ناحق“ بر عهده ي ايدئولوژي حاكم است و كليه ي انسانها موظف به رعايت تعاريف حاكم هستند. در چنين حكومتهايي ، دستگاه غير قابل كنترل قدرت، تمامي امور ، حتي اعمال و گفتارهاي سياستمداران و احزاب وابسته به خود و بر نمايندگان خويش را نيز تحت كنترل دارد.
در جوامع دمكراتيك ، “پيشوا“ و “رهبر“ هيچ معناي وجودي ندارد و بر عكس حكومتهاي تام گرا، حكومت در برابر مردم مسئول و پاسخگوست. در كشورهاي دمكراتيك ، قانونگذاري حق ملت است كه براي دوران محدود به نمايندگان خود در مجلس يا پارلمان تفويض مي كند. همچنين در جامعه ي دمكراتيك ، حكومت بهمانگونه كه به انتخاب مردم براي دوره ي محدود به قدرت سياسي دست مي يازد، مي بايست به خواست مردم و در صورت اينكه مردم آن را نخواهند از قدرت سياسي صرف نظر كند و به كنار برود.
مهمترين نكته در جوامع دمكراتيك وجود احزاب و نهادهاي گوناگون با گرايشهاي فكري مختلف است كه هر يك گرايشهاي فكري موجود در بخشي از جامعه را نمايندگي مي كند. اما زمانيكه در قدرت سياسي قرار مي گيرد، مي بايست در جهت بهبود اوضاع تمام شهروندان عمل كند و حق ايجاد و وضع قوانين تبعيض آميز ندارد. چرا كه در اينصورت قانون اساسي را كه حكومت را موظف به رعايت حقوق تمام شهروندان و برابر دانستن آنها كرده است ، نقض كرده است. بهمان نسبت نيز انتخاب هر يك از اين گرايشات از سوي مردم بمعناي مادام العمر بودن حضور آنها در قدرت سياسي نيست . احزابي كه با راي اكثريت به قدرت مي رسند، مي بايست در برابر ملت پاسخگو باشند و در عين حال نيروهايي كه از راي اكثريت برخوردار نيستند و در نتيجه تعداد نمايندگان و آراي آنها در مجلس كمتر است ، در صورت برخوردار بودن از حد اقل آراء لازم براي حضور در مجلس ، بعنوان اپوزيسيون در درون مجلس حضور پيدا مي كنند و از حق ابراز نظر و راي و كنترل قدرت سياسي و همچنين فعاليت براي تبديل از “اقليت“ به “اكثريت“ برخوردارند. اپوزيسيون، بعنوان منقد و كنترل كننده ، جزء جدايي ناپذير حكومتهاي دمكراتيك است . در چنين جوامعي ، كليه ي احزاب در برابر قانون از حقوق مساوي برخوردارند و مي توانند براي جلب افكار عمومي و بدست آوردن آراء مردم فعاليت كنند. همه از يك حمايت مالي دولتي برخوردارند كه بسته به ميزان و تعداد اعضاي آنها و تعداد كيفي راي دهندگان تعيين مي شود. پرداخت حق عضويت و حمايت مالي توسط اعضاء مي بايست علني و براي مقامات قضايي قابل دسترسي باشد.
در جوامع دمكراتيك ، هر حزب و گرايشي كه براي مدت محدود بقدرت برسد ، هر چند اين امكان را دارد كه جهتگيري قانونگذاري را به سمت اهداف سياسي و اقتصادي مشخص (در چارچوب منافع ملي) ببرد، اما هرگز امكان و مجوز تخطي از اصول ثبت شده در قانون اساسي را كه بر اساس التزام به اعلاميه جهاني حقوق بشر تدوين شده است ، ندارد.
بعبارت ديگر “خوبي“ يا “بدي“ نيت افراد يا شخصيتهاي حقيقي ، تعيين كننده ي سرنوشت يك ملت نيست ، بلكه اين شخصيت حقوقي مثل مجلس است كه قانونگذاري مي كند . يعني افراد تعيين كننده نيستند بلكه نهادها ي قانونگذار كه در يك انتخابات آزادي برگزيده مي شوند، تعيين كننده هستند. بر همين اساس نيز ساختار نظامهاي دمكراتيك يا حكومت بعنوان شخصيت حقوقي، وابسته به هيچ دين و مرام و مسلك و ايدئولوژي نيست ، يعني حكومت از دين و مسلك جداست وحق قضاوت و ارزشگذاري يا تقسيم بندي انسانها بر اساس باور شخصي را ندارد (عرفي يا سكولار). حكومت تشكيل شده از نمايندگان شهروندان در جهت ايجاد يك وضعيت مطلوب براي همگان است است و در برابر همه ي شهروندان به يك نسبت مسئول است.
قانون اساسي اسلامي توام با ولايت مطلقه ي فقيه
در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است : “ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تجلي نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه ي ايران و مبتني بر اصول و مباني اسلامي است.“ بند يك جمهوري اسلامي ايران را نظامي متعهد به حقيقت و عدالت قرآن تعريف مي كند و اصل دو از يگانگي خداوند و اعتقاد به اصول نبوت و امامت با رعايت آزادي انسانها منوط بر تعهد آنها به خداوند تعريف شده است. اصل سه ، هدف دولت را “ايجاد فضايي براي رشد اخلاقي و مبارزه با فساد “ اعلام مي كند. در بند 12 اسلام شيعه بعنوان دين رسمي تعيين شده و در بند 177 هر گونه تلاش “مشروع“ براي تغيير خصلت اسلامي حكومت نفي شده است.
اصل “ولايت فقيه“ كه بعدها به “ولايت مطلقه ي فقيه“ تبديل شد، جزء جدايي ناپذير قانون اساسي جمهوري اسلامي است. در بندهاي 5 و 107 قانون اساسي ، ولي فقيه بعنوان نماينده ي خداوند و رهبر ديني ، صاحب بالاترين مقام مملكتي است و مقام او تحت هيچ عنواني قابل بازگشت و پس گرفتني نيست. هموست كه نماينده ي 12 امام است و خطوط اصلي سياست و قانونگذاري را تعيين مي كند. كليه ي تصميمات و رئوس قانونگذاري ، همچنين مجلس شوراي اسلامي ، تحت نظارت وي قرار دارد. ولي فقيه مي تواند طبق اختيارات خود كليه ي قوانيني را كه مجلس (كه قرار است نماينده ي مردم باشد) بخواهد وضع كند ، نفي كند! “شوراي نگهبان“ است كه طبق اصل 91 قانون اساسي موظف است كه تطابق يا عدم تطابق قوانين پيشنهادي مجلس با اصول اسلام و قوانين اسلامي را كنترل كند و در صورت عدم انطباق ، قوانين پيشنهادي را رد كند! شوراي نگهبان از 12 نفر تشكيل شده كه شش تن از آنها مي بايست مجتهد و منتصب از سوي ولي فقيه باشند و شش نفر ديگر كه مي توانند از مقامات قضايي باشند ، توسط شوراي قضايي مجلس منتصب مي شوند. قوانين پيشنهادي مي توانند به اتكاي شش راي رد يا قبول شوند. شوراي نگهبان بلحاظ قانوني ملزم به ارائه هيچگونه توضيحي در مورد علل تصميمات خود نيست!
بدين ترتيب مجلس ، تحت نظارت يك دستگاه فراتر (شوراي نگهبان) قرار دارد كه حق تعيين سرنوشت تمامي مردم را براي خود محفوظ داشته است. شوراي نگهبان علاوه بر اينكه بر كليه ي عملكردهاي مجلس نظارت دارد ، بر كليه ي رئوس سياسي و سياستگذاري روز نيز نظارت دارد. همچنين كليه ي امور مربوط به نظارت بر “انتخابات“ ، صلاحيت كانديداها .. است.
تغيير “ولايت فقيه“ به “ولايت مطلقه ي فقيه“ توسط خميني در سال 1358، حقوق ولي فقيه را در تمامي سطوح گسترش داد . خميني يك نهاد انتصابي دوم بنام “شوراي تشخيص مصلحت نظام“ را پايه ريزي كرد كه كليه ي نمايندگان آن تنها و تنها توسط ولي فقيه منتصب مي شوند و همگي روحاني هستند. اين شورا نقش ميانجي ميان شوراي نگهبان و مجلس را بر عهده دارد. بر خلاف شوراي نگهبان، از اين نهاد انتصابي در قانون اساسي نامي نيامده است.
اساس تفكر سازنده ي اين حكومت، برسميت شناختن كمال اراده ي الهي بنمايندگي ولي فقيه واعتقاد به ناكامل بودن يا نقص عقل انسان در تشخيص سره از ناسره گذاشته شده است. در اين ميان مردم نيز به “مومن“ و “كافر“ ، “مرد“ و “زن“ و “دارالاسلام“ و “دارالكفر“ طبقه بندي شده اند و اين اساس آن ذهنيتي است كه مباني قانونگذاري را نيز تشكيل مي دهد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران در مقدمه خود، در بخش شيوه حکومت در اسلام، آورده است: «قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ايران که حرکتی برای پيروزی تمامی مستضعفين بر مستکبرين بود زمينه تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می کند. بويژه در گسترش روابط بين المللی، بار ديگر جنبشهای اسلامی و مردمی می کوشد تا راه تشکيل امت واحد جهانی را هموار کند ( ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون ) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام يابد.» در اين بخش از مقدمه يکی از آرمانهای نظام جمهوری اسلامی که اين قانون آن را شرح و توصيف می کند، تشويق و ترغيب گروههای دگر در پذيرش انديشه های اين نظام و ايجاد نظامی واحد تحت انديشه ی امت اسلامی در سرلوحه کار خود قرار داده و با اين انديشه مرزها و اقتدار ملی کشورها را ناديده گرفته و در انديشه براندازی نظام های حاکم بر کشور ها و ايجاد جامعه ی واحد اسلامی است. اين انديشه به معنای دخالت در امور داخلی ساير کشورها و ترغيب ملل دگر اسلامی به طغيان عليه اقتدار ملی آنان است. اين قانون در جاي ديگر مقدمه خود تحت عنوان ارتش مکتبی يکی از وظايف ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را «... جهاد در را خدا و مبارزه در راه گسترش حاکميت قانون خدا در جهان ...» عنوان نموده است در بند شانزدهم اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی، که مبين اهداف عالی دولت جمهوری اسلامی است، آمده: « تنظيم سياست خارجی کشور بر اساس معيار اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه ی مسلمانان و حمايت بی دريغ از مستضعفان جهان». در اينجا واژه تعهد برادرانه نسبت به همه ی مسلمانان مبين حمايت اين نظام حتی از مسلمانان بنيادگرای معتقد به انديشه های تروريستی است. اين اصل نه تنها نشان داده که اين نظام حامی گروههای اسلامی بنيادگرا می باشد بلکه اين حمايت را وظيفه خود می داند. مطابق با اين اصل حمايت از گروههای تروريستی همانند القاعده، انصار الاسلام، حزب الله و حماس از وظايف اين نظام تلقی می شود. بنابر اصل پنجم از فصل اول و اصول يکصد و هفتم، يکصد و نهم از فصل هشتم مربوط به رهبر يا شورای رهبری، بالاترين مقام اين نظام را تنها به طبقه ای خاص از اجتماع اختصاص می دهد و تنها کسانی می توانند به اين مقام دست يابند که روحانی شيعه دوازده امامی، مرد و مسلمان باشند. اصول يکصد و پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی انتخاب شدن برای مقام رياست جمهوری را تنها برای مردان مجاز شمرده و زنان حق انتخاب شدن به عنوان رئيس جمهور را ندارند. در اين اصل ذکر شده است «رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبی و سياسی که واجد شرايط زير می باشند ...» انتخاب شود.
“انتخابات“ در نظام تام گرا
تا اينجا تلاش من در اين نوشته بر اين بوده كه تا جايي كه ممكن است ، مناسبات پيچيده را بصورت قابل درك در مقابل يكديگر قرار دهم . از اين مقايسه بدين نتيجه گيري مي رسيم :
- در كشورهاي دمكراتيك ، حكومت ناشي از قواي ملت است . آحاد ملت بعنوان شهروندان صاحب حقوق فردي، اجتماعي و سياسي برسميت شناخته مي شوند وبهيچوجه بر اساس باورهاي شخصي قضاوت نمي شوند. دين و مسلك در زمره باورهاي شخصي قرار دارد و معياري براي تعيين ميزان حقوق شهروندان نيست. آزادي فردي، اجتماعي و سياسي جزو اوليه ترين حقوق هر شهروند محسوب مي شود و هيچ نهادي حق محدود كردن اين عرصه ها را ندارد، مگر اينكه با قانون اساسي و اصول دمكراتيك در تناقض قرار گيرد. از آنجا كه قانون اساسي بر اساس التزام به اعلاميه جهاني حقوق بشر تنظيم شده است ، در تناقض قرار گرفتن با آن بمعني نقض اصول دمكراتيك، تحميل و يا لطمه زدن به حقوق ديگران مي باشد.
جمهوري اسلامي و نمايندگان فكري آن بر اين اصرارند كه التزام به قانون اساسي در كشورهاي دمكراتيك نيز
يك اصل است و با استفاده از اين اصل مدعي مي شود كه پس در ايران هم دمكراسي وجود دارد ، چرا كه
تاكيد (بخصوص اصلاح طلبان) بر قانونگرايي و حركت در چارچوب “قانون“ است! همچنين ادعا دارد كه
چون با راي “اكثريت“ تشكيل شده است، پس حكومتي دمكراتيك است!
گفتيم كه در دمكراسي ، مرزاراده ي اكثريت، حقوق بشر است. نقض حقوق بشر، حتي اگر به اراده ي اكثريت، ضد دمكراتيك است و به دمكراسي منتهي نمي شود. حكومت تام گرا به بهانه ي “باور ديني اكثريت“ در تمام اين 25 به نفي مكرر حقوق بشر چه در عرصه ي قانونگذاري و چه در عرصه ي سياسي و اجتماعي دست زده است و از اين منظر حكومتي است خارج از استانداردهاي دمكراتيك جهاني و بهمين دليل بي اعتبار.
ما در اين مطلب روشن كرديم كه اولا قانون اساسي جمهوري اسلامي ، قانوني است ناقض حقوق بشر كه در آن جايگاه انسانها براساس ميزان باور و اعتقادات ديني آنها تعيين مي شود و بر اين اساس صاحب حقوق يا محروم از حقوق مي شوند. دوما اصل نهادينه شده ي ولايت مطلقه ي فقيه و شوراي نگهبان در اين قانون اساسي بمعناي ناديده گرفتن و نفي نقش مردم ايران در تعيين سرنوشت خويش است. بهمين دليل و بدلايل بيشمار ديگر كه تنها بخشي از آن در بالا آمده است، هيچ انسان دمكرات و آزادمنشي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران را برسميت نمي شناسد كه هيچ ، بلكه مكررا بر غير انساني بودن ، تحميل گرايي، تام گرايي، نقض حقوق بشر در اين قانون اساسي تاكيد مي كند. اين قانون اساسي ضد دمكراتيك است. اصل ولايت فقيه و تاكيد مكرر بر التزام انسانها به وفاداري به “موازين“ و قوانين “اسلامي“ ، نفي حقوق ملت و دمكراسي است .
ناشي بودن قواي حكومت از اراده ي ملت ( دمكراسي) با ادعاي نمايندگي باورهاي ديني اكثريت و تحميل اراده ي جمعي ( تام گرايي) از اساس متناقض است. حكومتي كه خود را داراي رسالت ديني، نژادي ... بداند و يا ادعاي نمايندگي يك ايدئولوژي يا برتري نژادي، ديني ، طبقاتي را داشته باشد، حكومتي كه اساس فرمانروايي آن را “رهبر مقدس“ تشكيل بدهد، حكومتي كه نماينده ي اين تفكر باشد كه “اقليتها“ بايد خود را با باورهاي “اكثريت“ تطبيق بدهند و براي همه ي انسانها صرف نظر از نوع بودن يا باور فردي حقوق برابر قائل نباشد، حكومتي ناقض حقوق بشر است . در چنين حكومتي فقط تعريف حكومت از “حقيقت“ معتبر است . انسان تابع حكومت است و “حقيقت“ تعريف شده توسط اوست و حكومت بر فراز مردم بعنوان نهادي مستقل از آنها و بعنوان نهادي غير قابل كنترل عمل مي كند.
گفتيم كه در نظامهاي دمكراتيك كه قواي حكومت ناشي از اراده ي ملت است، حكومت نه بعنوان “رهبر“ يا “هدايت كننده“ ، بلكه بعنوان يك نهاد پاسخگو و مسئول در برابر ملت شناخته مي شود كه بهمانگونه كه به انتخاب آزاد ملت بقدرت مي رسد ، به انتخاب آزاد ملت نيز از آن سلب مسئوليت مي شود و مي بايست در برابر خواسته ي ملت گردن نهد.
ديديم كه در حكومت تام گراي اسلامي، تنها مردم در برابر حكومت مسئولند و نه بر عكس. چنين حكومتي حتي اگر مرتبا در كلام از نيرو و قدرت مردم سخن براند، در عمل مردم را تنها ابزاري مي داند براي تحكيم و تحميل چارچوبهاي مطلقه ي خويش.
گفتيم كه در نظامهاي دمكراتيك ، قانونگذاري حق ملت است كه ملت به نمايندگان خويش در مجلس كه براي دوره ي محدود و در يك انتخابات آزاد برگزيده مي شوند ، تفويض مي كند.
ديديم كه در حكومت تام گراي اسلامي، مجلس در عمل تنها يك صورت نمادين دارد و هر گونه قانون يا پشنهاد براي تغيير قانون از سوي مجلس بايد مورد تاييد شوراي انتصابي نگهبان و نهايتا ولي فقيه تاييد شود و اين يعني نفي حق ملت در قانونگذاري .
نمايندگان مجلس در كشورهاي دمكراتيك به نام “ملت“ و به قانون اساسي ملتزم و متعهد به اعلاميه جهاني حقوق بشر سوگند مي خورند.
نمايندگان مجلس در حكومت تام گراي اسلامي به قانون اساسي ناقض حقوق بشر و به ولايت مطلقه ي فقيه ناقض حقوق ملت، سوگند مي خورند .
گفتيم كه در كشورهاي دمكراتيك ، كثرت گرايي و وجود احزاب و نهادهايي كه مردم در آنها عضو هستند ، مهمترين پايه ي انتخابات آزاد است و تعيين كننده نه ميزان اعتقاد يا نيت خوب يا بد افراد ، بلكه تعهد به دمكراسي و كثرت گرايي ، حق كانديدا شدن و دخالت در قانونگذاري براي تمام شهروندان رسيده به سن قانوني (18 سال) وجود دارد و ميزان باورهاي شخصي و ديني يا ايدئولوژيك آنها هيچگونه معياري براي تشخيص صلاحيت يا عدم صلاحيت آنها نيست، بلكه ميزان تخصص و برنامه هاي سياسي و اقتصادي ارائه شده است كه به تشخيص و انتخاب ملت آنها را صالح يا غير صالح مي داند.
ديديم كه در حكومت تام گراي اسلامي ، تعدد احزاب و كثرت گرايي وجود ندارد، بلكه احزاب “رسمي“ همه متعهد به آرمانهاي ايدئولوژيك تعريف شده توسط نهاد ولايت فقيه و شوراي نگهبان هستند و اختلافات آنها نه بر سر حقوق ملت ، بلكه بر سر ارگانهاي قدرت است. در چنين نظامي تلاش مي شود تا با تاكيد بر “افراد“ و بر جسته كردن نيات “خوب“ يا “بد“ آنها وزنه ي قدرت از دستي به دستي جا بجا شود ، يعني شخصيت حقوقي (حكومت) با شخصيت حقيقي (افراد مانند شخص رئيس جمهور، فلان نماينده يا فلان شخصيت اصلاح طلب) يكي پنداشته مي شود.
و سر انجام ، “انتخابات“ در چنين حكومتي ، تنها و تنها يك انتخابات فرمايشي است ، چرا كه از حق كانديدا شدن تا قانوني كه مي بايست بدان سوگند خورده شود تا ولايت فقيه كه يعني نفي مجلس ، تا “احزاب رسمي“ همگي “حكومتي“ هستند. بعبارت ديگر “حكومت“ و “مردم“ دو نهاد غير مربوط به يكديگرند. نظامي كه در آن مردم از قواي حكومت غايب باشند و يك قشر حكومتي و در راس آن ولي فقيه تعيين كننده ي سرنوشت مردم باشند، نظامي تام گرا و غير دمكراتيك است. مردم تنها يك ابزار نمايشي هستند و ملتزم به فرمانبرداري از قوانين فرمايشي.
و اما “انتخابات“ مجلس هفتم
“انتخاباتي“ كه در راه است ، با وجود بي بهره بودن كامل از مشخصات لازمه براي يك انتخابات واقعي، شايد مهمترين و كليدي ترين مرحله براي ملت و جنبش دمكراسي خواهي در ايران باشد. چرا كه در اينجا نفس “انتخابات“ كه بي معني بودن آن اكنون بر همگان روشن است ، مطرح نيست ، بلكه عدم حضور يكپارچه ي اكثريت ملت ايران در واقعه اي فرمايشي و يك “ نه“ بزرگ به ابزاري ديدن ملت براي اهداف جناحي مطرح است. حكومت اسلامي در دهه ي نخست بقدرت رسيدن خود با استفاده از ايجاد فضاي رعب و وحشت، تهديد و فشار، اعدام ، جنگ ... توانست ادامه ي حيات خود را تضمين كند، در دهه ي دوم با متزلزل ديدن پايه هاي خود و نارضايتي روزافزون مردم ، همچنين با بالا گرفتن اختلافات جناحي و دعواي قدرت در درون خود و فشارهاي بين المللي ، چهره اي دوگانه يافت كه رمز موفقيت و تداوم حيات خود را در ارائه ي ظاهري “دمكراتيك“ و “مشروع“ ، استفاده از واژگاني چون “مردمسالاري“ ، “جامعه مدني“ ، “شهروند“ ... مي ديد. منتها كليه ي اين واژگان را با تعاريفي سر و ته بكار برد و تلاش كرد تا بباوراند كه تمامي اين واژگان در “جمهوري اسلامي ايران“ قابل تحقق و در راه اجراست. “اصلاح طلبان“ حكومتي از اصلاح قوانين سخن گفتند ، بدون اشاره به اين واقعيت كه هيچ قانوني اصلاح نخواهد شد، مگر كه ولايت فقيه و شوراي نگهبان از بين برود ، و بدون اشاره بدينكه ايندو و ديگر نهادهاي انتصابي قدرت با نام “جمهوري اسلامي ايران“ آنچنان در آميخته است كه هيچيك بدون ديگري نخواهد ماند. خواستند به مردم بباورانند كه حكومت تام گراي اسلامي قابل اصلاح است ، بدون اشاره بدين نكته كه با وجود اين قانون اساسي ناقض حقوق بشر، هيچ چيز اصلاح نخواهد شد. واقعيت امر اين است كه آن “اصلاحي“ كه مورد نظر جناحهاي حكومتي بود هرگز تعريف نشد و زمان نشان داد كه اين جناح خود وابسته ي ايدئولوژيك ، آرماني و ماهوي همين نظام با همان مشخصات است. آن تعداد اندك از ميان اين “اصلاح طلبان“ ، هر چه بيشتر با مفهوم “دمكراسي “ آشنا شد ، بر غير عملي بودن آن در چارچوب يك حكومت ديني واقف تر گشت و به لزوم عملي شدن آن در يك چارچوب عرفي آگاهتر ،تا سرانجام از حلقه ي حكومت خارج شد و به جنبش دمكراسي خواهي مردم نزديكتر. آن بخش عظيم ديگر كه همچنان بر امكان “اصلاحات“ پافشاري مي كند، با تاكيد خود بر التزام به قانون اساسي موجود و ولي فقيه ، ماهيت خود را در نظر مردم روشنتر ساخت و روزبروز بي اعتبارتر گشت. تئوري “فشار از پايين ، اصلاحات در بالا“ در چارچوب حكومت تام گراي اسلامي هرگز متحقق نخواهد شد و تنها تلاشي است براي طولاني تر كردن عمر اين نظام پوسيده از درون.
اصولا واژه ي اصلاح يا رفرم ، نگاه بسوي بالا يا قدرت سياسي دارد و نهايتا تغيرات را از بالا برسميت مي شناسد. اصلاح يا رفرم بخش جدايي ناپذير جوامع دمكراتيك است كه مرتب در حال رشد و “شدن“ هستند و حكومت (بالا) توسط خود ملت ساخته شده است. رفرم يعني ايجاد تغييراتي منطبق بر نيازهاي زمانه اما در چارچوب قواعد دمكراتيك و قوانين دمكراتيك.
اصلاح يا رفرم در نظامي با ساختار توتاليتر(تام گرا) كه راي و خواست مردم در ساختار آن ناديده گرفته شده و تنها “رهبر“ و “رئيس“ تصميم گير است ، امري است ناشدني . آنچه در “بالا“ صورت مي گيرد، بازي قدرت و دست بدست شدن قدرت است و چارچوبهاي موجود (قانون اساسي) خود غير دمكراتيك و غير قابل اتكاست. در چنين چارچوبي ، هيچ حركتي بسوي افزودن بر مقام ملت صورت نمي گيرد و كاستن از اقتدار “قادر مطلق“ و نماينده ي زميني او امري است ناممكن. ملت ايران امروز بدين امر واقف است و ديگر در دام بازي با كلمات نمي افتد. ملت ايران قدرت تشخيص ميان تام گرايي و دمكراسي و مفاهيم ايندو دارد . آنها كه دل به اين حكومت و اين چارچوب ضد دمكراتيك بسته اند و قصد دارند مردم را به اين دلخوش سازند كه ممكن است “كانديداهاي خوب“ امكان كانديد شدن يابند، تنها در كار گول زدن دوباره ي مردمند. حتي “بهترين“ و “دمكرات ترين“ فرد از نظر آنها زمانيكه متعهد به اين قانون اساسي و ملتزم به سوگند خوردن به “ولايت مطلقه فقيه“ باشد، يعني اصل دمكراسي و مشاركت ملت را نقض كرده و از همان لحظه كه سوگند خورد ، يكي از غير دمكرات ترين بندگان ولي فقيه خواهد بود.
آنها كه مردم را از اين مي ترسانند كه در صورت عدم شركت آنها در “انتخابات“ ، جناح اقتدارگرا بقدرت خواهد رسيد، مي دانند ، اما نمي گويند كه اولا مهمترين نهاد حكومتي تصميم گيرنده درباره ي سرنوشت ملت، همواره نهاد ولايت فقيه بوده و خواهد بود و حتي اگر تمام نمايندگان مجلس نيز از “اصلاح طلبان“ مي بودند، باز تصميم گيري در تمامي موارد، با ولي فقيه، شوراي نگهبان و نهادهاي انتصابي ديگر است. آنها مي دانند ، اما نميگويند كه اين مجلس با هيچ استاندارد بين المللي در نظامهاي دمكراتيك همخواني ندارد و تنها صورت نمايشي دارد. ملت ايران خواهان حكومتي است كه قواي آن ناشي از اراده ي او باشد، خواهان يك انتخابات آزاد با حضور كليه ي احزاب و نهادهاي دمكرات و در ايراني آزادي است، خواهان حق تصميم گيري براي سرنوشت خويش است، خواهان جدايي نهاد حكومت از نهاد مذهب است و اين خواسته ها تا اين حكومت هست ، عملي نخواهد شد.
هر دو جناح حكومت ، نه در فكر آزادي و دمكراسي براي ايرانيان، بلكه در يك مسابقه براي خود شيريني در مقابل دول غرب هستند و مي خواهند با جلب حمايت و اطمينان غرب ، با دريافت بودجه هاي كلان ، تداوم حيات خويش و سكوت ملت در برابر كمي نان را بخرند. ملت ايران خواهان باز پس يافتن حرمت از دست رفته ي خويش است و است، خواهان آينده براي فرزندان خويش، خواهان زندگي در كشوري است با يك حكومت مدرن و دمكراتيك ، خواهان بازپس گرفتن حقوق از دست رفته ي خويش است. خواهان سربلندي است و مي داند كه حكومت تام گراي اسلامي مايه ي شرم و سر شكستگي تاريخي اين ملت است در برابر نسلهاي آينده . اينها همه و همه تنها با اتكا به نيرو، قوا و اراده ي اين ملت عملي خواهد شد و اين يعني فشار از پايين و تحولات نيز از پايين . هر كس به خواستهاي دمكراتيك ملت بپيوندد و براي ايجاد يك حكومت سكولار(عرفي) و دمكراتيك قدم بردارد ، خوش آمده است . عدم حضور يكپارچه در انتخابات فرمايشي ، بزرگترين گامي است كه ملت مي تواند در جهت تعيين سرنوشت خويش و در نفي نظام تام گراي ديني بردارد. اين آغاز پايان سياهترين دوران در تاريخ معاصر ايران است و آغاز دوران بلوغ جنبش دمكراسي خواهي مردم ايران .
حسن آقا شما هم به زبان ديگر حرف مرا زدي . خود شما ميگوئيد ايرانيها از هم ميگريزند ولي دليل آنرا نگفتي . چرا ايرانيها از هم ميگريزند ؟ خوب قربان شكلت از هم ميترسند . آنهم به همان دلايلي كه گفتم . براي همين است كه ميگويم قبل از تمام اين حرفها سعي كنيم تعريفي از يك نهاد سالم داشته باشيم تا كم كم اين حالت خاتمه پذيرد . قربان شكلت من دروغي ندارم كه بگويم . رفتم و اينها را ديدم و آنرا دارم بازگو ميكنم . يك سئوال از شما دارم . آيا به من اعتماد ميكنيد ؟ معلوم است كه نه . ميگوئيد شايد من مامور فلان جا هستم و يا فلان هستم . اما يك چيز مسلم است و آن اينكه به من اعتماد نميكنيد حتي اگر منطقي ترين حرف دنيا را بزنم . فكر ميكنيد من دنبال يك سوء استفاده خاص هستم ولي نميدانيد چيست . خوب عزيزم اينها واقعي است اينها واقعيت دارد و بايد حل شود . البته اگر اعتماد نكنيد حق هم داريد چون اگر اعتماد كنيد من پيش خود ميگويم حالا كه موقعيت مناسب است من هم كه تا به حال از اين دنيا چيزي نفهميده ام بنابراين بهتر است ....
ببينيد اينها واقعي است . اينها بايد حل شود . شعار خيلي داده ايم اما نتيجه نداده است . مثلا ميگوييم ما فوق العاده باهوش هستيم . اگر اينطور است پس نتيجه آن كجاست . ميگوييم ما مردم بسيار خوبي هستيم . اگر اينطور است چرا اينقدر همديگر را ناكار كرده ايم . فرض ميكنيد من اينها را مينويسم كه آتش تفرقه را بيشتر كنم اما فكر ميكنيد اگر واقعيت را مخفي نگه داريم هميشه مخفي ميماند ؟ نخير يك ماه بعد دست مان رو ميشود . بارها و بارها اين عوام فريبي را امتحان كرده و هر بار گفتيم اين بار نتيجه ميدهد اما هر بار بدتر شد . بايد به سمت سلامت و درستي برويم . لااقل يك بار آنرا امتحان كنيم . ما شايد از معدود كشورهائي هستيم كه در آن سياست سياستمداران بر عليه مردم خود و براي فريب آنان بكار ميبرند . اصلا تعريف ما از سياست از پايه و اساس غلط است . گاندي به مردم خود ميگويد اي مردم انگليسيها به كشور ما نيامدند بلكه ما آنها را به عنوان ارباب قبول كرديم . ميبينيد حرف درست زده شد و حالا يك ميليارد مردم هند بدون هيچگونه ثروت طبيعي دارند زندگي ميكنند در حاليكه ما با اين ثروت عرضه اداره يك كشور هفتاد ميليوني را نداريم
اين آقاى اميد دروغگوست كه نوشته به دو سه كشور اروپائي و آسيائي مسافرت كرده و ايرانيان را در همه جا با يك خصوصيت مشترك ديده و آن اينكه در هر جا يك يا چند گروه و دسته سياسي موافق و مخالف تشكيل داده ولي كار همه به يك شكل بوده و آن جذب ايرانيان تازه خارج شده از كشور به بهانه كمك به هموطن و سپس سركيسه كردن و يا هدايت اين جوانان به مسيري خاص بوده.
اينجانب كه بيشتر از پانزده سال مترجم ايرانيان در يكى از اين كشورها بوده ام همواره شاهد گريزان بودن وحشتناك ايرانيان از هم بوده ام. آمار اشتغال ايرانيان به تحصيل در كشورهاى اروپايى نشان ميدهد كه بيشتر آنها به دنبال ادامه تحصيل هستند و از نظر سياسى بسيار خنثى و در واقع از سياست گريزانند.
به نفع ما ايرانيهاى ساكن اروپا و آمريكا نيست كه اوضاع سياسى ايران بهتر شود. كه اگر بشود از ما ميپرسند پس چرا برنميگردين ايران در بازسازى كشورتان شركت كنيد؟ آنوقت ما چه بهانه اى بياوريم؟ شايد هم نگرانى من بيمورد است. با خواندن اين زير نويسها آدم ميفهمد اوضاع چقدر قاراشميش است... قارشميش يعنى درهم بر هم به فارسى. يعنى كمپلكس به زبان فرنگى. يعنى بحرانى به زبان سياسى. يعنى اميدى نيست اپوزيسيون داخل و خارج همديگر را بفهمند. چپ و راست با هم مخالف و در همانحال مودب باشند. جوانها و مسنها همديگر را تحمل كنند. چقدر چرت و پرت مينويسم. مرا ببخشيد. منظورم ايجاد تفاهم بود نه دامن زدن بيشتر به درگيرى...
zemne tashakor az khanoome beyzaee bekhatere alalkhosos bahse akademikeshon , vai fekr mikonam behtar ast kami mabahese classic ra ba sharayete ayni tatbigh dad va natijehgiry nemood.
متهم كردن همديگر به عمله حكومت، ديگر در داخل كشور تبديل به جوك شده است . در يكي دو سال اخير موفق شدم به دو سه كشور اروپائي و آسيائي مسافرت كنم . ايرانيان در همه جا يك خصوصيت مشترك داشتند و آن اينكه در هر جا يك يا چند گروه و دسته سياسي موافق و مخالف تشكيل داده بودند ولي كار همه به يك شكل بود و آن جذب ايرانيان تازه خارج شده از كشور به بهانه كمك به هموطن و سپس سركيسه كردن و يا هدايت اين جوانان به مسيري خاص بود . همديگر را متهم نكنيد سعي كنيم تعريفي از يك نهاد سالم داشته باشيم اشكال را در خود بجوئيم . همين الان نگاه كنيد هموطنان ما در بم اين مصيبت را دارند ولي واكنش همه ما يكي است در داخل هم هر كسي يك شماره حساب اعلام ميكند در خارج هم همينطور اما چيزي كه ديده ميشود اين است كه هنوز مردم بم شب را در سرما ميگذرانند هنوز كشته ها بيرون آورده نشده اند ووو پس ميبينيد كه همه سراپاي يك كرباس هستيم پس سعي كنيم درست كنيم نه خراب . عقده ها و كينه ها را فراموش كنيد . اگر اينها مجاهدين را اعدام كردند آنها نيز اينها را ميكشتند پس دعواهاي گذشته چيزي جز آدمكشي براي قدرت نبود . بچه هاي شما به تمام اينها به عنوان حماقت نسل گذشته خود نگاه ميكنند مطمئن باشيد اين نسل از هيچ يك از شعارهاي شما پيروي نخواهد كرد . بنابراين همديگر به عمله كسي بودن و يا ضد زن بودن و يا چيزهاي ديگر متهم نكنيد . ديگر اين گونه حرف زدنها در بين اكثريت مردم يعني جوانان مفهومي ندارد براي من مشخص شده كه هر كاري شده است و هر جنايتي شده است در داخل خود ما بوده است نه به آمريكا ربط داشته و نه به انگليس و نه به جاي ديگر . سياست و نوع زندگي ما در تمام اين سالها بر دروغ و ترساندن همديگر تا حد مرگ بوده است اما ديگر اين سياست كاربردي ندارد.
سفير انگليس در سالهاي نه چندان دور به كشورش مينويسد كه ما كه ميدانيم كه فراماسونري چيست چون جايگاه آن در كشور ماست اما ايرانيان مي آيند و فراماسون ميشوند و سپس براي هموطنان خود داستانهاي وحشتناك درباره آنها تعريف ميكنند تا مردم از آنها بترسند و گوش به فرمان آنها باشند .
پانوشت ها در پاي مقاله خانم بيضايي صرفنظر از محتواي مقاله نشاندهنده خصلت ناپسند زن ستيزي تاريخي در جامعه ماست.عميقا معتقدم كه اگر نوشته حاضر امضاي يك نرينه را بر خود داشت اينچنين مورد حمله و انتقاد غير اصولي قرار نمي گرفت.ويزگي بارز و جالب توجه در اين برخوردها مشاركت فعال برخي خانم ها در اين پروزه زن ستيزي است كه نمونه هاي تاريخي فراواني از آن را مي توان يافت.فروغ فرخزاد نيز به عنوان زني كه مرزهاي سنت مردانه را يك تنه به چالش مي گرفت از اين جفاها و بي خرديها رنج بسيار برد و ازطرف مردان و زنان بسياري مورد بي حرمتي قرار گرفت....بقول پوپر..ما قرباني ناداني خويشتنيم.
age momkene ye nafar be man rahnamaie kone chejoori mishe az commente farsi bara type estefade kar
برخی از اظهار نظرها مایه شگفتی است و بسیاری به جای نقد نوشته خانم بیضایی به اظهار نظرات کاملا شخصی می پردازند که روشی ناپسند و مصداق همان شیوه هایی است که رزیم آخوندی برای تخریب و نابودی سازمانها در اوایل دهه شصت استفاده شایانی برد.خانم بیضایی صرفنظر از جغرافیای حضور و شکل و شمایل شخصی بطور مستدل به بیان مواضع خود در قبال تحریم انتخابات می پردازد.ایشان در قبال این اظهار نظر نه چیزی مطالبه می کند و نه در موقعیتی است که کسی را مجبور به تبعیت از خود کند.بنابر این روش نقد نظرات ایشان نیز باید مستدل و متکی بر حقیقت جویی باشد.من از پیشینه ایشان چیز زیادی نمی دانم ولی جسارت گفتار و استدلالات ایشان را در مورد تحریم انتخابات می پسندم.حقیقت گویی که جرم نیست که اینچنین بی محابا و توده وار بر ایشان هجوم می برید.برخورد های اینچنینی نشان از این دارد که علیرغم بهای گزافی که در طول 25 سال گذشته بابت ساده انگاری خویش پرداخته ایم و بارها به انواع شیوه ها آلت دست سلطه مافیایی شده ایم و تیشه به ریشه خود و آیندگان زده ایم برخی هنوز به آن حد از بلوغ فکری نرسیده اند که"اختلاف نظر در ذات ماست.آزادی بیان حق ماست"حساب این دوستان نابالغ از عمله های فکری رزیم که سعی می کنند به انحراف بحثها دامن بزنند جداست.قدری آرام باشید.....به واقعیتها و شیوه های سالوسانه رزیم برای بهره وری توده وار در این 25 سال گذشته بیندیشید واین حقیقت را مد نظر داشته باشید که رزیم هیچگاه....تاکید می کنم هیچگاه به اندازه امروز نیازمند حضور فیزیکی شما در پای صندوقهای رای نبو ده است و هیچگاه به اندازه امروز حیات خود را در خطر زوالو سرنگونی ندیده است.حال با خود قضاوت کنید:آیا آزموده را آزمودن خطا نیست؟طبیعتا تصمیم هر چه باشد بار گران آن بر دوش تمام ملت است وتنها خانم بیضایی یا دیگر روشنفکران داخله و خارجه بازند گان این بازی نخواهند بود.پس فریب نخورید و ملعبه دست "زرادخانه فکری تاریک اندیشان مافیا"نشوید.انتخاب نهایی با شماست........
خانم بيضائی
هم زندان افتادنتان در سنين 12 و 14 سالگی فاقد اعتباره و هم مواضع امروزيتان. دختر خانمی که در 12 سالگی بايد با عروسکش بازی می کرد قهراً از پخش اعلاميه هم چيز بيشتری از مشارکت در يک خاله بازی کودکانه نمی فهميده. انتظار نداشته باشيد که تصور کنيم انتخاب سلوک ماترياليسم تاريخی شما و سازمان منتسب به آن در سن 12 سالگی برخاسته از فهم و تحقيق و تفحص آزادانه شما صورت گرفته.
بقول روژه گارودی:
اگه پسر من در 18 سالگی کمونيست نباشه تعجب می کنم و اگر در 30 سالگی کماکان کمونيست باشه باز هم تعجب می کنم. اما ظاهراً شما در رودربايستی همان 12 سالگی گير کرده ايد و خيال نداريد از قلعه تصورات و تخيلات خود خارج شده و دنيای واقعی را مشاهده نمائيد.
بس کنيد ديگه سنی ديگه از شما گذشته تا به کی خيال داريد در اين دنيای بلاهت آميزی که خود برای خود جعل کرده ايد باقی بمانيد.
خانم بيضايي عزيز, تمامي ملت ايران به اين خرد جمعي رسيده اند كه اصلاحات در درون اين رژيم امكان پذير نيست شايد مردم و حتا خود من شش سال پيش اين تصور را داشتيم كه مي شود از شر اين رژيم,انهم از درون, خلاص شد ولي حالا كاملا حقايق براي تمام ايرانيان باهر سطح دانشي آشكار شده است.
براي شما و همه ازداديخواهان ايران ارزوي موفقيت دارم
پاينده ايران
خواهر مکرمه. چرا اصرار در بی حجابی دارید. چرا منکر تقدیر میشوید. توکل کنید. دعا بخوانید. سفره بیاندازید. به سجده بروید و و و در سجده بمانید. گریه کنید. گریه کنید. تسلیم شوید به تقدیر. برای شما غفران الهی ارزو دارم.
خانم نیلوفر بیضایی
خدا را شکر کنید که وقتی اعلامیه نصب میکردید گرفتنتان و گرنه الان نفرین مردم ایران به جای اینکه پشت سر حکومت اسلامی باشد پشت سر شما بود. هر وقت ایدئولوژی حاکم شود,چه ولایت فقیه و چه غیر از آن, جز نابسامانی حاصلی ندارد.
تلفات بم به بالاي 50000 رسيده است .آنهم شهري كه 1000 سال زلزله به خود نديده بود. تو را به خدا با آن همه ادعاي علمي كه در خارج از كشور داريد يك نفر پيدا نميشود كه جواب دهد كه آيا ميتواند اين امر از يك آزمايش اتمي باشد؟
نوبت بعدي كجاست ؟ آيا تهران است ؟ دارد چه به سر ما مي آيد ؟ بازي سياسي را رها كنيد . چرا به اصطلاح آوارگان فلسطيني آن سر و وضع خوب را دارند و حالا به اين بدبختان بمي نگاه كنيد فقط فقر است و بدبختي . آيا كسي پيدا ميشود كه ايراني ها را دريابد . آيا جان ايرانيها بايد تا به ابد بي ارزش بماند ؟
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﻋﺮﺽ ﺻﻤﻳﻤﺎﻧﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺗﺴﻠﻳﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻳﮕﻨﺎﻩ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻢ ﻭ ﺗﺸـّﮑﺮ ﻗﻠﺒﻰ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎ ﻧﻢ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ
ﻭﭼﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﮑﻤﮏ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺼﻳﺒﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺘﺎﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻨﻈﺮ ﻣﻦ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺻﺤﻳﺢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺪﻳﺪﻫﺎﻯ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻃﻤﻳﻨﺎﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺭﮊﻳﻢ ﺍﺳﻼﻣﻰ ﺭﺩ ﺻﻼ ﺣﻳﺖ ﺷﻮﺩ.
ﺳﻌﻳﺪ ﺁﻟﻤﺎﻥ
با سلام و تسليت مجدد فاجعه بم و تشكر از همه كساني كه كمك كردند و تقاضا از كساني كه تا به حال اقدامي نكرده اند سريعتر كمكهاي خود را ارسال كنند .دوستان اين ازمايشي است كه اميدوارم همگي قبول شويم .
با تشكر از خانم بيضائي كه در ميان ما امدند از ايشان چند سئوال دارم كه اميدوارم صريح و روشن پاسخ دهند.
1)در جملات خود گفته بوديد بدبختي هاي روزمره خواهشمندم توضيح دهيد كه بدبختي ما و شما چه شباهت و تفاوتي با هم دارد؟ فكر ميكنم مشكلات ما با شما خيلي فرق داشته باشد چون هدف ما با شما متفاوت است.
2)چطور به اين نتيجه رسيديد كه ما نياز به تذكرات شما داريم و ما غافليم و شما بايد ما را بيدار كنيد؟من احساس ميكنم برعكس اين قضيه بايد اتفاق بيافتد.
3)صحبت از حقوق زنان و انساني كرديد لطفا شرح دهيد فلسفه اين حقوق چيست؟و از كجا آمده است؟ تا بتوانيم با هم بحث كنيم.
4)سخن از حاكميت مردم و ولايت فقيه كرده ايد لطفا هر دو را شرح دهيد تا باهم بتوانيم صحبت كنيم چون هر دو از مفاهيمي است كه برداشتها و عملكردهاي متفاوتي دارد.
در نهايت باز هم خواهش ميكنم كه نوع حكومت و الگوي فكري خود را شرح دهيد و بگوئيد منشا و فلسفه نوع حكومت خود از كجا آمده.اين حكومت را برداريم چه حكومتي جايش قرار دهيم ؟؟؟؟؟
دوستان لطفا شخصيتهاي مدعي رهبري و حكومت در ايران را بررسي كنيد مثل:
رضا پهلوي
مسعود رجوي
عليرضا نوريزاده
ميبدي
.....
خدا ما را از شر دشمنان داخلي و خارجي خود حفظ كند.
این انتخابات شاید از مهمترین باشد اما مثل یک اره میان تن ملت نشسته که چه عقب بکشی چه فشار دهی میبرد و جراحت را افزایش میدهد و البته برای آن خیلی تدبیر شده
خانم آزيتاي گرامي ،
با توجه به اينكه لطف فرموده ايد و مطالب دوستان را جمع بندي كرده ايد، اجازه بدهيد نظر خودم را در مورد نظرات طرح شده با شما در ميان بگذارم:
1 . درست است
كه در عالم سياست اين امكان هميشه هست كه شرايط خاص ، موضعگيري هاي خاص بطلبد.منتها گاه ممكن است كه در عالمي كه زندگي مي كنيم ، آنقدر ما را با بدبختيهايمان درگير كنند كه فرصت انديشيدن به عاقبت كار خود را نداشته باشيم، آنقدر به حقوق ابتدايي و انساني مان تجاوز كنند كه كه اگر لحظه اي به حال خود رها شويم، گمان كنيم كه آزاد شده ايم. مفاهيمي چون كشتار، تجاوز به حقوق ديگران، حذف دگر انديشان ، تجاوز به حقوق زنان ... ، مفاهيمي تعريف شده هستند و متاسفانه در ايران سالهاست كه روزمره اند . من در اين مطلب تلاش كرده ام تا با تشريح مفاهيم و تجسس در قانون اساسي موجود كه اصلاح طلبان مدام بر آن تاكيد دارند، روشن كنم كه مشكل اصلي يعني ساختار سياسي و قانون نويسي كشور مويد نگاهي تام گرا به انسان است. بهمين علت دل بستن به كساني كه خواستار حفظ اين ساختار هستند، كاري است عبث. فرقي نمي كند از كدام جناح باشند. ولايت فقيه يعني نفي حق حاكميت مردم، آيا نظر دوستان بجز اين است؟
خواسته ام توضيح بدهم كه لبخند مليح يا تواضع اين فرد يا آن فرد ، نمي تواند آن سرزمين را از سرنوشت شومي كه حاكمين برايش رقم زده اند ، نجات بدهد. زمان تصميم گيري نهايي رسيده است كه آيا مي خواهيم همچنان بگذاريم كه با ما بازي شود، يا اينكه واقعا خواهان يك اياران دمكراتيك هستيم.
2- من نه حكمي صادر كرده ام و توقعي را اعلام. من نظر شخصي خودم را بعنوان يك فرد بيان كرده ام كه حتي اگر 100 درصد مردم هم در انتخابات بعدي شركت كنند، تغيير نخواهد كرد. بنظر من شركت در انتخابات آينده اشتباه محض است ، حتي اگر صالح ترين افراد از نظر شما بعنوان كانديدا در آن معرفي شوند. فريب دوباره است واگر فكر مي كنيد كه هنوز قرن ها فرصت هست، مي توانيد در دهها انتخابات ديگر هم شركت بفرماييد كه حق طبيعي شماست . اما حق طبيعي من نيز هست كه بنويسم ، اگر چنين كنيد، اشتباه كرده ايد.دلايل را هم نوشته ام . من يك فرد هستم و نه سازمان و تشكيلات. يك ايراني هستم و حق خودم و يا هر كس ديگر مي دانم كه نظرم را بيان كنم كه اين از اوليه ترين حقوق انساني من و يا هر كس ديگر است.لشكر كشي هم نمي كنم و لزومي به لشكر كشي در مقابل من نيز نيست.
من از بلوغ شخصي افراد صحبت نكردم، بلكه از بلوغ يك جنبش صحبت كردم. اشخاص همه بالغند و صاحب عقل و بر اساس ديدگاه و تحليلشان از اوضاع تصميم مي گيرند.
3- علت اينكه من 18 سال است كه بطور مداوم در خارج از ايران زندگي مي كنم را شايد بهتر باشد از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بپرسيد كه من را سه بار در سنين 12 تا 14 سالگي بدليل پخش اعلاميه بزندان انداخت. من زماني از ايران خارج شدم كه هزاران نوجوان مانند من به جرمهايي حتي كمتر از پخش يك اعلاميه ، هزار هزار به جوخه ي اعدام سپرده شدند. من و بسياري ديگر مانند من ، نه به انتخاب، بلكه به اجبار سرزمينمان را ترك كرده ايم و بسياري از شنكنجه شدگان و زندان كشيده هاي اين نظام دراين سالها به ما پيوسته اند. آيا شما اينها را نمي دانيد يا به قصد تمام ايرانيان خارج از كشور را در يك ظرف ميريزيد و خائن مي ناميد. 5 ميليون ايراني آواره آيا همه خود فروخته اند ؟ و آيا تمام آن هفتاد ميليون كه در ايرانند، وطن پرستند؟اين چگونه
سنجيدني است و بر چه معيار؟ من كه از 18 سالگي ناچار به ترك كشورم شده ام، يك لحظه از فكر و تلاش براي وطنم كوتاهي نكرده ام . هيچكس جز آنكه ناخواسته از وطنش تبعيد شده است ، عشق به وطن را نمي شناسد. كمي انصاف و صداقت لازم است، شايد.كدام حكم تعيين كرده است كه ايرانيان تبعيدي حق اظهار نظر در مورد سرنوشت كشورشان را ندارند، بجز همان احكامي كه در دهه ي شصت براي حذف فكري و فيزيكي يك نسل انجام شد. مثل اينكه امثال شما از اين ناخرسندند كه امثال من هنوز زنده ايم و نفس كه مي كشيم ، هيچ ، بلكه با نظام قتل و كشتار مخالف هم هستيم و آن را برسميت نمي شناسيم ، چرا كه حق ملتمان را پايمال كرده و سرزمين ايران را اشغال.
- دو مورد آخر را اجازه بدهيد پاسخ ندهم ، چون در سطحي نيست كه بشود با آن برخورد جدي كرد يا مزاح برخي دوستان را جدي گرفت. فقط توضيح اينكه در زمان انقلاب 57 ، من 12 ساله بوده ام. پس لطفا من را مسئول آن نناميد كه مطمئنم مسئولين اصلي كه از نظر بلوغ سني در حد كمال بوده اند در كنار شما در ايران باشند.
با تشکر از خانم بيضايی که با موافقتشان با باز بودن بخش کامنت ها نشان دادند به نظرات خوانندگان مقالاتشان بی توجه نيستند. خانم بيضايی در همه جای دنيا بخش کامنت ها کمی تند و تيز است چرا که فرد بايد در چيزی حدود يک پاراگراف نقد خود را به مقاله بيان کند. اميدوارم شما و اقای داريوش سجادی که جز معدود نويسندگان گويا هستيد که به نظر خوانندگان اهميت می دهيد نازکدلی نکنيد و همچنان اجازه تمرين دموکراسی و اخلاق دموکراسی را به خوانندگان بدهيد. انتقاداتی که به مقاله شما شده بود متوجه چند نکته زير است که اميدوارم اگر هم به انها جواب نمی دهيد حداقل برای اينده در نظر داشته باشيد.
1)چرا در عالم سياست که در ان فرض است مانند خيلی موارد ديگر همه چيز نسبی و تابع شرايط است، شما پِيشا پيش مانند رهبر با نفوذ يک جنبش، حکمی کاملا قطعی و بدون قيد و شرط تحريم انتخابات را صادر می کنيد. در يکی از کامنت ها حتی پيشنهاد شده بود که مردم رای بدهند ولی سفيد رای بدهند. حال اگر مردم و گروهای سياسی به فرض به همين نتيجه رسيدند و برای نشان دادن اعتراض به چنين روشی عمل کردند و تحريم نکردند با حکم بدون قيدو شرطتان چکار می کنيد.
2)چرا برخورد شما با مردم ايران از موضعی شبيه يک ولی فقيه است. یعنی چرا شما ملاکی را تنها از جانب خود تعيين می کنيد و بعد قصد داريد با ان مردم ايران را با ملاکی که خود وضع کرده ايد مورد قضاوت قرار دهيد. در انتخابات شوراها که اهمييت بانسبه کمتری از مجلس دارد حدود 60% از مردم در انتخابات شرکت کردند. اگر همين درصد ازمردم به هر دليلی در انتخابات اسفند شرکت کنند ايا نشان اين است که مردم نابالغند. کدام گروه سياسی را در جهان ازاد سراغ داريد که خواست مردم را برنتابد و بجای تجديد نظر در عملکرد خود، مردم را مقصر بداند که مطابق نظرش عمل نکرده اند.
3)دسته ديگر از کامنت ها از جنس ديگری است و به حضور بسيار طولانی شما در خارج بر میگردد. حقيقتش را بخواهيد مردم ايران به انها که در ميانشان زندگی نمی کنند چه خوب چه بد بسيار بی اعتمادند. زندانيانشان را ارج فراوان می گذارند ولی خارج نشينان را از جنس خود و همراه خود در سختی ها نمی دانند. همين حس خاص ايرانی دکتر يزدی و يوسفی اشکوری را که هر دو پرونده داشتند راهی ايران کرد. ظاهرا شما 18 سال است که بطور مداوم در خارج زندگی می کنيد. ايا شما به طريقی مثلا با قسم يا امضا متعد شده ايد که منافع کشوری به جز کشور ايران را در نظر داشته باشيد؟
4)مطمين هستم که بعد از اين به مسيولان گويا گوشزد خواهيد کرد که از عکس های قديمی شما بدون اجازه تان استفاده نکنند.
5)در اخر يک سوال شخصی هم دارم. چگونه می توانيد جنسيت افراد را در کامنت ها تشخيص بدهيد. اگر روش را بگوييد در بسياری از موارد کمک بزرگی خواهد بود.
موفق باشيد.
میگم اگر در شهر بم (کرمان) بجای زلزله شورش یا تظاهراتی در اعتراض به رژیم شده بود ظرف 24ساعت از سراسر ایران نیروهای ضد شورش گسیل می شدن. به این شهرتامردم را سرکوب کنند. اما برای کمک به زلزله زدگان...
قابل توجه دوستاني كه در اين قسمت نظرات خود را مي نويسند،
دوستان گرامي. سايت گويا از من پرسيد كه آيا با گذاشتن اين قسمت در زير مطلبم موافقم يا نه (همانطور كه از ديگر نويسندگان نيز مي پرسد). موافقت من با گذاشتن اين قسمت، بدين معناست كه دانستن نظرات و عقايد خوانندگان يا آن بخش از خوانندگان كه خواهان نقد، ايجاد گفتمان و طرح سوالات ديگر در مورد مسئله اي اين چنين حساس هستند، بتوانند ابراز عقيده كنند و برخورد عقايد ممكن شود. متاسفانه ، بجز چند مورد، كليه ي مطالب ديگر از موضعي شديدا كينه توزانه ، شخصي و غير علمي بوده است . خواهش من از دوستان اينستكه لا اقل در بيان نظرات و ديدگاه هايشان بكوشند، كمي از “روزمرگي“ فكري و شخصيتي فاصله بگيرند.
اميدوارم كه همگي “بلوغ“ فكري و شخصيتي خود را به اثبات برسانيم و نشان دهيم كه شايستگي مان بسيار بيش از آن چيزي است كه به ما تحميل شده است.دوستاني كه واقعا خواهان ديالوگ با من و يا بحث در مورد موضوع هستند، لطف بفرمايند و با آدرس اي ميل من تماس بگيرند و فحاشان و آنها كه دغدغه شان تهمت زني ، تخريب شخصيت و بي حرمتي است، لطف بفرمايند و در يكي از ارگانهاي وابسته به انصار حزب الله در ايران رجوع كنند كه در اين كار استاد است.در ضمن آقاياني كه با اسامي مستعار زنانه در كار بي حرمتي به بنده هستند نيز بهتر است از اسامي واقعي استفاده كنند تا همه ي ما بعنوان شخصيتهاي حقيقي بتوانيم با يكديگر برخورد داشته باشيم و در ضمن من مطمئنم زنان ايران بسيار آگاهتر از آن هستند كه بخواهيد از قول آنها نگاههاي اينچنين زن ستيز را بنمايش بگذاريد
با احترام و آرزوي ايراني آزادي و دمكراتيك
نيلوفر بيضايي
خانم بيضايی به سبک يک ربع قرن گذشته يک تنه يک وسيله بلوغ سنج کشف کرده اند. ايشان قصد دارند دستگاه جديد را در اسفند ماه آزمايش کنند، بعد حکم بدهند که چند درصد از مردم ايران هنوز به بلوغ فکری-اجتماعی نرسيده اند. باید به ايشان گفت که ما که بکل از به بلوغ رسيدن گروه روشنفکر ايرانی خارج نشين در حال نااميد شدن هستيم. خانم دوران اينجور نگاه به مردم حتی در ايران هم گذشته است، راستی شما واقعا در اروپا زندگی میکنيد؟ ايا درآلمان هم سياست مداران وقتی رای مردم خلاف نظرشان است انها را تهديد به حکم راندن به عدم بلوغ می کنند؟
Eslam = Dineh Salat va Lavat
Beh Masih Panah Biavarid.
Ertad
خانم بيضايي از مطلب خود چنين نتيجه ميگيرد :
هر دو جناح حكومت ، نه در فكر آزادي و دمكراسي براي ايرانيان، بلكه در يك مسابقه براي خود شيريني در مقابل دول غرب هستند و مي خواهند با جلب حمايت و اطمينان غرب ، با دريافت بودجه هاي كلان ، تداوم حيات خويش و سكوت ملت در برابر كمي نان را بخرند. ملت ايران خواهان باز پس يافتن حرمت از دست رفته ي خويش است و است، خواهان آينده براي فرزندان خويش، خواهان زندگي در كشوري است با يك حكومت مدرن و دمكراتيك ، خواهان بازپس گرفتن حقوق از دست رفته ي خويش است. خواهان سربلندي است و مي داند كه حكومت تام گراي اسلامي مايه ي شرم و سر شكستگي تاريخي اين ملت است در برابر نسلهاي آينده . اينها همه و همه تنها با اتكا به نيرو، قوا و اراده ي اين ملت عملي خواهد شد و اين يعني فشار از پايين و تحولات نيز از پايين . هر كس به خواستهاي دمكراتيك ملت بپيوندد و براي ايجاد يك حكومت سكولار(عرفي) و دمكراتيك قدم بردارد ، خوش آمده است .
اشكال اساسي كار خانم بيضايي اينست كه فكر ميكند "هركس" ميتواند در اين ضيافت شركت كند.
مردم ما امروز در برابر خو د با اگاهي از نقش سو استفاده از دين در ايران براي حكومت كردن ميخواهند حساب دين و حكومت را از هم جدا كنند ! كاري كه اروپا خيلي وقت پيش كرده
اما مردم نميخواهند در اين جنبش سرنوشت ساز ديگر نيروهاي تماميت خواه خود را "ازاديخواه"جا بزنند.
خانم بيضايي اول تكليف خود را باديگر تماميت خواهان با هر نقاب را روشن كنيد مثلا شاه الاهي ها مجا هد ين خلق چريكهاي فدايي حزب كمونيست كارگري و و و
ايا شما ميتوانيد نيروهاي واقعا ازاديخواه را معرفي كنيد يا ميخواهيد دوباره مثل انقلاب 57 همه چيز زير و رو بشه تا يك قلدر تر سوار امواج بشود
خانم بيضايي هيچ تضميني وجود ندارد كه چي از تو "تحريم" بدون رهبري بيرون بياد .كي فكر ميكرد از كنفرانس برلين " استريب تيز " بيرون بياد ؟
در ايران هم خيلي ادمهاي سرشناس از تحريم سخن ميگويند مانند جناب سحابي- ولي اقاي پيمان شركت در انتخابات را توصيه ميكند
در خارج هم نظرات جورواجور است مسغود بهنود ميگويد تا اول اسفند بايد هوشيار و بيدار بود موضوع خيلي مهم است! شما هم "تحريم " رانشانه ي بلوغ سياسي مردم ميدانيد !
مردم از هرج و مرج بيرارند و اهسته و عميق تمام قله هاي مردم سالاري را فتخ خواهند كرد
با سلام و عرض تسليت مجدد به هموطنان
مردم بم راحت بخوابيد كه با رفتن شماها چه امتحاني براي ما شروع شده است.چه امتحان سختي براي آقايان حكومتي.
بسيار زمان سخت و جانگداز ميگذرد.بشتابيم براي كمك و امتحان خود را خوب پس بدهيم.
زماني جان مشكل از انجا شروع شد كه كساني بي اعتقاد به حجاب مجبور به رعايت حجاب شدند و اين بزرگترين اشتباه اين اقايان بود در حاليكه اگر حجاب آزاد بود فكر كنم الان با حجابها بيشتر بودن چرا كه احكام خدا خود آنقدر جذابيت دارد كه نيازي به اجبار نداشته باشد.
پيشنهاد ميکنم براي مبارزه با حجاب اجباري که از طرف اين رژيم به زنان ايران تحميل شده است در روز اول اسفند زناني که مايل به حجاب نيستند روسري هاي خود را از سر بردارند. البته با يک فراخواني ميتوان آن را در تهران متمرکز نمود که مطمئتا تاثير بيشتري خواهد داشت .
با اين عمل از طرفي تابوي حجاب شکسته خواهد شد و از طرف ديگر هر عکس العملي از طرف رژيم در روز انتخابات نتيجه منفي براي اين دار و دسته ملاتاريان در صحنه بين المللي ببار خواهد آورد.
به اميد ايران آزاد
علي زماني
مشكل بيرون كشوري ها اين است كه باز هم ميخواهند مانند سالهاي دهه پنجاه كه باعث شد زندگي ما جوانان نابود شود يك فرمول ارائه دهند و ما مردم هم به عنوان پارامتر در فرمولشان قرار گيريم و نتيجه هم همين ميشود كه در تمام اين سالها بر سر ما جوانان آمد شايد ما نسلي بوديم كه در صد سال گذشته بيشترين بلاها سرمان آمد به ما گفتند هر چه ما ميگوييم بگوئيد هر چه ما ميگوييم بپوشيد هر چه ما ميگوييم بخوريد هر وقت ميگوييم براي ما جانتان را فدا كنيد و چه و چه حالا سئوال من اين است آيا نسلي بدبختر از ما در اين چند صده در ايران ديده ايد حتي والدين ما هم به ما رحم نكردند اگر باور نميكنيد از اين دختران فراري بپرسيد اكثر آنها از دست والدين احمق خود فرار كردند نه از حكومت . حالا بعد از اين همه سال بدبختي فكر كرده ايم كه خودمان راسا دست به كار شويم . آن طوري كه من جوان ايراني داخل كشور مزه تلخ سياست را با رگ و پوست خود احساس كرده ام اين نتيجه را به من ميدهد كه چه كسي براي من دل سوزاند كه من بخواهم حرفش را باور نمايم . حتي پدر و مادرم هم به من كمك نكردند حالا چگونه ميتوانم به حرف كساني كه هزاران مايل از من دورند اعتماد كنم . كساني كه در مقابل من قرار دارند ماشين نيستند كه من برايشان فرمول داشته باشم من مجبورم كه ذره ذره بجنگم و حقي كه نسلهاي گذشته من از من گرفتند دوباره به دست آورم . و دست آورد من اين بوده كه الان ميشود در ايران حرف زد حرفهائي كه اگر ده سال پيش ميزديد اگر آن طرف دنيا هم بوديد جانتان را از دست ميداديد . من اين كار را در ميان آتش انجام دادم نه از آن سر دنيا . همين كار امثال من است كه شما اكنون ميتوانيد از آن سوي دنيا با اينترنت و يا ماهواره حرف خود را براي هموطنان داخل كشور خود بفرستيد . حالا كه نگاه ميكنم ميبينم شما چه بوديد و ما چه هستيم . كار ما باعث شد بسياري از سراني كه كسي جرات حرف زدن در مورد آنها نداشت به زير سئوال بروند آقازاده ها معرفي شوند آزادي بيان تا حدودي به وجود آيد ووو ولي شما چه كرديد انقلابي را به ثمر رسانديد كه نتيجه آن سوختن نسل ما بود نسلي كه شايد نتوان در هيچ جاي دنيا به سيه روزي آنها پيدا كرد . من نه به آن اعليحضرت شما ارادت دارم نه به مسعود رجوي شما چون اصلا با اينها كاري نداشته ام و با اينها هم كه در حال جنگ هستم اما جنگي سالم كه اگر انصاف داشته باشيد نتيجه آنرا ديده ايد من نه ديگر به روحاني ارادت دارم نه به ايراني خارج كشوري كه دكترا و يا فوق دكترا گرفته من فقط خودم را ميبينم چون در تمام اين سالها تنهاي تنها بوده ام و طعم تلخ مدينه فاضله اي كه اين طيف برايم ساخته اند را چشيده ام و كاري كه امروز ميكنم و خواهم كرد براي هيچ گروه و طيف سياسي روشن نميكنم تا در ميان راه بر گرده ام سوار شوند چون بعد از اين سالهاي حقارت ميخواهم نشان دهم كه من يك انسان هستم چيزي كه نه گروههاي سياسي آنرا به رسميت شناختند و نه نسل پيشين من . من نه شعار ايران را ميدهم و نه شعار اسلام را و نه چيز ديگر چون نميخواهم سوء استفاده كنم .من سروري به جز خود براي خود نميشناسم من جوان ايراني بيكارم ولي ميخواهم كار را براي خود ايجاد كنم من جوان ايراني شلاغ خورده هستم ولي ميخواهم هويت خود را پس بگيرم من يك دختر خودفروشم ولي ميخواهم نسل بعد من اينگونه نشوند من جوان ايراني معلول در جنگم ولي براي فرزندان خود اين سرنوشت را نميخواهم و من ...................
حالا با خودتان است كه بفهميد و يا نفهميد من يا راي ميدهم و يا نميدهم اما نتيجه بعد از راي گيري مشخص ميشود . ديگر بعد از اين سالهاي سخت آخوند قدرتمندي وجود ندارد كه بخواهد سرنوشت مرا بدزدد ديگر فئودال و شاهزاده قاجار و خاندان سلطنتي و تحصيلكرده و گروه قدرتمند سياسي اي وجود ندارد كه بخواهد از روح خسته من سواري بگيرد حالا ديگر من هستم و من و مردمي كه در داخل و خارج از كشور حامي ما هستند حامي من تمام مردم جهان هستند همان مردمي كه در تئوريهاي 30 سال پيش شما اژدها حساب ميشدند تا نتيجه اش بدبختي امثال من بشود مردمي كه بعد از اين همه افترا هاي شما حالا به كمك من آمده اند .
MR.DARIUSH AZIZ
Man Fekr Mikonam Nazare Shoma Dar Sharayete Feli
Behtarin Nazar Bashad...Chera Keh Wagheiyate Jameheye Iran Dar Sad Sal Gozashteh Va Hata GHabltar Az An Az Mantegh Khasi Ke Barhkorde Sonat Va Moderniteh Dar Hameheye Javame Darad Peravy Mikonad ... Besiar Khoshhalam Ke afradi Mesle Shom Vojood Darand Keh Dar An SAth AZ SHour Gharar Darand Ke Har Bahs Ra Beh Fohsh VA Tohin
Nakeshanand.......................Vay Be MA VA In Hame Edea
Moooooooootooooooooshaaaaaaakeeeeeeeeeeraaaaaaam.
با سلام خدمت دوستان و عرض تسليت به تمامي داغ ديدگان بم شهر كهن و تاريخي كه ميبايست مدتها پيش بازسازي و مرمت ميشد اما با بي مهري آقايان سياست زده و حرف مفت زن روبرو شد.
يادم هست وقتي زهرا كاظمي در ايران كشته شد اين دوم خردادي هاي موج سوار مثل آرمين چه صحبت ها و موضع گيريها كه نكردند و چه تلاشها كه از خود نشان ندادند.اما حالا چرا آرمين لال شده و حرف نميزند اصلا كجاست نميدانم البته ميدانم كه در نظر او و امثالهم مردم بم چون ايراني هستند و به خارج نرفته اند و يا به آرمين راي نداده اند از نوع شهروندان درجه دوم هستند كه ارزش بحث ندارند اميدوارم روزي جزاي اين كارهايشان را ببينند.
و اما انتخابات هفتم دوستان عزيز آيا ميخواهيد مثل دوره ششم يا پنجم لكه ننگ ديگري بوجود آوريد؟آيا باز هم ميخواهيد گول يك گروه و حزب سياسي را بخوريد؟
من كه تا به حال نه گول چپ را خورده ام و نه راست را چون معتقدم كسي كه به دنبال خدمت براي مردم باشد وقتي براي سياسي بازي و حزب بازي ندارد.
جوانان ايران زمين براي يكبار هم كه شده به قدرت طلبان افزونه خواه يك نـــه به وسعت ايران بگوئيم
و به هيچكدام از آنهائي كه تا به حال در مجلس بوده اند داي ندهيم و جوانان مستقل را انتخاب كنيم بگذاريد بدانند كه جواب كم كاري و سياسي بازي اخراج از ميدان است متاسفانه رسم بدي در اين مملكت وجود دارد كه آقايان بازنشسته نمي شوند.
من در ابتدا قصد شركت در انتخابات را نداشتم چون راي دادن را نوعي تائيد وضع فعلي ميدانستم اما با ثبت نام چند نفري كه از استادان و انديشمندان جوان اين كشور هستند به شرط تائيد صلاحيت شوراي نكهبان دوباره راي خواهم داد و به شما هم ميگويم كه راي دهيد ولي با اين شرط كه راي ما چك سفيد امضا نيست كه هركاري خواستند بكنند بلكه بايد جوابگو باشند.
اميد وارم خانم بيضائيئ هم دست از سر جوانان ايران بردارد و دام بر مرغ دگر نهند.خانم بيضائي با خواندن اين مطالب ناراحت نشو ما از نسل شما نيستيم لذا با عقايد و افكار تقلبي و ترجمه شده شما كاري نداريم.
حتما در انتخابات مجلس هفتم شركت كنيد. در انتخابات شوراي تهران شركت نكرديم، چه اتفاقي افتاد جز اين كه با چند تا راي شدند نماينده ما. زندگي در ايران، رفتن سر كار، بنزين زدني كه دوليت جمهوري اسلامي ايران برايش سوبسيد ميدهد، يا ناني كه ميخوريم، همه و همه يعني تأييد نظام. راي كه ندهي يعني برايت فرق نميكند چه بلايي سر كشورت بيايد. اگر از همه راضي نيستي كه من هم نيستم، هر كسي كه طرفدار حكومت ديني باشد نماينده من نيست، اما ميروم و راي سفيد ميدهم. اين طوري راي سفيد از نفر اول هم بيشتر ميشود. مثلا در تهران كه بيش از پنج ميليون نفر ميتوانند راي بدهند اگر فقط 10 درصدشان راي سفيد بدهند، چون آرا بين مردم ميشكند راي سفيد اول ميشود و نفر دوم با ان خيلي فاصله دارد. اين يعني عدم تأييد نظام با ويژگيهاي فعلي آن. نه اينكه منفعلانه هيچ كاري نكنيم. بايد مشاركت فعال داشت، مبارزه كنشگر نه ياس منفعلانه.
خيلي راحت مي شود از دور نشست و گفت لنگش كن. مگر ما دنبال چه جو دموكراسي هستيم كه در ايران يافت نميِشود. اينجا اگر تشريف بياوريد ميبينيد كه آزادي به حد وفور يافت ميشود. ميخواهي به خامنهاي توي خيابان و تاكسي و هر جاي ديگر فحش بدهي، راحت ميتواني اين كار را بكني. سر به سايتهاي بچههاي ايراني بلاگ اسپات و پرشنبلاگ بزني، متوچه ميشوي. اگر به گروه همچنسبازان ايراني در ياهو مراجعه كني ميفهمي كه آن قدر آزادي هست كه خيلي راحت همه آدرسشان را هم در تهران مينويسند و آنجا با هم قرار ميگذراند. بهاييها هم آزادند دين خود را داشته باشند و يا مثل ما مسلمانها بيدين و لامذهب باشند. فقط نبايد آن را تبليغ كنند، درست مثل فرانسه كه كسي حق ندارد دينش را تبليغ كند. زنها اينجا مجبورند يك روسري نيمبند روي سرشان داشته باشند. درست مثل فرانسه كه قرار است كسي حق نداشته باشد موهايش را از شر خاك حفظ كند يا زمستانها كلهاش را با يك روسري پشمي گرم كند. اينجا هم مثل فرانسه كه مهد آزادي و دموكراسي است، والله آزادي وجود دارد. ما كه از اين آزادي راضي هستيم. مشروب هم كه فراوان پيدا ميكنيم، آن هم تازه تازه كه هنوز يك ما از تاريخ توليدش نگذشته است. از همين بقالي محل يا كمي آن ورتر ميخريم. همه را هم ميتوان با پول خريد، حتي وزير را. از اين آزادي گل و گشادتر كجا سراغ داريد؟ به خدا من كه در ايرانم، بي دين هستم و حالم از ولايت فقيه به هم ميخورد در اينجا آزادي دارم و به نظرم كشور ما از فرانسه و آلمان و امثالهم اگر دموكراتتر نباشد، كمتر هم نيست. اين قصههاي ليبراليسم قرن هجدهمي كه سوسياليستها تماميت خواه بودند قديمي شده است. مال دوران غلغلك ميرزاست. به نظر ميرسد شما در همان دوران عكستان كه مربوط به دهه 30 و 40 است ماندهايد. دنيا پيشرفت كرده است. ايران از همه جا بيشتر. همه ميدانند در ايران و دنيا چه اتفاقي ميافتد.
شا ه به نصا يح هيچ فرز انه ا ي گو ش نكرد و بجا ي سلطنت حكو مت كر د تا روزي كه نه مردم او را ميخواستند نه دوستان خارجي او و شد انچه كه هيچ فرزانه اي ارزو نميكرد ! امروز هم فرزانگان داخل و خارج ايران بيش از زمان شاه و با تجر به گران گذشته به حكو مت مطلقه فقاهتي معترضند . مردم باانتخابات و تكرار انتخابات و اصلاح مقررات قبيله اي ان بايد بجاي ديناسورها نمايندگان خود را به مجلس بفرستند اين كار را مردم بايد بكنند و تحريم بموقع را هم مردم ميكنند نه فقط اولترا "چپ" و راست بدون مردم !
من با صحبتهاي خانم صدز موافقم.
چند تا نکته هست که دوستان بايد توجه کنند:
1-اينکه کسي از عکسهاي قديمي استفاده کند ربطي به درست بودن يا غلط بودن عقايد و نظرات او ندارد."اينکه افرادي از اين مطلب جهت تخريب نويسنده استفاده مي کنند نشان مي ذهد که اين افراد از هر وسيله اي جهت تخريب مخالف خود استفاده مي کنند و تازه همين افراد ادعا مي کنند که طرفدار آزادي هستند!!!!!!!!"
2-افرادي که به دليل سخت تر نشدن زندگي خود حاضر به شرکت در انتخابات ميشوند تنها به مرگ تدريجي خود رضايت داده اند.شرکت در انتخاباتي که آزادي در انتخاب نمايندکان در آن وجود ندارد هيچ توجيه دموکراتيکي ندارد بويژه آنکه با عدم شرکت در انتخابات بتوان اعتراض خود را به نبود آزادي اعلام کرد.
3-آنهايي که مي گويند با شرکت در انتخابات زندگي سخت تر مي شود يک پيش فرض نگفته دارند که همانا قابل جايگزين نبودن اين حکومت منحوس است در حالي که مي دانيم اينگونه نيست.
4-سرانجانم اينکه را آزادي ايران از تحريم انتخابات مي گذرد.
از نظر من نیز نظام سلطه بر ایران را نمی توان تام گرا نامید.تعریف نظام سلطه بر ایران در چارچوب تعاریف کلاسیک از حکومت نمی گنجد.ساختر سلطه بر ایران ساختاری عشیره ای-مافیایی است که منابع و منافع را به حوزه های منفک اقتصادی و گاها خغرافیایی تقسیم کرده اند.فصل مشترک این حوزه های قدرتهای مافیایی به سیاست سرکوب و حفظ بیضه منظومه مافیایی محسوب می شود.گاها که تداخل منافعی نیز پیش می آید با روش کدخدا منشانه پدر سالاری مافیایی حل می شود.پس صحبت از حکومت به معنی متعارف در ایران بی معنی و فاقد ارزش تحلیلی است.بازی "اصلاح طلبی"نیز از همین منظر قابل بررسی است.تز "فشار از پایین چانه زنی در بالا" که مبنای عملکرد مدعیان مشارکتی بود نقشی فراتر از پادوهای بازیگران جنگ قدرت مافیایی را قائل نبود.خواست آنها نه تحول و دگر سانی در عرصه تعریف قدرت بلکه بهره وری از سلاح توده های بی شکلی بود که آنها (مقصود جریان مدعی اصلاح طلبی است) به فراست دریافته بودند که با تحریک افکار عمومی هزینه تکیه زدن بر مسند قدرت آنها را خواهند پرداخت.و مردم تاوان گزاف خوش خیالی های ساده باورانه خویش را با شیره وجود پرداخت کردند .چنانکه به محض پیروزی خیره کننده در پاسخگویی به کف مطالبات نیز ناتوان ماندند وعملا بازی موش و گربه به نقطه ختم شد که جامعه تاوان داده و فرصت از کف ربوده دریافت که از این امام زاده نیز معجزه ای بر نمی آید.خاتمی "سید خندان" مدعی جامعه مدنی و "گفتگوی تمدنها"نقش شعبده بازی را داشت که جماعت خوش باور را محسور و مقهور نمایش خویش کرد و ته مانده عزت و شرف و اعتمادو فرصت را ربود.واقعیت اینست که اگر شرایط دگرگون بعد از 11 سپتامبر اتفاق نمی افتاد نظام مافیایی حاکم بر ایران با تخلیه و تهی سازی انرزی که پدیده "اصلاح طلبی اسلامی"انجام داده بود شاید حداقل تا دو دهه دیگر با آرامش خیال بدون هیچگونه نگرانی به سلطه مافیایی خود و غارت خود ادامه می دادو به هیچ وجه نگران حضور یا عدم حضور مردم در انتخابات نیز نمی شد و نهایتا برای حفظ ظاهر هم که شده دست به جعل آرا و سند سازی برای خالی نبودن عریضه می نمود.حساسیتی که جهان غرب پس از وقوع 11 سپتامبر از خود بروز می دهد صر فنظر از اهداف نهایی آن که بحث جداگانه ای را می طلبد شاید برای اولین بار پس از 20 سال نیاز عاجل و حیاتی رزیم را برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای نه به هدف مشارکت بلکه فقط به منظور کسب مشروعیت در مقابل چشمان حساس و ناظر جهان بیرون را به پدیده ای پیچیده و پارادوکسیال تبدیل کرده است.رزیم که از فردای روز 2 خرداد به تدارک کنترل و تخلیه انرزی جامعه پرداخت و با سماجت و پی گیری و استفاده از تمام ابزار های موجود از بکارگیری گروههای سرکوبگر گرفته(مسئله 18 تیر حمله به تجمعات و سرکوب مردم کوچه و بازار) تا پخش و ترویج گسترده مواد مخدر و شیوه های آشکار و پنهان دیگر توفیق منفعل کردن تمام کانونهای مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم را که مخل آرامش مافیایی بودند یافت.و با شوق زدگی کودکانه منتظر به ثمر نشستن میوه و بار چینی گستر ده و بی دغدغه بودند.ناگهان با شرایطی روبرو شدند که علیرغم پیروزی خدشه ناپذیرشان بر جناح دیگر از لحاظ شرایط نوین جهان در معرض خطر های جدیدی قرار می داد.آنچه می تواند گره گشای این مشکل جناح مافیایی خواهان قبضه قدرت کامل شود حضورنمایشی مردم در پای صندوقهای رای برای تثبیت مشروعیت نظام در افکار بازیگران قدرت جهانی است.بر همین مبناست که هاشمی رفسنجانی در تحلیل خود در مورد انتخابات می گوید شرکت یا عدم شرکت در نتیجه نهایی اثری ندارد و شرکت در انتخابات را نه یک حق بلکه تکلیفی شرعی می خواند.خامنه ای نیز در سخنرانی خود در قزوین دقیقا مشارکت مردم را تاحد بازیچه های نمایش دلقک واری و باسمه ای از انتخابات تقلیل داد.شرکت در این بالماسکه و بازیچه دست بزرگترین دشمنان ملت ایران شدن همانا بزرگترین خیانت به خود و ایران است.و من مشفقانه به این سخن خانم بیضایی که"عدم شرکت در انتخابات نشانه بلوغ مردم است" عمیقا اعتقاد دارم.جامعه ما اگر پس از 26 سال سلطه سیاه تبه کارانه و پس از این همه فریب و دجالیت هنوز قائل و قادر به تشخیص مسیر آزادی خود نباشدو نا بالغ و لایق ادامه سلطه همین جباران است......تمام.
براي من خيلي جالب است. اين دوستاني که ظاهرا از ايران پيام داده اند، پيام هايشان ديگر کليشه شده. اين چه قضاوت يکسويه و به غايت کوريست که هر که از خارج مطلب يا پيامي مي دهد فورا انگ دور بودن از ميدان و "بيرون گود ايستادن" و از اين جور حرف ها مي خورد. تا کي برخورد "نقادانه" در کشور ما اينجور به حاشيه مي زند؟ تا کي اصل مطلب و نقد کنکاشانه به کنه موضوع قرباني قضاوت، آن هم از نوع انگ زني و گاهي حتا توهين، مي شود، تا کي؟ بابا جان چيکار نويسنده و اينکه عکسش مال کي و کجاست، يا اينکه ساکن کجاي اين کره خاکي است داريد؟ حرفي که مي زنه نقد کنيد! موضوعي که ميگه کنکاش کنيد! در اين مورد من با حرف هاي خانم بيضايي هيچ کاري ندارم (اگر چه شايد در برخي موارد اصلا مخالف ايشان هم باشم) من با يه فرهنگ غلط کار دارم ... خيلي معذرت مي خوام دوستان ولي ابراز نظر شما من را به ياد اين شعار ديکتاتورمآبانه اول انقلاب مي اندازد که "کسي که راي نداده حق نظر نداره" ... حتما بايد تو ايران بود تا راجع به مسايل حساس مملکت نظر داد؟ اين قانون را چه کسي وضع کرده؟ بگيد تا ما هم روشن شيم!
baz in NOKHODE khoskhol oomad ba afkare poosidash aberoorizi kone
نيلوفر جون تو که حالا 37 سالته چرا عکس 18 سالگی تو بالای مقاله می ذاری. مگه می خوای تو هم رای برای خودت از بين پسرای جوون جمع کنی؟ اين کارا ديگه از منو تو گذشته. منکه همين عکس 2 سال پيشتو ترجيح می دم.(دوستان میتوانند عکس دلخواه منو از نيلوفر اينجا ببينند http://www.nbeyzaie.com/frameset.htm) يادم مياد که در انتخابات قبلی مجلس بريتانيا يکی از نماينده ها فقط از عکس رتوش شده استفاده کرده بود، با اين حال پدرش رو در اوردند که تو صداقت نداری. خوبه تو هم اين چيزهای غرب رو هم ياد بگيری .
خانم بيضايی شما متولد 1967 هستيد یعنی 36 سال سن داريد. از بعد از سال 1984 هم رنگ ايران را هم نديده ايد. شما همان مشکل سلطنت طلب ها رو داريد که تصوراتشان از ايران هنوز همان تصورات 25 سال پيش است. اگر دقت کنيد هنوز فکل کراواتشان هم مدل اواخر دهه 70 اروپا است. البته قدمت فکر شما از انها 5 سال جوانتر است، ولی بپذيريد که شما بسيار از واقعيت های امروز ايران بدوريد. زمانی که شما وامثال شما که شهروندی کشور های خارجی را در جيب داريد مردم را به تحريم انتخابات رياست جمهوری و مجلس فرمان می داد، ما جوانها تصميم گرفتيم تجربه نسل شما را تکرار نکنيم و خود سرنوشت خود را از طرق مسالمت جويانه تعيين کنيم. اصلاحات که شما باورش را نداشتيد شروع شد و فضای بازتری را برايمان به ارمغان اورد. بله سرعت اصلاحات اصلا انچه ما ارزويش را داشتيم نبود ولی به هر حال نسل ما نشان داده است که همين اصلاحات کند را به حرکت ها خشونت اميز براندازانه که شما ازويش را داريد به صد درجه تر جيح می دهد. الان هم اگر حذف گسترده کانديداها صورت نگيرد باز مردم در انتخابات شرکت می کنند هر چند شما به مصداق تيتر مقاليتان انها را مردمی نا بالغ بخوانيد.
به مقاله کار شادی صدر متاسفانه باید از صفحه خانم بیضائی استفاده کنم. خانم صدر نوشتند "اما به استناد جمله معروف «از ماست كه بر ماست» و از آنجايي كه اعضاي شوراي شهر و شهردار تازه در يك روند كاملاً دموكراتيك به اين مقام رسيدهاند، لاجرم تا سه سال ديگر بايد اين وضعيت را كه به نظر ميرسد روز به روز هم بدتر شود، به همراه چاله چولههاي تهران، ترافيك و آلودگي هوا، گسترش ناامني در شهر و تشديد محدوديتها در نوع لباس پوشيدن و فعاليت اجتماعي زنان تحمل كرد. "
خانم محترم و خنده رو "ترافيك و آلودگي هوا،" با آمدن آدم کشان مخالفین در شورای شهر تهران شروع نشده.این نشان دهنده این واقعیت است که بودن در تهران دلیل کافی برای درک مسائل اجتمائی تهران و ایران نیست.در ضمن بعضی ها خیال می کنند چون ایرانند حتما تو گود هستند. این هم خود بزرگ بینی و جاه طلبی است.
اینهائی که هی باد تو غ... خود می کنند و می گویند
شما خارج نشیینان نمی دانید چون اینجا نیستید. این اصلاح طلبان مرتچ شما چه گوهی تو مجلس ششم خوردن تا خارج نشینان شرافت مندانه به زادگاه خود بر گردند؟
و یا اقلن بیان ایران و به زلزله زدگان کمک کنند.
اگر یک کاندیدمجلس هفتم بر گشت همه ابرانیان سیاسی از خارج را زیر شعار "ایران برای همه ایرانیان" مطرح کند حتمن خیلی از هموطنان عزیز بهش رای خواهند داد.
با پوزش از خانم بیضائی
ایرج رشتی
قانون اساسي مشروطه توسط رژ يمهاي خود كامه ناديده گرفته شد تا به انقلاب 57 منجر شد .قرار بود در يك مجلس مو سسان قانون اساسي مناسب جامعه ايران تدوين شو د -يعني در بر گيرنده خواسته هاي تمامي مردم
ايران- متاسفانه روحانيون و بازار با طرح خاينانه مجلس خبرگان قرون وسطي مسير ازاديخواهانه جنبش مردم را منحرف كردند و با باصطلاح قانون اساسي خود روي شاهان خودكامه ضد مشروطه را با اعمال 25 ساله خود سفيد كردند. مردم با انقلاب به قهقرا سوق داده شدند حال ميخواهند با نسل جوان و اگاه خود از روشهاي ديگري براي عقب راندن نيروهاي تماميت خواه استفاده كنند -كيست كه نداند درايران انتخابات ازاد برگزار نميشود
همه ميدانند كه شوراي نگهبان حتي اصلاح طلبان حكومتي را هم مردود ميكند ما بايد اين لجام گسيختگيها را بدون ترديد و با صداي بلند به گوش جهانيان برسانيم. اين مبارزه فقط دفاع از اصلاح طلبان حكومتي نيست بلكه دفاع از انتخابات ازاد و حقوق بشر براي مردم ايران است . اجازه دهيم مردم و رهبرانش خودشان تا اول اسفند هر طور كه صلاح ميدانند براي انتخابات تصميم بگيرند -ولي مبارزات ما عليه نقض حقوق بشر و انتخابات غير ازاد در ايران اصولي است. چه مردم شركت كنند يا تحريم كنند
با سلام خدمت دوستان
بسيار خوشحالم كه در كشورمان جوانان تحصيلكرده فرواني وجود دارند و بسادگي گول امثال اين خانم و همفكرانش را نميخورند.
خانم بيضائي ديگر زمان آن گذشته كه امثال شما بتوانند ما جوانان را فريب داده و به اردوگاه غفلت خود ببرند.به لطف كتاب و اينترنت و ديگر وسائل آگاهي بخش جوانان ايران زمين به آن حد از بلوغ فكري رسيده اند كه نيازي به كلمات ابتر شما و امثال شما نداشته باشند.پس خواهشمندم اين دامها بر مرغ دگر نهيد.
واما سايت محترم GOOYA
شما كه داعيه بيغرضي و روشنفكري داريد چند سئوال از شما دارم كه ميدانم جوابي نخواهيد داد ولي دوستانم را احتمالا بفكر ميبرد:
1)هزينه اين سايت از كدام محل تامين ميشود؟
2)چرا شما مقالات مخالفين خود را چاپ نميكنيد و تنها اشخاص خاص را باگرايشهاي خاص مطرح ميكنيد؟
3)شما در صورت سقوط حكومت فعلي ايران جزو كدام دسته و حامي كدام گروه خواهيد بود؟
4)چرا هر كلامي كه به دين و شعور جوانان ايراني اهانت ميكند در سايت شما چاپ ميشود؟
5)چرا فكر ميكنيد ما جواناني چشم و گوش بسته هستيم و مزخرفات اين بيسوادان را باور خواهيم كرد؟
6)چه نقشه هائي داريد لطفا بگوئيد؟
......
گرداننده محترم سايت لطفا به سئوالات بالا جوابي قانع كننده بدهيد .
دوستان عزيزي كه اين كلمات را ميخوانيد ايران بدست ايراني غيور و دانشمند ساخته خواهد شد نه كله پوكهائي كه بوي دلارهاي فروان تمام فكر و ذهن آنها را پر كرده باشد و به علت بالا رفتن درصد الكل در خونهايشان هر از چندگاه تكاني ميخورند و بخيال اينكه ما جوانان منتظر ومعطل مانده ايم كه اين آقايان و خانمها بگويند چه كنيم .برايمان دستورالعمل و نسخه ارائه ميدهند.به چه زباني ما بگوئيم كه از دست مزخرفاتشان خسته شده ايم جان مادرانتان دست از سر ما جوانان برداريد بگذاريد خودمان مطالعه كنيم ،فكر كنيم و راهمان را انتخاب كنيم.
سلام. متاسفانه هموطناني كه در خارج از كشور بسر ميبرن هيچ اطلاعي از واقعيات درون كشور ندارند. كاش يك كم با وضعيت داخل آشنا بشن و بعد اظهار نظر كنن. عدم شركت در انتخابات يعني عدم تمايل به دموكراسي و بهبودي اوضاع كشور. اين خانم عزيز هم فكر ميكنم از اون دسته هايي هستن كه دوست دارن با چكمه هاي آمريكاييها براشون كشور دموكرات درست بشه! زهي خيال باطل.
باسلام و تشكر از مطلب زيبايتان با شما 100 در 100 موافقم اميدوارم كه پيروز باشيد
سلام. متاسفانه هموطناني كه در خارج از كشور بسر ميبرن هيچ اطلاعي از واقعيات درون كشور ندارند. كاش يك كم با وضعيت داخل آشنا بشن و بعد اظهار نظر كنن. عدم شركت در انتخابات يعني عدم تمايل به دموكراسي و بهبودي اوضاع كشور. اين خانم عزيز هم فكر ميكنم از اون دسته هايي هستن كه دوست دارن با چكمه هاي آمريكاييها براشون كشور دموكرات درست بشه! زهي خيال باطل.
باسلام و تشكر از مطلب زيبايتان با شما 100 در 100 موافقم اميدوارم كه پيروز باشيد
هموطن عزيز . جناب ياران . پرسيده ايد که يک پرسش بزرگ از خودتان بکنيد که چه اتفاقی بعد از رای دادن 20 ميليونی افتاد ؟
اين پاسخ شماست . مخالفينی را که چون گله گوسفند از ذم تيغ حاميان ولی فقيه می گذراندند .
نويسندگانی را که بی سرو صدا می ربودند و به وحشيانه ترين شکل نا بود می کردند .
دزدی های کلانی که کسی را جرات بر ملا کردن آنها نبود . رسوايي های مالی آقا زاده ها .
انتاد از کسانی همچون عاليجناب سرخپوش و بسياری دِگر حتی به مغز نيز خطور نمی کرد . اگر امروز باطبی را می گيرند و تا دم مرگ شکنجه می دهند . باز ناگذيرند که به گونه ای پاسخگو باشند . آيا اين مسايل حتی پيش پا افتاده که در جوامع دموکراتيک باورش نيز مشکل است . در قبل از همان انتخابات آيا وجود داشت ؟ زسيدن به آزادی نه يک شبه ممکن است و نه با احساساتی انديشيدن به دست می آيد . بايد انديشيد . بايد آرام و انديشمندانه مبارزه نمود .
اين خانم بهتر است اول تکليف خودشان را با آزادی بيان روشن کنند. تا آن جايی که من سراغ دارم سرکرده گروه برهم زنندگان برلين ايشان و حزب کمونيست کارگری بودند. کلی بافی و آرمان گرايی راه به جايی نمی برد. همچنان که انقلابيون 57 با همين حرف ها وعده ی حکومت نمونه اسلامی دادند.
اين که حکومت دمکراتيک خوب است و ديکتاتوری بد است، کمکي به ما نمی کند، مهم اين است که چگونه بايد اين راه طی شود. و چه تضمينی است برای بهتر شدن اوضاع؟ معمولا کسانی که به دنبال آرمان شهر هستند در عمل به نتيجه ی بدتری می رسند، ضمن اين که هزينه هايی هم که می پردازند جبران ناپذيراست.
اين که مدرن شدن خوب است و برای مدرن شدن بايد مدرن شويم، چيزی به ما نمی دهد.
آن چه واضع و مشخص و نقد است، اين که با عدم شرکت در انتخابات فاشیست ها قدرت بيشتری خواهند گرفت، اوضاع هم غيرقابل تحمل خواهد شد
آن چه که نسيه است و انقلابيون وعده می دهند اين که تحریم کنيد و اين نظام را با نثار جان و مال تان از بين ببريد و بر بدبختی های خود بيفزاييد تا شايد بعدا با اين همه هزينه تازه حکومت عوض شود و معلوم نيست که حالا بهتر شود یا بدتر.
ضمن اين که داشتن يک مجلس غير محافظه کار مانعی برای انقلابيون نيست، شما که می خواهيد انقلاب کنيد چه فرقی می کند مجلس اصلاح طلب باشد يا محافظه کار؟
قسمت دوم .
خانم محترم . لازم نيست از امتيازات قانون اساسی آلمان . يا چهار چوب قانون اساسی ايران چيزی بگوييد .
بياييد اگر خود را انسان وارسته ای می انگاريد . از جاِگاه والای سخنرانی که به شعار های زيبا و تصوير سازی از جوامعی در نهايت وارستگی مشغول است . به ميدان واقعييت قدمی بگذاريد . راست و پوست کنده . با پرهيز از دادن هر نوع شعار روشنفکرانه بگوييد . در اين مقطع بسيار حساس . عدم شرکت در انتخابات چه امتيازاتی می تواند برای ملت ما به ارمغان آورد ؟
آيا ....حتی می تواند اين دريچه اصلاح طلبی نيم بندی را که ميليون ها تن از هموطنان ما می خواهند به گونه ای به پيش برند و از هجوم اين همه بی عدالتی قدری بکاهند . بيشتر بگشايد ؟
یا اينکه فرصت بهتری را به دست گروههای فشار خواهد داد که فشارشان را افزايش داده . ملت را گام ديگری به عقب بر گردانند .
دموکراسی و امتيازات آن را امروز هر کودک دبستانی هم می فهمد . شعار کافيست . راه نشان دهيد . اگر بايد مبارزه کرد و به خيابان ريخت . چگونه ؟ و با چه راهکار هايي ؟
از همين جا بايد به مسعود بهنود درود بفرستم . نه بعنوان روزنامه نگاری که دوستش دارم . بلکه به اين دليل ( البته با توجه به بار تجربه گران خويش ) که به درستی جو پيش رو را تشخيص داده . با اينکه می دانست ممکن است مورد حمله بسياری از هواخواهان خويش نيز قرار گيرد . دل به دريا زد و احساس خودش را به درستی عريان نمود . و از فريب و شعار خود داری کرد . صد البته ... که با بيان يک نکته ظريف که هنوز تا تعيين تکليف کانديدا ها وقت باقی است و می بايست گوش به زنگ طرفه بند بازی های گروههای فشار نشست و در مقطعی که بايست به شرکت يا عدم شرکت مردم توان خروش يک رفراندوم را بخشيد . شرکت يا عدم شرکت در انتخابات را به عنوان گزينه ای با کمترين خسارات بر رسی نمود .
جوهره قانون اساسی آلمان . هر خط و هر شماره ای از بند های آن را که درست و با تعمق نگاه کنيد . فرياد روح انسانهای بی گناهی را در درون آن خواهيد يافت که در مقياس جهانی . از عدد يکصد ميليون انسان نيز فراتر خواهد رفت . بعلاوه 60 ميليون آلمانی باقی مانده ای که توانستند . قانون اساسی تازه کشور را تدوين نمايند . بار سنگين گناه گذشتگان خويش را بيش از 50 سال بر دوش زنان و کودکان خويش . به سخت ترين شکل ممکن بدوش کشيده اند . بنا براين ارزش بنيادين و بهای اين دموکراسی با جان و سرشت فرد فرد ملت آلمان پيوندی عميق داشته و در جايگاه خود . گوهر يگانه ای را می ماند .
حال اگر به قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نگاهی بيفکنيم . با اينکه پشتوانه يکصد سال مبارزه با ظلم و بی عدالتی را در کار نامه خود دارد . با اينکه خون به هدر ريخته شده صد ها هزار انسان را که تنها با خواستنگاه رهايي و آزادی خواهی به ميدان آمدند را بر تارک خود به نمايش گذاشته . به دليل دور افتادن از مسير صحيح و فريب خوردن در پيراهن شعار های بی پشتوانه ... بسياری از روشنفکران خود . آنچنان از دموکراسی و آزادی خواهی نخستين فاصله گرفت که امروز . شاهد سبعانه ترين برخورد ها و اعمال بی رحمانه ترين و ضد بشری ترين قضاوت ها بر جان و روح فرهيختگان خويش است . نا تمام
شركت در انتخابات پيش رو و راي دادن به يكي از آنها شريك شدن در جنايت هايي است كه در اين 25 ساله انجام شده و در 4 سال آتي نيز انجام خواهد شد . يك سوال مهم از خودتان بپرسيد وقتي كه راي 20 ميليوني داديد چه تفاوتي حاصل شد ؟
be oon haee ke migan age sherkat nakonid jenahe mohafeze kar miad sare kar in ro migam age mitoonan javabe mano bedan :
chera dar nahad yaee ke mohafeze kar ha oonja ja khosh kardand va godrat o dar ekhtiar darand namzad nemishind....???
باسلام
انشااله مردم ايران گذشته نه چندان دوررافراموش نكرده اند و درسهاي لازم را از عدم حضور خود در انتخابات شوراها و مجلس پنجم گرفته اند كه منجر به تصويب قوانيني گرديد كه ساليان سال دردسر ايجاد كرده وخواهد كرد.
من تعجب ميكنم كه چگونه عده اي پيش از آنكه تركيب كانديداها مشخص شودفرمان عدم شركت يا شركت مردم درانتخابات را صادر ميكنند. به نظر ميرسد مردم اگر بتوانند قدمي حتي كوچك در جهت بهبود وضع موجود يا جلوگيري از وخامت بيشتر بردارند و از اين امر امتناع بورزند دچار اشتباه تاريخي شده اند كه هزينه آنرا خارج نشينان تقبل نخواهند كرد.
بااحترام
این خانم ها و اقایان که در سوئد و نروژ و المان و ... نشسته اند و می گویند "لنگش کن!" خوب بود کمی هم تاریخ کشورهای مربوطه و انقلابات پیروز!! ان را هم بررسی می کردند. یا اینکه می خواهند از تجربیات عراق و افغانستان استفاده کنند؟
ا.ت
نمی دانم اين خانم که ادعا می کند "عدم شركت در انتخابات نشانه ي بلوغ مردم است" اگر مردم نصيحت ايشان را گوش نکردند و مثلا 60% مردم در انتخابات شرکت کردند بعدا چه دارند بگويند؟ لابد می گوید مردم ايران گروهی احمق هستند و بالغ حساب نمی شوند. جالبه که مردم هم تنها رهبرانی را برای خود بر می گزينند که همپای انها در ايران زندگی می کنند و با انها شاد و غمگين می شوند.
يعنی ما مردم ايران انقدر بدبخت شديم که امثال خانم بيضايی که شهروند کشور ديگری هستند بايد به ما بگويند که رای بدهيم يا نه؟باور کنيد که اين خانم به عنوان تفريح به مسايل ايران نگاه می کنند. طرف حاضر است مردم در بدترين وضعيت در برابر محافظه کاران قرار گيرند و او در المان فرمان انقلاب خونين را بدهد. انچه که من می فهمم اين است که مردم ما اصلاحات تدریجی (هر چند کند به پيش رود) را به يک انقلاب خونين که جوابی به عقده های قديمی امثال این خانم است ترجيح می دهند.
رای ندادن مشکلی را حل نمیکند. . فرض بگیریم که رای ندهیم و جناح راست مجلس و سپس ریاست جمهوری را تصاحب کند بعد چه خواهد شد؟ حکومت اسلامی وجهه بین المللی خود را از دست میدهد. در این صورت باید دعا کرد که شاید کشورهای دیگر دلشان به حالمان بسوزد و مانند عراق و افغانستان دموکراسی را برایمان به ارمغان بیاورد و یا اینکه مانند لیبی سالها در انزوای سیاسی به سر ببریم و خدا خدا کنیم تا شاید معجزه ای رخ بدهد. ممکن هم است جرقه های خشونت در نقاط مختلف ایران به چشم بخورد و شاید انقلابی دیگر و برگشت به سال 57. آیا انقلابی دیگر مشکلات مملکت ما را حل خواهد کرد؟
به چند دلیل به نظر من باید در انتخابات شرکت کرد. قبل از آن بگویم که این سخن را "رای دادن آری گفتن به حکومت اسلامی است" قبول ندارم. درست است که حکومت اسلامی از آن به عنوان تبلیغ به نفع خود استفاده میکند ولی آیا کسی و یا حکومتی در دنیا چنین تبلیغی را قبول میکند؟ در حالی که تمام دنیا از جمله آمریکا اصلاح طلبان را نمایندگان مردم میدانند و چنین حرکتی به سوی دموکراسی را بارها ستوده اند و حساب آنان را از حکومتیان جدا کرده اند عده ای هموطن در صدد ارائه چهره ای دیگر از این افراد هستند. هم آقای خاتمی و هم احزاب بعد از دوم خرداد با رای اکثریت مردم به قدرت رسیدند. این اولین رئیس جمهور و مجلس مردمی در تاریخ ایران میباشد ولی مانند بسیاری از اولین ها ایده آل نبوده و نیست ولی شروع بسیار خوبی بوده است. بسیار بی انصافی است اگر توقع حکومتی دموکراسی با تمام ضابطه های آن را از این "نورسیده" داشته باشیم.
منفعل شدن و گوشه ای نشستن دردی را دوا نمیکند. تمامی ما و حتی بسیاری از نمایندگان مردم میدانند که ولایت فقیه رو به افول است و مردم سالاری از آن متولد نمیشود.
شاید تنها بتوان یک شرط برای شرکت نکردن در انتخابات گذاشت و آن عدم وجود کاندیدای مورد قبول بدلیل وجود شورای نگهبان است. درست است که شورای نگهبان مانعی درانتخابات آزاد میباشد ولی آیا کسانی که در حال حاضر در مجلس هستند و با مشکلات فراوان دست و پنجه نرم میکنند شایستگی نمایندگی مردم را در مجلس ندارند؟ و اگر چنین افرادی فرصت شرکت در انتخابات را پیدا کنند چرا نباید به آنها رای داد؟ نمایندگان ما از بین ما برمیخیزند که اگر فرصتی برای تغییر پیدا بکنند باید از طرف مردم حمایت شوند.
من فکر ميکنم بايد به گويا اعتراض کرد. چرا در باره مقاله خانم بيضايي ميتوان نظر دادو درباره مقاله خانم صدر نميتوان؟
ضمنا نظر شخصي من اين است که بايد با خودداري از شرکت در انتخابات بدنيا نشان دهيم که ما جزيي ار دغلکاري اين حکومت نيستيم. تنها در اين صورت است که ميتوانيم به قرباني نشدن مساله حقوق ابتدايي ايرانيان بوسيله دولتهاي غربي اميدوار باشيم.
در باره آقاي سجادي هم لب مطلب بوسيله آنتي سجادي گفته شده و نيازي نيست من چيزي به آن اضافه کنم.
با بسیاری از مطالب شما موافقم بجز قسمت آخر که باوری متفاوت دارم. استنباطم اینست که مردم با عدم شرکت در انتخابات به نتیجه بسیار خوبی دست خواهند یافت به این صورت که محافظه کاران در خلاء شرکت مردم در انتخابات، با رای شرکت کنندگان سنتی عناصر خود را وارد مجلس خواهند کرد. در مدت همزمانی مجلس هفتم با دولت خاتمی،مجلس به کارشکنی ضمنی برای دولت از طریق پرداختن به اموری که برای دولت ناممکن و برای مردم خوشایند است خواهد پرداخت. اما نقطه آغاز، انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود که مجلس هفتم در حیات کوتاه خویش تا آن دوره اثبات خواهد نمود دولتی بی عرضه و ناکارآمد داشته ایم و با بر شمردن کارنامه خود در مدت انتخاب خود، رای دهندگان را یا به نفع خود به پای صندوق خواهد آورد و یا کماکان خانه نشین خواهد نمود. در هر دو صورت دستکم شرکت کنندگان سنتی (بین 15 تا 20 درصد) ریاست جمهوری را نیز برای آنان به ارمغان خواهد آورد. این دوره به گمان من سر آغاز پایان بسیاری از ناکامیها است. در همین دوره ما رابطه کامل و دیپلماتیک را با امریکا خواهیم داشت. موارد نقض حقوق بشر بشکل چشمگیری کاهش خواهد یافت. عفو عمومی گسترده ای را تجربه خواهیم نمود. تقریبا مطمئنم چالشهای منبعث از قانون اساسی به شکل آرامی از بین خواهد رفت و اقداماتی از قبیل... آیا این اتفاقات خواهد افتاد. تا آن زمان زمان زیادی نمانده میمانیم و میبینیم.
در کنار این مقاله کار شادی صدر را هم بخوانید تا ببینید که بعضی از خارج از کشور نشینان چقدر کلی گو، پرگو و بی ربط میبافند. و همه این ها را با عکس دوران بجگی شان چاپ هم میکنند...
با خانم بيضايي در اين مورد موافق نيستم :
اصلاح يا رفرم در نظامي با ساختار توتاليتر(تام گرا) كه راي و خواست مردم در ساختار آن ناديده گرفته شده و تنها “رهبر“ و “رئيس“ تصميم گير است ، امري است ناشدني .
رژيم گذشته اصلاحات كرد ولي دموكراتيك نبود!
ده ها كشور ديگر هم كم و بيش توتاليترند و منشا رفرمهاي اساسي بوده اند
مشكل حكومت فقاهتي تلقي عشيره اي انها به تمام مسايل است و اصلاح طلبان حكومتي تلاش ميكنند تا كمي حفظ ابرو كرده به صورت
ارباب و رعيتي سر و ته قضايا را به هم بمالند تكليف منقد ين چه خودي و چه غير خودي مطابق رسو مات عشيره داغ و شلا ق يا مرگ است
مردم ايران هنوز در يك ساختار نا متجا نس دوران گذار گير كرده - حكو مت فقاهتي و مافيا
با تمام وجود از توسعه ي بخشهاي مدرن جامعه جلوگيري كرده تا مرگ خود را به عقب بياندازند