مسائل جنبش / بخش ششم
● تحريم يك آينده روشنى ايجاد مىكند براى اينكه آن بديل بتواند با توانايى تمام در صحنه سياسى ايران حضور جدى پيدا بكند.
● همه چيز را از مردم بايد انتظار داشت در آنچه مربوط مىشود به ايجاد زمينه و پيدايش و رشد آن بديل.
● شما 2 خردادىها مگر يادتان رفته، شما را مردم آوردند، شما مردم را نياورديد. شما مخلوق مردم هستيد.
ژاله وفا
آقاى بنى صدر عصر شما به خير، سپاسگزارم كه ادامه گفت و شنود ما را در باره مسائل جنبش مردمى ميسر كرديد. قرار بود اينبار بحث جدايى بنياد دينى از بنياد سياسى را پى بگيريم ولى نامههاى ارسالى دانشجويان حاكى از ميل آنها به شنيدن نقطه نظرات شما در مورد "انتخابات "مجلس هفتم است .
بر اساس شواهد موجود و پرس و جوهايى كه خود من از محيط دانشجويى به عمل آودهام، كه خوب البته به علت تماس آنها با بدنه جامعه تصويرى هم از نظر اين بدنه ِآ ارائه ميدهند دانشجويان، تحريم اين "انتخابات "
نظر غالب است. يعنى جنبش بسوى تحريم "انتخابات " پيش ميرود. هم در داخل و هم در خارج از كشور.
اما فرق است بين تحريم فعال و غير فعال .
خود شما مستحضريد كه استدلال اصلاح طلبان حكومتى براى دعوت مردمبه شركت در "انتخابات "
به دو بخش عمده تقسيم ميشود:
1 - اگر ما را انتخاب نكنيد و به مجلس حتى در شكل فراكسيون اقليت راه پيدا نكنيم، شرايط بر ميگردد به قبل از خرداد 76 و هزينهها را شما مردم بايد بپردازيد .
2 - در واقع چشم اندازى جز اصلاحطلبى براى ايران متصور نيست.
من خدمتتان بقيه استدلالهاى اصلاح طلبان را و ساير موافقان شركت در "انتخابات " را فهرست وار عرض ميكنم و نقه نظرات شما را در باره يك يك آنها جويا مىشوم.
معتقدند كه در صورت اصلاح ناپذير بودن نظام، يعنى ااگر مجلس هفتم يكپارچه بشود در دست جناح اقتدار گرا، ما به يكى از اين سه راه ميرسيم.
- يا سياست صبر و انتظار را بايد در پيش گرفت
- يا منجر ميشود به انقلاب
- ياچشم اميد بستن به منجى خارجى
معتقدند كه هريك از اين سه راه فوق به نفع كشور نيست و اصلاح طلبانه ارزيابى نمىشود.
آقاى تاج زاده مشخصاً اين استدلال را ميكند كه چنانچه اصلاحات از درون نتيجه ندهد ،انقلاب جاى آن را ميگيرد كه اصلاح در بيرون است و هزينههاى آن به مراتب از فوائدش بيشتر است. حالا بگذريم كه شما به اين مغلطه در گفت و شنود قبلى به شكل روشن پاسخ داديد.
ايشان معتقد است كه راهحل ديگر اين است كه به انتظار منجى خارجى بايد بنشينيم كه چشم انداز تيره و تارى است و يا اينكه بايد صبر كرد تا محافظه كاران خودشان د اوطلبانه قدرت را توزيع و دموكراسى را به ملت هديه كنند. و بر اين مبنا شكست اصلاحات از درون به معناى شكست پرژوه دموكراسى خواهى در كوتاه مدت است !
از طرف ديگر استدلال ميكنند كه بزرگترين تريبون آزاد ملى مجلس است.بخصوص به دليل آسيبى كه نهادهاى دانشگاههاو مطبوعات ديدهاند، مجلس به عنوان پايگاه و خانه ملت نقش مهمى را ايفا ميكند و نمايندگان ميتوانند طرحهايى را ارئه دهند و مواضعى را اتخاذ كنند كه هيچ
انجمن دانشجويى يا روزنامهاى قادر نيست در دفاع از مردم اينگونه سخن بگويد .
حالا بگذريم كه آقاى بهزاد نبوى چند وقت پيش در مصاحبهاى اعلام كرد كه ويژه گى اصلاح طلبان بى عمليشان است و در مصاحبه با روزنامه شرق در 3 دى ماه بود كه گفت اعتراف ميكنم قبل از تشكيل مجلس ششم احزاب و گروههاى تشكيل دهنده اكثريت اين مجلس (يعنى خودشان) وهيچ كسى ديگرى طرحهاى بسيارى كه ماهها رويش كار كرده باشند، نداشتيم !
حالا با اين استدلالآقاى نبوى، چطور آقاى تاج زاده معتقد است كه اصلاح طلبان بى عمل در مجلس ششم، يك باره در مجلس هفتم آنهم در اقليت بيكباره توانا انجام يك كارى به به قول آقاى علوى تبار "كارستان " مىشوند؟ اين يك معمايى است كه بايد خودشان حل كنند.
از طرفى استدلال ديگر اصلاح طلبان اين است كه ما حتى اگر در مجلس هفتم اكثريت را از دست بدهيم توانا به انجام كارى خواهيم بود. البته يك اعتراف جالبى هم آقاىتاج زاده در نوشتهاش ميكند و ميگويد در مجلس چهارم كه فراكسيون اقليت بوديم ولى چون متكى به افكار عمومى نبوديم نتوانستيم منشاء اثر بشويم. (پس اعتراف ميكند كه از ابتدا قدرت برايشان اصلبوده و نه مردم .چرا كه در گذشته هم بدون تكيه به افكار عمومى در انتخابات فرمايشى شركت كردند.)
استدلال ديگرى هم هست كه برخى از طرفداران شركت در انتخابات در داخل و خراج از كشور ميكنند. از قبيل نهضت آزادى. اينها پيوسته يك استدلال است و آن اينكه ميگويند " رأى دادن حق ملت است و نبايد به دست خود، خود را از اين حق محروم كنيم. " و البته شما آقاى بنى صدر به اشكال مختلف به اين استد لال پاسخ دادهايد كه راى دادن خود حق نيست بلكه وسيلهاى است از وسائل اعمال حق حاكميت و وقتى اين حق را حاكمان سلبش بكنند بعد شركت در انتخابات استفاده از حق ديگر نيست، ولى مىخواهم اين را خدمتتان عرض كنم كه از محتواى نامه هايى كه بدست من رسيده محرز است كه اين نوع استدلالها ديگر حنايش رنگى ندارد و بيم و اميد نسل جوان از نوع ديگرى است.
من دو نمونه را عينا خدمتتان نقل ميكنم :
دانشجويى در نامهاى مىپرسد: "گفت و شنودها با آقاى بنى صدر را من دنبال ميكنم.خواهان اين هستم كه اكنون كه در آستانه انتخابات مجلس هفتم هستيم، ايشان در مورد اين استدلال اصلاح طلبان كه اگر در انتخابات شركت فعال نكينيد ،از پايگاه مجلس محروم ميشويد و تعجب نكنيد كه جناح اقتدار گرا قوانين سخت و ضد مردمى را تصويب كند و آنگاه شما مردميد كه بايد هزينهها را پرداخت كنيد ،پاسخ بدهند. در واقع ما مردم چه بايد بكنيم كه جناح اقتدار گرا از اعمال نفوذ محروم بشود؟ و آيا عدم شركت ما آنچنان سلب مشروعيتى از آنها ميكند كه مجلس چه در سطح داخلى و چه در سطح بين المللى بى اعتبار و فلج بشود؟و ادامه ميدهد كه ميدانم اين نوع كار بستگى تام دارد به نوع نگرش و حركت منسجم ما مردم. ولى سوال من اين است كه آيا ما مردم به اين نقطه رسيدهايم؟ من مطمئن نيستم و همين من را دچار تزلزل در تصميمگيرى ميكند. "
دانشجوى ديگرى كه خودش نوشته در رشته علوم سياسى تحصيل ميكند مينوسد: " نميدانيد كه چه سخت است براى من كه در رشته خود ويژه گيهاى كشورهاى دموكراتيك و عملكرد مجلس دموكرتيك را فرا ميگيرم ولى واقعيت كشور ما در تمامى عرصهها عكس آن را گزارش ميدهد. از طرفى من دانشجوى
رشته علوم سياسى هستم و ذهن من بايستى درگير يافتن راه حل براى خروج از بن بستى باشد كه هم جناح اقتدار گرا و هم اصلاح طلبان براى ما مردم بوجود آوردهاند.و به تعبير آقاى بنى صدر ما را در منگنه انتخاب بين بد و بدتر قرار ميدهند. چاره خروج از اين مدار اختناق و استبداد است. اين را هم من مىدانم و هم اغلب دانشجويانى كه در بحثهاى داغى كه در مورد تحريم انتخابات بين ما صورت ميگيرد اين استدلال را مىآورند. منتهى خود مىدانيد كه اين حاكميت چه جناح راستش و چه اصلاح طلبش از حربه يأس، تهديد و ترس استفاده ميكنند. ميزان ديگر تنها رأى مردم نيست در تصوصب قوانين مردمى. ميزان تنها رأى مابه اعتبار تمهيد كرسى قدرت است براى ايشان و بس. استدلالهاى هر دو جناح خصوصاً اصلاح طلبان حول همين القاى ترسها است. منتهى بيم آن ميرود كه تحريم مردم منفعل باشد. چرا كه دلسردى و بى اعتنايى روحيه غالب اكنون است. انچه كه براى مردم در كليتش روشن نيست، چشم انداز بعد از تحريم است. وضعيت بعد از تحريم را استدلال طلبان سياه ترسيم ميكنند. ولى سياهتر از وضعيتى كه ما جوانان در آن بسر ميبريم با همه تضييعات حقوقى، اقتصادى ،سياس براى من متصور نيست. منتهى يك اراده و عزم ملى براى رهايى از فشارها و ساختن واقعى ايران بدست خود مردم لازم است. يعنى چگونه بگويم؟ تبديل به احسنى بايستى برنامه ريزى شده باشد .بايستى در جزئياتش برنامه ريزى شده باشد و از شفافيت برخوردار باشد. من در برخى از سرمقالههاى آقاى بنى صدر تصوير و ترسيمى از وضعيت بعد از تحريم را ديدهام. منتهى جو نا اميدى غالب است و از طرفى ذهن زمانى كهدر بطن استبداد زندگى ميكند از فراغ بالى بر خوردار نيست كه بتواند آن تبديل به احسن را ترسيم كند و به جامعه ارائه دهد. شماها در خارج از کشور اين فراغ بال را بيشتر داريد. خواهشمندم عمده انرژى خود را مصروف و معطوف پرداختن به اين تبديل به احسن و چشم انداز بعد از تحريم كنيد و جامعه را از يأس و ترس رهايى بدهيد. "
خوب آقاى بنى صدر ملاحظه ميفرماييد كه در واقع جوانى اقتضا ميكند كه حرفهاى يأس آلود تبديل بشود به استدلالها و راه حلهاى شفاف و اميد وار كننده. به نظر من جوانان
غلام آن كلماتند كه آتش انگيزد
نه آب سرد زند بر سخن در آتش تيز
منتهى نه سخنانى كه تنها وعده و وعيد باشد و نشان دادن درب بهشت در مجازى غير واقعى، بلكه راه حل هايى را طلب ميكنند كه با متن واقعيت زندگيشان ارتباط مستقيم داشته باشد و مهمتر از همه توسط خودشان قابل تجربه كردن و عمل كردن باشد.
بفر ماييد خواهش ميكنم.
آقاى بنى صدر :با سلام به شما و هموطنان عزيز كه اين گفتگو را خواهند شنيد و خواهند خواند. عرض كنم كه اين سوالها كه شما طرح كرديد در واقع يك سوال است و آن اينكه آقايان اصلاح طلبان شدهاند الان خيض ترس و يك تصوير تاريك ترس آورى از وضعيت بعد از تحريم ترسيم مىكنند. استدلالهايى هم كه مىكنند همه تهديد است در واقع استدلال نيست. چندتا ترسى كه مىترسانند. اگر چنين نياييد و چنين نكنيد اين مىشود و چنان مىشود. پس اينكه چشم انداز بعد از تحريم معلوم نيست در يك قسمتى معلوم است يعنى اين آقايان يك چشم انداز بعد از تحريم را روشن مىكنند به اصطلاح خودشان و مىگويند اگر تحريم باشد فلان خواهد شد و آيا راست مىگويند يا نه؟ سوال اين است. و اگر نه آنوقت آن چشم اندازى كه جامعه روشن نمىبيند كدام است؟ اولا از اينجا شروع كنيم كه تحريم منفعل وجود دارد يا خير؟
عرض كنم به شما در مردم سالاريهاى غرب عدم شركت، اسمش تحريم نيست، عدم شركت در انتخابات ااگراز حد معينى بگذرد معنى دار مىشود. به هر حال منفعل نيست و اگر از يك حدى بگذرد ، بسيار گويايى هم پيدا مىكند. اگر فرض كنيم كه احزاب سياسى دعوت به عدم شركت بكنند يعنى تحريم بكنند و اين تحريم عمومى بشود آن انتخابات باطل مىشود و انتخابات ناگزير بايد دوباره انجام بگيرد.اين را هم بگويم كه در تاريخ غرب راستهاى افراطى همواره خواستار شركت در انتخابات بودهاند و گرايشهاى مترقى بنا بر موقع متوسل به حربه تحريم شدهاند. در تاريخ غرب تحريم را هيچكس در هيچ موقعى منفعل نيافته و نخوانده است. البته درجه فعال بودن تحريم فرق مىكند. فرض كنيد كه اگر همه مردم ايران در يك جنبش تحريم شركت كنند و ميزان شركت پايين بيايد تا زير 50 درصد و ياپايينتر هم بيايد مثلا زير 40 درصد و از آنهم پايينتر بيايد تا زير 30 درصد و بعد 20 درصد و كمتر، گوياييهاى خود را دارد معنايش اين است كه تحريم كاملا فعال است و معناى ديگرش اين مىشود كه اين جامعه گرايشهاى موجود در اين رژيم را كافى به مقصود و هدفهاى خود نمىبيند و خواستار نظام ديگر و مديريت ديگرى است. از اين فعالتر هيچ چيز در جهان تصور كردنى نيست. مگر اينكه بگوييم كه اين مردم تحريم را به اين ترتيب فعال بكنند كه بيايند بيرون و بگويند كه آقا ما شماها را نمىخواهيم و مثلا اين بديل ديگر را كه بديل مردم سالار است مىخواهيم.
آن تحريم در صورتى كه عموميت پيدا بكند، اين خود به خود ابراز اعتماد است به بديل جانشين و سلب اعتماد است به مجموعه رژيم .چطور ممكن است به همچنين تحريم گفت غير فعال و يا منفعل؟ خوب بنا بر اين به اين ترتيب اگر عموميت پيدا كند. اگر جامعه جوان ايران، اگر دانشجويان ايران و زنان و مردان ايران در يك كوشش عمومى فعاليت كنند و تحريم عمومى بوجود بياورند، اولاً سد مشروعيت در درون و بيرون مرزهاست از اين ارژيم وابراز اعتماد است به بديل مردم سالار.
حالا شما مىپرسيد كه اين بديل مردم سالار از ديد آن مردم كيست؟ چون ما مىگوييم هستيم. محور دوم بيرون رژيم و درون ايران و به عنوان نيروى جانشين مردم سالار طرفدار استقلال ايران و مستقل از هر قدرت خارجى وجود دارد. اما آيا مردم هم اين را احراز مىكنند؟ و چنين نيروى جانشينى را در صحنه مىبينند؟ جوابش اين است كه اين جامعه گاهى از ياد مىبرد كه هيچ رهبرى در اين هستى،هسته اجتماعى بوجود نمىآيد مگر اينكه مردم زمينه هستى و نقش اول را در ايجاد او بازى مىكنند. بنا بر اين اينكه آن تحريم در صورتى كه عمومى بشوددر واقع يك مشاركتى است كه مردم در آن بديل مردم سالار ميكنند. به اصطلاح يك زمينه اجتماعى درست مىكنند بسيار قوى كه سلب اميد مىكند از حاكمان و ايجاد اميد مىكند در گرايشهاى مردم سالار و آنها را ناگزير مىكند از مدار بسته بد و بدتر بيايند بيرون و وارد بشوند در مدار باز آزادى و كوشش كنند براى اينكه آن بديل مردم سالار آن توانايى لازم را براى رهبرى جنبش عمومى تا استقرار مردم سالارى پيدا كند.
پس همه چيز را از مردم بايد انتظار داشت در آنچه مربوط مىشود به ايجاد زمينه و پيدايش و رشد آن بديل. پس تحريم يك آينده روشنى ايجاد مىكند براى اينكه آن بديل بتواند با توانايى تمام در صحنه سياسى ايران حضور جدى پيدا بكند و در مقياس بين المللى بنام اين ملت سخن بگويد. چون شما مردم ايران اگر تحريم كرديد و تحريم شما عمومى شد اين مردم دنيا مىفهمند يك ملتى نيستيدكه فقط نه نمىگويد. اصلاً ممكن نيست كه يك جامعهاى فقط نه بگويد. هر نهاى با يك بلهاى همراه است. وقتى به اين مستبدها مىگويد نه، به مردم سالارها مىگويد بله. پس آن مردم سالارها سخنگوى اين ملت مىشوند و مىتوانند جلوى زدوبندهاى محرمانه، جلوى خورد و بردها بايستند ، مىتوانند وجدان جهانى را بسود حركت مردم ايران بطرف آزادى بسيج كنند بيشتر از آنچه تا بحال كردهاند. خيلى كارها ازشان ساخته مىشود.
حالاببينيم كه چشم اندازى كه تحريم ايجاد مىكند اين است: سلب مشروعيت از اين رژيم، ايجاد مشروعيت كامل براى بديل، حساس كردن و فعال كردن وجدان جهانى در حمايت از جنبش مردم، غير فعال كردن قدرتهاى خارجى مزاحم. اينها همه دست آوردهاى آن تحريم است. حالا اضافه مىكنم بر اينها كه حتى از نظر سياست داخلى هم مجلس نظير شوراى شهر تهران ناتوانتر از اين است كه اين ترسهايى كه اين آقايان تصوير مىكنند براى مردم ايجاد بكند. حتى چون مشروعيت ندارد مجبور است با امورى موافقت بكند كه اين مجلس ششم هم نتوانسته است با آن امور موافقت بكند. اگر هم كرده جلويش را گرفتهاند.
با اين حال من مقدارى پاسخ به اين استدلالهايى كه شما از قول اين آقايان براى من خوانديد ،يك به يك عرض مىكنم.ميگويند : اگر ما را انتخاب نكنيد شرايط باز مىگردد به قبل از خرداد 76!
پس بفرماييد كه در پايان كار، شما شرايط را چقدر بهتر از آن شرايط 76 است؟ قبل از خرداد 76 مجمع تشخيص مصلحت نبود و اين كارهايى كه كرد ،نمىكرد كه حالا هست. قبل از خرداد 76 آن دادگاه ويژه روحانيت قلابى غير قانونى كارهايى را مىكرد نه اينكه نمىكرد، اما اينكه شما برايش بودجه تصويب كردهايد و به آن يك رسميت قانونى داديدف اينها را كه نداشت. قبل از آن زمان ولايت مطلقه بصورت اينكه حالا هست نبود. حكم حكومتى در كار نيامده بود. شما مجلسى هستيد كه اين را هم بهش قانونيت بخشيديد. و عملاً تاييد كرديد كه اين استبداديان درست مىگويند كه اختيارات اين آقاى رهبر آنچه در قانون اساسى آمده كف اختيارات ايشان است! قبل از آن سياستهاى داخلى و خارجى ، بدين ترتيب كه آقاى رهبر بردارد متن منتشر كند كه نبود؟ حالا شده! در بقيه بزن و بكوب و گرفتن دسته جمعى مطبوعات و بستن روزنامهها هم كه بسلامتى اينها همه در اين دوره شد! پس آنچه كه شما بنام اصلاحات مىگفتيد، بسود آن استبداد مطلقه انجام گرفت.
حالا با وجود اين ولايت مطلقه و قانون اساسى كه براى اين آقاى رهبر آن اختيارات را قرار داده و شما اصلاح طلبان آن اختيارات را كف اختيارات رهبرى در مقام رسمى پذيرفتيد ،ديگر مردم را از چه مىترسانيد؟ كه اگر اين مجلس مىآيد قوانين غلاظ و شداد تصويب مىكنند؟غلاظو و شدادتر از اين قانون چه هست كه بيايند و تصويب بكنند؟! آنهايى را هم كه اجرا نشده بود كه شده. چيزى باقى نمانده كه بيايند و بكنند. پس اين تهديد شما بكلى بى معنى است .متاسفانه خود اين تهديدات رابه واقعيت رساندهايد! احتمال دارد حتى چون اين كارها را در زمان شما انجام گرفته اون مجلسى كه در صورت تحريم وسيع انتخابات، آن مجلس مقدارى تخفيف قائل بشود براى اينكه جلب رضايتى بكند! آنطرفش قوىتر است. تا اينكه شما مىگوييد مىآيند و بدتر مى شود . بدتر كه راهش بسته. ما حالا در بدترينيم. شما ما را از بدتر مىترسانيد؟اين كه خيلى حرف بى معنايى است.
اما اينكه مىگويند كه اگر اين راه حل اصلاحات در درون نشود يكى از آن سه راه حل خواهد شد (منجى خارجى و...). خوب اگر كه نشد. شما بعد از وقوع هستيد. تجربه شد و موفق نشد .بجاى اينكه شما اصلاح طلبان رژيم را در جهت مردم سالارى اصلاح كنيد در جهت ولايت فقيه مطلقه اصلاح شد. غير از اين هم ممكن نبود.
براى اينكه هر نظامى اصلاح را متناسب با خود انجام مىدهد. اين نظام نظام ولايت مطلقه فقيه است. پس آنچه در زمينه مطلق كردن ولايت شدنى است آن را هم مىكند. و هرچه مغاير آن باشد نمىگذارد بشود.
پس اگرى در كار نيست. شما شكست خوردهايد. حالا مىگوييد كه يا بن بست است و در اين بن بست تن بدهيد به بن بست، و در اين بن بست ما آدمهاى بهترى هستيم. شما هم راضى بشويد به همين رژيم و بيايد آنجا راى بدهيد به ما و ما هم مىرويم تو مجلس يك حرفهايى مىزنيم. بقول شما مجلس مهمترين تريبون است، براى انيكه دانشگاه و مطبوعات هم آسيب ديده!
اولاً از شما مىپرسم، شما شان مجلس را كه گويا در آن وقت قرار بود بر ضد اولين رئيس جمهورى تاريخ ايران كودتا كنند و بالاتر از همه بود، آورديد و رسانديد در زبان آقاى مشكينى به جايگاه فضلههاى موش، و در لسان خود شما، تريبون! واقعاً شما به يك ملتى مىگوييد بيايد راى بدهند آنجا كه شما فقط برويد حرف بزنيد؟! اولاً در صورتى كه تحريم بشود احتمال اينكه در بيرون رژيم چون در آنجا حرفهايش مورد اعتناى كسى نمىشود و وهر رژيمى نياز دارد به اينكه يك مقدار فضاى بازى را ايجاد كند كه خفقان موجب سقوط فورى او نشود، آن غير فعالها فعال مىشوند. شما چون اين مجلس را تبديل كرديدبه تريبون، پس امكان داديد به آن رژيم براى اينكه سركوب كند دانشگاه را، سركوب كند مطبوعات را. گويا يادتان رفته كه به قيمت آن حرفهايى كه شما تو مجلس مىزديد كه معلوم هم نيست چقدر قيمت داشت، اينها گفتند به بقيه خفه بشوند. چون مجلس حرف مىزند. تازه آنهايى هم كه مىخواستيد پايشان يك كمى از خط بگذاريد بيرون سرو كارتان با دادگسترى بود.يادتان رفته؟ پس اين استدلال شما بكلى باطل است كه مجلس بزرگترين تريبون است.نه !مجلس محل قانون گذارى است و نظارت بر قواى ديگراست . محل تصميمگيرى است .محل سخنرانى نيست. تازه سخنرانىها هم كه در مجلس مىشود، در رابطه با آن توانايى تصميمگيرى است. اگر آن توانايى را ندارد وفقط مىخواهد آنجا به يك تريبون تبديل كند، يسيار خطر ناك مىشود براى يك كشورى. فوق العاده خطر ناك مىشود. براى اينكه شما داريد يك ظاهرى درست مىكنيد، عين منطق ارسطويى است. شما همه تان ارسطويى هستيد؟ يك ظاهرى درست مىكنيد كه گويا يك رژيمى است و مجلسى دارد وكه در آنجا يك حرفهايى زده مىشود .يك ظاهر و يك صورت و يك محتوى دارد درست ضد اين صورت. شما چه اصرار داريد پوشش بشويد براى همچنين استبدادى؟ و مجلس را پوشش بكنيد براى اين استبداد؟ بگذاريد عريان دنيا ببيند كه با چه استبدادى روبروست. بگذاريد ملت ببيند كه بابا با چه استبدادى روبروست و چه راه حلى وجود دارد براى اينكه خود را از اين استبداد خلاص كند.
مىگوييد كه ما در مجلس هفتم اگر هم در اقليت باشيم چون متكى به مردم هستيم منشا اثر مىشويم. اثر چى؟ شما كه اكثريت بوديد در مجلس ششم مگر خود را متكى به افكار عمومى نمىدانستيد؟ منشا چه اثرى شديد؟ مگر خود اعتراف نكرديد كه ناكام شديد و به جايى نرسيديد؟ حالا در آن مجلس هفتم منشاء كدام اثر مىشويد؟ اگر اثر همين است كه مىرويد آنجا و بعضى حرفها را مىزنيد. كه آنجا آن خطر را دارد كه گفتم. به عكس اگر اقليت باشيد خطر باز هم بزرگتر مىشود. براى اينكه شما يك اقليتى هستيد مىرويد يك حرفهايى مىزنيد، با آن اكثريت يك تصميماتى مىگيريد خوب همه هم مىگويند كه بابا خوب تو مجلس اقليت هم رفت حرفش را زد و هيچكس هم نگفت چرا حرفت را زدى و خوب راى هم گرفته مشروعيت دارند. پس شما مىشويد وسيله مشروعيت. مشروعيت يك مجلس غير مشروع.
وقتى مىگوييد اثر داريم ،خوب اين اثر مگر يك چيز مبهمى و وگنگى است؟ آن كه مجلس ششم تان بود بعد از اينكه كار دارد به آخر مىرسد تازه آقاى بهزاد نبوى يادش آمده است كه اين هيچگونه برنامهاى و خط و ربطى آقايان اصلاح طلبان در آن انتخابات نداشتند. خوب شما در آن وقت به مردم دروغ گفتيد. معنايش اين است. كه ما مىرويم در مجلس اين كارها را مىكنيم. هيچكارى نرا مىدانستيد كه چه مىخواهيد بكنيد. حالا هم مىگوييد اثر بخش. نمىشويد بگوييد كه چه است اين اثرى كه شما اگر برويد مجلس مىبخشيد؟ كدام اثر را مىبخشيد؟ در واقع اثرى نيست كه شما ببخشيد، اثر همين است كه شما بخشيدهايد.كه شما وسيله توجيه مىشويد. غير از اين اگر اثرى هست، بسم الله طرح كنيد تا بشود روى آن حرف زد. و الله گنگ و حرف مبهم و غير شفاف و اگر ما نرويم مجلس مىشود فلان و... يك ترسهاى مبهمى است . آنوقت كه شما با اميد مردم را كشيديد به پاى صندوق، البته بخشى از مردم هم اين فريب را نخوردند. چه كار كرديد كه الان مىترسانيد و آنهم با ترسهاى مبهم؟ حالا كه اين جوابها داده شد، به اين استدلالها مىرسيم به اينكه خوب، كدام راه حل؟ صبر و انتظار؟ يا انقلاب؟ و يا منجى خارجى؟
بنازم به اين آقايان انقلابيهايى كه هر چه دارند از آن انقلاب دارند و الان چنان از دشمنان آن انقلاب اينجور كه اين آقايان بد و رد به آن انقلاب مىگويند، نمىگويند! بارها گفتهام و باز هم عرض مىكنم. عقل قدرت مدار با تخريب خود شروع مىكند و توجه ندارد كه با تخريب خود شروع مىكند. خوب آقا شما كه اين صحبت را مىفرماييد، اعتراف مىكنيد كه تجربه انقلاب را رها كردهايد. و واقعيت اين است كه اين آقايانى كه اين استدلالها را مىكنند، در كودتاى خرداد 60 شركت داشتند. خود عامل استقرار اين استبداد بودهاند. حالا آن كه خود كردهاند به پاى انقلاب بيچاره مىنويسند.
نه! انقلاب يك تجربه است .هيچ لازم هم نيست شما برويد تجربه ديگرى بكنيد. اين عيب ايرانى است و بايد تمام كرد يك دفعه و ازش رها شد. اين تجربه است، تجربه را ادامه مىدهيم به چه ترتيبى ادامه مىدهيم؟ به اين ترتيب كه ملاتاريا را به عنوان يك زائده، اين را مىخواهيم برداريم هيچ كار ديگرى نمىخواهيم بكنيم. انقلاب بسيارى از كارها را انجام داده است. مانده همين مشكل ايران است و ملاتاريا و ولايت مطلقهاش. وسلام وخوب ورش مىداريم. نه صبر و انتظار لازم داريم كه تازه صبر و انتظار بهتر از اين است كه شما مجلس قلابى درست كنيد و بعد برويد در آنجا وسيله تحكيم ولايت مطلقه فقيه بشويد. بقول خودتان به معناى اين است كه يك ملتى اين رژيم را نمىخواهد و رفته روى خط اينكه بنشيند به انتظار كه اين رژيم خودش بميرد كه نمىتواند ادامه بدهد كه عمل كند. هنوز اين يك اعتراف مهمى است از قول شما به اينكه ،اين ملت اولاً اين رژيم را نمىخواهد و ثانياً ميل و اراده اين را كه اين وضع را تغيير بدهد را هم دارد. خوب اين را چرا از دست بدهد؟ بيايد شما برايش تريبون درست كنيد؟ كه اگر از خط قرمز هم رد شديد آنطرفتر ببرند شما را دادگسترى!
نه !اون صبر و انتظار هنوز مرجح است. ترجيح دارد به اعتراف خود شما در اين وعدهاى كه شما به او مىدهيد. حال كه نه دليل ندارد صبر و انتظار داشته باشد. دليل هم ندارد به انتظار منجى خارجى هم بنشيند، براى اينكه همين تلاشهايى كه طرفداران خط آزادى و استقلال در برون مرزها و بخشى هم در درون مرزها انجام دادند، سبب شد كه آمريكا فهميد كه بازى عراق و افغانستان را نمىتواند در ايران بكند. ما مانع از آن شديم كه بديل قلابى درست كند آمريكا براى رژيم و به استناد اينكه من ابزار جانشين دارم، به خود اجازه تجاوز به ايران بدهد. اين خدمتى كه بديل مردم سالار به ايران امروز و فردا كرده اندازه نمىشناسد.
بنا بر اين مىماند اينكه وقتى يك جامعهاى پذيرفت، كه راى دادن وسيلهاى است براى اعمال حقى و بكار بردن يك حقى. هر حقى وسيلهاش هم بايد حق باشد. وسيله ناحق بكار هدفى كه حق باشد نمىآيد. پس اين راى دادن اگر براى انتخاب نمايندگان واقعى براى مجلسى كه توانايى تصميم داشته باشد در يك نظام مردم سالار، آن وقت مىشود وسيلهاى كه خودش هم به تبع آن حق كه حاكميت مردم است مىشود حق. اما اگر يك ملتى دانست كه مىرود راى مىدهد براى اين انتخابى ( در واقع انتخابى كه نيست چون شوراى نگهبان انتخاب اصلى را او كرده) براى امضاى ولايت مطلقه فقيه و سلب حق حاكميت از خود. اين مىشود ضد حق. نه تنها راى دادن حق نيست بلكه ضد حق است به لحاظ اينكه هدف تثبيت ولايت مطلقه است كه ضد حق است. ضد حق حاكميت ملت است. حالا ملتى كه اين را دانست و تصميم گرفتكه جور ديگرى راى بدهد و با تحريم انتخابات، بگويد آقا من اين استبداد مطلقه را نمىخواهم و مردم سالارى را مىخواهم و با اين تحريمى كه مىكنم، به آنهايى كه مىخواهند در مديريت مردم سالار شركت كنند، و در اين شركت خود را مستقل از قدرت خارجى و مستقل از رژيم استبداد مطلقه مىدانند ، مىگويم قدم به پيش وارد صحنه بشويد و ماملت اين خط را ادامه مىدهيم با شما تا رسيدن به مردم سالارى. چرا بجاى آن سه تا اين راه را نروند؟ چرا بسته است ين راه بروى مردم آقايان محترم؟ شما اول مىآييد يك ثنويت تك محورى، يك محور مىشويد خودتان، مىگوييد اگر من نباشم جهان نباشد! اين حرف شد آدمهاى حسابى؟
نه !شما بايد مدار را باز كنيد. خودتان را هم آزاد كنيد. ببينيد امكانات مختلف را. اگر اين مجلس شد يك مجلس 4 درصدى، همينجور كه انجمن شهر تهران است، اين رژيم مگر مىتواند سر پا بماند؟ در اين دنيا مگر مىتواند بنام اين ملت حرف بزند؟ آن ملتى كه ديد چنين توانا به چنين تحريم عمومى است، مگر بعد از اين تحريم مىايستد تماشا مىكند كه اين آقايان هر بلا مىخواهند سر آنها بياورند؟ شما 2 خردادىها مگر يادتان رفته، شما را مردم آوردند، شما مردم را نياورديد. كه اگر به من راى ندهيد اين مىشود و آن مىشود. شما مخلوق مردم هستيد. خوب اين مدتى كه شما را مردم آوردند و بردند آنجا نشاندند، چند بار به مردم مراجعه كرديد؟ و گفتيد مردم بياييد به صحنه؟ ممكن است بفرماييد؟ حتى يك بار شده؟ فقط وظيفه مردم اين است كه موقع انتخابات بيايند به ترس آن يكيها به شما راى بدهند؟ غير فعال و منفعل كارى است كه شما سر اين ملت آورديد. آخر تو اين دنيا ببينيد كجا هست كه به يك ملتى كسانى فقط وقت انتخابات بروند آنهم با ترساندن بگويند بياييد فقط راى بدهيد؟ شما اين دانشگاهها را منفعل كرديد. شما اين مردم را از كار و عمل انداختيد. حالا آمدهايد چه مىگوييد به اين مردم؟ بگذاريد اين مردم فعال بشوند. اين فرصت تحريم يك فرصتى است براى فعال شدن.
بله قوىتر از تحريم وجود دارد. اگر مردم يك 24 ساعت در سراسر ايران بيايند بيرون، راحت مىشوند. بعد از 24 ساعت مثل قضيه گرجستان مىشود. اين آقايان مىروند دنبال كارشان. هيچ آب از آب هم تكان نمىخورد، خون از دماغ كسى هم نمىآيد. راحت هم مىشوند. آن را خواستند بكنند چه بهتر. كسى مانع آن كار نيست.بالعكس مشوق هم هستيم. اما نمىتوان گفت كه حالا تا به آنجا برسد كارى نكنيد. نه قدم به قدم. قدم اساسى تحريم است و تحريم به ترتيبى كه عرض كردم، هميشه فعال است خصوص اگر عمومى شد. اميد وارم به همه اين مسائل پرداختهام و انشا الله اين گفتگو بكار شنوندگان و بخصوص جوانان و دانشجويان عزيز در تشخيص راه و روش مىآيد.
ژاله وفا: سپاسگزارم آقاى بنى صدر. منتهى من يك سوالى خودم داشتم و آن اينكه همانجورى كه شما اشاره كرديد كه اغلب اصلاح طلبان حكومتى خودشان در استقرار استبداد حاكم از كودتاى 60 نقش داشتهاند. و االان هم كه محل عمل اجتماعى خود را درون نظام تعيين كردهاند. در واقع حفظ نظام برايشان اصل است. البته آن بخش از اصلاح طلبان كه متوجه شدند كه آينده خودشان هم به صفت انسانى و فردى در اين نظام بر باد مىرود اصرارى الاان ديگر براى تبليغ براى فرا خواندن مردم به شركت در انتخاباتى كه منجر به تثبيت اين نظام مىشود را ندارند و سكوت اتخاذ كردهاند. منتهى آيا به نظر شما به نفع خود اصلاح طلبان هم نيست كه آينده خودشان را با نظامى تا به اين حد غير مردمى و مخرب گره نزنند و آيا آن چشم انداز بعد از تحريم را هم براى خود آنها يك فرصت رهايى نيست و چرا اينقدر خود را اسير يك ترس واهى مىكنند كه به مردم هم القايش مىكنند؟ به نظر من در واقع اول خودشان اسير اين ترس هستند . يعنى واقعا چشم انداز بعد از آن تحريم را براى حضور خود سياه مىبينند .
آقاى بنى صدر: حق با شماست. ببينيد آنهايى هم كه در آن كودتا و استقرار استبداد شركت كردند، خوب دليل ندارد كه مدام خود را اسير و ذليل آن كار خطا بكنند. مىتوانند تحول بكنند و اميد واريم هم كه بكنند. اما دو نوع طرز فكر هست. يك نوع طرز فكر اين است كه چيزى يك چيزى را مطلق مىكند تو ذهن، يك محورى مىسازد، الا و لله در رابطه با اون محور فعال مىشود. فعلپذير مىشود بهتر است كه بگوييم. بسيارى هستند كه مىخواهند در اين رژيم به هر صورت كه هست مقبول بشوند و در عين حالى كه مردم را مىترسانند، خود اين رژيم را هم مىخواهند بترسانند. بقول شما خودشان هم مىترسند. خوب اينها از اين استدلالها ذهنشان از آن آنطرفتر را هم نمىبيند.
مىنشينند و از اين استدلالها مىتراشند و مىگويند. به يادشان مىآورم كه آقا شما را با فضلههاى موش يكى خواند با او چه كرديد؟ يك اعتراض آبكى تو مجلس . فرض كنيد كه اين مثلاً در فرانسه شده بود، در آلمان شده بود، در انگليس شده بود، در هر كشورى و به نمايندگان مجلسى،يك كسى ، آنهم رئيس مجلس خبرگان، گفته بود فضلههاى موش. به همين سادگى مىآمدند آنجا و مىگفتند آقا شما كه معلم اخلاقيد چرا اين فرمايشات را مىفرماييد؟ به همين تمام مىشد؟ خوب فضله موش چقدر ازش ساخته است؟ آنكه هيچى ازش ساخته نيست. از ديد آن مردم نجس هم هست و بايد هم اينكه بيرونش هم انداخت. پس شما اگر بخواهيد به حساب بياييد، بايد بنشينيد از خودت اين سوال را بپرسى . كه شما كه مىگويى يكى از اين سه راه بيشتر نمىماند پس قبول كردهاى كه اين رژيم با اين هويت ماندگار نيست. امروز نره فردا مىرود. مىگويى آقا بگذار من درست كنم. اگر نه يكى از اين بلاها سرت مىآيد. خوب شما پس بهتره براى بعد از اين رژيم فكر كنى. در خارج از اين رژيم براى خودت محل فعاليت ايجاد كنى. اولاً تحول قابل كنترلتر مىشود. غير خشونتآميزتر مىشود، مطمئنتر مىشود، بدون خطر و درد سر مىشود.
ژاله وفا :سپاسگزارم آقاى بنى صدر.شب شما به خير
آقاى بنى صدر: شب شما هم به خير
متن اين گفت و شنود و صداى آنن نيز بر روى سايت آقاى بنى صدر در دسترس هم مينهان قرار دارد.