در 18 دیماه (9 ژانویه 2004) آقای بنی صدر در پاسخ به پرسشی در باره ابراز خصومت در ظاهر و همکاری با امریکا در باطن ، گفته است :
پرسیده اید از سوئی، بطور مرتب اطلاع در بارۀ همکاری رژیم با امریکا ، در افغانستان و عراق منتشر می شود و از سوی دیگر، آقای خامنه ای امریکا را شیطان بزرگ و آقای بوش «ایران» را یکی از سه محور شر می خواند. رابطۀ آن همکاری با این ضدیت چیست؟
پاسخ اینست : یکی از مثالهای بارز منطق ارسطوئی که استبداد دینی از دیر باز روش خویش کرده است ، همین رابطه سازش در باطن و پوشاندن آن با دشمنی در ظاهر است. در قلمرو دین نیز ، ملاتاریا همین روش را بکار میبرد : دین ستیزی کم مانند خود را - از راه وسیله قدرت کردن آن - با تعصب صوری در دین ستائی می پوشاند. این منطق برای پوشاندن مقصد قدرتمداران رسا و برای پی بردن به قصد آنها
نا رسا است. می بینید که افزون بر چهار دهه هشدار که منطق ارسطو منطق استبداد دینی و فلسفی است و قدیمی ترین غرب زده ها (فلسفه یونانی زده) دین مدارانی هستند که دین را به بیان استبداد فراگیر برگردانده اند، هشداری سخت به جا بوده و هست.
اما همکاریهائی که دو طرف بدانها اعتراف دارند و واشنگتن پست (6 ژانویه ) بر شمرده است ، در عراق و افغانستان و ایران به شرح زیراست:
● آن سختگیریهایی که امریکا در روزهای اول بعد از پایان جنگ عراق با ایران رویه کرده بود، بعد از پایان جنگ عراق، جای خود را به همکاری نزدیک داده است : مجلس اعلا ، با تمام تشکیلات خود، به عراق منتقل شده و در حفظ امنیت عراق نقش پیدا کرده است. شورای حکومتی عراق تصمیم به اخراج افراد گروه رجوی گرفته است و شیعه عراق به جنبش مسلحانه نپیوسته است. اهمیت آرامش شیعه عراق بدانحد است که ناظران سیاسی امریکائی، بر این امر ، اتفاق نظر دارند که شیشه عمر سیاسی آقای بوش در دست شیعه عراق است. توضیح اینکه اگر شیعه عراق به حرکت درآید، امید آقای بوش به انتخاب مجدد به ریاست جمهوری، بر باد می رود.
بدین قرار، در مسئله عراق، نیاز آقای بوش به ایران گیتیهای حاکم بر ایران ، بیش از اندازه شدید است.
● در مسئله افغانستان نیز، رژیم بنا را بر همکاری با دولت کرزی گذاشته است. در باب القاعده و افراد آن هم رویه عمومی رژیم معامله کردن با امریکا است. اگر حکومت بوش هشیار باشد، در می یابد که نگرانی رژیم بابت پاکستان و، قوت گرفتن دین سالاران در این کشور، بیشتر و ، بنا بر این ، شتابش برای معامله بر سر القاعده و... افزون تر است
● اما عمده استفاده از یکدیگر در سیاست داخلی است. در زمینه سیاست داخلی است که رژیم مجری هدفهای امریکا است : در مسئله اتم ، بحران سازیها و، در پی آنها، تسلیم شدن ، سخت بکار حکومت بوش آمد. با آنکه در مسئله اتم ابتکار عمل با اروپا بود ، اما مقارن شدن تسلیم رژیم با تسلیم رژیم قذافی و دستگیری صدام ، موقعیت آقای بوش را ، از لحاظ انتخابات ریاست جمهوری ، بسیار بهبود بخشید.
بحران سازیهای رژیم که سه بحران ، یکی بحران اتمی و دیگر بحران تروریستی (حضور افراد القاعده در ایران ) و سومی ترور جنائی و جرم (قتل خانم زهرا کاظمی و دستگیری داریوش زاهدی و... ) ، بکار حکومت بوش آمدند. در عوض، بخاطر آنکه ایرانیان جانبدار آزادی و استقلال ، دروغهای ملاتاریای ایران گیتی را آشکار و چند و چون بحران سازیها و آمران و عاملان آنها را بر افکار عمومی جهانیان معلوم کردند، آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و همدستانشان زیان دیدند .
علنی کردن مداوم معاملات و روابط پنهانی ملاتاریا با دستگاه حاکم امریکا و ممانعت از شکل گیری بدیل دست نشانده امریکا و آگاه کردن افکار عمومی جهانی از روابط پنهانی و بخصوص محور کردن رابطه با امریکا از سوی ملاتاریا در سیاست داخلی و نیز استفاده دستگاه بوش از ملاتاریا ، بعنوان یک حربه انتخاباتی ، موجب شد که نظر مداخله نظامی در ایران ، یکسره از اعتبار بیفتد.
مردم ایران بدانید که با رفع خطر حمله نظامی امریکا و فقدان خطر خارجی دیگر، برای شما مردم بهترین فرصت جهت عمل در داخل کشور فراهم آمده است. به همان اندازه که خطر مداخله نظامی خارجی کم شده است ، وجود سازشهای پنهانی اولاً به رژیم استحکام نمی بخشد . زیرا در صورت جنبش همگانی شما مردم، هیچ قدرت خارجی نمی تواند به حمایت از رژیم ملاتاریا آید و ثانیاً ، وضعیت کنونی شما حاصل سازش پنهانی و دشمنی ظاهری است و در صورت ادامه این رابطه، در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، روز به روز ویرانگر تر می شود.
وقت عمل است . به جنبش همگانی برای در دست گرفتن سرنوشت خویش برخیزید.