به نقل از نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره -592
چه كسانى بر ما حكومت مىكنند (3)
محسن دعاگو عضو چند وظیفه ای سازمان ترور و عضو مافیاهای حاکم :
محسن دعاگو فيضآبادى متولد 1331 - روستاى شادمهر تربيت حيدريه - با نامهاى مستعار اخلاقى - خالصى - سيد آبادى - فيض آبادى - محمد جواد سلامتى
آقاى دعاگو امام جمعه شميرانات يكى از عوامل اصلى سركوب و خفقان در ايران و عضو شوراى سياستگزارى ائمه جمعه از اعضاى سابق دادسراى دادگاه انقلاب و دادگاه مطبوعات و عضو برجسته شوراى سياست گذارى صدا و سيما و مسئول ايجاد گزينش براى انتخاب افراد برتر و متعهد در ايران. در ذيل به بررسى گوشه هايى از زندگى اين روحانى مستبد و سركوبگر مىپردازيم.
1 - وضعيت زندگى، دوران كودكى و خانوادگى و مالى
او در روستاى شادمهر بخش فيض آباد تربت حيدريه بدنيا آمد .پدرش داراى شغل آزاد بود. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين محسن دعاگو ص21). او كودكى خود را در روستاى شادمهر از توابع تربت حيدريه گذراند. البته چون در آن روستا از شيوههاى فوق مدرن براى تحصيل كودكان استفاده مىكردند ايشان در 7 سالگى سال دوم ابتدايى را هم طى كرده بود. و مىگويد: سال اول و دوم ابتدايى را در روستاى شادمهر از توابع تربت حيدريه گذراندم. قرائت قرآن را نزد پدرم فرا گرفتم. زمانى كه 7 ساله بودم خانوادهام به شهر تربت حيدريه كوچ كردند.(همان، ص21). در مورد شغل پدرش مىگويد: پدرم مدتى آسياب برقى داشت، مدتى پشم و نخ فروشى مىكرد و... زمانى قنادى داشت. زمانى تجارت مىكرد.(همان، ص22).
دعاگو بعد از دوران مدرسه، شروع به خواندن درس طلبگى نمود و در سال 1350 وارد مدرسه نواب شد . او در مورد وضعيت مالى خود مىگويد : مدرسه نواب حقوق مختصرى حدود ماهى 80 تومان به طلبهها مىدادند كه به دليل امضا نكردن دفتر اوقاف به وسيله طلبهها آن حقوق را قطع كرده بودند و به ما نمىدادند . من جمعاً در حوزه علميه مشهد حدود 50 تومان شهريه مىگرفتم، 10 تومان از شهريههاى عمومى بود و 40 تومان هم از مدرسه آية الله ميلانى كه در برنامههاى درسى آن شركت مىكردم،دريافت مىنمودند (همان، ص28).
وى اضافه مىكند: مدتى كه در مدرسه عباسقلى تحصيل مىكردم، وضعيت بسيار بدى داشتم. اتاق مدرسه كاملاً نمور بود وقتى چراغ روشن مىشد گاز اين چراغ خيلى اذيت مىكرد. (همان، ص25)
دعاگو در سال 1350 تصميم به ازدواج مىگيرد . مىنویسد: قرار بود مبلغ 1000 تومان به خانواده همسرم بدهم تا با اين پول وسايل مختصرى تهيه نمايند كه متاسفانه تهيه اين مبلغ برايم مقدور نبود.(همان، ص30)
در اين مقال نمىگنجد كه اوضاع و احوال شخصيتى ، مالى و تحصيلى روحانیانی از این دست را باز كنيم و بگوييم كه در آن زمان ، به هر روحانی نمائی اعتماد نمی کردند و به او ، همسر نمی دادند. جای شگفتی ندارد که حاکمان امروز کسانی هستند که در جامعه پیش از انقلاب ، از اعتماد مردم برخوردار نبودند . به قول دكتر شريعتى ( به نقل از مطهرى ) شما گفتهايد روحانيون اگر صداى خوبى داشته باشند روضه خوان مىشوند، اگر نداشته باشند و استعداد مختصرى داشته باشند مسئلهگو مىشوند و اگر اين دو را نداشته باشند امام جماعت مىشوند.(خاطرات آيةالله خزعلى، ص136) به همين دليل، هميشه كارهاى پايين را در اختيار آنها قرار مىدادند. در ضمن محل كسب درآمدشان بيشتر نماز و روزههاى استجارى و خواندن نماز ميت و خطبه عقد و صدقه و خمس و وقفيات و ... بود. به خاطر طرز تفكر آنها كسى به آنها كار درخورى براى انجام نمىداد. در مقالهاى اين را به طور كامل بررسى كردهايم كه در آينده خواهد آمد. به هر حال در همان سالها حقوق آقاى ميثمى از بچههاى سازمان مجاهدين حدود 3000 تومان در ماه بود اين را براى اينكه وضع فلاكت بار روحانيون در آن زمان و عقده حقارتى كه آنها را واداشت بعد از انقلاب اينقدر نسبت به پول و مقام و زن هول داشته باشند و يك شبه خواهان همه چيز باشند، آورديم. البته همين آقا و روحانيون مانند او وقتى مسئوليت گزينش مردم جهت سپردن امور به آنها مىرسد از روى عقده حقارت خود سعى مىكنند به هيچ متخصصى اجازه كار ندهند و به دنبال افرادى "متعهد!" مانند خودشان بگردند و ايران را به اين فلاكت بیاندازند .
ايشان درمورد محل زندگى خود مىنویسد: (براى زندگى در سال 51) دو اتاق اجاره كرديم. اتاق قديمى وضع بدى داشت. پشت بام اين اتاق از كاه و گل بود وقتى باران مىآمد از سقف آن آب جارى مىشد، ظرف هايى در زير محل ريزش آب مىگذاشتيم... از نظر مالى خيلى تحت فشار بوديم، بسيارى از مواقع با مقدارى آرد، شكر و روغن غذايى درست مىكرديم به اسم اشكنه و بعد نان را خرد مىكرديم و داخل آن مىريختيم و مىخورديم.(همان، ص30)
2 - مبارزات حضرت آقاى دعاگو
ايشان هم مانند ديگر روحانيونى كه مانند بختك بر روى آزادى مردم ايران افتادهاند به خاطر يك شعر دو ماه زندان بود و بعد به خاطر يكى دو سخنرانى در روستاهاى دور افتاده از اسم مستعار استفاده كرد و به خاطر ارتباط با كارى نكرده در مورد اعزام نيرو به فلسطين و لبنان سه سال زندانى شده است .
او در باب خاطرات مبارزاتى خود مىنویسد : در مدرسه نواب با چند نفر از طلبهها جريان مبارزاتى تشكيل داديم (سال 52-51) و تلاش زيادى كرديم كه بقيه طلبهها را هم وارد كوران مبارزه كنيم. در اين گير و دار بود كه دفتر مدرسه آتش گرفت (دفتر منظور دفتر ثبت نام بود . همان ص46).
اين شروع كار مبارزاتى فردى بود كه وجودش منجر به كشته شدن و اعدام جوانان نازنينى در اين کشور شده است. در همان سال كه آنها چند نفرى به عنوان يك عمليات انقلابى دفتر ثبت نام يك ملاخانه را آتش زدند ، جوانان کشور به خاطر مبارزه مسلحانه با رژيم شاه اعدام شده يا به زندانهای طولانى مدت افتاده بودند.
او مبارزات خود را دسته بندى كرده و مىنویسد: در دوران سفرهاى تبليغى خارج از استان من به هر نقطهاى كه مىرفتم آن جا را تبديل به پايگاه تبليغاتى و مبارزاتى مىكردم. روستاى محمدآباد آستانه اولين روستايى بود كه به طور رسمى سفرهاى تبليغاتىام را شروع كردم (سال52)... بعد روستاى قنآباد...من دوسال در ماههاى محرم و صفر در روستاى عبدل آباد از توابع شهر فيضآباد سخنرانى كردم. (همان، ص61). در جايى ديگر در مورد يكى از شاهكارهاي مبارزاتى و انقلابىاش چنين مي نویسد:... در آن منبر، سخنرانى تند و انقلابى اى در باره فلسفه قيام امام حسين (ع) كردم.. در پايان سخنرانىام، گفتم كل يوم عاشورا و كل ارض ً كربلا و كل شهر محرم. براى تمام كسانى كه آنجا حضور داشتند سخنرانى انقلابى و غير منتظرهاى بود (همان، ص68، بين سالهاى 52-51).
آقاى حجت الاسلام باز هم فكر كرده دارد در نماز جمعه تهران و عليه دانشجويان شعار مىدهد. آقا سال 1352 است ميدانى يعنى چه سالى بود و قبل از اين سال چه كسانى و در چه جاهايى و به خاطر چه نوع مبارزاتى به شهادت رسيده بودند كه تو فكر مىكنى كارى انقلابى انجام دادهاى ؟ افسوس شما حتى دسترسى به مطبوعات و راديو تلويزيون برايتان حرام بود وگرنه مىدانستى كه در آن سال و سالهاى قبل چه جوانان رشيدى خود را فداى آزادىاى كردند و بعد از انقلاب ، شما و امثال شما - كه يك شعار دادن همه وجود انقلابيتان بود - با آنها چه كرديد.
حضرت دعا گو در معرفی همرزمان مبارزش مىنویسد: از مبارزان آن زمان آقاى عباسقلى عليزاده (دادستان)و آقاى صادقى كاشمرى (رييس دفتر واعظ طبسى) از دوستان من بودند. (همان،ص49).
از قديم مىگفتند
كبوتر با كبوتر، باز با باز
كنند با يكدگر پرواز آغاز
يا مىگويند هر كس را مىخواهى بشناسى ببين دوستانش چه كسانى هستند. اول آقاى عباسقلى عليزاده دژخيم دادگاههاى انقلاب مشهد و تهران و دادستان استان تهران. مردى بسيار بد طينت و بدسابقه همين را بگوييم كه بر اساس اسناد خود وزارت اطلاعات.او سوابقى در حد مصادره اموال - شركت در آدم ربايى - شركت در مناقصههاى بدون مزايده و فحشاء كه هم در مشهد و هم در تربت حيدريه سند كارهاى وى موجود است و آقاى ذاكرى نيز سندى از او را افشاء كرده است. البته گويا در ايران براى پستهاى مربوط به حق وعدالت در قوه قضاييه مىگردند و بدطينتترين و پستترين و فاسدترين آدمها را پيدا مىكنند و به كار مىگمارند براى نمونه نام چند تن از اين افراد فاسد و جانى آورده مىشود:
1 - حجت الاسلام على رازينى - دادستان ويژه روحانيت - نيروهاى مسلح - اطلاعات - از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب.2 - حجت الاسلام رهبر رئيس قبلى دادگاههاى انقلاب از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب 3 - حجت اسلام مبشرى - رئيس دادگاههاى انقلاب از عاملان قتلهاى سياسى و سركوب مخالفان از ابتداى انقلاب 4 - حجت الاسلاممحسنى اژهاى - دادگاه ويژه روحانيت - دادگاه انقلاب - وزارت اطلاعات - دادگاه ويژه كاركنان و از سركوبگران شهير و عامل فتوى ترور سياسيون و نويسندگان. 5 - آيت الله رى شهرى - وزير اسبق اطلاعات - دادگاه ويژه روحانيت - دادگاه نظامى و از عاملان ترورهاى خارج و داخل كشور 6 - حجت الاسلام على فلاحيان - وزير اطلاعات - دادگاه ويژه روحانيت مسئول ترورهاى سياسى چندين سال اخير در داخل و خارج از كشور - از عوامل اصلى اعدامهاى سياسى در ايران. 7 - حجت الاسلامروح الله حسينيان - دادگاه انقلاب - جانشين دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات - دادستان حوزه تهران دادگاه ويژه روحانيت - عضو هيات منصفه دادگاه مطبوعات - داديار زندان اوين از عوامل اصلى قتلهاى زنجيرهاى و عضو گروه فتواى قتلها به قول خودش (ما خودمان قاتل بودهايم) و يار نزديك سعيد امامى - از عوامل اصلى خودكشىهاى سياسيون در زندانها. 8 - حجتالاسلام نمازى رئيس سازمان نيروهاى مسلح - دادگاه انقلاب - عامل اصلى شكنجه قاتلان قتلهاى سياسى. 10 - حجت الاسلام عباسقلى عليزاده - دادستان كل كشور - دادگاه انقلاب از افراد معروف در قتل، جنايت و سركوب (كسى كه حتى دوربين در دستشوييهاى مقامات مىگذارد). 11 - حجت الاسلام رئيسى - سازمان بازرسى كل كشور از اعضاى دادگاههاى انقلاب و از عوامل اعدام هاى سياسى. قابل توجه اينكه كليه اين افراد از اعضاى مدرسه تروريست پرور حقانى هستند كه اساتيد آنها عبارت بودند از آيت الله قدوسى - آيت الله مصباح - آيت الله جنتى - آيت الله خزعلى - محمدى گيلانى - جوادى آملى - آيت الله مومن و...
ايشان در شرح مبارزات انقلابى خود، می نویسد چگونه جان و مال خود را در راه هدف گذاشته است : در اواخر سال 1353 پس از بازگشت از سفرهاى تبليغاتى، پول نسبتاً خوبى از سخنرانىهايم جمع كرده بودم. مثلاً براى 10 شب سخنرانى در يزد 20 هزار تومان به من پول دادند. در مجموع با پولى كه بدست آوردم احتمال دادم كه مىتوانم خانهاى بخرم. ( همان، ص121).
بايد از اين آقا پرسيد اولاً اين چه مبارزه انقلابىاى بود كه اينقدر پول گيرت آمد آن هم براى ده شب. در حالى كه مبارزان ديگر در همين سالها تحت شكنجه و اعدام بودند و همه چيز خود را از دست داده بودند. مگر همين شما دو سال قبل از آن ماهى 80 تومان دريافت نمىكردى؟ چه شد كه يكباره اينقدر وضعت خوب شد كه به ازاى ده شب، حقوق 333 ماه را يكجا گرفتى؟ آيا اين پول از آن پولهاى مشكوكى نبود كه براى انقلاب خرج شده بود؟ البته تاريخ اين درآمد از روضه خوانى شما با آن يك ميليارد تومان اهدايى مشكوك جور در مىآيد! واقعاً انسان به تعجب مىافتد كه چگونه؟
ايشان بعد از اين مبارزات ، به ناگاه دستگير مىشود . آنهم در رابطه با كار نكرده و به زندان مىافتد و تحت فشار قرار مىگيرد به خاطر دروغى كه گفته بود. البته ايشان به خاطر اعترافات آقاى جواد خجسته - برادر خانم آقاى خامنهاى - كه لو رفته بود، دستگير مىشود. (همان،ص121)
او مىنویسد: بر اثر شكنجهها بيضه راستم سرطانى شد. چون يكى از عوامل سرطان، تحريك غير عادى يك عضو است. سرطان به ريه سمت راست من سرايت كرد و در ريه من هفده غده سرطانى بسيار بسيار بد خيم شكل گرفت! (همان، ص138).
البته در شكنجهها ، معمولاً ، زندانيان از جانب پا، دست ،گردن يا كليه دچار آسيب ديدگى مىشدند . ايشان چگونه از جانب بيضه دچار آسيب شد خدا عالم است!
ايشان در خاطرات خود مىنویسد: در زندان شاه كسى بود كه به شاه فحش داده بود و زندانى شده بود. در آن زمان خيلى اختناق بود، هيچ كس جرات نداشت حرفى به زبان بياورد. در حال حاضر در كشور ما داخل اتوبوس، كسى هر كجا هر چيزى كه دلش خواست مىگويد، مردم انتقاد مىكنند و تظاهرات راه مىاندازند. (همان، ص150)
اين هم يكى ديگر از چشم بندىهاى اين آقا. در همين ايران فعلى هر كس كوچكترين بى احترامى به شوراى نگهبان يا مجلس خبرگان رهبرى كند به زندان محكوم مىشود و كسانى كه در تظاهرات به حق 4 سال پيش دانشجويان دستگير شدند هنوز در زندان هستند. آقا راجع به كدام جمهورى اسلامى صحبت مىكنى؟
آقاى دعاگو در زندان خود به جز تحريم نيروهاى انقلابى و غذا نخوردن با آنها و كنايه زدن به منتظرى جهت دوش آب و حجت الاسلام لاهوتى پيغامهاى انقلابى هم بيرون مىداد . او مىنویسد: در زندان به زن دايى مادرم گفتم : طريق ذبح مرغهاى ماشينى كه دولت وارد مىكند اسلامى نيست به دايى بگو از اين مرغها نخرد و به مردم ندهد (همان، ص181).
بله واقعاً دغدغه آقا در زندان همين بوده است اين رمز نيست آقا خاطرش نگران بود كه نكند دايى خانم مرغ روز به مردم بفروشد.
3 - شروع انقلاب و كارهاى اجرايى
كماكان در ابتداى پيروزى انقلاب، آقاى دعاگو كارهاى نبود و هنوز روضه خوان بود . او مىنویسد: پس از پيروزى انقلاب ، همراه خانم و بچهها به يزد رفتيم. مرحوم آقاى صدوقى بسيار اصرار كرد كه چند روزى نزدش مهمان باشيم و من در مسجد حظيره به منبر بروم... 5 يا 6 شب در اين مسجد سخنرانى كردم . سپس آقاى صدوقى پول منبر را به من داد و ما راهى تهران شديم. (همان، ص116).
بعد از آن، چرخ روزگار چرخيد و آقا وارد عمليات برضد آزادى شد و كرد آنچه را كه نبايد مىكرد. ايشان و افرادى مثل ايشان به مسئوليت كميتهها انتخاب شدند و آن فجايع كميتهها را به وجود آوردند (مثل فاجعه مرد هزار چهره كميته) . او مىنویسد: كميته شهرستان شميرانات داراى پايگاههاى مختلفى بود كه در رأس هر پايگاه يك روحانى به عنوان مسئول قرار داشت. در پايگاه يكم (جماران)، امام جمارانى - پايگاه دوم شهيد شاه آبادى - پايگاه سوم مهدى كروبى و مسئوليت پايگاه ششم را بنده بر عهده داشتم. حاج آقا شيخ مصطفى ملكى نيز مسئوليت كل فرماندهى شهرستان شميرانات را بر عهده داشت. پايگاه ششم در منطقه لشكرك واقع شده بود.... آن زمان ناطق نورى وزير كشور بود و فلاحيان معاون او بود...(همان، ص258)
بعد از مسئوليت كميته و کودتای خرداد سال 60 ، آقا وارد دور دوم مسئولیت اجرائی خود كه همانا « انجام وظیفه» در دادگاههاى انقلاب بود، شد تا هر چه در توان دارد براى جبران عقده حقارت خود در سركوب جوانان و مبارزان انجام دهد . او مىنویسد: بعد از جريان شهادت آقاى دكتر بهشتى و حوادثى كه به دنبال آن پيش آمد، من خيلى ناراحت بودم و در آن زمان به آقاى لاجوردى كه عضو شوراى مركزى حزب جمهورى و همچنين دادستان كل انقلاب بود ، گفتم كه آمادگى دارم تا براى خدا، در دادگاههاى انقلاب با شما همكارى كنم و در اداره كار و رسيدگى به پروندهها كمك و ياورتان باشم. (همان، ص260) ) و آقاى لاجوردى مسئوليت شعبه 12 دادسراى انقلاب اسلامى تهران را به من دادند . پس از آن من با نام مستعار محمد جواد سلامتى رييس اين شعبه شدم و كار رسيدگى به پرونده ها را شروع كردم . در شعبه ، 12 سه نفر زير نظر من كار مىكردند. در آن زمان سه محافظ و راننده داشتم. محافظان و راننده من آقايان كاظم مهدىزاده - زمرديان (خواهرزاده رفيقدوست) و اشرف بودند كه اعضاى تيم بازداشت كننده را تشكيل مىدادند و در ضمن كارهاى مقدماتى و زمينه سازى براى بازجويى را بر عهده داشتند. اين شعبه همزمان با ورود من تأسيس شد. ما كار شناسايى را انجام مىداديم. پس از آن، من حكم بازداشت را صادر مىكردم و اعضاى تيم نيمه شب كار عمليات و دستگيرى را انجام مىدادند. حدود 170 نفر از شاخه كارگرى سازمان مجاهدين (تقريباً تمام آنها) را دستگير كرديم .(همان، ص261).
نكات جالبى كه آقا مطرح مىكنند و عدالت آن روز و امروز جمهورى اسلامى ايران را روشن مىكنند اين است كه آقا سه محافظ و راننده داشته كه هر سه در عين محافظت و رانندگى اعضاى تيم بازداشت بودند و همچنين كارهاى پرونده سازى و بازجويى را انجام ميدادند. اينها از جمله افرادى بودند كه دست به جنايات سال 60 و بعد از آن زدند و همانگونه كه در آن زمان آقا بدون هيچ تحصيلى قاضى پروندهها شده بود (مانند 20 نفر گروه الف كه آيت الله مصباح براى قضاوت به دادگاهها فرستاد). محافظان و راننده وى نيز بازجو و بازپرس شدند. بيخود نيست كه الان قاضى حسينيان - اژهاى - مرتضوى - حداد و ... قاضيان اين کشور بودند و هستند و امثال شريعتمدارى و زوارهاى و حسن شايانفر بازجويان کشور بودند و هستند.
ايشان بعد از انقلابى به خاطر كم بود نيروهاى متعهد به آموزش و پرورش رفت و مسئوليت گزينش افراد را بر عهده گرفت . او مىنویسد: من معتقد بودم كه گزينش ضرورتى عقلانى و حكومتى است و به اصلاح و تقويت نياز دارد و باز كردن مرزهاى انديشه نسل انقلاب بر نيروهاى ناشناخته مصلحت نيست. (همان، ص274).
و اينقدر دراين مورد سختگيرى كردند و مردم را در فشار قرار دادند كه خود خمينى هم به فغان آمد! او با واكنش خمينى روبرو شد . مىنویسد: حضرت امام به دليل گزارش هايى كه در باره سختگيرىهاى گزينش به ايشان رسيده بود به شدت عصبانى شدند و گزينش تمام وزارتخانهها را منحل كرد (در تاريخ 1361/10/15). افراد مختلفى نزد امام رفته و گفته بودند كه گزينش از ما سئوال كرده كفن چند تكه دارد؟ جد دهم پدرى حضرت رسول چه كسى بود؟ از بين 124 هزار پيغمبر در باره پيغمبرانى از ما سئوال كردند كه هيچ كس حتى اسم آنها را نمىداند.(همان، ص276).
با وجودى كه خمينى گزينش را منحل كرد ولى چون آقا كار ديگرى به جز بازجويى - رد صلاحيت ديگران و سركوب بلد نبود ، باز اصرار دارد كه گزينش اصل است و مىنویسد: در بين تمام گزينشهاى كشور مهمترين آنها زير نظر من فعاليت مىكرد ازآنجا كه مسئله انحلال گزينش خيلى برايم مهم بود از احمد آقا وقت گرفتم تا خدمت حضرت امام برسم و گزارشى درباره گزينش تقديم ايشان كنم... وقتى من گزارشى از گزينش خدمت امام مىدادم اخمهاى ايشان در هم بود برداشت من اين بود كه اصلاً از مطرح شدن اين موضوع خوششان نمىآيد.(همان، صص 277-78).
ايرانيان به خوبى ميدانند كه تعطیل دانشگاهها مقدمه کودتا بود . جريان استبداد براى بستن آزادىها ، كليه دانشگاهها و مراكز آموزشى را تعطيل كرد و بعد شروع به گزينش دانشجويان نمود. براى گزینش، سئوالات جالبى مىكردند . مثلاً آيا در نماز جمعه شركت مىكنيد؟ اگر ميگفتى آرى، مىگفت : بگو چگونه است و اگر مىگفتى نه رد مىشدى. یا سئوال مىكردند روز قدس ناهارتان چه بود؟ اگر مىگفتيد مثلاً خورشت بود، بازجو مىخنديد و مىگفت : آقا روز قدس ماه رمضان مبارك است و شما كه از همه جا بى خبر بوديد رد مىشديد. و یا كدام فرد از خانواده ، فاميل و يا دوستان شما در زندان بودهاند؟ نماز وحشت چيست و چگونه خوانده مىشود؟ نماز ميت چيست و چگونه خوانده مىشود؟ شكيات نماز را بگوييد؟ نام مادر حضرت مهدى چه بود؟ كفن چند تكه است؟ چه چيزى را بايد در گوش مرده خواند؟ نظرتان راجع به دكتر شريعتى چيست؟ و... از اين گونه سئوالات . هركس در جواب دادن قبول مىشد، انتخاب مىشد.
بعد از آن، آقا جهت انجام امور انقلابى به صدا و سيما رفت تا در كنار افرادى مانند جنتى - شريعتمدارى - زورق - آقا محمدى - حداد عادل و حسن روحانى و.. صدا و سيماى ايران را بسازند آنهم چه ساختنى كه بوى گندش همه را حتى خود آقايان را نيز آزرده است و اين دست پخت امثال آقايان بالا بود. در زمان آقاى محمد هاشمى درگيرىهايى بوجود آمد . دعاگو مىنویسد: بر اثر اختلافاتى كه بين اعضاى شوراى سرپرستى حسن روحانى - على جنتى - طارمى - شهيدى - محمد هاشمى رفسنجانى و حجت الاسلام محسن دعاگو وجود داشت شوراى سرپرستى تصميم به عزل محمد هاشمى و جانشينى حسن روحانى گرفت . وقتى ابلاغها صادر شد و خبر به امام رسيد ايشان دستور بركنارى تمام اعضاى شوراى سرپرستى ، به غير از محمد هاشمى، را به رؤساى سه قوه صادر كردند. استنباط من اين است كه امام با توجه به حساسيت صدا و سيما اين درگيرىها را گروهى مىدانستند و رفتار و مشى محمد هاشمى را بهتر از بقيه تشخيص دادند...(ولى بعد مير حسین موسوى از امام تقاضا كرد تا اجازه دهد اعضاى شوراى سرپرستى اخراج نشوند به كار برگردند و استعفا دهند. ( همان، ص281).
شوراى بعدى عبارت بودند از محسن دعاگو نماينده اول قوه مقننه و آقاى زورق (محمد حسن على محمدى - نماينده و مسئول صدا و سيما در لندن كه حاضر نيست كارش را تحويل دهد و صدا و سيما را دچار مشكل كرده است) على البدل - اكبر هاشمى رفسنجانى نماينده اول مجريه و آقاى زوارهاى على البدل - آقاى سيد محمود هاشمى نماينده اول قضاييه و ابوالقاسم قاسم زاده (داماد آقاى موسوى اردبيلى) على البدل.(همان، ص282)
دعاگو می نویسد: وقتى ما وارد شوراى سرپرستى صدا و سيما شديم تصميم گرفتيم كه كمكم مسئوليتهاى كليدى را به دست افراد متدين و حزب اللهى بسپاريم و عذر كسانى را كه حاضر نبودند در خدمت نظام جمهورى اسلامى باشند و كار كنند، خواستيم (همان، ص292). وى شروع حذف نيروهاى متخصص و آوردن نيروهاى متعهد و ايجاد تخريب در صدا و سيما. و فاجعه ايجاد شده را اشتباه مىخواند و مىنویسد:البته اشتباهاتى هم در اين بين صورت گرفت و تعدادى از نيروهاى هنرمند و متخصص و تعهددار را از صدا و سيما اخراج كردند و تعدادى از نيروىهاى بىتخصص و تعهد را در جمع كارمندان سازمان باقى گذاشتند . به عنوان مثال، از بين تمام خانمهاى كارمند صدا وسيما، خانم فاطمه واعظى - معروف به پريسا - زنى بود كه نماز مىخواند و روزه مىگرفت و شراب نمىخورد، نمىرقصيد و با علم بود او موسيقى دان و آواز خوان است در ضمن از مسائل عرفانى و هنرى آگاهى دارد. در بين آقايان آقاى محمدرضا شجريان قارى قرآن و موسيقىدان و آوازخوانى بود كه اهل مشروب نبود اهل اقامه نماز بود و روزه ميگرفت و به ديندارى معروف بود ولى بعد از انقلاب اين دو را از سازمان اخراج مىكنند. (همان، ص293). سختى كار به جايى رسيده بود كه وقتى يك زن در مورد الگوى يك زن، نام اوشين (نام هنرپيشه زنى در يك سريال ژاپنی به همين نام) را برده بود ، خمینی گفت : اگر اين خانم با قصد اهانت و انكار چنين سخنى را در مصاحبه گفته باشد حكم او ارتداد است. (همان، ص300).
دعاگو ادامه مىدهد: شوراى سرپرستى به علت اختلافات منحل مىشود و پس از انحلال شوراى سرپرستى صدا و سيما، بر اساس تغييرات انجام شده در اساس نامه به جاى مدير عامل كه از جانب شوراى سرپرستى منصوب مىشد، رييس سازمان به وسيله مقام معظم رهبرى تعيين گرديد و طبق نظر معظم له شوراى سياستگذارى صدا و سيما تشكيل شد. (شروع فاجعه دوم در صدا و سيما) ...مقام رهبرى علاوه بر تشكيل و اداره شوراى سرپرستى، دو مسئوليت ديگر را بر عهده من گذاشتند. مسئوليت نظارت و ارزشيابى برنامههاى صدا و سيما و رسيدگى به شكايات مردم كه مسئوليت جنبى مرا تشكيل مىداد....در شوراى اصلى علاوه بر من هشت نفر عضويت داشتند كه عبارت بودند از آقايان محمد هاشمى - آيت الله جنتى - ايرج شگرف نخعى - جواد لاريجانى - ميرسليم - مهدى كلهر - محمد جواد حجتى كرمانى - محمد هاشم رهبرى (همان،صص 306-7)
در مورد شوراى دوم مىنویسد: شوراى سياستگذارى اول از تاريخ 68/6/21 تا تاريخ 71/3/11 ، حدود چهار سال، به كار خود ادامه داد. پس از آن شورى سياستگذارى جديدى با تركيب ديگرى تشكيل شد كه مسئوليتها هم تفاوت پيدا كرد (همان، ص307) - افراد شوراى عالى سياستگزارى دوم صدا و سيما عبارت بودند محمد هاشمى رفسنجانى - محمدى عراقى - محمد جواد لاريجانى - محمد حسن زورق (على محمدى) - مسيح مهاجرى - عطاء الله مهاجرانى - مجيد انصارى - غلامعلى حداد عادل - حسين شريعتمدارى (كه در سپاه خدمت مىكرد)- احمد پورنجاتى - مهدى ارگانى - محمد هاشم رهبرى - محمدعلى زم - ايرج شگرف نخعى - سيد محمد صدر - محمد عبداللهى - مهدى فريدزاده - مهدى كلهر - على لاريجانى - محسن دعاگو (همان، ص311)... در دفتر نظارت و ارزشيابى كسانى كه با آقاى دعاگو همكارى مىكردند عبارت بودند از: آقاى جواهرى پور - حميد ملك سير - كلهر - ايرج شگرف نخعى - سيد محمد باقر موسوى - آيت اللهى - حسين شريعتمدارى - و...(همان، ص 309)
و از اينجا بود كه چهره صدا و سيما عوض شد و افرادى به سر كار آمدند كه تخصصشان دروغ و فريب بود و دستاورد بزرگ آنها ساخت و تدوين برنامههاى هويت - چراغ - گزارش حمله به خوابگاه دانشگاه - عدم پخش تحصن نمايندگان در مجلس - شوى انتخاباتى مجلس هفتم و...بود. ايشان در مورد موسيقى مىگويد: آقاى هاشمى و خامنهاى تعريف مىكنند كه روزى به منزل امام مىروند و مىبينند كه تلويزيون روشن است و موسيقى از آن پخش مىشود. آنها از امام مىپرسند : «آيا شما به موسيقى گوش مىدهيد؟» ايشان مىفرمايند بله. آقايان مىگويند زمان شاه موسيقى بود آلان هم هست ولى چطور است كه در آن موقع موسيقى حرام بود و الان حرام نيست؟ امام مىفرمايند: در حال حاضر اگر حكومت شاهنشاهى بود همين موسيقى كه الان مىشنويد حرام بود، چون آن موسيقى براى تقويت نظام طاغوت عمل مىكرد ولى اين موسيقى كه از سيماى جمهورى اسلامى پخش مىشود به منظور تقويت نظام است. بحث اين نيست كه موسيقى در اصل حرام يا حلال است. البته موسيقى جزء مباحات است. ( همان، ص291)
دعاگو نظر خود را در مورد موسيقى چنين عنوان مىكند: اگر موسيقى براى نظام باطل باشد حرام و اگر سبب تقويت نظام شود حلال است. اگر همراه موسيقى شعر خوبى باشد و مضمون خوبى را به ذهن منتقل كند، قهراً حلال است، مستحب و داراى ثواب است، ولى اگر شعر مبتذلى همراه آن موسيقى پخش كنند كه مفهوم باطل به ذهن شنونده منتقل نمايد... حرام است. ( همان، ص292).
آقاى دعاگو همزمان با خرابكارى در كشور و گزينش افراد متعهد! به جاى افراد متخصص در هر جريانى كه به او مربوط نمىشد دخالت مىكرد و حرفهايى خنده دار مىزد همانگونه كه حالا هم مىزند. البته مقصر نيست كسى كه در جريان انقلاب نباشد و نداند چگونه انقلاب شده است و فقط به پست و جاه رسيده باشد از اين حرفها زياد مىزند . مانند ديگر هم لباسىهايش او در مورد بازرگان و بنى صدر مىنویسد : پس از پيروزى انقلاب ، كودتاهايى در ايران كشف شد. در كودتاى نوژه آقاى قطب زاده و شريعتمدارى نقش داشتند. در طى آن قرار بود رهبرى سياسى - مذهبى به دست آيت الله شريعتمدارى باشد و تشكيلات ادارى كشور را به مجاهدين خلق ايران و امثال بنی صدر و سلطنت طلبان بسپارند و آمريكا هم بلافاصله از آنان حمايت كند. ( همان، ص 225)
وى در جايى ديگر مىنویسد: آمريكا براى تخريب و براندازى حكومت اسلامى ايران و هم چنين قبضه كردن قدرت در ايران و خارج كردن آن از دست امام خمينى، افرادى را در پاريس به ايشان نزديك كرد و سپس به ايران فرستاد. وقتى قطب زاده مسئوليت صدا و سيما را به دست گرفت با سخنرانىهاى حساب شده تلاش كرد فضاى باز سياسى را به وجود آورد تا بنى صدر در صحنه بحث آزاد بدرخشد. اصلاً بنى صدر در سخنرانى هايش و تأليف كتابى كه در زمينه اقتصاد بود او در سخنرانى هايش در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى چه قبل از انتخابات رياست جمهورى و بعد از آن از طريق راديو تلويزيون پخش مىشد و در ديگر جلسات سخنرانىاش آيات قرآن و متن روايات را قرائت نمىكرد، چون مىترسيد آيات و روايات را غلط بخواند و آبرو و حيثيتش برود.(همان، ص229)
البته با وجود دوست مبارزى مثل آيت الله خزعلى ميخ فروش كار قدرى ساده شده است. زيرا ايشان در مورد آقاى بنىصدر و نقشههاى خمینی مىنويسد: امام در جلسات خصوصى خواستههايى داشت و مىخواست خبرگان در تدوين قانون اساسى آنها را تصويب كنند. ولى مىخواست آنها را بهطور غير علنى و بدون حضور نمايندگانى كه محرم نبودند مطرح شود از اين رو دكتر بهشتى با درايت و عهده دارى مناسب جلسات توانست تمام منويات رهبر انقلاب را از تصويب بگذراند يكى از نكات جالب در يكى از جلسات خبرگان اين بود كه شهيد بهشتى، ابوالحسن بنى صدر را در چند مورد خطاب قرار داد. سئوالهايى از او كرد ولى بنى صدر از جواب دادن درماند و به اين ترتيب مشخص شد كه اين شخص هيچ چيزى از نظر فرهنگى و علمى در چنته ندارد.(خاطرات آيت الله خزعلى، ص153). (1) راستى آقاى دعاگو حالا كه صحبت بنى صدر شد دوست ديگرت را هم به كمكت آوردم! بخوان: آيت الله ناطق نورى بچه آخوند در مورد بنى صدر مىگويد: اما ماهيت بنى صدر براى خيلىها مورد سئوال بود كه ايشان تا به حال كجا بوده است؟ و چطور يكمرتبه با امام آمد؟ از سال 41 تا 57 كجابود؟ و اين سئوالات نه تنها راجع به بنى صدر بلكه نسبت به دكتر يزدى و قطب زاده نيز مطرح بود اما شهيد بهشتى و آقايان حزب ماهيت اين افراد را مىدانستند. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نورى، ص207)
آقايان محترم من در جواب شما و اينكه بنى صدر كجا بوده و چه مىكرده حرفى نمىزنم و قصد دفاع از او را ندارم ولى برايتان يك جمله از يكى ديگر از دوستانتان مىآورم كه اتفاقاً او در جريان انقلاب بود و مانند شما سه نفر تازه به دوران رسيده نبود. آقاى دعاگو تو داشتى تازه زن مىگرفتى و دنبال خانه مىگشتى كه آقاى بنى صدر براى حل اختلاف بين روحانيون ايرانى اطراف امام به نجف رفته و از آنها خواست به اختلاف خاتمه دهند. كسى كه در سال 55 براى حل اختلاف روحانيون به نجف رفت حتماً از چندين سال قبل در جريان اين اختلافات قرار داشت و آن زمان تازه تو در حوزه درس مىخواندى و نمىدانستى انقلاب يعنى چه؟ تو كه با حسن روحانى و معاديخواه برضد بنى صدر معروف بوديد به سه تفنگدار! يادت مىآيد يا باز بگويم؟ آقاى ناطق نورى نظرت راجع به جريان گندم و توطئه بنى صدر چيست؟ اين تكه را فقط جهت ياد آورى در قسمت پايينتر مىآورم تابدانى چقدر سادهاى! آقاى خزعلى تو كه خودت بهتر مىدانى و شما آقاى ناطق مىخواهى من بهت بگويم كه آقاى بنى صدر بين سالهاى 51 - تا 57 كجا بود يا محتشمى بگويد كافى است. حجت الاسلام محتشمى پور در كتاب خاطرات خود در مورد بنى صدر مىگويد: بنى صدر در سال 55 به نجف آمد و در نشستى كه با دوستان داشت از اين اختلافات ابراز نگرانى كرد و گفت اين اختلافات به خارج از كشور درز كرده است و نيروهاى دانشجويى و مبارز بويژه برادران انجمنهاى اسلامى مطلع و مايوس شدهاند.. اينها باعث شد دوستان به فكر بيفتند كه براى رفع اين اختلافات چاره جويى كنند و... )خاطرات محتشمى پور، ص185) (2)
آقاى ناطق نورى حالا فهميدى كه آقاى بنى صدر در آن سالها كجا بود و
فارسى كانديداى رياست جمهورى حزب حودتان خواهم گفت.
جهت اطلاع آقاى ناطق نورى قضيه سيلوى گندم را مىگويم تا يادش بيايد. آقاى ناطق در خاطرات خود مىگويد: : روزى در نخست وزيرى به ملاقات شهيد رجايى رفتم و گفتم آقاى رجايى جلوى نانواييها خيلى شلوغ است، صفهاى طولانى درست مىشود، نكند اين توطئه اطرافيان بنى صدر باشد تا دولت شما را با بحران مواجه كنند؟ ما دو تا تنها بوديم ايشان صورتشان را نزديك آورد و گفت اين روزها ته سيلوها را هم جارو كردهايم و داديم مردم. اگر كشتى گندم كنار بندر نيامده بود اين مطلب را به شما هم نمىگفتم اما حالا چون گندم آمده خاطرم جمع است ، توطئه پوست خربزهاى هم در كار نيست. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نورى، ص210)
در اينجا فقط جهت روشن شدن شما سه نفر گوشهاى از خاطرات جلال الدين فارسى دوست شما را در مورد تاييد بنى صدر مىآورم تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد. ايشان مىگويد:
بنى صدر در سالهاى پيش از پيروزى انقلاب بر خلاف قطب زاده آلايش اخلاق نداشت. اهل نماز و عبادت بود. از هرزگى و حركات سبك اجتناب مىكرد. اعتماد به نفس داشت. مردمدار و در همكارى اجتماعى و سياست، صادق و صميمى بود. از لحاظ وطن پرستى و پايبندى به مليت و سير در خط نه شرقى نه غربى شبههاى در وى نبود. در رفتار، غالباً اصول اخلاقى را ملاحظه مىكرد در تاسيس انجمنهاى اسلامى كشورهاى مختلف اروپا جديت و دستى قوى داشت. با توجه به همين جهات مثبت مصلحت چنان بود كه در فعاليتهاى اسلاميش در اروپا تقويت شود. (زواياى تاريك، جلال الدين فارسى، ص513-14).
آقاى دعاگو دوست و يار ديرين خامنهاى در خاطرات خود جريان حجت الاسلام لاهوتى و فوت او را ناخودآگاه افشا ميكند ومىنويسد: روزى ماموران با حكمى كه داشتند وارد خانه آقاى لاهوتى شدند و آن جا را تفتيش كردند و اسلحه يافتند. آقاى لاهوتى بازداشت شد ولى وحيد (پسر ايشان) فرار كرد و در جريان فرار از بالاى ساختمان پلاسكو خود را به پايين پرت كرد و كشته شد. آقاى لاهوتى پس از بازداشت به زندان برده شد. ايشان كه سابقه ناراحتى قلبى داشت در زندان دچار هيجان شد، داروهايش در دسترس نبود تا به موقع استفاده كند. در نتيجه در اثر سكته قلبى همانجا فوت كرد... عملكرد آقاى لاهوتى بسيار بد بود اگر مىخواستند او را محاكمه كنند قطعاً به اعدام محكوم مىشد ولى ايشان را اعدام نكردند بلكه در همان مراحل اوليه بازداشت در اثر حادثه طبيعى فوت كردند.( دو پسر لاهوتى دامادهاى هاشمى هستند.) ( همان، ص 189-190)
آقاى عزيز! قاضى كه تو باشى حكم مبارزى مانند حسن لاهوتى اعدام می شود. مرد نا مومن تو كجا بودى وقتی حسن لاهوتى شكنجه مىشد؟
او در مورد دكتر شريعتى هم مىنویسد: نداشتن تعهد شايسته مانند يك انقلابى مسلمان نسبت به مسائل شرعى بود، به گونهاى كه افراد مختلف نقل مىكردند مرحوم دكتر شريعتى پايبندى عملى شايسته و در شان انقلابى نسبت به بعضى از وظايف عبادى نداشت و مثل افراد سهلانگار عمل مىكرد به عبارت ديگر آن تعبدى كه يك مسلمان به معنى واقعى نسبت به تكاليف شرعى دارد مرحوم شريعتى نبود. به همين دليل ايشان از لحاظ معنوى و عرفانى نمىتوانست الگويى براى نسل جوان ما باشد (همان، ص206)
آقاى عزيز باز هم كه از آن حرفها زدى! مىخواهى بگويم كه دوستان ديگرت در مورد شريعتى چه مىگويند تو كه خيلى عقبتر از آنها هستى، بخوان دوست مبارزت آيت الله خزعلى (فرد مشكوك روحانيت) در مورد شريعتى و حسينيه ارشاد چه مىگويد. كارى به استاد گيوه چى (مصباح يزدى) ندارم. آيت الله خزعلى مىگويد: به همين علت اجانب براى ما حسينيه ارشاد ساختند. يادم مىآيد مومنين آن جا را يزيديه اضلال مىخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوى چاشنى روز بود ، بعضى مواقع به رژيم در حسينيه ارشاد حمله مىشد اما اين براى اغفال مردم بود. با شروع كار حسينيه كمكم در مساجد تفرقه و اختلاف وارد شد . مىخواستند در بين مردم چنين چيزى را جا بيندازند كه روشنفكر جايش در حسينيه ارشاد و واپس گرا جايش در مساجد است. در حسينيه ارشاد دختر و پسر جوان و دانشجويان جمع مىشدند كه البته خود يك خطر بود. مرحوم مطهرى و حضرت امام با اقدامات و سخنان خود اين توطئه را خنثى كردند. حسينيه ارشاد در حال بههم زدن وحدت بين دانشجو و روحانى و ديگر گروهها و دستههاى مردم بود. مرحوم مطهرى نخستين كسى بود كه پى برد حسينيه ارشاد خلاف ارشاد مردم حركت ميكند . يك روز ايشان به من و مرحوم هاشمى نژاد گفت: من نسبت به آينده اسلام احساس خطر مىكنم چون اين شريعتى و دوستانش مطالب ساده اسلام را نمىفهمند. مرحوم مطهرى مستقيم و غير مستقيم خطر مذكور را در مجامع و مجالس بازگو كرد و حتى اين مسئله را تا حدودى منجر به انزواى ايشان گرديد. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى، ص135)
ﺁیة الله خزعلى ادامه مىدهد: البته اكنون اذهان مردم و جوانان نسبت به دكتر شريعتى روشن شده است. افراد انقلابى ما گاهى او را در رديف مطهرى و بهشتى قرار مىدادند كه البته براى من تاثر آور بود. آن زمان اگر حرفى مىزديم ممكن بود برخى تصور كنند چون شريعتى را به چشم يك رقيب مىبينيم اين نظر را درباره او داديم ولى اكنون وضعيت تغيير پيدا كرده است مىتوانيم واقعيتها را به مردم بگوييم (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين خزعلى ص137)
آقاى دعاگو در زمان خمینی و بعد زمانى كه سيد احمد زنده بود همواره و در هر جا به بد گويى از سيد احمد مىپرداخت و علناً مىگفت: دوستانتم مىدانستند من نسبت به حاج احمد آقا ارادتى ندارم و مقام علمى زيادى براى ايشان قائل نيستم (همان، ص227). زيرا او را ، در جريان كفن چند تكه و حذف گزينش، سيد احمد مسئول مىدانست بخاطر اطلاعاتى كه او به خمينى داده بود.
هم اكنون آقاى دعاگو با سرمايهاى ميلياردى و خانههاى فراوان و پستهاى بسيار جهت خود و خانواده و مسئوليت در ستاد ائمه جماعت تهران و همچنين امامت جمعه شميرانات در تهران، به زدن ضربات بر پيكر ضرب خورده ايران ادامه مىدهد و در سخنانى عربده كشانه مىگويد: نايب امام زمان ولى فقيه است. در عصر غيبت فقيه جامع الشرايطى كه داراى توانايىهاى ويژهاى باشد و بتواند نقش و رسالت امامت و رهبرى جامعه را بر عهده گيرد، توسط مجلس خبرگان به عنوان نايب امام زمان انتخاب مىشود.(همان، ص222)
او در حال حاضر علاوه بر پستهاى فوق از مشاوران ارشد شوراى نگهبان و سازمان انقلاب اسلامى است و در صدا و سيما نيز به عنوان مشاور مشغول كار است.
1 - عقل زورمدار خزعلی ، با دروغی که ساخته است، حقیقت ناگفته ای را بر خواننده معلوم کرده است : بنا بر اعتراف او، الف - بنی صدر مخالف ولایت فقیه بوده است و بهشتی موافق . ب - اما مخالف پیشنهاد بر مخالفت خویش استدلال می کند . بنی صدر 9 دلیل بر بطلان ولایت فقیه و تضادش با فراوان ﺁیه های قرﺁنی اقامه کرد ( و در کتاب گزارشات مجلس خبرگان امده است )و گفت: 2 دلیل از ﺁقای طالقانی هستند که خود حضور دارند . بنا بر این ، بهشتی در مقام پرسش نبود . در مقام رد دلایل بنی صدر بود. در عوض، بهشتی و دیگر مدافعان ولایت فقیه بودند که می باید به پرسشهای مخالفان ﺁن پاسخ می دادند. حقیقت اینست که چون امثال بهشتی از دادن پاسخها به پرسشها درماندند ، - وراونه ادعای خزعلی - دست به دامان جوادی ﺁملی شدند . او بر خاست و نظریه ارسطو (ولایت قانون گذار ) را باز گفت. بنی صدر گفت: ما در مخالفت با ولایت فقیه ، از قرﺁن دلیل می ﺁوریم و شما از قول ارسطو حجت می ﺁورید !؟ فلسفه ارسطو فلسفه قدرت است و قرﺁن بیان ﺁزادی و روش ﺁزاد زیستن و رشد کردن است. قوت استدلال بنی صدر از سوئی و توانائی او در قانع کردن منتظری از سوی دیگر، سبب شد که ولایت فقیه در نظارت فقیه خلاصه شد. بدین خاطر بود که بعد از کودتا، مشکینی در نماز جمعه قم، گفت : در قضیه ولایت فقیه ، بنی صدر سر ما کلاه گذاشت !
دانستنی است که خزعلی نزد بنی صدر رفت و به او گفت : امام فرمودند در قضیه ولایت فقیه ، شما سکوت کنید و خود را برای تصدی عالی ترین مقام حفظ کنید و پاسخ شنید : مردم رأی داده اند که ﺁنچه را حق می دانم بگویم .
2 - سفر بنی صدر به نجف، در سالگرد مرگ پدرش بود. بدیهی است خبرهای اختلافهای گروه کوچک طلبه های دور و بر خمینی ، پی در پی می رسیدند . در نجف ، هم خمینی و هم فرزند ارشد او، مصطفی خمینی ، از بنی صدر خواستند رفع اختلاف طلبه ها را با یکدیگر بکند. طرفه اینکه از موارد اختلاف ، مهمترین مورد این بود که تنی چند از این طلبه ها به این نتیجه رسیده بودند که دوره خمینی بسر رسیده است و زمان زمان مجاهدین خلق است و...