هرچند بعد از مرگ استالين، دوره اى جديد در حيات حزب كمونيست اتحاد شوروى آغاز شد، خروشچوف رهبرى استالين را مورد انتقاد قرار داد و از بخشى از قربانيان او اعاده حيثيت شد، اما هنوز سال هاى زيادى لازم بود تا پرده از عمق جناياتى كه در دوران استالين اتفاق افتاده بود برداشته شود.
اسناد حزب تحت رهبرى استالين تكان دهنده تر و پرونده هاى سازمان پليس مخفى "چكا" كه ابتدا به " اداره سياسى دولتى" و سپس به كا.گ.ب تغيير نام داد، سياه تر از آن بود تا امكان دسترسى به آنها درچهارچوب رفرم هاى خروشچف قرارگيرد يا حتى گلاسنوست گورباچف به آنها شفافيت بخشد. حدود چهل سال ديگر لازم بود تا نظام كمونيستى اتحاد شوروى فروريزد، گا گ ب فروپاشد و" انسان طراز نوين " دوباره همان انسان معمولى شود، تا اينكه بدور از سانسور و ملاحظات سياسى، زندگى استالين و فجايع و جناياتى كه به دستور او صورت گرفته است، مورد بررسى قرار گيرد.
ادوارد راژينسكى نويسنده روسى سرانجام بعد از فروپاشى اتحاد شوروى و بوجود آمدن امكان دسترسى به پرونده هاى مخفى گا. گ. ب، حزب كمونيست و رياست جمهورى شوروى، توانست پرده از رازهايى به قدمت انقلاب اكتبر و بلكه كهنه تر از آنرا برداشته، روايتى نو از زندگى استالين را در سال 1996 بچاپ برساند(1).
كودكى ادوارد راژينسكى مصادف بود با سياه ترين سال هاى رهبرى استالين كه ترس و وحشت روشنفكران، نويسندگان و هنرمندان و حتى مردمى كه با آنها خويشاوندى و دوستى دور و نزديكى داشتند، جزئى از زندگى روزانه مردم شوروى بود. كودك اين دوران ترس و وحشت عمومى را از خلال ترس مداوم پدرش از دستگير شدن كه مى توانست هر لحظه و به كوچكترين بهانه اى صورت گيرد، حس مىكرد.
ادوارد راژينسكى بالاخره موفق شد با نوشتن زندگى نامه استالين حدود چهل سال بعد مرگ پدرش، به اين آرزوى هميشگى پدرى كه شايد قدرى خوش شانسى او را از روانه گولاك شدن بازداشته بود، جامه عمل بپوشاند.
نويسنده با توصيف دوران سخت كودكى استالين در گرجستان و حوادث نوجوانى او كتاب را آغاز مى كند. خواننده بتدريج در جريان چگونگى پيوستن استالين جوان به فعاليت هاى انقلابى و راه سخت و طولانى او براى رسيدن به قدرت و برپاداشتن تدريجى حكومت وحشت قرار مى گيرد. وحشتى كه كار را بدانجا رسانده بود كه روزى كه اين ديكتاتور كرملين از دنيا رفت، حتى محافظان شخصى اش ساعت ها جرات وارد شدن به اتاق او براى جويا شدن از حال وى را نداشتند.
خواننده با بررسى چگونگى به قدرت رسيدن بلشويك ها در روسيه، درمى يابد كه اسطوره" انقلاب كبيراكتبر" نيز از سرى ديگر دروغ هايى بوده است كه درباره سوسياليسم و دستاوردهاى اجتماعى واقتصادى آن تبليغ مى شد.
به قدرت رسيدن كمونيست ها در روسيه نه آنچنان كه تبليغ مى شد در پى انقلابى به معناى واقعى آن بلكه به شكل كودتاى حزب بلشويك به كمك بخشى از نظاميان نارضى از جنگ چهار ساله با آلمان به وقوع پيوست.
بخشى از سربازان ناراضى و ملوانان شورشى خسته از جنگ با آلمان مورد حمايت و تشويق بلشويك ها قرار گرفتند و به بازوى نظامى آنها تبديل شدند. سرانجام حزب بلشويك با سواستفاده از آزادى هاى سياسى بدست آمده بعد روى كار آمدن دولت موقت كرنسكى، با تصرف كاخ زمستانى در پتروگراد تولد نخستين دولت سرخ را اعلام داشت.
نقش كمك هاى مالى آلمان از بلشويك ها نيز در موفقيت آنها قابل توجه است. كمكىهايى كه باعث شده بود بلشويك ها را جاسوس آلمان ها بنامند. نكته قابل توجه ديگر محدود بودن آنچه كه بعنوان انقلاب اكتبر معروف شد در پايتخت روسيه، پتروگراد و بخش كوچكى از قلمرو گسترده روسيه آنروز است و فقط بعد از خونريزى هاى زياد در طى سه سال جنگ داخلى بود كه بلشويك ها توانستند دامنه حكومت شورايى خود را بر تمام روسيه بزرگ بگسترانند و دامنه انقلاب را به زور سرنيزه ارتش سرخ و قربانيان بسيار به ديگر جمهورى هاى شوروى توسعه دهند.
اما مهمترين و تكان دهنده ترين بخش كتاب كشتن تدريجى تمام رهبران وكادرهاى قديمى حزب كمونيست طى محاكماتى نمايشى و فرستادن صدها هزار نفر به اردوگاههاى كار اجبارى سيبرى است. اينكه كسانيكه دسته دسته در جلوى جوخه هاى اعدام قرار مى گرفتند از ياران وفادار لنين و رهبران اوليه حزب بلشويك بودند و يا اينكه آنها با خلوص نيت تمام زندگى خود را وقف حزب و آرمانش كرده بودند و يا اينكه از دوستان و همرزمان ديروز خود استالين بودند، مهم نبود. كافى بود "خدايگان" استالين به كسى مشكوك شود تا به اشاره او بدست ماموران پليس مخفى نابود شوند.
خواننده بتدريج در فضايى كافكايى نظاره گر نابودى تقريبا تمام همرزمان لنين ، بسيارى از خويشان نزديك استالين و مقامات دولتى به دستور اوست.
استالين بخصوص در سالهاى دهه 30 ميلادى در نقش گارگردان نمايشنامه واقعى مرگ كه اغلب در تالار كاخ ستون هاى كرملين به روى صحنه مىآيد، ظاهر مى شود.
بزرگترين نقشى كه او به بازيگران برگزيده خود مى دهد پرونده سازى و اعتراف گيرى از رقبا و مخالفان سياسى خويش و نابودى آنهاست. نمايش مرگ پرده به پرده به اجرا درمى آيد و درست در زمانى كه همه مى پندارند نمايش پايان يافته است، رهبر بزرگ پرولتاريا و پدر ملت پرده ديگرى را با بازيگرانى تازه نفس به اجرا در مى آورد.
هر چند بازيگران جديدند و سناريو اندكى تغيير يافته اما نمايش مرگ تكرار مى شود و بازيگران جديد مسئول نابودى بازيگران پرده قبلى نمايش رهبر بزرگند.
شگفت انگيز اينكه بازيگران روز براى جلب تحسين كارگردان نمايش مرگ درعرصه بى رحمى گوى سبقت را از هم مى ربودند، بدون آنكه در فكر نقش خود در پرده هاى آتى باشند. نقشى كه در بهترين حالتش به سالها اقامت در اردوگاههاى كار اجبارى سيبرى مى انجاميد. بازيگران تا آخر به كارگردان بزرگ وفادار ماندند، اتهاماتى را بيش از آنچه كه به آنها نسبت داده بودند به خود زدند و بدون اينكه تا فرصتى باقى است دسته جمعى به نقش شومى كه رهبر برايشان درنظر گرفته بود اعتراض كنند، چه بسا با فرياد " زنده باد استالين" در برابر جوخه هاى مرگ او قرار مىگرفتند. همزمان برنامه ترور مخالفان در خارج از كشور نيز توسط ماموران كارآزموده سازمان مخفى دنبال
مى شد.
استالين وفادار به انترناسيوناليسم پرولترى، سران احزاب كمونيست برادر را از سركوب خود بى نصيب نساخت.
هروقت كه بوى سركشى از رهبران احزاب كمونيست برادر مى رفت، آنها به مسكو دعوت مى شدند و در پايان ضيافت شبانه كه به افتخار ورود آنها ترتيب داده شده بود، ماشين هاى ليموزين سياهرنگ در بيرون از كاخ كرملين با درهاى باز در انتظارشان بودند تا آنها را به دستور رهبر به زندان هدايت كنند. بسيارى از اين گونه رهبران در برابر جوخه هاى اعدام قرار گرفتند و يا در اردوگاههاى دوردست سيبرى جان باختند.
بعد از جنگ جهانى دوم و نقش قاطع ارتش سرخ در شكست آلمان هيتلرى، استالين كه شاهد محبوبيت سران ارتش سرخ و بخصوص مارشال ژوكوف رئيس ستاد ارتش در ميان مردم شوروى بود، بر آن شد تا با برپا داشتن پرده اى ديگر از نمايش پايان ناپذيرش آنان را نابود كند، برخى فرماندهان ارتش تيرباران شدند و عده اى ديگر تنزل درجه نصيب شان شد، اما عمر رهبر اجازه نداد تا اين پرده نمايش را كاملا به اجرا درآورد.
زمانى كه اهداف مهمى مانند تحقق روياى بزرگ، جامعه اى جديد، تربيت انسانهايى طراز نوين و از آن فراتر سعادت بشريت در دستور كار رهبرى مانند استالين باشد نابودى ميليون ها نفر، ويرانى هزاران روستا و تيرباران دوستان ديروزى در پى محاكماتى نمايشى جز وسيله اى براى رسيدن به هدف بزرگ نيست و دراين ميان رهبر كسى نيست جز قهرمانى پر تحمل كه ناملايمات و بار تحقق روياى بزرگ را نه تنها براى مردم كشورش، كه براى سعادت جهانيان
بر دوش مى كشد. واى بحال ملتى كه رهبرى داشته باشد مصمم به سعادتمند كردن آن ملت به هر قيمتى.
1. نخستين زندگينامه استالين بر پايه اسناد جديد تكان دهنده پرونده هاى مخفى روسيه، 1996. مترجم مهوش غلامى، چاپ دوم 1380، انشارات اطلاعات تهران. چاپ اول 1376