حضور محترم بنده ى روسياه ام، آقاى ابراهيم نبوى،
نامه اى كه براى من نوشته بودى به دستم رسيد. از اين كه در مورد شكنجه و قتل و كشتار به درگاه كبريايى ما شكايت برده بودى، غرق در تعجب شدم. مگر نمى دانى كه خود ما هم اهل بخيه ايم و اين گونه اعمال در دستگاه ما نيز رايج است؟ مگر نمى دانى كه در دوزخ، بلاهايى بر سر بندگان روسياه مى آوريم كه شكنجه گاه ابوغريب و سياه چال اوين، در مقام مقايسه با آن، بهشت برين محسوب مى شوند.
اى بنده ى روسياه، مگر نمى دانى كه در جهنم الهى، با چكش و سندان استخوان گناه كاران را خورد مى كنند و ملايك عذاب آن قدر آب جوش به حلق آن ها مى ريزند تا روده هاى آن ها پاره شود؟
اى بنده ى معصيت كار، مگر نمى دانى كه خوراك زندانيان دوزخ الهى، از خون و چرك عورت زنا كاران است و به فرمان ما، لباسى از قطران سوزان به تن آن ها مى كنند كه روزى صد بار از شدت درد، مى ميرند و باز از نو زنده مى شوند.
اى بنده ى گناهكار، مگر نمى دانى كه در جهنم الهى، عقرب هايى هست كه سر آن ها در آسمان هفتم و دم آن ها در زمين هفتم است؟ خيال كرده اى كه اين عقرب ها براى تكميل دكوراسيون جهنم است؟ خير، كور خونده اى! از اين عقرب ها براى زجر و شكنجه ى زندانيان دوزخ استفاده مى شود. در اين زمينه، هنوز خامنه اى و صدام و بوش به گرد پاى ما نرسيده اند و هنوز نتوانسته اند بساط مار و عقرب را در زندان هاى شان برپا كنند. به جاى آن كه سعيد مرتضوى با ميله ى آهنى به فرق سر زيبا كاظمى بكوبد و او را به قتل برساند، مى بايست به تقليد از فرشتگان عذاب، با گرز آتشين بر فرق سر آن ملعون مى كوبيد و سيس آن زانيه ى روسياه را به دهان مار غاشيه مى انداخت.
مگر نمى دانى كه به فرمان ما، نمرود و شداد و فرعون، در جهنم، در ديگ آب جوش، شكنجه مى شوند. در اين زمينه، هنوز خامنه اى و صدام و بوش به گرد پاى ما نيز نرسيده اند و نتوانسته اند در اوين و يا درابوغريب، بساط ديگ آب جوش را برپا كنند. به جاى آن كه سعيد امامى، سعيدى سيرجانى را با شياف سيانور به قتل برساند، مى بايست آن سگ ملعون را در ديگ آب جوش مى انداخت تا موجب عبرت سايرين شود.
اى سيد روسياه، اگر يك بار ديگر از اين فضولي ها بكنى، دستور مى دهم كه در روز قيامت، آن قدر با گرز آتشين به فرق سرت بكوبند تا كه اين مختصر عقلي را هم كه دارى زايل شود و مجبور شوند لاشه ى متعفن تو را در اسفل السافلين، تا ابد، به غل و زنجير بكشند.
عرش هفتم
خدا