دوشنبه 22 دي 1382

اندر حكايت انتخابات! (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س. باستان

همانطور كه واقفيد : آداميزاد بعضي وقت ها افكار بخصوصي به سرش ميزند! اينجانب هم بخودم گفتم خوب فلاني تو از كي كمتري؟ چرا تو خودت را كانديداي مجلس نمي كني ؟ از بيكاري كه بهتره؟ بهر حال اين افكار افتاده بود تو جان من ! همانطور كه اطلاع داريد : داستان انتخابات شوراي اسلامي در راه است و وقت زيادي براي كانديدا ها وجود ندارد! از شما چه پنهان ترسيدم اين مسئله را با خانم در ميان بگذارم. چون ميدانستم الم شنگه اي در خانه راه مي افتد و خداي نكرده كار به جاهاي باريك مي كشد!

با اين افكار سرگرم بودم و گهگاهي نظري به رد صلاحيت نامزدهاي انتخابي مي انداختم ! خود را شايسته اين مقام ميدانستم ! اول اهل كلاهبردي و دزدي و... نبودم و تا آنجائي كه خودم ميدانم پرونده اي هم در اين مورد ندارم! عكس ها و نشريات و سي ـ دي هاي مستهجن هم زير تخت خواب ما ، گير نمي آيد! از چمدان دلارهاي خارجي هم الحمدالله خبري نيست ! با سازمان هاي جاسوسي دنيا از قبيل سيا ، موساد ، ام . آي . سيكس و كا . گ . ب . سابق و امروز ، تماسي نداشته و ندارم ، البته آنها هم روي خوش به اينجانب نشان نمي دهند! با راديو و تلويزيون هاي هاي ضد انقلاب و يا خارجي هم تماس و يا مصاحبه اي نداشتم ، يعني آنها بنده را لايق مصاحبه و نظر خواهي نمي دانند!

اگر بين خودمان باشد از نماز و روزه و خمس و زكات و اصول و فروع دين چيزي ياد ندارم! از شما چه پنهان ياد نگرفتم! ولي ته ريش را دارم. بالاخره جوابي است براي تنبلي! بنا بر دلايلي كه برايتان رديف شد! خودم را شايسته كانديدا شدن مي بينم! تنها مشكل قضيه در آن است كه آيا كسي حاضر است به من راي دهد و اينجانب بر صندلي مجلس شوراي اسلامي جا خوش كنم!؟

خلاصه چند روزي است غرق اين افكار هستم ! گاهي يابو برم ميدارد و خود را پشت ميز رياست مجلس مي بينم ! گاهي هم بالاتر رفته و خودم را پشت ميز رياست جمهوري تصور مي كنم! بالاخره آدميزاد اگر فانتزي نداشته باشد ، چه فرقي مي كند با پيكان! نهايتا دل را به دريا زدم و جريان را با خانم در ميان گذاشتم! ايشان چپ ـ چپ قد و قواره اينجانب را برانداز كرد و گفت : مطمئني حالت خوبه و به دكتر و دوا احتياج نداري !؟ مرد حسابي تو اين بيست و پنج سال تا حالا يكدفعه هم خودت راي ندادي ! به به ....! حالا آقا هوس كرده نماينده هم بشه!؟ پاشو ! حالا كه نماينده نشدي ، برو چند تا نان بگير و سر ظهره ، بچه ها ميآيندگرسنه اند! بعدا در موردش صحبت ميكنيم! اين بود جواب همسرم كه فكر ميكردم لااقل او هواي اينجانب را دارد!

جنگي زدم تو خيابان چون به هواي تازه لازم داشتم! با شنيدن صحبت هاي خانم ، عرق سردي به جانم نشست! بخودم گفتم اين همسر من بدرد كار در دادستاني ميخورد! همچين تو ذوقم زد و مرا بقول بوكسورها ناك دان كرد كه بجاي نانوائي ، سر از لبنياتي درآوردم! تازه موقعي متوجه موضع شدم كه اسم كره و پنير بگوشم خورد! خلاصه نان را تهيه كردم و سر راه روزنامه اي خريدم و برگشتم منزل! سفره ناهار به راه بود و بچه ها مشغول كشتي با پلوـ خورشت بودند كه با ديدن من پوزخند ها شروع شد! شستم خبر دار شد كه مادر قضيه نامزد شدن اينجانب را براي بچه ها تعريف كرده بود! مطمئنا كلي پشت سر، به ته ريش اينجانب خنديده بودند! خوب آدميزاد زن و بچه راه انداخته براي همين كارها !

نان را تحويل دادم و رفتم تو حياط تا سرم را با آب دادن به گلها سرگرم كنم! بخودم گفتم : اي بابا تو هنوز نامزد نشدي ، زن و بچه ات به ريشت ميخندند! واي به مردمي كه ترا نمي شناسند! از يكطرف ( از نظر تجربه سياسي ) بد هم نيست ، نامزد هاي انتخاباتي مثل اينجانب از طرف انتخاب كنندگان ، فيلم شوند! گهگاهي براي معروف شدن ، لازم است! از طرف ديگر هميشه كه نبايد نامزدها و نمايندگان حرف درست و حسابي تحويل مردم بدهند! در تمام دنيا هم داستان كم و بيش مثل كشور ما است!

معمولا نامزدها ، به انتخاب كنندگان قول كارهاي مفيد و عام المنفعه ميدهند با انتخاب شدن ميزنند زير قولشان ! اصولا رسم كار در اين است! البته فكر نكنيد كه تمام نمايندگان از مكتب خالي بندي فارغ التحصيل شده اند! خير ؛ سيستم طوري بنا شده كه كار اساسي نمي توان صورت داد! براي مثال نماينده اي قول ميدهد براي مردم خيابان آسفالت كند، جاده خاكي را هم تبديل به مال رو مي كند! هميشه قبل از عمل داستان طور ديگري است تا بعد از عمل!

سرتان را درد نيآورم . آن چهره اي كه من از همسر و فرزندانم سر سفره ناهار ديدم ، متوجه شدم من اينكاره نيستم! خصوصا هم كه اين ور آن ور نقي هم زده ام و ايراداتي گرفته ام! شايد هم وزارت اطلاعات پرونده اي برايم درست كرده كه به محض كانديدا شدن ، آن را رو مي كند و بقيه داستان با كرام الكاتبين است! از سوي ديگر خرج و هزينه تبليغات را از كجا بيآورم! من خودم هشتم گروي نهم است! پلاكات و عكس رنگي ، خرج چاپ رنگي و چسباندن و خرج اياب و ذهاب و.... اينها به پولي احتياج داردكه برازنده دخل اينجانب نيست!

فرصتي پيش آمد و عدم كانديدا شدنم را به گوش همسرم رساندم! نگاه عاقل اندر سفيهي به من انداخت و گفت : جنابعالي كه با سيستم مسئله داري ، چطوري هوس كردي بروي خودتو كانديداي مجلس بكني! جواب دادم : فكري بود و زد بسرم! گفتم شايد خدمتي به مردم بشود كرد! هميشه كه نبايد نشست تو خانه و غرغر كرد! گفت : حالا كي گفته بايد غرغر كني ! تو اين مملكت آنهائي كه به صدارت و وكالت و وزارت رسيده اند ، براي اينكه به دنيا ثابت كنند، مردم سالاري وجود دارد ؛خودشان هميشه غرولند مي كنند تا كسي به كارشان ايراد نگيرد! تازه چپ و راست گله از مردم دارند و هميشه طلبكار هم هستند ! غرغر و بايد كساني بكنند كه دست پيش ميگيرند تا پس نيفتند ! تو كه الحمدالله به جائي نرسيدي!

بالاخره از طرف همسر و فرزندان عزيز و مهربانم ، رد صلاحيت شدم! البته جاي شكر هم دارد كه اين رد صلاحيت با خوبي و خوشي صورت گرفت و توش حرف هاي بودار در نيآمد! به خودم گفتم حقيقتا كار بدي هم نبود كه خانواده ام با من كردند! اگر تمام كانديداها براي ارگان هاي انتخابي مملكت ، نخست شايستگي خويش به نزديكان (خصوصا همسر و فرزندان ) نشان ميدادند! والله كار شوراي نگهبان خيلي سبك ميشد و اين همه مكافات رد صلاحيت وجود نداشت! موضوع احتياج به توضيح دارد چون خودم هم نفهميدم چي گفتم!

منظورم اين است اگر كسي خوش دارد كانديداي يك ارگان انتخابي ( از مجلس گرفته تا شهرداري ...!) شود ، بهتر است اول از طرف همسر و فرزندان جواز رد و يا تائيد كانديداتوري بگيرد! (مانند داستان اينجانب كه برايتان نقل كردم) با اين كاركه تصور نمي كنم آنقدر مشكل باشد! نودوپنج درصد خانم هاي ايراني ، حاضر نخواهند بود كه همسرانشان خود را كانديدا كنند! مي ماند آن پنج درصد كه از خانواده ستايشگران ، قدرت و زور هستند!

البته شايد تعجب كنيد از طرح اينجانب! اما همانطور كه واقفيد در مملكت دوست داشتني ما چه موضوع و روشي وجود دارد كه تعجب همگان را بر نمي انگيزد!؟ با تشكر از حوصله شما

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/3246

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اندر حكايت انتخابات! (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س. باستان' لينک داده اند.

جنس مخالف !
* در جستجو چراغي در دست مي گيري و حرکت مي کني، مي خواهي گمشده اي را بيابي ...از کجا شروع کنم؟ هميشه اولين سوال است و آخرين جواب: يافتم گم شده ام ...
زهرا
January 12, 2004 07:06 PM

جنس مخالف !
* در جستجو چراغي در دست مي گيري و حرکت مي کني، مي خواهي گمشده اي را بيابي.. از کجا شروع کنم؟ هميشه اولين سوال است و آخرين جواب: يافتم گم شده ام �...
زهرا
January 13, 2004 12:40 PM

جنس مخالف !
* در جستجو چراغي در دست مي گيري و حرکت مي کني، مي خواهي گمشده اي را بيابي.. از کجا شروع کنم؟ هميشه اولين سوال است و آخرين جواب: يافتم گم شده ام �...
زهرا
January 13, 2004 12:44 PM

Copyright: gooya.com 2016