خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس سياسي
جلالالدين فارسي نام آشناي عرصهي سياست ايران در نخستين سالهاي پس از انقلاب اسلامي است كه سالهاست به جز در عرصهي تحقيق و تدوين، سراغي از وي نمييابيم.
او كه عضو مجلس خبرگان قانون اساسي، شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، ستاد انقلاب فرهنگي امام (ره) و نمايندهي دومين دورهي مجلس شوراي اسلامي بوده است، اكنون در انتظار انتشار آخرين اثرش با عنوان "ولايت همگاني" به سر ميبرد.
با اشاره به تخصص و مطالعاتش در زمينههاي اسلام، فلسفه، حقوق، سياست و تاريخ، پيشهاش را نظريهپردازي انقلاب، آموزش آزادي و انقلاب به مردم و اجتهاد سياسي ميداند كه در برپايي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي موثر واقع شده است.
فارسي با اعتقاد به اينكه دوام انقلاب اسلامي در گرو مساعي فرهنگي و تحقيقاتي و ارتقاي سطح اجتهاد سياسي است، عمدهي فعاليتش طي ربع قرن پس از انقلاب را به همين امر معطوف كرده است.
گروه سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ادامه سلسله / ديدارها با اهالي سياست/ مورد استقبال گرم او واقع شده و گفتوگويي تفصيلياي را با وي داشته است كه در ادامه ميخوانيد.
سوال: از خاطراتتان در حزب جمهوري اسلامي بگوييد. در زمان عضويت شما در اين حزب، چه جريانهايي در آن حضور داشتند؟
فارسي: حزب جمهوري اسلامي، تقريبا حزب منسجمي بود، البته اختلاف نظرهايي در شوراي مركزي حزب وجود داشت. آن هم به دليل اين بود كه تمامي اعضا در اسلامشناسي همدرجه نبودند. كساني همچون ميرحسين موسوي را به عضويت شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي در آورده بودند تا آموزشهاي لازم را ببيند و مفيد فايده قرار بگيرد. يادم ميآيد همان زمان به خاطر درج مقالهاي در حمايت از حبيبالله پيمان و معرفي او به عنوان متفكر بزرگ اسلامي، از سوي شوراي مركزي حزب مورد انتقاد شديد قرار گرفت. از آن پس كه او تحت هدايت مقام معظم رهبري - كه در آن زمان رياست شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي را بر عهده داشتند- ، قرار گرفت، به تدريج تغيير رفتار داد.
من با اكثر اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي از سال ٤٢ آشنا بودم، همچون شهيد باهنر كه با هم در دبيرستان كمال تدريس ميكرديم. با آقاي رفسنجاني نيز از همان زمان آشنا بودم. با مقام معظم رهبري از سال ١٣٣٤ در مشهد دوست بودم و در جلسهاي كه علي شريعتي بهعنوان تفسير قرآن تشكيل داده بود گاهي ايشان شركت ميكردند.
سوال: در كتاب "زواياي تاريك" آوردهايد كه زماني با حزب موتلفه و نهضت آزادي همكاري ميكردهايد. اين همكاري در چه سطحي بود؟ چطور با دو حزب تا اين حد متفاوت همكاري ميكرديد؟
فارسي: پيش از انقلاب من مسوول تعليمات و كارهاي فرهنگي سازمان زيرزميني نهضت آزادي بودم. پس از دستگيري آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان من مسوول تشكيلات زيرزميني نهضت آزادي شدم. اولين جزوه تشكيلات زيرزميني نهضت آزادي را با نام "ارتجاع" در همان زمان نوشتم كه پس از آن با نام "ارتجاع چيست و مرتجع كيست؟" بارها و بارها تجديد چاپ شد. اين جزوه را از طريق شهيد صادق اسلامي (عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي در سالهاي بعد) ، خدمت امام (ره) فرستادم. ايشان نيز در سخنرانياشان خطاب به شاه كه مخالفانش را تركيبي از "ارتجاع سياه" و "نيروي خرابكار سرخ" خوانده بود، بخشي از مطالب اين جزوه را عنوان كردند.
پيش از انقلاب هيات موتلفه و نهضت آزادي به اندازهي امروز از يكديگر فاصله نداشتند. البته من عضو هيچ يك از اين دو حزب نبودهام. همكاري من با نهضت آزادي در اين حد بود كه مبارزات قانوني آنها در قالب يك حزب را به تشكيلات زيرزميني تحت تعقيب درآوردم.
من كه در جناح اسلامي نهضت آزادي بودم در آن زمان شهيد رجايي و برخي ديگر از متدينان اين حزب را جدا كردم و به نهضت امام بردم و به تشكيلات مخفياي كه به منظور متشكل كردن نيروهاي مبارز پس از قيام ١٥ خرداد به رهبري امام، شكل گرفته بود، پيوند دادم. من از تابستان سال ٤٩ كارهاي نظامي اين تشكيلات را به مدت ٨ سال، خارج از كشور بر عهده داشتم و كساني را تعليم ميدادم كه هيچ كس از جزئيات فعاليت من در آن زمان مطلع نيست. حتي آقاي رفسنجاني كه بخشي از هزينه اين فعاليتها را تامين ميكردند و به شهيد رجائي ميسپردند و آن شهيد با نام مستعار محمد امين از طريق حميد طباطبايي - كه از شاگردان سابق من بود - آن را به بيروت ميفرستاد هم اطلاع چنداني از فعاليتهاي من در آن مقطع ندارد.
از طرف ديگر هدايت سياسي هيات موتلفه نيز بر عهده من بود، كه در منزل يكي از اعضاء در كوچه شترداران نزديك ميدان ري سابق جمع ميشديم و من آنها را ارشاد ميكردم.
شهيد درخشان، اسدالله لاجوردي، حاج صادق اماني، حاج حسين رحماني، آقاي عسگراولادي و .... در اين جلسات حضور داشتند.
سوال: چرا عليرغم اين همكاريها به جز حزب جمهوري اسلامي، عضو حزب ديگري نشديد؟
فارسي: من ميتوانستم ايجاد نيرو و افكار عمومي را در جهت فرهنگي و سياسي هدايت كنم. همهي احزاب در آن زمان به من احتياج داشتند ولي من نيازي براي عضويت در هيچ حزبي نميديدم. حتي حزب جمهوري اسلامي زماني كه از من دعوت كرد تا عضويت شوراي مركزي آنها را بپذيرم، باور نداشت كه من قبول كنم. ولي من براي كمك به اين حزب، اعتبار و حيثيت انقلابي و علميام را در آنجا سرمايهگذاري كردم.
البته سالهاست كه هيچ ارتباطي با هيچ يك از احزاب ندارم. حتي از حزب جمهوري اسلامي هم كنار كشيدم.
سوال: چرا؟
فارسي: چون آنچه را كه بايد انجام ميدادم، داده بودم و نيازي به حضور بيشتر من نبود.
سوال: ارتباطتان با مرحوم آيت در حزب جمهوري اسلامي چگونه بود؟
فارسي: با مرحوم آيت در شوراي مركزي حزب آشنا شدم. در مجلس خبرگان قانون اساسي هم ايشان عضو هيات رييسه بودند.
من با ايشان بر سر مساله نهضت ملي اختلاف داشتم، ولي از آنجا كه ايشان به اطلاعات وسيع من در زمينه نهضت ملي و حوادث آن واقف بودند و همچنين من را به عنوان يك اسلامشناس كه با فلسفهي سياسي آشناست، ميشناختند؛ نظرات من را ميپذيرفتند و تصديق ميكردند.
سوال: در مورد مهندس بازرگان و دولت ايشان چه نظري داشته و داريد؟
فارسي: زماني كه شهيد مطهري، مهندس بازرگان را به عنوان تشكيل دهندهي دولت موقت به امام معرفي كردند، من در ايران نبودم ولي معتقدم كه انتخاب بازرگان در آن شرايط بهترين گزينه بود. گذشت زمان نيز اين نظر را ثابت كرد، همچنانكه ديگراني كه پس از او در آن شرايط، اين سمت را بر عهده گرفتند، توان ادارهي يك اداره كوچك را هم نداشتند.
البته من در فواصل سالهاي ٤٣ تا ٤٩ اختلافاتي با مهندس بازرگان داشتم و بعد هم كه نيروهاي انقلابي نهضت آزادي را به نهضت امام انتقال دادم، به نوعي سبب انحلال نهضت آزادي شدم.
در شرايطي كه امام همه را به همكاري با دولت بازرگان فرا ميخواند و هيچ كس جرات انتقاد به بازرگان و دولتش را مگر در مجامع خصوصي نداشت، من آنها را نقد كردم. در اواخر بهمن يا در اوايل اسفند ٥٧ كه به دعوت انجمن اسلامي معلمان در امجديه، سخنرانياي با عنوان "انقلاب و ضد انقلاب" كردم به شدت به حزب توده و سازمان مجاهدين خلق حملهور شدم. چند روز بعد در سخنرانياي با عنوان "ضد انقلاب در دولت" پيشبيني كردم كه در اين انقلاب مانند انقلاب علوي، ناكثين، قاسطين، مارقين يا خوارج را شاهد خواهيم بود. چرا كه سنن تكويني حاكم بر بعثت - انقلابهاي توحيدي و تجديد آن انقلابها بر انقلاب اسلامي هم حاكم و در آن جاري است. در آخر سخنرانيام شخصي از من پرسيد: نظرتان دربارهي خوارج امروزي همان گروه فرقان است كه امام خميني را قبول ندارد و شما را به عنوان يگانه اسلامشناس راستين زنده و دكتر شريعتي را به عنوان اسلامشناس شهيد ميشناسد؟ در حضور ديگران به او گفتم: اگر لازم ميدانستم گروهي را نام ببرم، نام ميبردم و به وصف آن اكتفا نميكردم.
چيزي نگذشت كه مخاطبنام ديدند كه گروه فرقان به ترور شخصيتهاي انقلاب دست زد.
در همان سخنراني گفتم كه وزرا و معاونان نخستوزير غيرانقلابي هستند، چرا كه با روحيهي غيرانقلابي، نرم و محافظهكار آنها آشنا بودم. در آن سخنراني گفتم: بايد اين وزيران را دادگاه انقلاب مأمور تيرباران سران رژيم سلطنتي كند تا رفته رفته خوي و خصلت اسلامي و انقلابي پيدا كنند.
در سخنراني ديگري با عنوان "بين الملل اسلامي" در ورزشگاهي پايينتر از ميدان شهدا، در شرايطي كه دولت بازرگان هنوز رابطهاش را با دولت انور سادات - كه قرارداد كمپ ديويد را امضاء كرده بود - عليرغم قطع رابطهي تمامي دولتهاي اسلامي، قطع نكرده بود؛ شديدا به سنجابي، وزير امور خارجه وقت، حمله كردم و همين سبب استعفاي او شد و امام نيز به ابراهيم يزدي كه پس از سنجابي، وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت دستور داد كه رابطهي ايران با مصر قطع شود.
در سخنراني ديگري در دانشكدهي نفت آبادان نيز نسبت به اعلام موضع ضد فلسطيني سخنگوي دولت موقت، عباس اميرانتظام، كه در يكي از روزنامههاي عصر به چاپ رسيده بود، هشدار دادم. چرا كه پيشاپيش (در دهه ٤٠) از منبع موثقي در نهضت آزادي شنيده بودم كه او رابط جناح غيراسلامي و سازشگر نهضت آزادي با وزارت خارجه آمريكاست. بعدها هم اميرانتظام دستگير و محكوم شد.
پيش از من هيچكس جرات انتقاد به دولت موقت و رييسش را نداشت. كما اينكه مردم به دستور امام چنان حامي اين دولت بودند كه هر سخنراني كه عليه اين دولت سخن ميگفت را از تريبون پايين ميكشيدند؛ ولي هيچگاه اين اتفاق در سخنرانيهاي من روي نداد.
پس از من شهيد محمد منتظري، شروع به انتقاد از دولت بازرگان و سخنگويش كرد كه به همين دليل با اكثريت آرا، از شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي اخراج شد. البته من هم با اخراج او موافق بودم چون معتقد بودم كه او فارغ از چارچوبهاي سياسي حزب راحتتر ميتواند به انتقاداتش ادامه دهد.
سوال: حزب جمهوري اسلامي در مقابل انتقادات شما به دولت موقت، موضعگيري نكرد؟
فارسي: نه. چون همهي اعضا به سابقهي مبارزاتي من، روحيهي انقلابي و اسلامشناسي من واقف بودند. من پيش از همهي آنها در خط مبارزه و انقلاب و تاليف كتاب بودم. حتي پيش از ١٥ خرداد هم من در يكي از كتابهايم - تكامل مبارزه ملي - جهاد را به عنوان يك نظام دفاعي مطرح كردم و "نبوت ناب" را در كتابي با عنوان « نهضتهاي پيامبران » به چاپ رساندم. از اين رو كسي نميتوانست در شوراي مركزي حزب در مقام آموزش به من برآيد.
سوال: به اختلافاتتان با مهندس بازرگان اشاره كرديد، اين اختلافها بر سر چه مسائلي بود؟
فارسي: بازرگان، اسلامشناس قوياي نبود وانگهي تنها چيزهايي را كه موافق انجامش بود را قبول داشت و به مبارزه با طاغوت تا حد شهادت اعتقاد نداشت. به طور كلي اختلافات ما بر سر خط مشي مبارزه بود.
من به بازرگان گفتم كه راهي جز مبارزه مسلحانه با طاغوت نيست ولي اين كار با سليقهي او موافق نبود. من هر چه به او ميگفتم كه دينداري، احكام الهي و مسووليتهاي اسلامي انتخابي نيست، به گوشش نميرفت.
در بهار ٥٧ با انتشار جزوهاي به عنوان "تسلط بر قوهي مجريه" ، نهضت آزادي را كارتريست خواندم چرا كه نفوذ مسالمتآميز آمريكا را پذيرفته بود.
در سخنراني پيش از خطبههاي نماز جمعه تهران در زمان هيات دولت موقت به ملاقات بازرگان با برژنسكي در الجزاير به شدت حمله كردم و همين مقدمهي تسخير لانهي جاسوسي شد. در آن ملاقات در كنار بازرگان، ابراهيم يزدي و صادق طباطبايي و شهيد دكتر مصطفي چمران شركت داشتند و موئد آن ملاقات و مذاكره با آمريكا و كنار آمدن با آن دولت استكباري بودند.
سوال: به نظر شما منظور امام(ره) از اينكه فرمودند ”با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را آدم خوبي ميدانستم“ ريشه در همين ويژگيهاي اخلاقي بازرگان و خطمشيهايش داشت؟
فارسي: بله، البته من باز هم تاكيد ميكنم كه انتخاب بازرگان از سوي امام در آن شرايط بهترين انتخاب بود. چون بازرگان از وجههي مردمي بالايي برخوردار بود و بعضا وزراي كارآمدي هم در كابينهاش داشت. اگر چه من انتقادات بسياري به برخي از وزراء از جمله ابراهيم يزدي داشته و دارم، همچنين نسبت به حسن نزيه، سخنگويان آن هيات دولت و نه فقط به اميرانتظام و حتي به مدير دفتر نخست وزيري بازرگان كه مرد فاسد و مختلسي بود.
سوال: نظرتان را در خصوص شخص بنيصدر و دوران رياستجمهوري وي ميفرماييد.
فارسي: در مورد بنيصدر افشاگريهاي زيادي شده است. من هم در كتاب "زواياي تاريك" به اين موضوع مفصل پرداختهام. البته چون من آن زمان در مقابل او از سوي جامعهي مدرسين و حزب جمهوري اسلامي، كانديداي رياست جمهوري بودم، پرده پوشانهتر و آرامتر اظهارنظر كردهام تا مبادا تصور شود كه چون رقيب او بودهام چنين اظهارنظرهايي كردهام.
سوال: نظرتان در مورد اينكه امام (ره) فرمودند كه ”به رياست جمهوري بنيصدر راي ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم“، چيست؟
فارسي: من چنين جملهاي از امام به ياد ندارم. اتفاقا تصور من اين است كه امام، آن طور كه من به مفاسد بنيصدر پي برده بودم، پي نبرده بودند و حتي به گونهاي عمل كردند كه بنيصدر راي بياورد.
يادم ميآيد بنيصدر پس از ملاقاتي كه با امام (ره) در قم داشت، اعلام كرد كه اكنون تصميم به كانديداتوري گرفتهام! در صورتيكه او از پاريس با چنين تصميمي به ايران آمده بود.او با اين اعلام تلويحا به مردم گوشزد كرد كه امام نظري به او دارد و تكذيبي هم از طرف دفتر امام نشد. اكثر اعضاي خانواده امام به بنيصدر و صادق قطبزاده راي دادند و ديگران عمدا مردم از راي مخفي آنان با خبر ساختند.
آن زمان كه امام (ره) به من پيشنهاد كردند - و نه تكليف - كه كانديداي رياستجمهوري نشوم تا اولين رييس جمهور نظام مورد اشكال - و نه ايراد - واقع نشود، استعفا دادم. در آن زمان آقاي هاشمي با استعفاي من مخالف بود. حق آن بود كه امام (ره)، اجازه ميدادند بهشتي در مقابل بنيصدر كانديدا شود. چون بهشتي از محبوبيت مردمي بيشتري نسبت به بنيصدر برخوردار بود و مردم حتما او را به جاي بنيصدر ميپذيرفتند.
البته من نسبت به اينكه امام (ره) فرماندهي كل قوا را به بنيصدر سپردند، انتقاد داشته و دارم.
سوال: اهم مطالب كتاب "ولايت همگاني" كه آخرين اثر زير چاپ شماست، چيست؟
فارسي: من معتقدم كه بايد گام به گام به سوي حكومت اسلامي كامل، برويم و «ولايت فقيه» گام اول است. نظام سياسي و حكومت اسلامي كامل، مركب از ٦ ولايت است كه با يكديگر مرزهايي دارند ولي براي تشكيل حكومت اسلامي وجود تمامي آنها ضروري است.
من براي ارتقاء سطح سياسي فرهنگي و اجتهادي مردم، نظريهي ”ولايت همگاني” را با توجه به سطح اجتهادي سياسيام در اين كتاب عنوان كردم.
نخستين ولايت، ولايت تشريعي خداي متعال است. يعني همان ولايت خداوند. خداوند عليم و حكيم در مقام معلم و تزكيه كننده انسانها است. خداوند شارعي است كه مجموعهاي از احكام تكليفي و وضعي را تقنين ميكند.
بر اساس صدر سورهي ”علق” اولين شاگرد اين معلم (خداوند)، پيامبر بوده كه به نام خالقش ماموريت خواندن يافته است و در عين حال به تدريج متفقه در دين شده و اصحاب و پيروانش تفقه در دين و سپس ايمان به آموزهها و معرفت ديني پيدا ميكنند.
لازم به ذكر است كه تفاوت تقنين خداوند با قانونگذاري در حكومتهاي ديگر اين است كه قوانين در اين حكومتها به وسيلهي قوهي قهريه و نيروهاي نظامي، انتظامي و امنيتي به مردم تحميل ميشود، در حاليكه در جامعه اسلامي، قوانين از طريق آموزش و پرورش و يادگيري، پذيرفته و مورد ايمان واقع ميشود.
به عبارت ديگر اسلام رخدادي آگاهانه است كه پس از بهكارگيري آموزش در وجود انسانها و محيط اجتماعي انسان محقق ميشود. پيامبر اين علم را ميآموزد و در خود و جامعهاش به كار ميبندد.
اولين حكومت اسلامي فقط يك عضو داشت و آن هم پيامبر بود. خداوند با آموزش، پيامبر را مطيع خود كرد و رابطهي ولايت و اطاعت ميان آنها شكل گرفت.
پس از ايمان آوردن خديجه، حضرت علي، زينب، رقيه و امكلثوم (دختران پيامبر) و زيد بن حارثه، دامنهي اين حكومت اسلامي به ٧ نفر گسترش مييابد. اينجاست كه سورهي ”والعصر” نازل ميشود. اعضاء اين جامعه آگاهانه و ارادي و نه با زور، ايمان آوردهاند و ولايت همگاني محقق شده است. بر اساس سورهي ”والعصر” اعضاء اين جامعه ايمان آورده، با اعمال شايسته، دعوت يكديگر به حق، صبر و مقاومت در برابر مشكلات، به ولايت همگاني همت گماشتهاند. از طرف ديگر چون اعضاء اين جامعه به تفقه و تشرف علمي حضرت محمد واقفند، شايستگي حاكميت او بر خودشان را نيز پذيرفتهاند و اين همان ولايت فقيه است.اعضاء اين جامعهي كوچك همگي به مقام ولايت رسيده بودند، البته سلسله مراتب آنان با يكديگر متفاوت بود، همچنانكه حضرت علي(ع) به واسطهي عصمتش از ديگران اولي بود واين همان ولايت معصوم است.
دعوت خداوند از پيامبر براي مشورت و همه آيات انفاق در آيات ٣٨ و ٣٩ سورهي ”شورا” و سراسر قرآن نيز به ولايت همگاني اشاره دارند. امروز نيز كمك مردم به زلزله زدگان، نمونهاي از ولايت همگاني است. همچنانكه كمك مسلمانان به يكديگر در جزيرهالعرب نيز ولايت همگاني بود. اهميت مشورت در جامعهي اسلامي تا بدان جاست كه در آيه ١٥٩ سوره ”آل عمران” كه پس از جنگ احد نازل شده است، پيامبر حتي از مشورت با افرادي چون عبدالله بن ابي، كه در راس منافقين بوده نيز منع نشده است. البته تصميم گيري نهايي به پيامبر سپرده شد.
مشورت پيامبر در همين جنگ با حضرت علي و ديگر كساني كه قصد شركت در اين جنگ را داشتند و با صاحبنظران نظامي و اعتبار نظر آنان، شق ديگري از ولايت يعني ولايت صاحبنظران سياست دفاعي و خارجي است. البته ولايت صاحبنظران شاخهاي از ولايت همگاني است.
تمامي ٦ ولايت ياد شده (ولايت تشريعي خداوند، ولايت پيامبر اكرم، ولايت فقيه، ولايت معصوم، ولايت همگاني، ولايت صاحبنظران) بايد جمع شود تا حكومت اسلامي برقرار گردد.
آيات ١٥٩ ”آل عمران” و ٧٢ ”انفال” كه بر مشاركت در امر امنيت تاكيد دارند، نيز به ولايت همگاني اشاره دارد. البته بايد يادآور شوم كه هر كس نميتواند عضو جامعه اسلامي شود، بلكه بر اساس اين آيات تنها ايمان آورندگان و صاحبان اعمال صالحه و آنانكه در راه خدا مجاهده ميكنند، اعضاي جامعه اسلامي محسوب ميشوند و بر اساس اين آيات حق مداخله در زندگي ديگران را دارند.
در آيهي ٧١ سورهي ”توبه” نيز آمده است كه زنان و مردان مومن به طور تساوي نسبت به يكديگر ولايت دارند. بر اساس اين آيه كساني كه امر به معروف و نهي از منكر ميكنند، نماز به پا ميدارند، زكات ميپردازند و پيرو دستورات خداوند و رسولش هستند، شايستهي ولايت و حق دخالت در امور ديگراناند.
در آيات ٥٥ و ٥٦ سورهي ”مائده” نيز اين حق را براي كساني قائل شده كه در حال ركوع، زكات ميپردازند يعني حضرت علي كه پس از پيامبر افقه فقها بود.
يادآور ميشوم كه تفقه في الدين، كار مستمر و پايانناپذيري است و امروز هم ميتواند و بايد ادامه يابد. يعني دين به گونهاي تدريس شود كه هر كس متفقه في الدين شود و اجتهاد سياسي بيابد. اين كار بايد در دبيرستانها، دانشگاهها و حتي در مراكز آموزش ضمن خدمت فراهم شود تا همگان همطراز شوند. البته افقه فقها بايد در راس حاكميت قرار گيرد و انتخاب آن بر عهدهي خبرگان رهبري است.
آيات متعددي در قرآن اشاره به امر ولايت همگاني دارند كه در برخي از آنها نه پيامبر، نه ولي امر، نه فقيه و نه معصوم بلكه مخاطب امت اسلام است.
اشارهي خداوند به قدرت ملي در آيات ششم سورهي ”انفال” و ١٩٥ ”بقره” نيز به ولايت همگاني اشاره دارد. آيات ٨ و ٢٦٧ سورهي ”بقره” نيز در ادامهي همين مطالب آمده است كه براي كليهي امت مسلمان لازمالاجرا است. به عبارت ديگر در تهيه و تدارك قدرت ملي، در بهكارگيري اين قدرت در دفاع و تحقق امنيت ملي، تمامي طبقات جامعه، مرد و زن بايد مشاركت داشته باشند. مجموعهي اين مشاركت همان ولايت همگاني است. بنابراين خيال باطلي است كه ولايت همگاني را صرفا مشاركت در انتخابات بدانيم انتخابات جزء و نمونهي كوچكي از ولايت همگاني است.