پنجشنبه 7 اسفند 1382

ترسم بر رهبر آن رود که بر کنيزک رفت، طنز گونه ای در باب شهوترانی سياسی، مهران رفيعي

ميگويند مهمترين درسی که از تاريخ می گيريم اين است که , ابلهان درسی از تاريخ نمی گيرند, و ازين روست که اشتباهات فراوانی بارها و بارها تکرار می شوند. اين مطلب چه درست باشد و چه نباشد ارتباطی به اينجانب و مقام معظم رهبری ندارد, چرا که از يکسو من معلم تاريخ نيستم و از سوی ديگر آن جناب هم اهل درس گرفتن نيست, که اگر بود کار به اينجا نمی کشيد. پس بهتر است که موضوع تاريخ و درس های آنرا برای کسانی بگذاريم که يا اهل فن هستند ويا گوش شنوا دارند.
اما همانطور که مقام رهبری هم اخيرا فرمودند, برای هر کاری چاره ای هست, از جمله برای ارتباط با ايشان. پس از آنکه مدتی به مغزم فشار آوردم و چند تا استکان چای و حب سردرد هم پشت بندش کردم, بالاخره پاداشم را گرفتم و جوينده موقتا يابتده شد. بخاطر آوردم که شعر و ادبيات می تواند فصل مشترک اين شهروند ذوب نشده و آن مقام ربانی باشد, چرا که من مصرف کننده آنم آنهم تا حد اعتياد, و ايشان هم, آنطور که خودشان ادعا می کنند, استاد, مولد و مروج آن, چنان که قرار است ديوان اشعار ايشان هم پس از نوشيدن جام کذايی سروده و منتشر شود. البته در مورد ناشر و عوايد يا زيانهای حاصله از آن, هنوز تصميم نهايی گرفته نشده و ممکن است بين موسسات کيهان, جمهوری اسلامی, صدا و سيما و موتلفه قرعه کشی انجام شود. سردار سازندگی هم موضعش را مثل هميشه , بطور شفاف اعلام کرده و گفته است که ايشان چشمداشت زيادی به عوايد احتمالی آن کتاب ندارد. بدستور شورای محترم نگهبان, تمام موسسات دولتی و نيمه دولتی و نهاد های محترم انقلابی, بويژه بنياد خوشنام مستضفان, موظفند ميليونها نسخه آنرا پيش خريد کرده و پول آن را به آقايان رفسنجانی , عسکر اولادی , جنتی و واعظ طبسی بدهند.
حال که زبان مشترک پيدا شد, رساندن پيغام کار چندان سختی نيست, هر ديوانی را که باز کنی, به هدفت ميرسی. بگذاريد به سراغ مولانا برويم و از او مدد بگيريم, باشد که مشکل گشايمان باشد , ولی بهتر است قبلا مشکل مان را بگوييم.
مشکل امروز ما, يا به عبارت دقيق تر مشکل رهبر ما, همان داستان قديمی است, همان موضوعی که الهام بخش اديبان بوده است, همان چيزی که موجب خلق شاهکار های جاويدان شده است. يکبار ديگر, در زمانی که ماديگری و سوداگری دنيا را فرا گرفته, شاهد داستان عشق و دلدادگی شگفت انگيزی هستيم که جايی برای شيخ صنعان نمی گذارد, داستان عشق سوزان و يکطرفه رهبر به شيطان بزرگ.
در درک و توضيح اين حالت, مکانی برای استدلاليون نيست, به هزار دليل.
اولا که پايشان چوبين است و لاجرم سخت بی تمکين.
دوما که از معشوق با واسطگی سيامک پورزند پول گرفته اند و در اين ماجرا بيطرف نيستند
سوما اينکه اثر آنجه تاکنون گفته و نوشته اند بسان خواندن ياسين بوده است
سخن را کوتاه کنم که اگر در خانه کس بود, همان چند هزارتا حرف بس بود, همينقدر بگويم که عشق هايی که از پس رنگند, عاقبت ننگی می شوند
می نويسم چرا که تنها وسيله ارتباطيم همين قلم شکسته است, نه چاه نفتی دارم که کسانی را بخرم, نه بندی که خرده گيران را به زنجير کشم, نه تيغی که بر گردن های بر افراشته فرو کنم, و نه ولايتی که حکم های حکومتی صادر کنم. برای کسی هم آرزوی مرگ نمی کنم و اميدی هم به فعاليت های زير زمينی ندارم. قدرتی هم بمن تفويض نشده و رسالتی هم ندارم, تازه اگر هم داشتم مگر نگفته اند که " بر رسولان پيام باشد و بس" ؟
در خاتمه توجه عاشق دلباخته را به دفتر پنجم جلب می کنم و حکايت پند آموز آن کنيزک و خر خاتونش.

مهران رفيعی
ششم اسفند ماه هشتاد و دو
[email protected]

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5123

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ترسم بر رهبر آن رود که بر کنيزک رفت، طنز گونه ای در باب شهوترانی سياسی، مهران رفيعي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016