گفت و شنود ژاله وفا با آقای بنی صدر در مورد مسائل جنبش مردمی (بخش یازدهم) به تاریخ 8 اردیبهشت 1383
-----------------------------------------
● امروزاگر مردم ایران به یک جنبش همگانی دست بزنند و بگویند ما این استبداد مطلقه را نمی خواهیم . از بیرون ایران کدام قدرت خارجی است که قشون بیاورد به حمایت آقای خامنه ای ؟و کدام کشوری هست که تبریک نگوید به آن ملت؟
● دو ترسهای که خصوصا جامعه جوان امروز و دانشجویان باید از دست بدهند ، ترس از مشارکت در رهبری و بکار انداختن قوه رهبریشان و نیز ترس از ابداع و خلق و ایجاز است .
-----------------------------------------
ژاله وفا : آقای بنی صدر عصر شما به خیر . با تشکر از فرصتی که در اختیارقرار دادید. امروز در ادامه گفت و شنودهایمان در مورد مسائل جنبش مردمی خواهشمندم شما در بخش اول صحبتمان یک وضعیت سنجی بفرمایید در مورد موقیعت بیرونی ایران و جنبش مردمی . شما البته پیوسته گفته اید که رژیم مافیایی حاکم بر ایران پشت سر هم بحران میسازد و اصولا این مساله بحران سازی را جزو خصیصه و هویت چنین نظام مافیایی می دانید و معتقدید که این رژیم گمان میبرد که میتواند بر بحرانها فائق آید ولی هر بار بحرانها را در تسلیم محض به خارجی و بیگانه و بطور کامل به ضرر حقوق ملی ایران تمام میکند . اکنون بعد از بحران انرژی اتمی که هوز نیز تمام نشده ، مساله عراق و آشفتگی های درونی و نقشی که نظام ولایت فقیه در آن ایفا میکند مطرح است و میتواند باز به بحرانی به ضرر حقوق ملی ایران تمام شود . البته اظهارات خرازی در 25 فروردین که گفت:" اگر جهان اسلام جلو آمریکا بلند شود فاجعه ای بوجود خواهد آمد" . آنهم ابراز این جمله از زبان وزیر امور خارجه رژیمی که امریکا را شیطان بزرگ میخواند و دنیای اسلام را به قیام علیه وی بر می انگیخت، البته پیوسته هم تنها زبانا و در ظاهر !، خود اکنون این رویارویی را فاجعه بخواند، صحت تحلیل شما را تایید کرد که پیوسته در نشریه انقلاب اسلامی و سرمقاله هایات تایید دارید که ترس واقعی رژیم مافیای حاکم بر ایران این است که در واقع امریکا از هدف اصلیش یعنی ایجاد روحیه تسلیم و تحقیر در دنیای اسلامی شکست بخورد و در نتیجه سبب احساس توانایی و غرور ملتهای منطقه منجمله ایران شود . چرا که نخستین بر آمد این روحیه عدم امکان حیات استبداد های منطقه است و بر انگیخته شدن جنبش در درون ایران بر علیه نظام نیز با این توصیف امری منتظر خواهد بود .
خواهشمندم لطف کنید گزاره هایی را که معطوف به این ترس رژیم هستند و از زاویه دیگر، نشانگر تکوین یک شرایط اشتثنایی و ناب برای جنبش مردمی ایران می باشند را بر شمارید و تحلیل خود را اراائه دهید .
بفرمایید خواهش میکنم .
آقای بنی صدر: با درود به شما و آنهایی که این گفتگو را می شنوند و یا آنها که می خوانند .
عرض کنم به شما این بار بحران سازی در عراق را ، آمریکاییها خود پیشگام شدند . و برای رژیم حاکم بر ایران این بحران عراق مثل یک امری که انتظارش را نداشتند و واقع شد ،هم میدان عملی برایشان فراهم کرد و هم ترسهایشان را آشکار کرد . اگر بخواهیم موقعیت کنونی را بسنجیم ، و این سنجش برای هموطنان ما روشن باشد ، این مثال را می آورم که فرق نمی کند که رژیم مثل رژیم ایران یا رژیمهای منطقه قدرت آمریکا را بعنوان تنها ابر قدرت حامی خود بدانند و یا مخالف خود بدانند . این رژیمهای استبدادی در رابطه با آن قدرتی که جهانی است و اینها در مقام حامی به او می نگرند ، در مقام حامی او را وسیله کارشان میکنند در کشورهای خود و یا به عنوان مخالف او را دست آوریز می کنند . فرق نمی کند . مثل پایه بنا می ماند . این قدرت آمریکا و ارتش آمریکا ، صنعت آمریکا و اقتصاد آمریکا و هر چیزی که به آمریکا مربوط می شود، این را شما بعنوان پایه در نظر بگیرید ، مثل پایه بنا . بقیه ، مثلا ستون فقرات رژیم ملاتاریا در ایران، یعنی همین نیروهای سرکوب ، تکیه اشان بر این پایه است . بنایی است که تمام منطقه رژیمهایشان تکیه شان به آن پایه است . 25 سال است که هر جنبنده ای در ایران بجنبد اگر موافق این رژیم نجنبد و مخالف این رژیم بجنبد ، این رژیم می گوید که این عامل آمریکا است . پس یک قدرت شیطانی بزرگ در ذهن افراد خود و جامعه القا می کند که این رژیم باید کشور را از این شیطان حفظ کند . و به این ترتیب یک بنایی درست شده است . مثلا رژیم عربستان می گوید که من آنم که تکیه ام به تنها ابر قدرت دنیاست . بیخودی تکان نخورید مردم عربستان که دستتان به جایی نمی رسد ! آنهم افزون بر نیم قرن است با همین ذهنیت بر جامعه عربستان حکومت می کند و رژیمهای دیگر به همین ترتیب هرکدام به نحوی ،چه آمریکا را مخالف رژیم خود بخوانند و چه موافق رژیم خود ، از امریکا استفاده میکنند . همین رابطه را هم با اسرائیل دارند و همین نقش را هم اسرائیل در حد دستیار آن ابر قدرت در منطقه عمل می کند .
حالا فرض کنیم که این تنها ابر قدرت که الان قشونش آمده در عراق و با مردم عراق رودر روست درمانده بشود . خوب این مثل این است که بنا پایه اش فرو بریزد . تمام این ساختمان میریزد پایین . پس اگر این رژیم ایران و رژیمهای دیگر منطقه می ترسند از اینکه این پایه فرو بریزد ، این قابل فهم است ترسشان . از خود آمریکا بیشتر است این ترس! منتهی در مسئله عراق این ترس تنها نیست با ترسهای دیگری همراه است . آن ترسهای دیگر اینها هستند . عرض کنم به شما ، اولا آمریکا و همینطور رژیم ایران احتیاج دارند به بحران در عراق . اما بحرانی قابل مهار . یادتان می آید که آقای خمینی در مورد گروگانگیری هم می دانست که بحران است و می گفت که بحران است، ولی مدعی بود که این بحرانی است که از مهار بیرون نمی رود و هر وقت هم که خواست به او خاتمه می دهد ! حتی یک بار هم گفت که ما همین قانون اساسی تصویب شده را و انتخابات ریاست جمهوری و مجلس را که انجام شد ، گروگانگیری را تمام می کنیم می فرستیم بروند . اما بحرانها همیشه در کنترل نمی مانند . چنانکه همان بحران هم در کنترل نماند و کارشان به سازش پنهانی با ریگان و بوش کشید و آن زیان عظیم را برای کشور قبل از جنگ و بعد پایان جنگ ایران و عراق به ترتیبی انجام گرفت که زیانهای مالی روی دست ایران گذاشت .
حالا هم در بحران عراق یک ترسی که دارند این است که اگر این بحران از مهار بیرون رفت چه می شود ؟ این را هم رژیم ایران این ترس را دارد و هم رژیم آقای بوش . حکومت آقای بوش از این بحران قابل مهار در انتخابات ریاست جمهوری روز مره استفاده می کند . چنانکه همین امروز که ما داریم صحبت می کنیم ، آقای دیگ چنی معاون بوش گفته است که رقیب بوش توانایی اداره جنگ را ندارد . درست است که او نظامی است ولی مثل آقای بوش نمی تواند اداره کند و امریکا خوب ممکن است هر لحظه نیاز پیدا کند که وارد جنگ بشود . سرنوشت آمریکا نیازمند افراد قوی است و از این مطالب . حالا اگر در عراق بحران نبود و سر و صدایی نبود ، مردم آمریکا می گفتند خوب مسئله داخلی و اقتصاد و بسیار چیزهای دیگر مسئله اصلی است و به اینها بپردازیم . بسا که رقیب را بر ایشان ترجیح می دادند . اما حالا این بحران به شرطی که قابل مهار بماند او می تواند از این نان بخورد و به جامعه آمریکایی بگوید که ببین این خطر تروریسم یک خطر جدی است ، وضعیت عراق را ببین . امروز هم که در اردن تروریسم شیمیایی کشف شد !و انبار نشان دادند که مواد شیمیایی در آنجا بوده است . افراد را آوردند آنجا که اعتراف کردند که قصد داشته اند که حمله انتحاری شیمیایی انجام بدهند . خوب اینها در واقع یک نوع مشارکت است که رژیمهای منطقه دارند می کنند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به سود آقای بوش .
پس این نیاز به خشونت قابل کنترل ، بحران قابل کنترل از سویی و ترس از اینکه این بحران از مهار بدر برود از سوی دیگر این نیاز هردو رزیم است . این ترس را نیز هم آمریکا دارد و ملاتاریای در حال تحول و مافیاهای مالی نظامی هم دارند . اما این تنها ترس نیست . ترس بزرگتری هم هست . آن کدام ترس است ؟ آن ترس اینجا است که خوب این مردم عراق ، آن ارتش عراق را و مقاومتش را در برابر آمریکارا دیدند . امروز همین مردم با امکانات خیلی کمتر از ارتش عراق ، ده ها برابر کمتر در برابر ارتش آمریکا ایستاده اند . یک شهر کوچکی مثل شهر فلوچه الان بیشتر از 21 یا 22 روزاست که در حال مقاومت است و حالا امروز وزیر امور خارجه آمریکا تهدید کرده است که ناگزیر است حمله کند . ( مثل اینکه تا حالا نظامی عمل نمی فرمودند که حالا از این به بعد نظامی میخواهد عمل کند ! شما که از زمین و آسمان داری می کوبی چه می خواستی بکنی که با این شهر شما که نکردی ؟) به هر حال اینکه مردمی با دست خالی در برابر تنها ابر قدرت دارند استقامت می کنند روانشناسی جامعه های مسلمان را دارد تغییر می دهد
. در حقیقت سه هدفی که آمریکا از حمله به عراق تعقیب می کرده که نفت باشد و سلطه اسرائیل بر منطقه باشد و اینکه ما ملتهای مسلمان دوباره به روانشناسی خفت و خاری باز بگردند و تسلیم در این هدف سوم شما ملاحظه می کنید که در حال شکست خوردن است . به عکس آرام آرام دارد یک روحیه غرور ناشی از مقاومت دارد پدید می آید . خوب این رژیمی که رژیم ایران است 25 سال کوشید که اثر انقلاب ایران را که همین روحیه را در ایران بوجود آورده بود از بین ببرد با سرکوب واقعا کم مانند در تاریخ ما . حالا وقتی که این جامعه که جامعه ایرانی است و یادمان هم هست که بعضی از سازمانهای دانشجویی استقبال هم کرده بودند از اینکه آقای آمریکا بیا کشور ما را هم آزاد بکن ! آن حالت نا امیدی از خود . احساس ناتوانی ، حتی بروز این احساس از طریق دعوت از قدرت خارجی کجا و این احساس توانایی که الان دارد ایجاد می کند مقاومت کجا . حالا اگر این احساس فراگیر شد و پیروز شد در واقع شد واقعیت و امریکا به مثابه ارتش امپراتوری شکست خورد ، آن پایه فرو ریخته و این ا رتشهایی که ماموریتشان سرکوب ملتهای ماست ، اینها روبرو خواهند بود با ملتهایی که حالا روحیه جدید دارند . پس ترس بزرگترشان این است .
به این جهات باید بگوییم که امریکا در این امر که به ملتهای ما روحیه تحقیر و تسلیم را باز بگرداند ، همانطوری که در استراتژی آقای بوش بود ، شکست خورده تا حالا . از این به بعد هر چه مقاومت وسیعتر بشود این شکست قطعی تر می شود و روحیه ها در دنیای اسلامی بیشتر تغییر می کند در جهت اینکه این ملتها در خود احساس توانایی پیدا کنند و امید به اینکه خود میتوانند خود سرنوشت خویش را در دست بگیرند و به استبدادهای حاکم پایان ببخشند . خصوص به اینکه جهان امروز هم این استبدادها را بی محل کرده است .
این در واقع وضعیتی است که بحران عراق تا بحال بوجود آورده است . و احتمال اینکه لااقل از آن جنبه روحی، روانی قابل مهار نباشه ، قطعی است . یعنی به نظر نمی رسد که از این به بعد ارتش آمریکا موفق بشود ملت عراق را برگرداند روحیه اش را به روحیه تسلیم و تحقیر . این دیگر از دستشان بدر رفته . پس اینکه گفتیم بحرانها قابل مهار نیستند ، و بسا از مهار می گریزند ، لااقل از این جنبه اش می توان گفت که از مهار آمریکا بدر رفته و این باز تاب گسترده ای داشته است و در آینده بیشتر خواهد داشت در دنیای اسلامی خصوصا در جامعه ایرانی که در همسایگی عراق است و خود بانی این روحیه نو و این احساس توانایی با انقلابش در دنیای اسلامی بلکه در سرتاسر جهان بوده . و همانطور که دیدیم انقلابهایی که بعد از انقلاب ایران رخ داد ، جنبشی که همه مردم در او شرکت کنند و بدون خشونت موفق بشوند که رژیمهای استبدادی را بربیندازند یک حرکت عمومی در جهان شد . این پاسخی است که من دارم برای سوال اول شما .
ژاله وفا : سوال دوم من دقیقا بر میگردد به همین ترسی که شما تاکید کردید که رژیم از کنار رفتن نقاب از صورت مترسک امریکا در منطقه و ترس از ایجاد روحیه غرور و سربلندی و احساس توانایی مردم خصوصا نسل جوان به خیزش دارد در مقابل سلطه خارجی و عوامل استرمار این سلطه که همین نظام مافیایی حاکم بر ایرانا ست که
همانطور که شما تصریح کردید از امریکا در پیشبرد سیاست داخلی و سرکوب جنبش بعنووان در واقع متکای خود استفاده میکند .
خود شما مستحضرید که اکنون خصوصا با شکست نظریه امکان پذیر بودن اصلاح در درون نظام ولایت فقیه و با توجه به تحریم گسترده انتصابات مجلس هفتم توسط اقشار مختلف مردم درون این رژیم به آب راکدی میماند که هیچ گونه تحرک و امیدی به تحرکی که راهبر به ایجاد فضای تنفسی و حیاتی برای ایرنیان وبخصوص نسل جوان باشد، در میان هر دو جناح درون این رژیم مشاهده که نمیشود هیچ ، در بین طیف اصلاح طلبان حکومتی نیز اخیرا آقایان حجاریان و محمد رضا خاتمی وبهزاد نبوی تاکید کرده اند که حیطه درون نظام را ترک نخواند کرد !و خصوصا بهزاد نبوی تصریح کرد که هر گونه انتقاد به قانون اساسی به قصد تغییرش و حرکت در خارج از چارچوب نظام باعث میشود که کوچکترین امکان برای بدست گرفتن دوباره قدرت از آنان سلب شود . به خاطر همین چاره ای جز ماندن در محدوده نظام و حرکت در درون چارچوب آن نمی بینند .خصوصا که بر این نظر هم بود که مردم حال انقلاب کردن ندارند !
خوب این اصلاح طلبان حکومتی البته شاید خودشان ندانند که بعد از تجربه 7 ساله شکست نظریه اشان این تصریح در واماندن از هر حرکت راهگشا، نتیجه محتومش برای اصلاح طلبان حکومتی شبیه شیرجه رفتن در استخر خالی است . و از طرفی اصرار و تصلب بر یک نظر شکست خورده به حکم تجربه دارند و فرصت سوزی های چندین و چند باره و بستن فضای تحرک و آینده سازی بر روی نسل جوان و در ساده ترین تحلیل مثل مشت کوبیدن بر جیوه باعث بسط و گسترش دامنه جنبش مردمی بیرون از این چارچوب نظام مافیایی حاکم خواهد شد. اما از طرفی خوب از آنجا که هنوز د ر درون ایران تریبونهای زیادی دست این دو جناح است وترسها و ضعفهایی که القا میکنند اثر زهر آگین خود را بر روی نسل جوان که مواجه با این تبلیغات است دارد. دانشجویی در نامه ای اخیرا برایم ارسال کرده نوشته گویا ماموریت دارند نسل جوان را در" یخ یاس " قالب بگیرند بعد شعر ناظم حکمت را نوشته در پایان نامه اش که :
آقایان چگونه به وطن رحم نکردید ؟
میرسد آن روز که چرخ بر مدار حق بگردد
میرسد آن روز که به حسابهای شما برسند
میرسد آن روز که از شما بپرسند
اقایان چگونه به وطن رحم نکردید ؟!
بعد این دانشجو خودش در آخرین جمله نوشته اگر هر کدام از ما جوانها این پرسش را از خود بکند قبل از اینکه از این مدعیان اصلاح رژیم این پرسش را بکنیم و خود را با وطن یگانه ببیند چه بسا با هوشیاری امکان بیرحمی اینها را به وطن و خودمان را از آنها هر چه زود تر بگیریم .
می خواستم که شما نیز لطف نمایید این ترسها را و راه مقابله با آنها تشریح کنید که چگونه جنبش بایستی آنها را شناسایی کند و ایا در واقع در مسئولیت خود جنبش نیست که خود را به مثابه واقیعتی حی و زنده باور کند و این واقیعت را بر ترسها و منبع آنها که این رژیم است مستولی کند ؟
آقای بنی صدر: عرض کنم به شما اخیرا یک کتابی خواندم از یک آدمی که در واقع بگوییم که از آن بخیلهایی است که بخود هم بخیل هستند ! می گوید اصلا چرا هستی که به من خدمت کنی !در باب مصدق نوشته . از جمله عیبهای بزرگ که برای او شمرده این است که مصدق در آن جوانی از ایران خارج شده و رفته سوئیس و تمکن اختیار کرده و قصد داشته در آنجا وکالت دادگستری بکند و گفته حالا زیادند که دو تابعیتی هستند ولی آن وقت در آن زمان این یک ذنب لایغفر بوده وگناه نابخشودنی بوده و این مسائل ...
حال اینکه در واقع این یک درس بزرگ است برای نسل جوان امروز ایران . چنانکه درسی بود برای نسل ما و گمان می کنم همچنان درسی خواهد بود برای نسلهای آینده . به چه معنا ؟ به این معنا که یک مصدقی را تصور بکنید جوان که در انقلاب مشروطه شرکت کرده ، آن انقلاب سرکوب شده ، کودتای محمد علی شاهی شده و آن چیزهایی که بعدش آمده و اوبه حال یاس از وطن بیرون آمده . چنانکه در زمان ما هم بسیاری حالت یاس پیدا می کنند و راه حلهای فردی می جویند برای مسئله ای که راه فردی ندارد ، راه حل جمعی دارد .
استبداد راه حل فردی پیدا نمی کند . راه حل جمعی پیدا می کند . مردم یک کشوری می باید که این آزادی ذاتی خویش را بشناسند و نخواهند که در استبداد زندگی کنند . و الا اگر آن استبداد سر جایش باشد شما فرض کنید که از وطن هم بیایید بیرون ، و در اینجا هم قید ایران را بزنید و بروید دنبال زندگی ،!زندگی پیدا نمی کنید .برای اینکه اینجا شرایطی که زندگی در غرب دارد شما در ساختنش دخالتی نداشتی . این ملتهای غرب طی قرون ساختند آن را و آمده اند . حالا خوب یا بد مال اینهاست . شما در اینجا در واقع نقشی به عنوان انسانی که باید مسئول باشد در امور زندگی خودش و در ساختن هویت خودش شرکت بکند ، پیدا نمی کنید . مصدق هم همچنین جوانی بوده . آمده در سوئیس و چندی هم در یاس بوده و به خود آمده و آن جمله معروف را گفته .است. گفته که :نباید انسان هر سرنوشتی به او تحمیل کردند بپذیرد و تمکین کند . هر شرایطی را که بعنوان شرایط زندگی قدرتهای داخلی ، استبداد وابسته به قدرت خارجی ساخت و انسان را گفت که محکومی به این زندگی در این شرایط ، نه این نباید بپذیرد . و برگشته از آن یاس به امید . در مراحل بعدی زندگیش هم این بسا حالت یاس پیش آمده و با این حال در همه وقت اینکه انسان نباید شرایطی را که استبداد به او تحمیل می کند به عنوان شرایط زندگی بپذیرد او را باز گردانده به جنبش و قرار داده در جایی که او قرار گرفته .
حالا در زمانی که ما هستیم ، جامعه جوان ایران همان موقعیتی را دارد که مصدق داشته بعد از انقلاب مشروطه . باید همان کار را بکند که او کرد . نه با این شرایطی که به او تحمیل می کنند ، به عنوان شرایط زندگیی .
در یاس و ترس هیچکار نمی شود کرد جز تسلیم . تسلیم استبداد شدن و نفله شدن . در یک نوشته ای من این ترسهایی را که در ایران امروز عمومیت دارند . یک به یک موضوع بحث قرار دادم و انتشار پیدا کرد . بنا بر این نمی خواهم آنها را برگردم و یک به یک دوباره باز بگویم . اما به یکی از دوتا از آنها به لحاظ اهمیتی که دارند باز می گردم .
اول می گویم : نسل جوان امروز در موقعیتی است صد بار بلکه هزار بار و بلکه هزاران بار بهتر از موقعیتی است که مصدق از یاس به امید باز گشت . یعنی به خود باز گشت به توانایی خویش باز گشت . به اینکه نترس و قوه رهبریت را بکار انداز برگشت . آن زمان ، زمان سلطه روس و انگلیس بر ایران بود . آن قدرتها در حال بزرگ شدن بودند . این زمان آن قدرتها که رفته اند که هیچی ، این ابر قدرتش در همسایگی ما درمانده شده .
فضای جهان فضای آزادیست و مساعد است برای اینکه جامعه ها اگر خواستند آزاد زندگی کنند از بیرون مزاحم ندارند . آن زمان داشتند مزاحم . پس شرایط برای امید همه فراهم است گرچه این شرایط را انسان خود باید ایجاد بکند . ولی خوب بشریت امروز هم در تدارک این شرایط شرکت کرده و این شرایط اکنون فراهم است . مثلا فرض کنید امروز مردم ایران به یک جنبش همگانی دست بزنند و بگویند آقا ما این استبداد مطلقه را نمی خواهیم . از بیرون ایران کدام قدرت خارجی است که بیاد قشون بیارد به حمایت آقای خامنه ای ؟ او کی است ؟ کدام کشوری هست که تبریک نگوید به آن ملت ؟ امروز یک وجدان جهانی وجود دارد که نه تنها از جنبش یک ملتی حمایت می کند ، حتی از کارهای افراد که در زمینه های دفاع از حقوق بشر و اینطور کارها حمایت می کند . آن زمان همچنین وجدان جهانی با این توان وجود نداشت . حالا همه اینها وجود دارد . پس ما در شرایط جهانی جدیدی هستیم .
این نسل باید ازچند تا ترس که در خودش است از لباس این دو سه ترس بیاید بیرون . از دید من مهمترین اینها ترس از بکار انداختن قوه رهبری است . اینکه یک ملتی خو کند مثل بره که یکی باید بیفتد جلو تا ما بیفتیم دنبال او ، این گزارش می کند ترس او را از رهبری ،از شرکت در رهبری . حال اینکه تا این ترس را از دست ندهد ، جامعه مردم سالار پیدا نمی کند . ما نمی خواهیم جامعه مردم سالاری مثل جامعه آمریکایی پیدا کنیم که رئیس جمهورش مثل آقای بوش پدید بیاوریم . نه ما
می خواهیم جامعه ای پیدا کنیم که درس بگیرد از تجربه ای که در غرب شده ، با توجه به سنن خود ، ارزشهای خود جلوتر برود و مردم ما مشارکت داشته باشند در مدیریت امور خویش و این محتاج این است که ما آن ترسی را هم که انسان غربی امروز دارد ، نه تنها ما داریم بلکه انسان غربی هم دارد . از بکار انداختن قوه رهبریش . چون اینها غالبا می روند پای صندوقهای رای و یک رایی می دهند و بعد می روند دنبال زندگیشان . چون تمرین در مشارکت در رهبری در غرب نشده . از ابتدا بر اصل انتخاب بوده و اینکه نخبه ها باید کشور را اداره کنند . به هر حال یکی از ترسها که خصوصا جامعه جوان امروز و دانشجویان باید از دست بدهند این ترس است .
ترس دومشان هم که باید حتما ازش رها بشوند ، ترس از ابداع و خلق و ایجاد واعجاز است و یک زمانی نسلهای قبلی ترسی داشتند که معروف بود بنام ترس از غرب .که از این می ترسید که او فکری بکند که یک متفکر غربی مثلا آن فکر را تصدیق نکرده باشد و یا قبلا نکرده باشد ! حالا این غرب رسیده به بن بست . از این جهت هم یک فضای بازی برای نسل امروز پیدا شده . و خوب یک سنج هوش انجام داده اند در آمریکا بسیار آموزنده است برای نسل امروز ایرانی . که روسای جمهوری را در ظرف نیم قرن هوششان را اندازه گرفته اند . کم هوشترین آنها این آقای بوش رئیس جمهور کنونی است و پدر ایشان است . این دوتا کم هوشترینند . با هوشترینشان هم آقای کلینگتون است و کندی و کارتر . حالا این جامعه غربی است . رئیس جمهوری دارد که به قول کسی که سنجش انجام داده می گوید این لغتها و کلمه هایی که بوش دارد و می تواند با آنها حرف بزند بسیار معدود است و نتیجه این است که حرفهای جدی نمی تواند بزند . حرفهای عادیش هم دست پا شکسته است . خوب شما جامعه ایرانی فکر می کنید که هنوزباید اجازه بگیرید از چنین غربی برای اینکه فکر کنید برای زندگی خودتان ؟! نه از این ترس باید آمد بیرون . الان یک مجالی برای شما پیدا شده شرایط جهان تفاوت کرده و زمانی شده است که شما به عنوان یک نسل نه در عرصه ایران بلکه در عرصه جهان صاحب نقش بشوید . قدم به پیش شاد و پیروز باشید .
متن و صدای این گفت و شنود را نیز میتوان بر روی سایت شخصی آقای بنی صدر
http://www.banisadr.com.fr ملاحظه کرد.