خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس سياسي
حضرت آيتالله العظمي «سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي»، چهرهي آشنا و موثر انقلاب اسلامي در ديدار و گفتوگو با گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، به تعدادي از پرسشهاي آنان پاسخ داد. اين ملاقات ارزشمند در قالب ديدار با "رجال سياسي، مذهبي" صورت گرفت.
ايشان كه يكì از نزديكان حضرت امام خميني(ره) و از اركان انقلاب اسلامì محسوب مìشد، در تمامì صحنههاì سياسì در قبل از انقلاب و در دههي نخست انقلاب نقش اساسì داشت.
ايشان پس از شهادت آيتالله بهشتي، با حكم امام(ره) به رياست ديوان عالي كشور منصوب شد.
آيتالله العظمي موسوì اردبيلì كه در دوران حيات حضرت امام رحمهالله بارها كنارهگيرì از مسئوليتها و پرداختن به اشتغالات علمì را از ايشان تقاضا كرده و پاسخ منفì شنيده بود، پس از رحلت حضرت امام خميني(ره)، در شهريور همان سال به قم هجرت كرد.
خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) مراتب قدرداني خود را از ايشان به پاس پاسخهاي ارزشمند و فرصت موسعي كه در اختيار قرار دادند، ابراز ميدارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به گزارش ايسنا، آيتالله العظمي موسوي اردبيلي ابتدا دربارهي مقاطعي از تاريخ انقلاب، دوران مسووليت و نزديكي با حضرت امام خميني(ره)، با شرح قضيهاي، به اشاره گفت:
اگر بخواهيم در اين جهات حق مطلب را ادا كنيم، وقت زيادي ميبرد، اما مطلبي را يادآوري ميكنم. تاريخي در انقلاب نوشته شده است، البته آن تاريخ آن وقت كه نوشته و پخش شد، حضرت امام(ره) زنده بود تا ببينند و اگر لازم دانستند تذكر بدهند. آن تاريخ بعد از قضيه دانشگاه بود؛ كه بني صدر سبب شد يا در دورهي ايشان بود كه غائلهي دانشگاه بود و اوضاع بهم خورد و يك كارهايي شد كه شرح آن مفصل است.
من براي آن كه اقلا اين مقدار از تاريخ از بين نرود، در همان دوره به بعضي از قضات دادگستري گفتم كه آن [تاريخ] را از روي پروندههايي كه تشكيل شده بود بنويسيد؛ از خوتان هم چيزي روي آن نگذاريد و من خواهم ديد. آنها آن تاريخ را نوشتند و من نگاه كردم، لااقل چيزي اضافه نشده بود، البته شايد كم بود، يعني به همان اندازه كه در پروندهها منعكس بود. ما آن وقت آن را منتشر كرديم، چون ميدانستم كه بعد از حضرت امام خيلي چيزها دربارهي انقلاب گفته خواهد شد و به هيچ كس نميتوان گفت كه «آن طور نبود»، چون ميگويد كه «نه خير، اين جور بود».
دورهي اول آن مجموعه - ظاهرا 10 هزار نسخه - منتشر و تمام شد؛ دورهي دوم كه آن را ميخواستند چاپ كنند گفتم به محتواي آن دست نزنيد؛ حتي القاب را عوض نكنيد. چاپ دوم آن كتاب هم چاپ شد. نام اين كتاب «غائلهي 14 اسفند؛ ظهور و سقوط ضد انقلاب» و راجع به وقايع دههي اول انقلاب است.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي در توضيح اين گفته تاكيد كرد:
روايتي داريم از پيامبر؛ «مردم از زبان من زياد حرفها ميزنند، باور نكنيد». در اين دوران اخير، خيليها، خيلي چيزها ميگويند؛ «امام اين طور ميگفت، آن طور ميگفت، ... » اگر ما خدمت امام(ره) بوديم، امام اين جور نميگفت، بلكه عكس آن را ميگفت، گاهي عكسش را هم نميگفت.
وي سپس دربارهي خلاصهاي از زندگينامهي سياسياش و علت عدم انتشار خاطرات خود، گفت:
من شرح حالي براي خودم نوشته بودم، اما آن قسمتي را كه مربوط به انقلاب بود در چاپ حذف كرديم، چون صلاح نديدم منتشر شود.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي دربارهي دوران فعاليت سياسي خود گفت:
فعاليت سياسي من از دوران اول انقلاب شروع نشد، از خيلي قبل شروع شد. از دوران مصدق و كاشاني من در سياست بودم تا حدود يك سال بعد از وفات حضرت امام(ره). بعد فعاليتهاي من منحصرا در كارهاي فرهنگي و غير سياسي متمركز شد.
وي در پاسخ به اين پرسش كه «چرا پس از شهيد بهشتي، شما از سوي حضرت امام(ره) به رياست ديوان عالي كشور منصوب شديد؟» گفت:
به ايشان عرض كردم كه اگر ممكن است مرا معذور بداريد. به خود من گفت، «الان من كسي را نميشناسم كه بتواند شايستهي اين كار باشد و از عهدهاش بر بيايد، اگر شما كسي را ميشناسيد، معرفي كنيد». من 4 - 3 نفر را معرفي كردم، ايشان فرمودند كه «نه، به نظر من صلاح نيست»؛ اين طور شد.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي سپس به درخواست خبرنگار ايسنا دربارهي چگونگي پذيرش قطعنامهي 598 به عنوان يكي از مقاطعي كه وي در آن موقع در جريان آن قرار داشتند، گفت:
قطعنامه، يك بحث مفصلي است كه من يك بخشي از آن را عرض ميكنم. شايد دو سه شب پيش از پذيرش قطعنامه بود كه يك شب، ظاهرا ما 5 نفر بوديم، آقاي خامنهاي، آقاي هاشمي، آقاي موسوي - نخست وزير - و بنده؛ احمد آقا هم آنجا بود، قرار شد برويم پيش حضرت امام، تا ببينيم كه نظرشان چيست. البته بعد از سقوط فاو بود كه اوضاعمان يك مقدار در هم ريخته بود. من مقداري مريض بودم، آقايان گفتند شما به همين صورت هم بياييد، عيب ندارد. ما رفتيم خدمت حضرت امام، در آنجا گزارشي داده شد. آن كسي كه بيشتر جبهه ميرفت، آقاي هاشمي بود، لذا بيشتر گزارش ميداد. تنها كسي كه حرف نميزد، من بودم، چون مريض بودم. نظر ما اين بود كه با اين وضعي كه پيش آمده بايد قطعنامه را قبول كنيم يا نه؛ امام خيلي صريح و قاطع گفت «نه». از آن طرف هم در تهران موشك باران بود؛ در نزديك خانهي حضرت امام هم پناهگاهي درست شده بود. به حضرت امام اين را عرض كرديم «حالا كه تمام شهر زير موشك باران است، شما چرا به پناهگاه نميرويد؟» گفت «من نميروم، همه كه پناهگاه ندارند» گفتيم «پس ما هم نميرويم»، گفت «شما برويد، با من كار نداشته باشيد». آن شب به همين جا تمام شد، برخاستيم و آمديم. من هم بيماريم كم كم بهتر شد. باز كه دور هم جمع شديم، صحبت شد كه برويم پيش امام، شايد نظرش برگشته باشد. من هم جزو طرفداران رفتن پيش امام بودم. يكي از دوستان به من اعتراض كرد كه «شما آن شب يك كلمه هم حرف نزديد، اين جا كه هستيم، مصر هستيد كه برويم پيش امام، اما آنجا يك كلمه حرف نميزنيد». گفتم كه «مريض بودم».
بالاخره قرار شد به پيش امام برويم و رفتيم. امام نماز را در خانهي خود ميخواند، ما كه رفتيم، امام قبل از ما نماز را تمام كرد و رفت داخل. امام با خبر بود كه براي چه آمدهايم. رفتيم داخل؛ باز صحبت شروع شد، امام گفت كه «من نميكنم» وقتي كه ديد رفقا ميگويند صلاح است، گفت «بريزند همهي ما 5 - 6 نفر را بكشند، چيزي ميشود؟ هر روز اين همه جوانها در جبهه كشته ميشوند، ما هم كشته ميشويم».
من گفتم «شما بهترين صورت را ميفرماييد، چون اگر الان موشكي بياندازند كه ما كشته شويم، نهايت اين است كه ما 5، 6 يا 10 سال جلوتر مردهايم، ولي دربارهي ما خواهند گفت كه اينها مثل حضرت اباعبدالله قيام كردند، زورشان نرسيد، كشته شدند، لذا هر يكي از ما بعد از كشته شدن يك امامزاده ميشويم و مردم را خدا نجات ميدهد. اين بهترين صورت است. اما بدتر از اين صورت هم هست، اگر اينها بيايند استان خوزستان را تا كرمانشاه بگيرند و ديگر جلو نيايند، نفت را كه ميگيرند، دست ما را از آن چيزي كه نان مردم را تامين ميكند قطع كنند و نيايند ما را بكشند. آن وقت نميتوانيم جواب مردم را بدهيم، اگر مردم گفتند «كاري كه شما ميخواستيد بكنيد، اين بود؟» اگر مردم سر ما بريزند چه كار كنيم؟ اين وضع بدتر است.»
امام فرمود «حالا پيشنهاد شما چيست؟» آقاي هاشمي كه در آن وقت فرمانده هم بود گفت «من قطعنامه را قبول ميكنم، حتي اگر مردم بر سرم بريزند، منتها ديگران هم به من كمك كنند» اول قرار شد كه ايشان قطعنامه را قبول كند و ما هم همگي آن را تاييد كنيم، اگر قضيه بحراني برطرف شد، كه هيچ، وگرنه امام به كمك ما بيايد. بحث به اينجا رسيد و آن شب تمام شد، ما با آن فكر رفتيم و فكر كرديم كه آخرين فكر است و هر چه شد توكل بر خدا.
تا آمديم، قبل از آن كه بخواهيم، احمد آقا زنگ زد و گفت كه امام ميگويد «دست نگه دارند تا من بگويم كه چه كار كنيد». ما فردا صبح منتظر بوديم كه امام آخرين فكرش را بگويد. مثل اين كه امام فكر كرده بود كه اين كار يك نفر، دو يا 5 نفر نيست. امام گفت «من ميپذيرم و اطلاعيه را ميدهم، شما افراد و ائمهي جمعه را جمع كنيد، اول به آنها بگويم، بعدا اطلاعيه را ميدهم» امام اطلاعيه را كه نوشت، به سه قوه فرستاد كه نظرشان را بگويند كه نميدانم تغييراتي كرد يا نه. قطعنامه اين طور قبول شد.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي همچنين دربارهي ماجراي مكفارلين و اين كه قبل از ورود او به ايران آيا كسي از موضوع اطلاع داشته است يا خير؟ گفت:
قبلا هيچ كس مطلع نبود، آنها مخفيانه آمده بودند، حالا اين كه افراد در باطن خبر داشتند را نميدانم، ولي من خبر نداشتم، حضرت امام هم خبر نداشت، ما بعد از آمدن آنها خبردار شديم كه آنها با تمهيداتي آمده بودند كه صدمه نخوردند.
آيتالله العظمي «سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي» در ادامهي گفتوگو با خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، به عنوان يك پيش كسوت مديريت دستگاه قضايي، دربارهي نگاه اسلام به قضا و بررسي اجمالي وضعيت دستگاه قضايي در دوران ابتداي انقلاب و پس از آن گفت:
آن وقتي هم اسلام به صورت صد در صد عمل نشد، اما متصديات به قدر كافي سعي ميكردند كه تا ميشود به اسلام عمل كنند. در آن زمان خيلي از گروهها روزنامه داشتند، اما ما توقيف نميكرديم، يعني توقيف كردن را صلاح نميدانستيم. در دههي اول انقلاب امام مكرر به ما ميگفت كه «مردم را در مذيقه نگذاريد، نان را گران نكنيد، احتياجات عمومي را دست نزنيد؛ تا مردم به صورت مضاعف ناراحت نشوند. از آن طرف انقلاب مسائلي را پيش آورد، حلا ما هم از اين طرف كاري كنيم؟ بايد به حداقل اكتفا كنيم» اين را دائما موعظه ميكرد.
خبرنگار ايسنا دربارهي نخست وزيري مهندس بازرگان و نظر حضرت امام(ره) در اين باره پرسيد. آيتالله العظمي موسوي اردبيلي گفت:
دربارهي نخست وزيري مهندس بازرگان، آقاي مطهري رحمهالله عليه اصرار داشت؛ آقاي مطهري او را خوب ميشناخت؛ ايشان هم خادم بود. و اما نه اين كه امام مخالف بود، امام در هيچ موردي نظر قطعي نميداد، ميگفت «من اين جور ميگويم». دربارهي انتخاب آقاي بازرگان، پيشنهاد كننده آقاي مطهري بود و امام قبول كرد.
خبرنگار ايسنا پرسيد: به نظر ميرسد كه در ابتداي پيروزي انقلاب نظر حضرت امام(ره) اين بود كه روحانيت وارد مسووليتهاي اجرايي نشود؛ آيا اين طور بود؟ آيتالله العظمي موسوي اردبيلي پاسخ داد:
اول اين جور بود؛ اين را بارها هم گفته بود، ولي نظرشان عوض شد. رفتند به ايشان گفتند كه در مشروطيت، مشروطيت به دست روحانيت شد، بعد كار را به دست ديگران دادند، لذا آخرش به عصر پهلوي ختم شد؛ حالا هم آن طور ميشود.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي سپس تصريح كرد:
من معتقدم ما صدمه ديديم و پيغمبر اكرم هم در صدر اسلام صدمه ديد. صدمهي ما تقريبا يك صدمه است، علتش هم يك چيز است. پيغمبر از آن وقت كه علايم نبوت پيدا شد، تا پيغمبر شد، مگر چند سال طول كشيد، مگر در اين مدت حدود 10، 20 يا 30 سال ميتوان افكار را تغيير داد؟
انقلاب ما زود به نتيجه رسيد، فرصت ساختن مردم براي ما نبود، در نتيجه مردم را فلهيي قبول كرديم. الان نگاه ميكنيم ميبينيم اين نگاه خيلي به ما صدمه زد. نه فرهنگ، نه طرح و نه راه انقلاب را ميدانستند؛ همين به حسن ظاهر اكتفا شد، هر كسي آمد، مقام و پستي به آنها دادند، آن هم بر طبق فكر خودش عمل ميكرد، آخرش هم اگر فكر ميكردند كه كاري خلاف است، تذكر داده ميشد، اين طور نبود كه هر كس اسلام را شناخته باشد. در صدر اسلام، رسول الله وقتي رحلت ميكند بحراني پيش ميآيد، به دست چه كساني؟ همان كساني كه شب و روز با پيغمبر بودند، تا ميرسد به بحراني كه با عليابنابيطالب و بيت پيغمبر چه ميكنند. علتش اين بود كه پيغمبر توانسته بود فقط تعدادي از مردم را بسازد.
يكي از مسلمانان ابوسفيان بود، مگر چقدر مسلمان بود و ساخته شده بود؟ فقط لباس عوض كرده بود. تا كار به آنجا رسيد كه امام حسين(ع) را شهيد كردند، حتي امام سجاد(ع) را هم ول نكردند، نوبت به امام باقر(ع) كه رسيد، ايشان پايهگذار نهضت فرهنگي شد. امام صادق(ع) هم دنبال او را گرفت. زيد قيام كرد، گفتند ما نميآييم، اولاد حسن قيام كردند گفتند ما نميآييم. امام صادق(ع) در اين راه كاري كرد كه حدود 5 - 4 هزار مسلمان شيعه تربيت كرد كه ديگر بني عباس نتوانستند با آنها كاري كنند، بنيعباس بعضي از ائمه را ميگرفتند و زنداني ميكردند، آخرش امام عسگري(ع) و امام هادي(ع) در اردوگاه زنداني بودند، اما نشد، چون ديگراني كارها را ميكردند، اينها يك نفر ميگرفتند، ولي در اجتماع چهار هزار نفري كار ميكردند.
ما در انقلاب اسلامي اين كار را نكرديم، فكر ميكنم در انقلاب ما هم همان وضع پيش آمد. الان هم به دوستان سفارش ميكنم كه اسلام را جدي بگيرند، نه اسلام سليقهيي، بلكه اسلام واقعي، اسلام پيغمبر، اميرالمومنين، امام صادق(ع) ، حضرت اباعبدالله. اگر بخواهيم به ظواهر اكتفا كنيم، باز هم صدمه خواهيم خورد. چون هر كس از جيب خود چيزي درميآورد و ميگويد كه اين حرام است، آن حلال است و ... اگر دوستان به اسلام علاقمند هستند، آن را از مراجع اوليه يادبگيرند و خودشان بسازند. ما صدماتي كه ديديم از اين راه بود.
وي سپس تعريف كرد:
روزي دستهاي به اينجا آمده بودند، از اوضاع ناراحت بودند، ميگفتند كه «آنقدر كتك خورديم، زندان رفتهايم، ...» راست هم ميگفتند. گفتم شما ميگوييد كه «ما در مقدمات اين كارها را كردهايم». من هم مثل شما، يا كمتر يا بيشتر از شما؛ افراد اين طوري كم نيستند و از وضع فعلي هم ناراحت هستيد، اما چرا آن اعمال، اين نتيجه را داد؟ ما كجا اشتباه كرديم؟ اگر اشتباه نكرده بوديم، خود به خود كه اين طور نميشد، آدم گندم بكارد، جو درو نميكند. بايد ببينيم كه كجا اشتباه كرديم؛ اين بهتر است.
آيتالله العظمي «سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي» در ادامهي گفتوگو با خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، دربارهي جايگاه مصلحت در امر قضا گفت:
من فكر ميكنم قضاوت اسلامي، مصحلت برنميتابد، اما حكمي مثل ارتداد، حكم مصلحتي است؛ ولي فهميدن معناي ارتداد مشكل است، چيزي نيست كه هر كس بفهمد. الان برخي احكام صادر ميشود كه اگر به اشخاص متبحر بگوييد، ميگويند باطل است. اين اشكال به اسلام و قضاوت اسلامي نيست، اشكال به پرونده است.
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي در پايان دربارهي تعريف جرم سياسي با توجه به طرح آن در قانون اساسي گفت:
اسلام جرم را به سياسي و غير سياسي تقسيم نكرده، جرم سياسي وارداتي است. من، شما يا روزنامهنگار يا هر كسي كه غيبت كند، حرام است. اين كه در سياست جرم كرد يعني چه؟ ميگويند شما برخلاف وظايف سياسي عمل كردهايد؛ اگر حرام است براي همه است. جرايم سياسي كه در دنيا مشهور است، مشخص است، اما در اسلام جرم سياسي نداريم. البته چون همه به قانون اساسي راي دادهاند، بايد به آن عمل كرد.