شنبه 8 فروردین خیلی از ایرانیان از طریق تلویزیون یا مثل من از طریق اینترنت شکست سنگین تیم ملی امید از چین را شاهد بودند و دیدیم که به آقای مایلی کهن ثابت شد که چنانچه ایشان می پندارد چین سرزمین شانس برایشان نیست. در این نوشته قصد آن را ندارم که مانند همیشه که تمام مشکلات بر سر مربی ریخته می شود آقای مایلی کهن یا همکاران ایشان را مقصر اصلی قلمداد کنم. متاسفانه تنها اثری که رویه همیشگی یعنی تاختن بر مربی و تخریب ایشان دارد، این است که در این گرد و غبار مقصرین اصلی با برکنار کردن یا توصیه به استعفای ایشان، کرسیهای فدراسیون محبوب فوتبال را حفظ کنند. این سخن بدین منظور نیست که اصولاً مربی تیم بی تقصیر بوده است بلکه بهتر آن که که نقش مربی و مهمتر از آن فدراسیون فوتبال جداگانه نقد شود.
مربی تیم امید ایران خواسته یا ناخواسته مجدداً قبایی را پوشیده که قبلا و در بازیهای مقدماتی جام جهانی ثابت کرده شایسته تن او نیست. اینکه مربی ما هنوز به ضعفهای خود پی نبرده است و به خود این جرات را می دهد که با در اختیار گرفتن این تیم پرامید، فوتبال دوستان را نا امید کند شایسته سرزنش است. وقتی در بازیهای آسیایی 1996 تنها الگوی آرایش تیم ملی برای رقیبان لو رفت و همین مربی به بن بست خورد دیدیم که تیم در همان مرحله به عربستان که تنها چند روز پیش آن را 3-0 شکست داده بود بازنده شد. باید آقای مایلی کهن آن روز می فهمید که "علم فوتبال" یک اصطلاح توخالی و ژورنالیستی نیست، بلکه ابزاری است که برای بقا در یک فوتبال حرفه ای باید برای به دست آوردن آن تلاش کرد. ایشان پس از یک بار برکناری در شرایطی مشابه امروز، چند سالی را مجدداً به همان سیستم و با غروری بیمورد، بدون اینکه یاد گرفتن علم فوتبال مدرن را در شان خود بداند طی کرد تا باز فدراسیون بی در و پیکر فوتبال و بطور کلی مدیریت ورزش ایشان را منصوب و امروز دل علاقمندان فوتبال را به درد آورد. توجیه شکست نیز برای اهل حرف آسان است. پدر فلان بازیکن فوت شد و تماشاچی یار دوازدهم حریف بود. همین تیم امید با تجربه بسیار کمتر در بازیهای آسیایی پوسان 2000 دچار مشکلات مشابهی شد. علی دایی بازیکن کمکی تیم امید به دلیل فوت پدر تیم ملی را در دومین بازی ترک کرد. تماشاچیان همین چشم بادامیها بودند و البته در کشور خودشان و چندین صد برابر اما کره و ژاپن آبدیده و سرمست از توفیق در جام جهانی، مغلوب همین جوانان شدند. چون آقای برانکوویچ مربی آن زمان تیم امید به فوتبال علمی و نه احساسی معتقد بودند و به آن عمل می کردند.
تيم ملي اميد ايران
از نگاه دیگر، نمی توان تمام اشتباهات را متوجه مربی تیم دانست زیرا مربی تیم ملی قرار است انتخاب شده باشد. عواقب عملکرد هر منتخبی مسقیما متوجه انتخاب کنندگان است. مشکل اصلی از آنجا منشا می گیرد که مدیریت نابسامان و ناشاسیته سالار فدراسیون فوتبال این مربی را بر سر این کار می گمارد تا نشان دهد که هیچ روش عقلانی برای گزینش مربی تیم ملی وجود ندارد ما از یک سوراخ نه تنها یک بار بلکه چندین بار گزیده می شویم. چنانچه در مورد انتخاب مربی تیم ملی بزرگسالان هم دیدیم، فدراسیون جدید با برآورده نکردن شرایط اولیه مورد نظر برانکوویچ نتوانست او را حفظ کند و پس از مدتها تعلل و تنها وقتی تیم ملی با شکستهای سئوال برانگیز مواجه شد، ناچار شد تمام درخواستهای مضاعف شده برانکویچ را تقبل کند و بچه گانه عقب نشینی کند تا او دوباره راضی به کار شود. پس از شکست تیم امید از چین و ناکامی قطعی آن از راهیابی به المپیک یونان، شخص ریاست جدید وقتی کار را از کار گذشته می بیند سریعا به تهران بر می گردد تا احتمالا همین روزها با بر کناری مربی (نوشدارو پس از مرگ سهراب) تخت خود را حفظ کند. مقایسه مدیریت فدراسیون فوتباد در زمان صفایی فراهانی (که به اعتقاد نویسنده تنها مدیر موفق و لایق فدراسیون بعد از انقلاب بود) با مجموعه مدیریت فعلی کاری اشتباه است که ایندو اصلا در حد مقایسه نیز نمی گنجند. در اینجا منظور نویسنده حمایت از شخص آقای صفایی فراهانی نیست بلکه در نظر دارد با یک مقایسه موردی نشان دهد که مهمترین مشکل فعلی فوتبال و دلیل شکستهای اخیر که بدون شک ادامه خواهند یافت نه تنها مربی تیم بلکه در درجه اول، مدیریت فدراسیون فوتبال است. از مشخصه های بارز مدیریت فدارسیون قبلی که در مجموعه فعلی به چشم نمی خورد می توان به این موارد اشاره کرد:
1. انتقاد پذیری مجموعه مدیریت ( در رفتاری متضاد شاهد بودیم که اولین جواب آقای دادکان رئیس فعلی در مقابل هر انتقاد و سوالی، متهم کردن بلادرنگ پرسش کننده به سعی در تخریب بود).
2. تکیه بر کارهای زیر بنایی نظیر راه اندازی اولین لیگ حرفه ای فوتبال ایران و پروژه گل
3. تعریف مکانیزم برای انتخاب کادر هدایت تیمهای ملی بر اساس عملکرد و دانش مربی و سپس حمایت از ایشان (در مقابل، امروز شاهدیم که مربی تیم ملی بدون توجه به سابقه قبلی مجددا انتخاب شد، در طی زمان زیادی همزمان مربیگری تیم باشگاهی را نیز بر عهده داشت و پس از شکست تیم هم اولین قربانی فدراسیون است و انگار کسی از فدراسیون در انتخاب ایشان نقشی نداشته است)
4. درآمدزایی برای فدراسیون جهت حمایت تیمهای ملی در حدی که قبلا سابقه نداشت.
5. ایجاد ارتباطات بسیار محکم با فدراسیونهای جهانی و قاره ای فوتبال
دیدیم که فشار را چنان بر صفایی فرآهانی تنگ کردند که مجبور شد به تقاضای دلسوزان فوتبال نیز وقعی ننهد و عطای فدراسیون را به لقایش ببخشد. چند ماهی از رفتنش نگذشته بود که سایر مدیران فدراسیون نیر فهمیدند که بهتر است اعتبار خود ا به پای اشتباهات راس هرم خرج نکنند و همگی استعفا کردند. آنها که بدون تعصب به فوتبال ما نگاه می کردند و رشد فوتبال ایران را رشد فوتبال آسیا می دانستند از جمله رییس کنفدراسیون فونبال آسیا بارها از مدیریت قبلی فدراسیون تمجید کردند و از وی خواستند که بماند که چنین نشد
در حال حاضر می توانیم امیدوار باشیم که ناراحتی از شکست تیم ملی امید را با پیروزی بر لائوس و احتمالا بدست آوردن رکورد بیشترین تعداد گلهای ملی توسط علی دایی تسکین دهیم. امروز آخرین اعتبارهای کسب شده فوتبال در حال مصرف شدن و با این روند بعید نیست که در سالهای نه چندان دور پیروزی بر لائوس را بزرگترین افتخار فوتبال خود بدانیم.
فوتبال ملی: مقصرین شکست، منصور براتی، خبرنامه گویا
http://khabarnameh.gooya.com/politics/archives/008220.php...
news
March 30, 2004 03:48 AM