[اين گفتگو در نشريه اينترنتي قاصدک منتشر شده است]
این طور که به نظر میرسد مردمِ خاورمیانه حضورِ اینترنت و به خصوص بلاگنویسی را به عنوانِ وسیلهای برای ایجادِ تغییرات اجتماعی و سیاسی صمیمانه پذیرفتهاند. در ایران، وبلاگ نویسی به طورِ ناشناس، به نسلِ فعلی اجازه داده که قوانینِ سختگیرانهای که توسطِ مراجعِ سیاسیمذهبی اعمال میشود را نادیده بگیرند و با وجودِ سانسور و فیلترِ موجود، اجتماعِ وبلاگنویسان فارسی (ایرانی) یکی از قویترین و فعالترین اجتماعات در نوعِ خود در جهان است.
یکی از پیشگامان اجتماعِ وبلاگنویسان فارسی، حسینِ درخشان، دانشجوی دانشگاهِ تورنتو، یا آن طور که در اینترنت شناخته میشود «هودر» است. وبلاگِ فارسیِ هودر به طور متوسط روزانه بیش از ۳۵۰۰ خواننده دارد. همین رقم هودرِ ساکنِ تورنتو را یکی از تاثیرگذارترین وبلاگنویسانِ کانادا میکند.
به تازگی هودر اعلام کرد که قصد دارد نامزدِ انتخاباتِ بعدیِ مجلسِ ایران شود. چندی پیش، او یک مبارزه ضدِ سانسورِ اینترنت را آغاز کرد که توجهِ زیادی در اجلاسِ سرانِ جامعهی اطلاعاتی در ژنو به خود جلب کرد.
بلاگزکانادا اخیراً در تورنتو گفتگوی یک ساعتهای با وی درباره وبلاگنویسی، سیاست، صلح در خاورمیانه، و زندگی در ایران انجام داده است که برگردانِ آن را در زیر میخوانید. این مصاحبه تصویرِ یک مردِ ایدهآلیست و امیدوار را نمایش میدهد با فکرهایی واقعی برای تغییرِ مثبت در کشور زادگاهش و در کلِ خاورمیانه.
یک مصاحبه یک ساعتهی واقعاً طولانی است و بنابراین در دو بخش ارائه میشود. در بخش اول هودر از پدیده وبلاگنویسی، جامعه ایرانی و سیاست، و جورج بوش سخن میگوید.
Jesse Elve: کمی درباره خودتان بگویید. شما در ایران به دنیا آمدید. در چه زمانی؟ در چه سنی به کانادا آمدید؟ در دانشگاه تورنتو به در چه رشتهای مشغول به تحصیل هستید؟ و چیزهایی از این قبیل.
حسین درخشان: من در ژانویه ۱۹۷۵ در تهران -پایتخت ایران- متولد شدم. حدود سه سال پیش در دسامبر ۲۰۰۰ به کانادا آمدم. اکنون در دانشکدهی جامعهشناسی در دانشگاه تورنتو تحصیل میکنم. یک پیشزمینهی جامعهشناسی در ایران داشتم، یک مدرکی هم داشتم. نکته خوب این است که دانشگاه تورنتو بعضی از آن واحدها را قبول کرده و من باید نصفه دیگر واحدهایم را بگذرانم تا مدرک لیسانسم را بگیرم.
JE: شما چند وبلاگ دارید؟
هودر: من فعالیتهای اینترنتی زیاد دارم که همه آنها وبلاگ نیستند. دو وبلاگ دارم، یکی به انگلیسی و دیگری به فارسی، هر دو با عنوانِ «سردبیر: خودم» که فکر کنم تا حد خوبی گویای این است که چرا من شروع به وبلاگنویسی کردم. من دو فیلتر دارم، اگر با این لغت آشنا باشید. اینها وبلاگهای دستهجمعی هستند که هیچچیز از خودشان ندارند. مردم فقط لینکهایی به سایر منابع در آنجا قرار میدهند. یکی از آنها که به فارسی است، دارد بسیار محبوب میشود. عنوانش صبحانه است. دیگری ایرانفیلتر است که تازه برپا کردهام. یک وبسایت دیگرهم وجود دارد، یک فهرست با عنوان وبلاگهای ایرانیان، که در آن تلاش میکنم وبلاگهایی را پوشش دهم که افراد ایرانی در سراسر دنیا به انگلیسی مینویسند. فکر کنم همهاش همین است. اوه، من وبلاگهای دانشگاه تورنتو را هم دارم که تنها فهرست وبلاگهایی است که دانشجویان و کارکنان دانشگاه تورنتو می نویسند و هنوز نتوانستهام رویش کار کنم. هنوز بینندهی زیادی هم ندارد. و هنوز یکی دیگر مانده: stop.censoring.us که بر مساله سانسور اینترنت در ایران تمرکز دارد.
من فکر میکنم دلیلِ این که وبلاگنویسی در ایران این قدر محبوب است این است که تغییراتِ اجتماعیِ زیادی در نسلِ جدیدِ ایرانیان رخ داده است، منظورم آنهایی است که بعد از انقلاب ۱۹۷۹ به دنیا آمدهاند. آنها یک سیستم ارزشی کاملا جدید دارند که با پدر و مادرانشان متفاوت است. همان طور که قبلا هم اشاره کردهام، آنها بسیار بیشتر فردگرا هستند. آنها به نسبتِ پدر و مادرانشان بیشتر برونگرا هستند و میخواهند خودشان را به بقیه بشناسانند و قدرت تحمل بالاتری دارند. همه اینها بر مبنای چیزهایی است که دیدهام. به عنوان مثال، اگر شناساندن خود به دیگران وجود نداشت، کل ایده وبلاگنویسی شناخته و محبوب نمیشد. یا اگر قدرت تحمل وجود نداشت، مردم اجازه نمیدادند که سایر مردم در مورد نوشتههای وبلاگشان اظهار نظر کنند. این کار اکنون در وبلاگهای فارسی خیلی محبوب است. و فردگرایی اگر وجود نداشت، آنها شروع نمیکردند که درباره خودشان یا زندگی خصوصیشان با اسم واقعیشان بنویسند. این خیلی جدی است، حتی در میان زنان جوان. زنان زیادی وجود دارند که وبلاگ مینویسند، مخصوصا دانشجویان و فارغالتحصیلان. فکر کنم به خاطر این است که این اولین باری در تاریخ ایران است که زنان میتوانند آزادانه و عمومی درباره نظراتشان و دیدگاهشان درباره دنیا بنویسند.
JE: همین حقیقت که آنها این کار را انجام میدهند تا حدی انقلابی است؟
هودر: بله، هست. آنها وبلاگنویسان بسیار مشتاقی هستند. فکر میکنم آنها در مقایسه با پسران علاقهمندترند. این اولین باری است که آنها میتوانند راجع به هرچیزی صحبت کنند.
JE: شما همیشه میگویید که شما سکولاریزاسیون و کم اهمیتتر شدن مذهب را میبینید.
هودر: بله، شما آن را به راحتی میتوانید بر روی بسیاری از وبلاگها ببینید. اما آنها راجع به سیاست به طور باز صحبت نمیکنند. آنها بیشتر نسبت به آزادی اجتماعیشان حساس هستند اما حتی صحبت از آزادی اجتماعی میتواند در یک جامعه بسته یک بحث سیاسی تلقی شود.
JE: این وبلاگنویسان فارسی چه کسانی هستند؟ آیا وبلاگهای سیاسی بیشتری وجود دارند یا به همان تعداد خاطرات روزانه نوجوانی؟
هودر: فکر میکنم که بیشتر آنها بین ۱۶ تا ۳۰ سال سن دارند. میتوانم بگویم خیلی مخصوص نوجوانان نیست.
JE: دانشآموز هستند یا دانشجو؟
هودر: بیشتر دانشجو هستند. البته چند دانشآموز دبیرستانی که وبلاگ مینویسند را هم دیدهام، اما آنها به اندازه بقیه جدی نیستند. شاید دلیلش این باشد که دانشآموزان دبیرستانی بعد از جنگ ایران و عراق به دنیا آمدند و بنابراین کلا نظر متفاوتی نسبت به دنیا دارند. آنها بیشتر به آزادیهای فردی فکر میکنند و کمتر درگیر سیاست هستند. آنها از اینترنت استفاده نمیکنند که به اطلاعات دسترسی پیدا کنند، بلکه اینترنت راهی است برای اجتماعی شدن. فکر میکنم که قرار گذاشتن (dating) یکی از دلایل اصلی است که آنها از اینترنت استفاده میکنند، بنابراین شاید وبلاگ چندان در میان آنها محبوب نیستند.
JE: خوب، برگردیم به این که آنها چه کسانی هستند؟ از طبقات میانیِ اجتماعی اقتصادی، فوق میانی؟
هودر: بله، آنها بیشتر مردم طبقه متوسط هستند که از لحاظ مالی میتوانند یک کامپیوتر در خانه داشته باشند.
JE: با دسترسی به تکنولوژی.
هودر: دقیقا. یکی از مهمترین دلایل این است که کارتهای اینترنت فراوانی وجود دارند. این کارتها خیلی شبیه کارتهای تلفن راه دور در اینجا هستند. مثلا میتوانید صد ساعت دسترسی به اینترنت با مودم را خریداری کنید، یک کلمه عبور و شناسه کاربری بر پشت کارتی که استفاده میکنید چاپ شده است.
JE: کل فرآیند بدون شناسایی است؟
هودر: بله، و شما اسمتان را نمیگویید. میتوانید در امنیت کامل هر چه دوست دارید انجام دهید.
JE: آیا فکر میکنید که فاصلهی زیادی بین این دو نسل وجود دارد؟
هودر: بله، وجود دارد. یکی از بزرگترین کارکردهای وبلاگهای فارسی این است که فاصلههای اجتماعی را پر کنند. منظورم از آن فاصله اجتماعی بین زنان و مردان، بین پدر و مادران و فرزندان، بین سیاستمداران و مردم عادی، و بین ساکنان داخل ایران و خارج از ایران.
JE: و وبلاگها دارند خطوط ارتباطی را باز میکنند؟
هودر: دقیقا. و پل میسازند. مفهوم پل اینجا یک مفهوم کلیدی است که وضعیت وبلاگها در ایران را شرح میدهد.
JE: شما فکر میکنید که این واقعا دارد اتفاق میافتد؟ وضعیت اینگونه نیست که جوانان وبلاگهای خودشان را بخوانند و افراد خارج از کشور هم وبلاگهای خودشان را؟
هودر: نه. خیلی از آنها نسبت به بخش دیگر کنجکاوند، طرف دیگر پل.
JE: آیا شما فکر میکنید که وبلاگها بر افراد درون قدرت تاثیر گذاشتهاند؟
هودر: بله، من فکر میکنم که یکی از پلهایی که دارد ساخته میشود بین سیاستمداران و مردم است و این اولین باری است که آنها مستقیما میتوانند ببینند نسل جدید از چه صحبت میکند، به چه فکر میکند، و چه میخواهد. من به طور قطعی میدانم که بعضی از سیاستمداران به طور مرتب این وبلاگها را هر روز میخوانند.
به عنوان مثال، من شخصا چند دیپلمات ایرانی در اتاوا را دیدم. نه تنها آنها با من دوستانه برخورد کردند، که تعجب برانگیز است چون من همیشه از عقاید مقدس آنها و حکومتی که آنها در آن کار میکنند انتقاد میکنم، بلکه آنها خیلی صمیمی بودند و دیدم که مطالب وبلاگ من و تعداد زیادی از وبلاگهای ایرانیان دیگر را هم با اشتیاق دنبال میکردند. این چیز جدیدی است. من انتظار نداشتم که آنها این قدر راحت با من برخورد کنند.
شاید این حقیقت که این وبلاگها چیزهای شخصیای هستند باعث میشود که آنها آسانتر بتوانند از قضاوت درباره من به عنوان یک مخالفِ عادی که هر روز میبینند دست بردارند. این خیلی مهم است که آنها ببینند ما انسان هستیم و ما ببینیم که آنها هم انسان هستند. ما اشتراکات زیادی داریم. ممکن است اهداف و روشهای متفاوتی داشته باشیم، اما به هر جهت انسانیم. آنها وقتی درباره زندگی شخصیمان در وبلاگمان حرف میزنیم خوششان میآید.
JE: شما قبلا گفتهاید که فکر نمیکنید که بتوانید به ایران برگردید.
هودر: نه. من فکر نمیکنم که بتوانم برگردم، زیرا میدانم که بعضی از این مردم تندرو، رادیکال، و خطرناک دارند به دقت وبلاگ مرا دنبال میکنند. آنها هم ممکن است شخصا انسانهای دوستداشتنیای باشند، اما فکر نمیکنم به من اجازه بدهند به راحتی به ایران برگردم بدون این که از من بازجویی بکنند. من مطمئنم که آنها مشکوکند که چه کسی پشت همه این چیزها است.
JE: براندازی خارجی؟
هودر: بله. آنها همیشه سعی دارند ثابت کنند که ما از جایی پول میگیریم. یکی از محتملترین چیزهایی که اگر به ایران برگردم اتفاق میافتد این است که آنها حداقل مرا به دادگاه میخوانند تا درباره این چیزها بپرسند. آنها سینا را که یکی از دوستان نزدیک من است که وبلاگ مینوشت و در یکی از روزنامهها هم مطلب مینوشت دستگیر کردند. او چندان فعالیت سیاسی نداشت، اما دستگیر شد. این باعث میشود که تا حدی از برگشتن به ایران نگران باشم.
JE: شما اگر در ایران زندگی میکردید نمیتوانستید چنین وبلاگی داشته باشید؟
هودر: قطعا نه. این یک حقیقت است. من یک درصد چیزهایی که الان انجام میدهم را نمیتوانستم انجام بدهم. بیشتر به دلیل وضعیت نامناسب اتصال به اینترنت و سانسور.
JE: پس آیا وبلاگ به عنوان وسیلهای برای اعتراض در ایران استفاده میشود؟
هودر: مطالب وبلاگها عموما سیاسی نیستند. اما، همانطور که گفتم، در یک جامعه بسته شما اگر درباره چیزهای شخصی که ممنوع است صحبت کنید، این میتواند سیاسی تلقی شود. فکر میکنم که حکومت وبلاگها را سیاسی میبیند چون آنها در حقیقت تنها رسانه آزاد هستند که در ایران وجود دارند. من بعضی از روزنامهنگارانی که میتوانند خطر گفتن چنین چیزهایی را قبول کنند -روزنامهها نمیتوانند خطر را قبول کنند-را میشناسم که وبلاگها را به تریبون خودشان تبدیل کردهاند.
JE: آیا تهدید هم وجود دارد؟
هودر: بله، تهدیدهایی وجود دارد. شاید به همین دلیل است که تعداد زیادی از مردم با اسم خودشان وبلاگ نمینویسند.
JE: عدهی زیادی به طور ناشناس وبلاگ مینویسند؟
هودر: بله. خیلی از آنها که از داخل ایران به طور جدی وبلاگ مینویسند، به طور ناشناس مینویسند. اما، یکی از چیزهای جالبی که تازگی اتفاق افتاد این است که یکی از معاونان رئیسجمهور ایران شروع به وبلاگنویسی کرده است. شخصیت خیلی جالبی است. خندهدار و پرطرفدار. شروع به وبلاگ نویسی کرده زیرا میداند که این کار در میان جوانان، افراد تحصیلکرده، و مردم طبقه متوسط خیلی محبوب است. من فکر میکنم با توجه به این کاری که او میکند، برنامهای برای آینده سیاسیاش دارد. وبلاگش واقعا خندهدار است. مثلا او با تلفن همراهش از جلسات رسمی عکسهای مخفیانه میاندازد. در روز اول وبلاگنویسیاش، یک عکس از خودش در کنار ادوارد شواردنادزه، رئیس جمهور اکنون برکنار شدهی گرجستان، گذاشت که مخفیانه گرفته شده بود و خیلی بامزه بود. بنابراین وبلاگ کمکم دارد مورد توجه قرار میگیرد، حتی در میان دولتیها دارد پذیرفته میشود به تدریج.
JE: آيا وبلاگهایی وجود دارند که برای دانستن در مورد ایران پیشنهاد کنید؟
هودر: خیلی از آنها وجود دارند، اما به فارسی هستند. تعدادی از آنها به انگلیسی هستند که شما میتوانید در blogsbyiranians.com پیدایشان کنید. من سیستمی تنظیم کردهام که اگر هم کدام از این وبسایتها به روز شوند، پررنگ نشان داده میشوند.
JE: بگذارید درباره جواد لاریجانی صحبت کنیم. شما او را حمایت کردهاید.
هودر: من او را شخصا نمیشناسم. حتی او را ندیدهام. اما فکر میکنم که او مثال خوبی از یک محافظهکار معتدل است. نظرات معتدلی نسبت به غرب دارد و در غرب درس خوانده. او از لحاظ شخصی و سیاسی یک آدم معتدل است و این حقیقت که او بهترین موسسه علمی در تهران را با طیف وسیعی از مردمِ مذهبی و سیاسی اداره میکند نشان میدهد که او کم و بیش میتواند همین مدل را در کشور به عنوان یک رئیس جمهور اجرا کند. اگر اسلامگراهای افراطی اجازه دهند که این افراد میانهرو به قدرت برسند، ایران میتواند از این وضعیت بنبستی که الان در آن قرار دارد، بیرون بیاید.
میدانید، من یک نظریه کلی راجع به آیندهی ایران دارم. من فکر میکنم که مجلس باید رادیکال ولی دولت باید محافظهکار باشد. زیرا رهبر، آیتالله خامنهای، که همه قدرت را در دست دارد، یک فرد محافظهکار است. اگر او دولت را دوست نداشته باشد، به آن اجازه نمیدهد که هیچ کاری انجام دهد. او دولت خاتمی را دوست نداشت، به دلیل سابقه تاریخی و به آنها اعتماد نکرد، بنابراین به هیچیک از نهادهای زیردستش اجازه نداد که با دولت کار کنند. آنها نتوانستند مشکل رابطه ایران و آمریکا را حل کنند. آنها نتوانستند خیلی از چیزهای مهمی که مطمئنم محافظهکاران هم میدانستند لازم است را انجام دهند. آنها نمیخواستند که اصلاحطلبان آن کارها را انجام دهند.
JE: بنابراین شما دارید یک سیاست عملگرا را پیشنهاد میکنید؟
هودر: بله، حداقل برای امروز.
JE: تغییر واقعگرایانه و تدریجی بر خلاف یک روش رادیکال؟
هودر: کاملا. بنابراین من فکر میکنم که محافظهکاران میانهرو موفقترند. رادیکال بودن اکنون در ایران بیفایده است چون شما قدرت زیادی را که قانون اساسی به رهبر میدهد در پیش رو دارید و مگر در حالتی که شما قانون اساسی را تغییر دهید، هیچکاری نمیتوانید بکنید.
JE: و آن اصولا انقلاب دیگری خواهد بود؟
هودر: بله. من شخصا امیدوارم که در پنج یا شش سال آینده با دولت بعدی اتفاق بیفتد، این که قانون اساسی زیر سوال برود و در نهایت تغییر کند. این یکی از برنامههای من برای کاندیداتوری مجلس است که میخواهم از آن صحبت کنم.
JE: شما توسط جناح راست در آمریکا پذیرفته شدهاید. درباره این چه احساسی دارید؟
هودر: من واقعا دوست ندارم که از من همیشه توسط جناح راست نقل قول شود یا توسط آنها حمایت شوم. حدس میزنم که چندان در مورد آیندهی ایران نظر مشترکی نداریم. به عنوان مثال، آنها طرفدار یک تغییر رادیکال سریع رژیم هستند بدون در نظر گرفتن آنچه که مردم واقعا احتیاج دارند. فکر میکنم بخشی از آن به این دلیل است که آنها جامعه ایرانی را خیلی خوب نمیشناسند، چرا که اطلاعات نادرست دریافت میکنند. اما من هیچ انتخابی ندارم زیرا فکر میکنم که آمریکاییهای لیبرال هماکنون آنچنان متوجه حکومت بوش، مشکلات اقتصادی، با مسائل آزادیهای شهروندی و جنگ در برابر تروریسم در عراق و افغانستان هستند که نمیتوانند یک مرکز توجه جدید داشته باشند. انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۴ را هم اضافه کنید. پس شاید به این دلیل باشد که آنها به مسائل بینالمللی به اندازه جناح راست توجه نکردهاند. امیدوارم که بعضی از آنها این مطالب را اینجا بخوانند و از من حمایت کنند (خنده). منظورم خودم نیست، وبلاگهای فارسی. این یکی از مشکلات من است. من همیشه مجبورم مردم را متقاعد کنم که این فقط من نیستم. من بخشی از آن هستم اما من نمیخواهم فقط خودم را تبلیغ کنم. چیزهایی که من انجام میدهم مهمتر از این حقیقت هستند که من آنها را انجام میدهم.
JE: شما بحثهای زیادی با سایر مردمی که بر روی وبلاگتان نظر میگذارند دارید. این یک نوع اجتماع است.
هودر: بله. دوباره فکر میکنم که این چیزی جدید در رسانههای فارسی زبان است که به مردم اجازه دهند آزادانه بر روی نوشتههایشان نظر دهند. بعضی از وبسایتهای خبری اصلی مانند گویا تازگی این کار را شروع کردهاند.
JE: خوب، شما در مورد بوش چه احساسی دارید؟
هودر: من فکر میکنم ایرانیها واقعا بوش را نمیشناسند. اروپاییها هم او را نمیشناسند. من شخصا او را شخصیتی جالب، خیلی گرم، خیلی صمیمی، و خاکی مییابم. او در حقیقت در ایران خیلی محبوب خواهد بود اگر مردم واقعا او را بشناسند، زیرا، همان طور که میدانید، خاکی بودن به طور سنتی یک ارزش مورد احترام در بین ایرانیان است. اما به عنوان یک سیاستمدار، او کارهای احمقانهای انجام داده است و به گمان من او روحیهی جنگجو و سختی دارد که با ویژگیهای شخصیاش متفاوت است.
JE: اما او ایران را با محورهای شرارت طبقهبندی کرد.
هودر: بله این کار را انجام داده. این خیلی پیچیده است. مردم عادی از طبقات پایین در ایران گاهی به نظر میرسد که مخالف یک عملیات نظامی برای براندازی رژیم نیستند، اگر خیلی وحشیانه و خونبار نباشد. اما فکر میکنم که این به این دلیل است که آنها بسیار خستهاند از این که توسط رژیم اسلامی سرکوب شوند. شاید اگر ببینند که این اتفاق در یک یا دو روز آینده میافتد، نظرشان عوض شود. من چیزهای زیادی از مردم عادی میشنیدم: «اگر این اتفاق برای ایران میافتاد چه میشد؟» آنها آرزو میکنند که همان اتفاقی که برای افغانستان افتاد، برای ایران بیفتد. تغییر واقعی سیاسی در کوتاهمدت. اما بعد، به گمان من، هرچه بیشتر عراق را میبینند، بیشتر فکر مداخله نظامی را از سر بیرون میکنند.
JE: بنابراین یک عنصر ضد آمریکایی قوی وجود ندارد؟
هودر: نه اصلا. این یکی از تعجببرانگیزترین چیزها در خاورمیانه است که ایرانیها کمتر از همه مردم منطقه ضد آمریکایی هستند. بخشی از این به این دلیل است که آنها همان نوع مسلمان مانند بقیه کشورها نیستند. آنها عربها را دوست ندارند، به دلیل تاریخی، زیرا در تاریخ ایرانی این عربها بودند که به ایران حمله کردند و مردم را مجبور کردند که مسلمان شوند. گرچه آنها در حقیقت آن را قبول کردند و حتی از جنبه فرهنگی موجب پیشرفت بخشهای زیادی از اسلام شد، ولی ایرانیها زیاد با اسلام شناخته نمیشوند، حداقل نه به اندازه عربها. آنها هویت خودمان به عنوان یک ایرانی را دارند و بیشتر مردم روی آن خیلی جدی هستند.
JE: من فکر میکنم که مردم اینجا واقعا فرق بین عربها و ایرانیها را تشخیص نمیدهند. بعضی از مردم درباره تاریخ و این که ایران کاملا یک تمدن متفاوت است میدانند، اما عموما ایران را با بقیه در یک طبقه میگنجانند.
هودر: این برای ما ایرانیها خیلی غمانگیز است. چون تنها آخرین حرف در دیکته ایران (Iran) و عراق (Iraq) متفاوت است، به این معنا نیست که این دو خیلی شبیهاند. آنها خیلی خیلی متفاوتاند، از لحاظ فرهنگی و تاریخی و اجتماعی. برگردیم به ضد آمریکایی بودن ... قبل از انقلاب، فرهنگ آمریکا بر ایران غلبه داشت. محصولات آمریکایی زیادی وجود داشت که هنوز هم خیلی پرطرفدار هستند. بعضی از خویشاوندان من، از نسل پدر و مادرم، هنوز هم فکر میکنند که هر محصول آمریکایی از هر چیز دیگر بهتر است. به عنوان مثال، آنها همیشه یخچال آمریکایی را به یخچال ژاپنی و اتومبیل آمریکایی را به اتومبیل ژاپنی ترجیح میدهند. آنها هنوز تصویری که آمریکا قبل از انقلاب ساخته بود را در سر دارند. اما فرهیختگان، مخصوصا چپها، همان طور که میتوانید حدس بزنید همیشه ،به طور سنتی ضد امپریالیست بودهاند. اما با این حال، همه آنها فیلمهای آمریکایی تماشا میکنند یا به موسیقی راک آمریکایی یا انگلیسی گوش میدهند.
JE: پس آیا شما فکر میکنید که ایران کاملا غربی است؟
هودر: بله. شما به راحتی افرادی را در شمال شهر تهران میتوانید پیدا کنید که درست مثل طبقات بالای نیویورک، لندن، یا جاهای دیگر زندگی میکنند. آنها تقریبا طریقه زندگی و سیستم اعتقادی مشابهی دارند. اما، میدانید، همهچیز همیشه به داخل خانههایشان محدود است.
JE: درباره فرهنگ پاپ چطور؟ مردم به چه نوع موسیقیای گوش میدهند؟ آیا آنها به موسیقی آمریکایی گوش میدهند؟
هودر: من فکر میکنم جوانان نوعی طبقه متوسط و بالا تا حد خوبی به موسقی غربی گوش میدهند. هرچه سطح تحصیلاتشان بالاتر میرود، چیزهایی مثل Radiohead و شکل جدیتر راک یا موسیقی رقص، جاز، و چیزهای اینچنینی به میان میآید. تقریبا مشابه هرجای دیگر.
JE: شما داشتید در مورد ایرانیهای طرفدار دموکراسی که از حمله نظامی آمریکا جانبداری میکنند صحبت میکردید.
هودر: نه، نه دقیقا آن. این بیشتر یک عکسالعمل احساسی است تا یک عکسالعمل منطقی.
JE: مردم خسته هستند؟
هودر: بله. آنها به شدت از وضع موجود خسته هستند و به همین دلیل است که به راحتی به این شکل درباره موضوع صحبت میکنند. اما فکر نمیکنم که آنها بطور جدی طرفدار یک حمله نظامی هستند. فکر میکنم که آنها از جنگ با رژیم دست کشیدهاند. گرچه گاهی آنها میگویند که باید یک تغییر سریع و رادیکال وجود داشته باشد، اما به چنین تغییری کمک نمیکنند. آنها به زندگی اجتماعی خودشان چسبیدهاند و فقط میخواهند که تا حد ممکن آزادانه زندگی کنند، بدون آن که در سیاست دخالت کنند. نسل جدید چند سال پیش هزینه سنگینی را به خاطر یک مخالفت دانشجویی در تهران پرداخت کرد. خیلی از آنها دستگیر شدند و برای یک سال یا بیشتر در زندان در خطر اعدام قرار داشتند. بنابراین جوانترها آن را دیدند و الان کاملا خارج از سیاست قرار دارند. آنها بیشتر مشغول قرار گذاشتن، دوست پسر/دوست دختر، مواد مخدر، روابط جنسی، فیلم، موسیقی، و چیزهایی که نوجوانهای بقیه جاها مشغولش هستند، میباشند.
JE: این تا حدی مشابه روشی است که جامعهی چینی در حال تکامل است.
هودر: بله. یکی از چیزهایی که محافظهکاران امیدوارند که به دست بیاورند این است که یک سیستم اجتماعی-سیاسی مانند چین بسازند.
JE: ساختار قدرت تغییر چندانی نمیکند اما از لحاظ اقتصادی...
هودر: ... و اجتماعی مقداری آزادی به دست میآورند. آنها خواهان توسعه سیاسی به اندازه توسعه اجتماعی و اقتصادی نیستند. اما من فکر میکنم که این در ایران کار نمیکند. من برای دوره بعدی طرفدار یک دولت محافظهکار هستم، زیرا من میدانم که آنها میخواهند این کار را انجام دهند اما همچنین میدانم که این در ایران کار نمیکند زیرا ما یک تاریخچهای از مبارزه برای دموکراسی و فعالیت سیاسی هستیم که سطح توقعاتی ایجاد کرده است که در چین وجود ندارد. من طرفدار این هستم زیرا اگر آنها مدل چین را اجرا کنند، ما آزادیهای اجتماعی و رشد اقتصادی خواهیم داشت که در نهایت منجر به تغییرات تدریجی ولی بسیار موثر در رژیم خواهد شد.
JE: شما فکر میکنید که با وجود یک طبقه متوسط بزرگ، قدرت جابهجا میشود؟
هودر:بله، دقیقا. و این مخفیانه سیستم را تغییر میدهد. با یک شیوه مخفی و تدریجی در حدود ده سال رژیم اسلامی کاملا میرود و احتمالا فقط اسمش وجود دارد، بدون هیچ خونریزی.
JE: یک ایرانی، شیرین عبادی، اخیرا جایزه صلح نوبل را برد. روزنامههای غربی گزارش دادند که این توسط رهبران ایرانی کماهمیت جلوه داده شد. آیا عبادی طرفدار دموکراسی هیچ تاثیر واقعی در ایران دارد؟
هودر: شیرین عبادی نوعی از اصلاحطلبان محافظهکار است که در ایران خیلی تاثیرگذار هستند. او شخصا یک فرد مذهبی است و در طبقهای جا میگیرد که طرفدار تغییر تدریجی هستند. او مخالف خشونت، طرفدار دموکراسی، و طرفدار سکولاریسم است. او درباره تطابق اسلام و دموکراسی سخن گفته است. فکر میکنم که او تلاش دارد تصویر ضد دموکراسی و ضد متمدنی که اسلام دارد برای خودش در دنیا به وجود میآورد را تغییر دهد. به جز این، فکر میکنم که او بیشتر طرفدار یک حکومت سکولار است. کارهای او در پنج یا شش سال گذشته خیلی سیاسی بودهاند و مردم این را میدانند. او از خیلی از مخالفان، خیلی از شهروندان و فرهیختگان در دادگاههای ایران دفاع کرده است. او در میان آنها خیلی محبوب است. کلا او در میان افراد تحصیلکرده طبقه میانی یک فعال شناختهشده بود قبل از آن که جایزه نوبل اتفاق بیفتد... من فکر میکنم که او میتواند نقش مهمی در آینده بازی کند زیرا که او یک زن است و زنان نقش بزرگی در تغییر ارزشها در جامعه ایرانی داشتهاند.
بعضی مردم فکر میکنند -و من با آنها موافقم- که موتور اصلی تغییر اجتماعی در ایران زنان بودهاند. این زنان بودهاند که مردان را مجبور کردهاند بعضی تغییرات واقعی در سیستم ارزشیشان را بپذیرند. مانند فردگرایی، اگر زنان آن را به دست نمیآوردند، در ایران اتفاق نمیافتاد. تعریف از خود و همه این چیزها. اگر شیرین عبادی میخواهد که در سیاست ایران بیشتر فعال باشد، با کمک جامعه بینالمللی، میتواند نقش مهمی داشته باشد. به همین دلیل است که پیشنهاد کردم برای ریاست جمهوری کاندید شود. من فکر میکنم اگر آنها او را در سیستم راه دهند، او میتواند محبوبترین رئیس جمهور در تاریخ ایران باشد. این حقیقت که رهبر و محافظهکاران به او اعتماد ندارند ممکن است او را از تبدیل شدن از آنچه که دوست دارد، بازدارد. بنابراین همان چیزی که برای خاتمی، رئیس جمهور اصلاحطلبان، اتفاق افتاد، برای او هم به عنوان یک رئیس جمهور اتفاق میافتد و حتی بدتر از آن.
JE: به نظر میرسد که حکومت چندان در برخورد با او سختگیرانه نیست. آیا این به دلیل اهمیت بینالمللیاش است؟
هودر: قطعا. آن زمان که حکومتگران ایران به دنیا اهمیت نمیدادند گذشته است. اکنون آنها واقعا به جامعه بینالمللی اهمیت میدهند. آنها چنان روابط اقتصادی محکمی با اروپا و سایر جاها دارند که نمیتوانند آنها را نادیده بگیرند.
این یک تئوری خام دیگر من است: اگر حکومت بخواهد دوباره یک رابطه با آمریکا برقرار کند، دوباره این تنها محافظهکاران هستند که میتوانند این کار را انجام دهند. به این دلیل ساده که آنها اعتماد رهبر ارشد، خامنهای، را دارا هستند. بنابراین، آنها چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارند اگر نخواهند که از جامعه بینالمللی اطاعت کنند. آنها در مورد تجاوز به حقوق بشر، فعالیتهای اتمی، و غیره آسیبپذیرتر خواهند بود. به عنوان مثال، در مورد برنامه اتمیشان، اگر به خاطر رابطه قوی اقتصادیشان با اتحادیه اروپا نبود، آنها قطعا این کار را نمیکردند. بنابراین اگر آنها رابطه اصلی دیگری داشته باشند، ارتباطات بیشتری دارند که به آن اهمیت دهند.به همین دلیل است که من یک دولت میانهرومحافظهکار را پیشنهاد میکنم. فقط یک رئیسجمهور محافظهکار میتواند رابطه با آمریکا را دوباره برقرار کند.
JE: غالبا به ما گفته میشود که مساله فلسطین یک عامل زیرین برای حس ضدآمریکایی در کل خاورمیانه است. آیا این در مورد ایران هم صادق است؟
هودر: فکر نمیکنم. الان متفاوت است. شاید بیست یا سی سال پیش این وضعیت در مورد ایران هم صادق بود. فکر کنم این را میتوانم به این طریق شرح دهم. هرچه ایرانیان بیشتر خودشان را با اسلام شناساندهاند، بیشتر به مساله فلسطین-اسرائیل توجه کردهاند. ما به سادگی میتوانیم ببینیم که ایرانیان در مورد این مساله به اندازه بیست سال پیش صحبت نمیکنند. این به این دلیل است که آنها به اندازه گذشته «مسلمان» نیستند. (چند سال پیش، محمدعلی ذم، یک روحانی تاثیرگذار، اخبار شوککنندهای در مورد نرخ نمازگزاران مرتب در بین جوانان، میزان مصرف روزانه الکل و مواد مخدر در تهران، پایینترین سن فاحشگی -- ۱۵ سالگی، و غیره منتشر کرد.) نسل جدید در حقیقت به این به عنوان یک مساله مذهبی توجه نمیکند. ممکن است به عنوان یک مساله حقوق بشر به آن توجه داشته باشند.
فکر میکنم این یکی از مسائلی است که حکومت ایران دربارهاش به همه دنیا دروغ گفته است. آنها ایران را کشوری ترسیم کردهاند که بسیار به مسائل فلسطین توجه دارد و آن را به عنوان یک مخالف جدی به فرآیند صلح خاورمیانه تصویر کردهاند. آنها به حماس، گروه تندروی اسلامیای که مدتها است در مقابل فرآیند صلح خاورمیانه قرار دارد، کمک کردهاند، حتی از زمانی که من یک نوجوان بودم. من فکر میکنم این حقیقت که ایران از آنها حمایت میکند نباید جامعه بینالمللی را فریب دهد که همه مردم ایران هم حماس و دیگران را حمایت میکنند. یک نظرسنجی که توسط یک اصلاحطلب سال گذشته انجام شد نشان داد که یک اکثریت از مردم ایران سیاست حکومت در قبال خاورمیانه را حمایت نمیکنند. آنها فکر میکنند که این مساله آنها نیست. این مساله کشورهای عربی است و ما نباید کل سرنوشت سیاسی و سیاست خارجی را با تنها یک چیز که ربطی به ما ندارد، گره بزنیم.
JE: آیا فکر میکنید که امکان ارتباط محکمتر و بهتر بین ایران و اسرائیل وجود دارد؟
هودر: حتما. من شخصا فکر میکنم که ایران و اسرائیل میتوانند، از لحاظ استراتژیکی، دوستان نزدیکی باشند. منظورم دولت شارون، که خیلی راست است، نیست، اما چپهای اسرائیلی و چپهای ایرانی میتوانند به دلایل استراتژیک و جغرافیاییسیاسی بهترین دوستان در منطقه باشند. این به هر جهت در بیست یا سی سال آینده اتفاق میافتد. این تنها راهی است که ایران میتواند قدرتش را در یک منطقه تحت قدرت عربها متعادل کند. ما بعضی مشکلات خیلی مهم با بعضی کشورهای عربی جنوب ایران داریم، مثلا در مورد چند جزیره که امارات متحده عربی ادعا میکند به آن کشور تعلق دارد. علاوه بر آن، همه آنها، حتی فلسطینیها، در طی هشت سال جنگ با عراق در دهه ۱۹۸۰، از عراق حمایت کردند. ما همیشه با آنها مشکل داشتهایم و فکر میکنم تنها چیزی که میتواند برای ایران یک تعادل در منطقه ایجاد کند، این است که یک دوست نزدیک اسرائیل باشد. و این تا وقتی که حکومت راستها در هر دو کشور در قدرت است اتفاق نمیافتد.
JE: و آنها احتمالا بعد روابط بهتری با آمریکا خواهند داشت؟
هودر: بله، حتما. یکی از بزرگترین مانعهای روابط ایران با آمریکا این است که اسرائیل آن را نمیخواهد و شدیدا بر علیه آن سعی میکند، حداقل تا وقتی که رژیم رادیکال تندرو ایران وجود دارد. من فکر میکنم اگر مشکل با اسرائیل حل شود، خیلی از مشکلات بینالمللی ایران هم سریعا حل میشود.
JE: بگذارید در مورد نامزد شدنِ شما برای انتخابات صحبت کنیم.
هودر: باشد. من فکر میکنم که من فرصت خوبی دارم که از این مخاطبها که به سختی در طول زمان به دست آوردهام استفاده کنم، که مسائلی که به نظرم مهم هستند را مطرح کنم.
JE: چه مدت است که شما وبلاگ مینویسید؟
هودر: بیش از دو سال است که وبلاگ مینویسم -- تقریبا هر روز. من زمانی شروع کردم که تقریبا هیچکس در ایران درباره وبلاگ چیزی نمیدانست. شاید با چند صد بیننده در روز شروع کردم و الان بیش از ۵۰۰۰ بیننده در روز دارم، حتی با وجود سانسور. اگر من این قدر جدی نبودم، الان اینطور نبود.
من فکر میکنم که میتوانم از این مخاطبانم برای یک مبارزه سیاسی استفاده کنم، نه برای خودم بلکه برای فکرهایی که خیلی دیگر از فرهیختگان و مردم عادی درباره آینده ایران دارند. آنها این جرأت را ندارند که درباره آنها صحبت کنند، چرا که رسانهها، روزنامهها و رادیو توسط اسلامگراهای تندرو اداره میشوند یا به شدت کنترل میشوند. من فکر میکنم از این نظر وبلاگها میتوانند نقش بزرگی بازی کنند.
من فکر کردم که اگر من نامزد شدنم را اعلام کنم، میتوانم توجه چند ناظر بینالمللی را جلب کنم، و در عین حال، مسوولان داخل ایران را مجبور کنم که ببینند نسل جدید ایرانی واقعا به چه اهمیت میدهد. من میخواهم چند موضوع ممنوع مانند تغییر قانون اساسی، اسرائیل، و حجاب -که حتی در قانون اساسی نیست اما تندروها آن را به زنان تحمیل کردند- را بشکنم.
من فقط میخواهم که صدایم را به عنوان یک آدم معمولی از نسل جوان ایرانی به گوش برسانم تا یک بحث کاملا جدید درباره این مسایل را شکل دهم. و نشان دهم که وقتی اصلاحطلبان میگویند که مردم به آنها رای نمیدهند - اصلا- این به این معنا نیست که آنها به آینده خودشان اهمیت نمیدهند. این یعنی مردم احساس نمیکنند که انتخابی واقعی دارند زیرا بر طبق قانون انتخابات، کاندیدشدن تنها از کسانی پذیرفته است که به اسلام معتقدند و کاملا آن را اجرا میکنند، و به رژیم اسلامی و قدرت مطلق رهبر آن اعتقاد دارند. بنابراین همه مردم دیگر نمیتوانند نمایندهای پیدا کنند و بنابراین رای نمیدهند.
من میخواهم نشان دهم که اگر شما یک برنامه رادیکال دارید -برای تغییرات رادیکال- اما در یک ساختار غیر خشونتبار، مردم رای خواهند داد -گرچه من میدانم که اسلامگراهای رادیکال آن نوع مردم را راه نخواهند داد. من میخواهم بقیه مردم را هم تشویق کنم که همین کار را انجام دهند. من فکر میکنم مثلا اگر صد یا هزار ایرانی جایگاه مبارزه خودشان را بسازند، به طور سمبلیک یا غیرسمبلیک، برای آینده ایران، یک تصویر عالی برای همه دنیا و مسوولان ایران فراهم میکند که بسیار فراتر از مرزهای اصلی یک نقشه سیاسی را ببینند.
بنابراین چند تا از دوستانم و من در حال ساخت یک وبسایت هستیم که مردم میتوانند در آن نامزد شدن خود را اعلام کنند -- یا حداقل نامزد شدن به طور نمادین. آنها تصویر و اسم واقعیشان را آنجا میگذارند، و اگر میخواهند یک زندگینامه کوتاه و جایگاهشان. من فکر میکنم این یک ماجرای جالب ایجاد میکند و یک محبوبیت قابل توجه هم در داخل و هم در خارج از ایران ایجاد میکند. این یک وسیله برای تغییر سیاسی خواهد بود و آزادی بیان.
JE: آیا شما فکر میکنید که Howard Dean ایران هستید؟
هودر: اگر من واقعا میخواستم وارد سیاست شوم، بله، میتوانستم باشم. اگر مثلا ۴۰ ساله باشم و تحصیلاتم را تمام کرده باشم و بخواهم به ایران برگردم و واقعا یک حرفه سیاسی را شروع کنم، واقعا به دنبال یک مبارزه واقعی و سخت خواهم رفت. من حتما همهی تلاشم را میکنم که اولا برای انتخابات شایسته باشم و سپس یک مبارزه سخت را انجام دهم، یک مبارزه موفقیتآمیز. اما حقیقت این است که قانونهای انتخابات در ۲۰ سال گذشته عوض نشدهاند و اکنون، همان طور که گفتم، تنها کسانی که به قوانین اسلام و رژیم اسلامی و این قاعده که رهبر ارشد قدرت نامحدود سیاسی و مذهبی دارد اعتقاد دارند میتوانند در انتخابات نماینده شوند. این کاندیدهای بالقوه را تقریبا محدود به کسانی میکند که هماکنون در فضای سیاسی حضور دارند و مانع میشود که خون تازه به سیستم قانونی و سپس به دولت وارد شود.
حتی اگر من واقعا میخواستم که برای مجلس ثبتنام کنم، دارای شرایط نبودم زیرا به هیچ وجه یک مسلمان مقید نیستم. نماز نمیخوانم، الکل مینوشم، با زنان دست میدهم، در ماه رمضان روزه نمیگیرم، به شدت به موسیقی غربی گوش میدهم، چگونه میتوانم ثابت کنم که یک مسلمان مقید هستم؟
JE: شما اشاره کردید که احساس امنیت نمیکنید که به ایران برگردید، مخصوصا پس از اعلام نامزد شدن نمادینتان. یک نفر گفته است که فکر میکند شما اگر به ایران برگردید کشته میشوید. آیا این را باور میکنید؟
هودر: نه، من فکر نمیکنم که آنها من یا هیچکس دیگر را به این راحتی بکشند! مخصوصا پس از اتفاق بدی که برای زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانیکانادایی که به ایران رفت و با کتک خوردن کشته شد، افتاد. مطمئنم که آنها مرا حبس میکنند یا از من میخواهند که به چند سوال پاسخ دهم، و احتمالا مرا چند ماه در زندان نگه میدارند و گذرنامهام را میگیرند.
JE: دستگیر میشوید؟
هودر: بله، حتما دستگیر خواهم شد. اما من نمیخواهم مثل خیلی از گروههای مخالف سنتی در اروپا و آمریکای شمالی باشم. آنها به نوعی بازنده هستند. آنها همیشه تهدیدهای بر علیهشان را و نیز محبوبیتشان بزرگ جلوه میدهند. بخشی از دلیلش این است که آنها معمولا به شدت نیازمند پشتوانه و پول یعنی رفاه هستند. من فکر نمیکنم آنقدر محبوب یا مهم باشم که حکومت به من اهمیت بدهد، و فکر هم نمیکنم که آنها آنقدر که مخالفان ترسیمشان میکنند، وحشی و غیرمنطقی هستند. آنها در گذشته مثلا ده، پانزده سال پیش خیلی وحشی بودند -- شاید به این دلیل که این مقدار مقبولیت بینالمللی نداشتند. اما الان، کاملا متفاوت است. الان از گذشته خیلی منطقیترند.
JE: پس شما فکر میکنید که وضعیت حقوق بشر پیشرفت کرده است؟
هودر: در مقایسه با ده یا پانزده سال پیش، بله. حداقل الان هرچه که اتفاق میافتد شفاف است. همچنین حتی محافظهکاران و تندروها سعی میکنند که یک توجیه قانونی برای آن پیدا کنند. گرچه نتیجه هنوز تغییر چندانی نکرده، روشها بسیار تغییر کردهاند.
رادیکالهای اسلامی ممکن است خیلی با از دست دادن قدرتشان خوشحال نباشند، ولی میدانند که چارهای ندارند و گاهی توسط روسای خودشان تحت چنان فشار زیادی هستند که اعمالشان را توجیه میکند.
آنها نمیتوانستند به آن ادامه دهند و مجبور بودند که کارها را به روشهای تمیزتری انجام دهند. الان آنها نمیتوانند هرآنچه را که دوست دارند انجام دهند، اما میخواهند. آنها دیگر مانند گذشته شکنجه فیزیکی انجام نمیدهند. آنها در گذشته کارهای زشتی به روشهای زشتی انجام میدادند، اما الان کارهای بد به روشهای نسبتا موجهی انجام میدهند، که بعضی ممکن است بگویند یک پیشرفت است، بعضی نه. من شخصا مطمئن نیستم.
JE: بگذارید به مبارزه Howard Dean برگردیم. آیا شما محبوبترین وبلاگنویس فارسی هستید؟
هودر: بر مبنای بینندگانم، حدس میزنم که این طور است. البته ما چند وبسایت سکسی که توسط خدماتدهندگان وبلاگنویسی میزبانی میشوند را در نظر نمیگیریم. بعضی از آنها خیلی محبوبند. بخشی از دلیلش این است که حکومت ایران وبلاگهای من را فیلتر کرده است، مال آنها را نه.
JE: یعنی وبلاگ شما را سانسور میکنند و نمیگذارند ایرانیها آن را ببینند؟
هودر: بله، به مدت حدود سه ماه، آنها کل آدرس مرا (hoder.com) بسته بودند و وبسایتهای بسیار دیگری با آن آدرس IP مانند صبحانه، یک فیلتر خبری ایرانی. اما بعد برخی از سرویسدهندهها آن را باز کردند، اما هنوز تا آنجایی که من میدانم -و نمیدانید که چقدر سخت است در مورد این چیزهای از راه دور اطمینان حاصل کنید- بعضی از سرویسدهندههای اصلی مثل پارسآنلاین هنوز باز نکردهاند. اما من هنوز واقعا مطمئن نیستم، زیرا من بعضی نسخههای لیست سیاه را که شامل hoder.com هم بوده است، دیدهام. اما خیلی از مردم الان از بعضی وبسایتهای ناشناسساز که حکومت آمریکا و بعضی از شرکتهای دیگر آنها را برای دسترسی به وبسایتهای فیلترشده برپا کردهاند، استفاده میکنند. بنابراین من واقعا نمیتوانم بگویم که اندازه مخاطب واقعی من چقدر است.
JE: برگردیم به معاون رئیس جمهور ایران، محمد علی ابطحی، وبلاگنویس، چه چیز دیگری درباره او میتوانید به ما بگویید؟
هودر: میتوانم بگویم او یک مردمگرا کامل است. او میخواهد همه گروههای سیاسی ممکن را در وبلاگش راضی کند. اما من حدس میزنم که او جالبترین سیاستمدار ایران در آن سطح است. او همچنین یک اصلاح طلب است، خیلی نزدیک به رئیس جمهور که خودش یک مرد مهربان و سادهگیر است و قبلا خیلی محبوب بود، اما نه الان، چرا که در انجام قولهایش شکست خورده است.
JE: هیچ امکان نظرخواهی در وبلاگش وجود ندارد. شما درباره این موضوع چه فکر میکنید؟
هودر: من فکر میکنم که او در نهایت این امکان را خواهد گذاشت، به دلیل سطح توقعات و فشار از طرف خوانندگانش. اما حتی اگر این کار را نکند، این قابل درک است. من وبلاگش را دوست دارم. او درباره چیزهای مدرن مانند SMS، تلفن همراه، عکسهای تلفن همراه، وبلاگها و غیره صحبت میکند. او از کلمات تخصصی و مقداری اشاره به فرهنگ پاپ برای جالب نشان دادن خود برای خوانندگان جوانش استفاده میکند -- فکر میکنم که او به روشنی از وبلاگش برای نامزد شدن برای مجلس یا چنین چیزی استفاده خواهد کرد. به هر جهت، این حقیقت که او ریسک زیادی با این کار کرده است به این معنا است که سیاستمداران دیگری هم ممکن است باشند که بتوانند به محیط وبلاگ وارد شوند. این خیلی خوب است زیرا این به ما نوعی مشروعیت در نظر حکومت میدهد که ما هیچکار از نوع براندازی یا بد انجام نمیدهیم. این نوعی رسانه است که هرکس میتواند انجام دهد. میتواند حتی توسط تندروها، اسلامگراها، اصلاحطلبان، و هر کسی استفاده شود.
JE: خطوط ارتباطی را باز میکند؟
هودر: بله، و در واقع همه این حزبها را به هم نزدیک میکند. چرا که آنها میتوانند نقاط مشترک انسانی در شخصیت یکدیگر را ببینند و کمک میکند که تنفر کاهش پیدا کند.
JE: این پایان سوالات از پیش آماده ماست. آیا چیز دیگری هست که بخواهید اضافه کنید؟
هودر: رسانههای کانادایی. رسانههای کانادایی کاملا نسبت به اهمیت وبلاگ نوشتن بیتوجه بودهاند، مخصوصا در کشورهای در حال توسعه به عنوان یک راه ارزان و موثر در گسترش دموکراسی، آزادی بیان، آموزش، و غیره. کاناداییها بیشتر از آمریکاییها از آزادی و دموکراسی حمایت میکنند. چرا آنها هنوز به وبلاگ نویسی روی نیاوردهاند؟ به عنوان مثال، در ماجرای زهرا کاظمی، وبلاگ نویسی میتوانست یکی از نقاط توجهشان باشد. زیرا وبلاگها به همان اندازه درباره حقوق بشر و آزادی بیان و روزنامهنگاری هستند که ماجرای زهرا کاظمی بود، آنها یک سوژه مشترک داشتند. من فکر میکنم کانادا بکند. وبلاگها میتوانند پلهایی بسازند که اینجا در کانادا هم مفید هستند.
* براي مطالعه اصل اين گفتگو به زبان انگليسي اينجا را کليک نماييد.
** براي مطالعه وبلاگ حسين درخشان، سردبير خودم، اينجا را کليک نماييد.
خوشحالم که يک ايرانی دارای چنين جايگاهی هست که سخنانش شنيده شود و با پشتکار به شناسايی درست ايرانيان به تمدن آن سوی آب تلاش میکند. بويژه درباره ی تفاوت ما ايرانیها و فرهنگ کهنمان با تازیها و تمدن عرب. اين خيلی مهم است که ما را با ديگر مردم خاورميانه که يا تازی هستند و يا عرب شدهاند و حکومت حاکم بر ما که زاده نادانی و مذهب است يکسان نشمارند.
تنها بگمان من ديگر گفتهی ايشان دربارهی سياست و اميد داشتن به اينکه در درازای زمان با دگرگونی آرام رژيم میتوان اميد به آيندهای روشن برای ايران داشت، بسيار روياگونه و دور از دسترس است. چراکه بهترين حالت برای يک تاجر و سوداگر (تاراج گر خوانده شود بهتر است) سود سرشار و بدون دردسر است و حکومت حاکم و راه و روش آن برای اداره کشور اين خواست را به خوبی برآورده میکند. پس تازمانی که حکومت به همين رويکرد رفتار کند و کيسه تاراجگران درون و بيرون (اروپايیها) را پر کند نبايد اميدوار بود که اين حکومت به سوی دست و پا بستن خود و چشم پوشيدن از سودهای بادآورده گامی هرچند کوچک بردارد.