چهارشنبه 24 دي 1382

بی برنامگی دولت و ابعاد مرگ در بم! گفتگوی خسرو شميراني با علی اشرف درويشيان، ليلا ارشد و اکبر جعفرآبادی، شهروند

ليلا ارشدي رئيس هيأت مديره انجمن دفاع از حقوق كودكان ايران است. اين انجمن توسط شيرين عبادي بنياد گذاشته شد، كه اكنون مشاوره حقوقي انجمن را به عهده دارد. اين نهاد يكي از اولين نهادهاي مدني مدرنِ و دمكراتيك در ايران است. ليلا ارشدي از سه سال پيش همكاري خود را با انجمن آغاز كرد و اكنون براي دومين دوره رياست هيأت مديره را عهده دار شده است. او بنيادگذار بخش «صدا يار» انجمن است كه بنا به گفته خودش اولين Help Line براي كودكان، نوجوانان و خانواده ها در ايران است. وي از ابتدا نظارت بر فعاليت بخش «صدا يار» انجمن را عهده دار بوده است.
ليلا ارشدي 50 ساله است.

خواهش ميكنم درباره سفر خود به بم بگوييد!
ـ يكشنبه يعني روز دوم پس از زلزله به محل رسيديم. شب اول را در قرارگاه سيد الشهداي سپاه پاسداران مستقر شديم. از همان لحظه آغاز مشكلات كمك رساني مشهود بود. طبيعتا ساده ترين و اولين مسئله امكان جابه جايي در بم بود. به دليل عدم وجود نقشه شهر و اين كه نيروي نظامي موجود در محل نيز از مكانهاي دور و نزديك ديگر آمده بودند و آشنايي با شهر نداشتند، جابه جايي سخت بود. با مشكلات فراوان ستاد بهزيستي را پيدا كرديم و در آنجا مستقر شديم.

اولين تلاش شما در محل چه بود؟
ـ از همان روز اول در قرارگاه با دو تن از سرداران نظامي و سپس با دكتر نوربالا رئيس هلال احمر، وزير راه و ديگر مسئولان حاضر در محل صحبت كرديم. ما پيشنهاد تاسيس يك ستاد بحران را ارائه كرديم و بر آن پاي فشرديم.
اما متاسفانه تلاش هاي ما ثمر نداد. سپس در سطح ديگري تصميم به هماهنگي گروه هاي داوطلب حاضر در محل گرفتيم. به عنوان نمونه ميتوانم از گروه اعزامي دانشگاه بهزيستي كه شامل چهل دانشجوي مددكار بود، دكتر معتمدي از دفتر آسيب هاي اجتماعي و بسياري نيروهاي متخصص و كارشناس ديگر كه از استانهاي اطراف آمده بودند، نام ببرم.
اين نيروها هم حاضر به شركت در يك ستاد هماهنگي نشدند. اين گروه ها نيز معتقد بودند هر كدام براي انجام هدف مشخص خود آمده اند و ميخواستند آن را تعقيب كنند.

هدف انجمن از حضور در محل زلزله چه بود؟
يكي از مهمترين دلائل اين بود كه ما فكر ميكرديم در چنين شرايطي كه[علاوه بر ساختمانها] ساختارها نيز فرو ميريزند كودكان در معرض آسيب ها و خطرات اجتماعي قرار ميگيرند. تنهايي كودكان و عدم كنترل محل، حضور افراد بسيار متفاوت با انگيزه هاي مختلف كه همگي ظاهرا براي كمك آمده اند، گزارش هاي مختلف كه خبر از غارت، دزدي و سوءاستفاده تبهكاران از موقعيت را ميداد، سبب نگراني ما بود.
آن طور كه من شاهد بودم غالبا افرادي كه براي دريافت كمك هاي رسيده مراجعه ميكردند از آسيب ديدگان زلزله نبودند. بازماندگان زمين لرزه بخشا روي تل خاك خانه هايشان كه اكنون مدفن خانواده هايشان شده بود و يا در چادرهاي هلال احمر نشسته بودند. آنها به قدري مبهوت و غمزده بودند كه نيازي را مطرح نميكردند و درخواستي نداشتند و در مجموع در شرايط بحراني به سر ميبردند.
مراجعه كنندگان براي دريافت كمك غالبا افراد فقيري بودند كه از محلات ديگر آمده بودند.
بچه ها در اين شرايط آسيب پذيرترين و بي دفاع ترين گروه هستند و ما ميخواستيم مدديار آنها باشيم. وقتي كه ما رسيديم بخش بزرگي از كودكان بازمانده را به كرمان منتقل كرده بودند. من شاهد تعداد كمي كودك بودم كه هنوز در محل بودند.
ما به مدد اين كودكان رفتيم اما از آنجا كه به لحاظ قانوني تنها سازمان بهزيستي كفالت بچه هاي بي سرپرست را عهده دار است ما بايد آنها را به بهزيستي واگذار ميكرديم، كه پس از صحبت با اين گروه از كودكان و جلب رضايتشان آنها را از طريق بهزيستي به كرمان منتقل كرديم.

فكر ميكنيد دليل عدم موفقيت شما در تشكيل ستاد هماهنگي چه بود؟
يكي از دلائل مهم اين بود كه هر گروه ميخواست مستقلا هدف از پيش و توسط خود تعيين و تعريف شده را دنبال كند، به عنوان مثال گروهي ابراز ميكردند كه براي تحقيق آمده اند، گروهي ديگر ميگفتند كه براي شناسايي خانواده ها آمده اند و ديگري ميگفت كه ميخواهد براي زلزله احتمالي تهران تجربه بيندوزد.
گروه هاي آموزشي فكر ميكردند در آن شرايط ميبايست به دانشجويانشان آموزش دهند.

در غالب كشورهاي دنيا ستادهاي هماهنگي چنين بحرانهايي توسط دولت مركزي يا ارگانهاي محلي همچون شهرداري و فرمانداري تشكيل ميشوند، نقش اين بخش در تشكيل ستاد بحران چه بود؟
ـ در اين رابطه بايد بگويم كه به استثناي فرماندار، روساي بقيه ارگانهاي محلي جزء كشته شدگان زلزله بودند. ظاهرا دليل زنده ماندن فرماندار هم اين بود كه تصادفا به دليل دستگيري تعدادي اشرار مسلح در خارج از شهر لحظه زلزله در منزل نبوده است اما تمامي خانواده او كشته شده بودند، او در وضعيت روحي به شدت نابساماني به سر ميبرد.

نقش دولت مركزي در محل چگونه بود؟ ما از فاجعه اي صحبت ميكنيم كه نه تنها ايران بلكه تمام جهان را به حركت در آورد. آيا چنين فاجعه اي مسئوليتي خطير براي دولت نمي آفريند؟
ـ تا روز چهارم پس از زلزله هنوز از چنين چيزي خبري نبود. بعد از آن بود كه گفتند ظاهرا ستادي تشكيل شده است، اما تا روزي كه من در آنجا بودم تأثير فعاليت اين ستاد را نديديم. يعني عملا هفت روز پس از وقوع فاجعه از فعاليتهاي هماهنگ كننده مركزي خبري نبود و تنها روز پنجشنبه و جمعه بود كه سمپاشي و ضدعفوني كردن شهر و برخي فعاليتهاي ديگر با هدايت مركزي آغاز شد.

به تصور من هدف اول كميته بحران نجات افرادي ست كه زير آوارها زنده به گور شده اند و تنها در 72 ساعت اول پس از زلزله است كه ميتوان بيشترين زندگان را از زير خرابه ها خارج كرد. از صحبت هاي شما نتيجه ميگيريم كه دولت مركزي هيچ نقشي در سازماندهي نجات مردم از زير آوارها نداشته است...
نيروهاي بسياري براي كمك آمده بودند اما يك برنامه ريز براي هماهنگي اين نيروها به هيچ وجه وجود نداشت. حتي امدادگران خارجي بدون هيچگونه راهنما، مترجم و هماهنگي با سگهاي زنده ياب در محل ميچرخيدند. هيچ سازماني و ستادي فعاليتهاي آنها را هماهنگ نميكرد كه مثلا منطقه اي مشخص را به فرانسوي ها، دانماركي ها، هلندي ها و غيره بسپارند تا آنها بتوانند به صورت برنامه ريزي شده به دنبال مجروحان زيرآوارها بگردند. مناطق شناسايي شده دوباره و سه باره كاوش ميشدند در حالي كه مناطقي ديگر از قلم مي افتادند.
يكي ديگر از مشكلات جستجوگران ساختار ساختمانها بود. خانه هاي بم غالبا با خشت و گل ساخته شده اند. قطر ديوارها گاه بيش از يك متر بود و خرابي آنها سبب به وجود آمدن تل هاي بزرگي از خاك شده بود.
گاهي اوقات خرابه هاي منازل كنار خيابان اصلي سد بزرگي براي رسيدن به منازل خيابانهاي فرعي تر شده بودند. گاه براي دستيابي به يكي از خانه هاي عقبتر بايد پانصد كاميون خاك از سر راه برداشته ميشد.
نكته ديگري كه خود مسئولان به آن اعتراف ميكردند از اين قرار بود كه اشرار و تبهكاران ظاهرا با برنامه، دقيق و سريع به محل رسيده و در محلاتي كه نيروهاي امدادگر براي نجات افراد به سختي به آنجا دسترسي داشتند اشياء گرانقيمت و باارزش را ربوده بودند. يعني آن چه دولت بدان موفق نشده بود تبهكاران از عهده آن برآمده بودند.

فعاليت امدادگران خارجي را چگونه ديديد؟
من با گروه هاي بزرگ تركيه، فرانسه، دانمارك و هلند برخورد داشتم كه با تجهيزات بسيار مدرن و پيشرفته آمده بودند. اما هيچيك از آنها از شرايط هماهنگي خشنود نبودند.
به عنوان نمونه در فرودگاه مهرآباد با گروه فرانسه برخورد داشتم كه يازده ساعت در آنجا معطل شده بودند. اعتراض ميكردند كه سگهايشان خسته شده اند و اين يازده ساعتي بود كه همان گروه ميتوانست جانهاي بسياري را نجات دهد. ما كشوري هستيم كه هر يكي دو سال يك بار چنين بحراني را شاهد ميشويم اما از آنها درس نميگيريم و آشفتگي در بم كمتر از آشفتگي 2 سال پيش در قزوين نبود.

آيا ميتوان ادعا كرد كه اگر امكانات موجود سازماندهي ميشد تعداد كشته شدگان به مراتب كمتر از تعداد اعلام شده ميبود؟
ـ دقيقا! دقيقا! حتما همين گونه است! اما يك نكته كه به طور مثبت شاهد آن بودم همبستگي جهاني براي مقابله با اين بحران بود، انسانها از كشورها و نژادهاي مختلف يك پارچه براي كمك آماده بودند، كه متاسفانه عدم هماهنگي نيروهايشان را به اتلاف برد.

يكي از فرماندهان سپاه گفته است كه نيروهاي خارجي براي جاسوسي به بم آمده بودند، آيا شما هم چنين برداشتي داشتيد؟
ـ من شاهد فعاليتهاي پيگير و دلسوزانه و از خودگذشتگي امدادگران خارجي بودم. نماينده دولت نبودند بلكه اعضاي داوطلب NGQ ها بودند. مردم در محل از فعاليت آنها متشكر بودند و من چيزي نديدم كه گفته بالا را تاييد كند.

از مردم بم و بازماندگان فاجعه بگوييد!
ـ آنها غالبا در شوك روحي به سر ميبردند. درخواستي نداشتند. اما نابساماني به حدي بود كه گاه باعث گله گزاري اين انسانهاي بي توقع نيز ميشد. به عنوان مثال ميگفتند شما به ما تن و كنسرو ميدهيد آيا براي خوردن آنها به دربازكن و قاشق نياز نداريم؟
حجم كمكها زياد بود. اما نامنظم و ناهماهنگ! من در تمام محموله هايي كه به آنجا رسيد لباس زير مشاهده نكردم نه براي خانم ها و نه براي آقايان، حال تصور كنيد افرادي كه از لابه لاي تل خاكها بيرون آمده اند آيا به لباس زير تازه نياز ندارند؟ تن ماهي و كنسرو لوبيا چيتي زياد بود اما از ظروف يك بار مصرف، دربازكن، فلاسك براي آب گرم و چاي خبري نبود.
ــــــ
علي اشرف درويشيان عضو هيأت دبيران كانون نويسندگان ايران درباره هرج و مرج حاكم در منطقه زلزله نظرات مشابهي دارد. او ميگويد: در روزهاي اول پس از زلزله كميته اي تشكيل داديم و به جمع آوري كمك هاي نقدي و جنسي پرداختيم و اين كمك ها را به بم ارسال كرديم.

آيا شما خود نيز به محل رفتيد؟
ـ خير، در تقسيم كار ما اين وظيفه من نبود، همكاران ديگر به محل رفتند.

از هماهنگي امور در محل چه ميدانيد؟
ـ اطلاعات من بيشتر حاكي از ناهماهنگي در محل است. گرچه امروز 10ـ9 روز پس از فاجعه ظاهرا آهسته آهسته هماهنگي هايي صورت ميگيرد.

نظر شما درباره گفته «محمد ماراني» يكي از سرداران سپاه مبني بر جاسوس بودن امدادگران خارجي چيست؟
ـ بگذاريد من در اين مورد چيزي نگويم ... آخر چگونه ميتوان افراد داوطلبي را كه خانه گرم خود را ترك كرده و در لابه لاي خرابه هاي بم به دنبال زندگان ميگردند و به بازماندگان كمك ميكنند، جاسوس ناميد؟

نقش دولت ايران را در كمك به خارج كردن افراد از زير آوارها چگونه ميبينيد؟
ـ در اينجا نيز نقش امدادگران خارجي با سگها و زنده ياب پيشرفته شان مشهود است اما متاسفانه امكانات آنها نيز محدود بود و [ به دليل ناهماهنگي هاي موجود] غالبا دير به محل رسيدند و از آنها نيز استفاده بهينه به عمل نيامد.
ــــــ
اكبر جعفرآبادي يكي از هزاران ايراني ست كه با حس مسئوليت و بنا بر عدم اعتماد به ارگان هاي موجود، خود همراه با دوستان و آشنايان مقاديري كمك نقدي و جنسي جمع آوري كرده و شخصا آنها را به محل برده است. او ميگويد:
روز سه شنبه بعد از زلزله ساعت يازده شب از تهران راه افتاديم ساعت 1:30 دقيقه بعد از ظهر كرمان بوديم. و ساعت 6:30 دقيقه وارد بم شديم. براي جلوگيري از مشكلاتي كه پيش بيني ميكرديم در تهران محموله را به تاييد بسيج رسانديم. در كرمان يك بار ديگر ميبايست بارنامه تاييد ميشد. آنها گفتند بارنامه را تنها به شرطي تاييد ميكنند كه ما آنها را به انباري در كرمان تحويل بدهيم. ما براي گرفتن تاييديه اين امر را پذيرفتيم، اما پس از گرفتن مهر تاييد گفتيم كه ميخواهيم خودمان آن را به بم برسانيم. كمكها آنقدر زياد بودند كه انبارهاي كرمان نيز پر شده بود و از كاميونهاي ديگر ميخواستند كه به رفسنجان بروند.
بالاخره، ما بارها را تحويل نداديم. براي جلوگيري از عزيمت ما به بم گفتند مسير خطرناك است و به شما حمله ميكنند.
سرانجام ما به راه افتاديم و بدون هيچ مسئله اي به بم رسيديم. ميخواستيم در عين حال از محل فيلم تهيه كنيم اما اكيدا ممنوع بود. وسائل را مستقيما به چادرهاي بازماندگان برديم. محموله ما شامل كنسرو، وسائل بهداشتي و پاك كننده، لباس زير، چراغ قوه و باتري، دربازكن و وسائلي از اين قبيل بود. ما از قبل كسب اطلاع كرده بوديم كه چه چيزي در محل به شدت نياز است.
اهالي بم خودشان درخواستي نداشتند، اگر به آنها 10 كنسرو ميداديم ميگفتند يكي دو تا كافي است و بهتر است بقيه را به افراد ديگر بدهيم.
امكانات بهداشتي آنها صفر بود. براي 50 چادر يعني حدودا 250 نفر يك دستشويي موجود بود. از دوش و امكانات شستشو خبري نبود.
فردي به نام حبيب الهي كه كارمند بانك بود و بخش بزرگي از خانواده خود شامل 85 نفر را از دست داده بود، ميگفت، رسيدگي نامنظم و بي برنامه است. هر كس كار خود را ميكند و دست از دست ديگر اطلاع ندارد.
آقاي حبيب الهي ميگفت همان روز كه ما رسيديم صبح زود در ديوارهاي فرو ريخته ارگ يك جسد موميايي يافته شده بود كه توسط يابندگان تكه تكه شد!

اين گفت وگوهاي تلفني در تاريخ يكشنبه 14 دي ( 4 ژانويه) انجام شده است.

Copyright: khosro Shemiranie- Shahrvand

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/3345

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بی برنامگی دولت و ابعاد مرگ در بم! گفتگوی خسرو شميراني با علی اشرف درويشيان، ليلا ارشد و اکبر جعفرآبادی، شهروند' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016