مكالمهي تلفني رييس جمهور تركمنستان با خاتمي
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس سياسي خارجي
صفر مراد نيازف، رييس جمهور تركنمستان عصر امروز (شنبه) در تماسي تلفني با حجتالاسلام و المسلمين سيدمحمد خاتمي گفتوگو كرد.
به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) خاتمي در اين مكالمهي تلفني ضمن ابراز خرسندي از آغاز عمليات آبگيري سد مشترك دوستي در تركمنستان اظهار اميدوراي كرد؛ روابط دو كشور بيش از پيش گسترش يابد. رييس جمهور با اشاره به افتتاح تاسيسات پايانه مشترك مرزي دو كشور در آيندهاي نزديك گفت: تهران-عشق آباد در هشتمين كميسيون مشترك دو كشور كه در تهران برگزار خواهد شد، راههاي اجرايي و عملي شدن توافقات دو جانبه را پيگيري خواهند كرد. نيازف، رييس جمهوري تركمنستان نيز دراين مكالمهي تلفني با اشاره به روابط خوب دوجانبه و تبريك آغاز آبگيري سد مشترك دوستي اظهار اميدواري كرد، مراسم افتتاح رسمي اين سد در ماههاي آتي انجام شود. وي سپس مذاكرات دو كشور در چارچوب كميسيون مشترك اقتصادي را جهت اجرايي كردن توافقات ضروري ارزيابي كرد. انتهاي پيام
تلفنچي دفتر رياست جمهوري خودمون : آقاي خاتمي نيازوف پشته خطه، چي بهش بگم!؟
آقاي خاتمي : نمي شناسمش !
تلفنچي : عمو مراد خودمونه ديگه. رئيس جمهور تركمنستان!
آقاي خاتمي : يادت باشه به آقاي يونسي زنگ بزني تا پرونده رئيس جمهور تركمنستان را بفرسته ، ببينم حرف حسابش چيه! حالا با چه زبوني باهاش حرف بزنم؟ من كه تركمني نميدونم!
تلفنچي : جون آقاي خاتمي مثل بلبل فارسي بلده! فارسيش والله بهتر از فارسي آقاي حسنيه! در ضمن تا ما آدمي مثل آقاي شريعتمداري داريم، چرا بايد از آقاي يونسي كسب اخبار كنيم! ايشون پرونده عالم و آدم دستشه!
آقاي خاتمي : حالا مزه نريز ، گوشي رو بده ببينم چي ميخواد! سر ظهري اينا ، وقت گير آوردند!
(تلفنچي گوشي تلفن را به رئيس جمهور ميدهد). با سلام فراوان خدمت جناب نيازوف ! برادر تو آسمونا دنبالت ميگشتم. بگو اگر مراد ميخواهي ، بدم ! اگر نيازي هم داري ، مخلصتم . فقط خوش دارم لب بتركوني !
نيازوف : سلام مرا به نمايندگي از مردم غيور تركمنستان بپذيريد! آقاي خاتمي ، شنيدم ختم رئيس جمهورائي ! بابا دمت گرم. چرا لوايح دوگانه را پس گرفتي؟ وقت كردي پاشو يه تكه پا بيا عشق آباد ، عشقي بكنيم با هم! الان هم بهاره ، خيلي هوا باحاله اينجا !دست بروبچه ها را بگير و پاشو بيا اينجا ، حال كنيم!
آقاي خاتمي : رو چشم ام ، اتفاقا ديروز به عيال ميگفتم ، همه تواين مملكت نوروز زدند به يك طرفي ، ما نشستم تهرون ، فكر كرديم شهرو آب ميبره! در اولين فرصت مزاحم خواهم شد! در ضمن آقاي نيازوف زبان مارو از كجا ياد گرفتي ؛ برادر!
آقاي نيازوف : به....! بابا دم شوما گرم! من اصليتم ايرونيه! بابام بچه سنگلج بوده! فاميل اصليمون ، نيازيه . وقتي كوچ كرديم اينجا ، كرديم نيازوف ! بهر حال اگر اين آبگيري تموم شد! يا شوما تشريف بياريد، عشق آباد يا من ميان تهرون! ديگه مزاحم شما نميشم! خواستم سلامي عرض كرده باشم. قربون آقاي خاتمي جون ؛ فدا !
آقاي خاتمي : دست پنج تن بهمرات ،سلام مرا نيز به ملت دين دار تركمنستان برسانيد! در اولين فرصت به آقاي خرازي سفارش مي كنم ، ترتيب ملاقات را بدهد!
آقاي نيازوف : برايتان آرزوي موفقيت و سلامتي دارم! به جناب آقاي خرازي سلام مرا ابلاغ فرمائيد و به ايشون بگوئيد: برادر يك خورده اخمتو باز كن! دنيا كون فيكون نميشه! خدا باشد شوما را حافظ
آقاي خاتمي : گوش كن اصغر آقا ( تلفنچي ) ! من بايد برم مسجد دو ركت نماز بخونم! هر كي تلفن زد ، بگو طرف نيست!
تلفنچي : آقاي خاتمي ! آقاي شريعتمداري ميخواست با شوما صحبت كنه! شوما كه مشغول صحبت با رئيس جمهور تركمنستان بوديد ، چند بار اومد روي خط !
آقاي خاتمي : زرشك . اونكه تمام حرفاي مارو شنيد! چي ميخواد ديگه بدونه! عجب گيري كرديم! حالا چي ميخواست بگه؟
تلفنچي : ميخواست بگه ، زياد اين نيازوف و تحويل نگيريد، سر و سري با محافل صهيونيسم داره و به آمريكائي ها زياد نخ ميده! باباشم مرتد بوده!
آقاي خاتمي : من حوصله اين قصه ها را ندارم! اگر اين مليجك دوباره زنگ زد ، بگو وقت بگيره بياد دفتر! اين مردك غير از خودش ، همه خلق عالم و مسئله دار كرده! هرجا آشه ، كچلك فراشه. من رفتم! با رئيس دفتر تماس بگير ، ببين آقاي خرازي كجاست ، كارش دارم! اين جوون هم هر موقع كارش داريم ، نيست! ديگه همه خلق دنيا فهميدند كه ايشون اخمو بدنيا آمده! استغفرالله. نمازم قضاء شد!
تلفنچي : آقاي خاتمي ، آقاي خرازي تو سالن انتظار نشسته داره جدول حل مي كنه ، منتظر شوما است ! بگم تشريف بيآورند تو!
آقاي خاتمي : لازم نيست ، خودم ميرم پيش اش !
آقاي رئيس جمهور و وزير امور خارجه كشورمان ، آقاي كمال خرازي همديگر را ملاقات مي كنند و به اتقاق يكديگر براي گذاشتن نماز به مسجد رفته و دربازگشت ، سرگرم صحبت ميشوند!
آقاي خاتمي : نبي از موقعي كه شدي وزير ، تا حالا نديده ام بخندي! اون قديما بيشتر شاد و شنگول بودي! نا سلامتي دكتر روانپزشكم هستي! اگه مريضات اين شكل و شمايل و از شوما بينند ، بيچاره ها كف مي كنند كه! سد كمال يك حالي بخودت بده ؛ بابا!
آقاي خرازي : آقاي خاتمي بد كاري را انداختي گردن بنده! با اين سياستي كه ما تو دنيا راه انداختيم ، هر جا ميرم ، يك مشت كلفت بارم مي كنند! همش كه نميشه ماله كشيد ، روي اين سياست! واسه همينه كه خنده تو لبام خشك شده! مي ببيني سد ممد! زحمت و ما ميكشيم ، تازه فحشم ميشنويم اونوقت لوح افتخار و ميدن سعيد مرتضوي! آخه اينم شد رسم دنيا!؟
آقاي خاتمي : حالا خوب شد ندادند به مقتدا صدر! برادر فكر ميكني ، وضع من بهتر از توست! اما خنده از لبم نمي افته! اگر خسته شدي ، خوب استعفا بده! يك مدتي برو كانادا حالت جا بياد! يا اينكه همونجا پناهنده بشو!
آقاي خرازي : به حضرت عباس از خدا ميخوام از امروز برم خونه بشينم! از يكطرف نميخوام شوما را تنها بگذارم! از طرف ديگه ميترسم اين نوچه هاي رهبري ، آخر عمري برام پاپوش درست كنند! خلاصه كه بد طوري گير كردم!
آقاي خاتمي : يه ساعت پيش با نيازوف تلفني صحبت كردم! نميدونستم بچه تهرونه! دعوت كرد ، برم عشق آباد! پاشو برنامه سفرو جور كن ، چند روزي بريم عشق آباد ، عشق كنيم! من و تو هرچي تو اين مملكت نباشيم ، اعصابمون راحت تره! بين خودمون باشه، شايدهم تو عشق آباد تصميم گرفتيم ، دوتائي پناهنده كانادا بشيم! اين مشتي پاي تلفن كه خيلي حال ميداد! شايد از طرف اون ، كاري بشود كرد! تو حالا زياد اخم نكن ، مردم شك مي كنن!