وقايع اتفاقيه-اكبر منتجبي: زندانيان بازميگردند. يك هفته مرخصي به سرعت باد طي شد. خندهها امروز باز گريه ميشوند تا اشكها بدرقه راه تقي رحماني و هدي صابر شوند.
«امروز به اوين ميروند». اين صداي نرگس محمدي، از پشت گوشي تلفن همراه است. ميافزايد: «مرخصي آنها قابل تمديد نبود، گرچه براي ما غيرمنتظره بود».
تقي رحماني و هدي صابر از يك هفته پيش، پس از يازده ماه حبس در اوين، به خانه آمدند. آنقدر بيسر و صدا آمدند كه حتي همسران آنها نيز خبردار نشدند.
هر دو مرد، در خانه نشستند تا ميزبان همسران كارمند خود باشند. اكنون يك هفته از آن روز گذشته است.
اتهام آنها اگرچه به وكلاي آنان اعلام نشد، اما پس از اينكه در 24 خرداد بازداشت شدند، تأكيد شد كه آنها در تشويق دانشجويان به شورش نقش داشتند.
خانوادههاي آنان در طول آن 11 ماه بسيار تلاش كردند تا هم مستندات اتهام اعلام و هم دادگاه آنها، برگزار شود.
«هر اقدامي كه خانوادهها انجام دادند، در راستاي آزادسازي آنها بود. چون ما هيچ دليلي براي حبس آنها نميديديم. ميخواستيم وضعيت آنها روشن شود چون آنها از هيچ امكاني برخوردار نبودند». او ميافزايد: «امروز پس از يك هفته به زندان ميروند اما ما همچنان خواهان آزادي آنها هستيم و تقاضاي ما نه تنها برخورداري از مرخصي بيشتر نيست بلكه تقاضاي آزادي آنهاست».
با اين حال تقي رحماني و صابر امروز به اوين و به سوئيتي برميگردند كه پيش از اين نيز خبرش را داده بودند. خانهاي كوچك در دل اوين.
«آنها از موقعيت بند خود اطلاع ندارند. آنجا اسم مشخصي ندارد. يك سوئيت است كه هر چهار نفر با هم زندگي ميكنند. صابر، رحماني، عليجاني، حسين قاضيان. با اين حال، هنوز هم ساعت خاموشي دارند و در ساعت بخصوصي بايد بخوابند. البته از امكانات حياط و دستشويي نيز تا 11 شب امكان استفاده دارند و از آن پس، نه. نگهباني هست كه ميآيد درها را ميبندد. آنها جز اين زندانبان كس ديگري را نميبينند. حتي نميدانند كه كجاي اوين هستند. در اين سوئيت، حدود 6 صبح رو به آنها باز ميشود.
اوايل كه در بند بودند، خانوادهها برايشان مايحتاج مورد نياز را ميبردند و زندان نيز ميپذيرفت اما اكنون وضعيت اين سوئيت به گونهاي است كه نميپذيرند. آنها نيز خودشان نميتوانند به فروشگاه بروند و ناچار هستند مواردي را كه نياز دارند به نگهبان بگويند، تا او برود و برخي از آنها را تهيه كند». اين وضعيت زندانيان ملي-مذهبي در سوئيت اوين است كه نرگس محمدي آنجا را توصيف ميكند.
به هر حال، پس از يك هفته ميروند، گرچه پس از يازده ماه آمدند، اما ميروند به اين اميد كه روزي دوباره بازگردند. براي هميشه كه گريهاي بدرقه راهشان نباشد.