فاطمه حقيقتجو، از جوانترين و در عين حال، سرشناسترين چهرههاي مجلس اصلاحات است. اين عضو پيشين دفتر تحكيم وحدت با ديد نقادانه و مواضع غيرمحافظهكارانه و نيز فعاليت مستمر خويش در خارج از مجلس ششم، بارها، توجه افكار عمومي را به خود جلب كرد و در نهايت نيز از جمله نمايندگاني بود كه در واكنش به محدوديتهاي وضع شده به سد راه ايفاي وظايف قانوني مجلس و دفاع از حقوق انتخاباتي شهروندان، عطاي نمايندگي را به لقايش بخشيد و در زمره نمايندگان مستعفي مجلس قرار گرفت. حقيقتجو، كماكان، منتقد است ولي اميدوار به آينده اصلاحاتي كه به تعبير او در خارج از ساختار حاكميت، راه خود را خواهد گشود، نماينده پيشين تهران، مشقت و عدم انسجام اصلاحطلبان را از مهمترين دلايل عدم توفيق آنان در قبال رقيبي ميداند كه علاوه بر بهرهگيري از تمامي ظرفيتهاي بالفعل و بالقوه خود ونهادهاي حكومتي تحت امرشان از وحدت دروني كافي نيز برخوردار بودند. اصلاحطلبان مانند يك پيكر واحد عمل نكردند.
گفتوگو: هادي عابديني
اينروزها موضوع نقد اصلاحات از مطرحترين بحثهاي سياسي روز است. در ابتدا بفرماييد ارزيابي كلي شما از جنبش اصلاحي چيست؟
اصلاحاتي كه در سال 76 شروع و اصلاحات از درون نظام بود فكر ميكنم عمر اين اصلاحات رو به افول است و عليرغم توفيقي كه حاصل شده است، اما ميزان اين توفيقها با انتظارات تطابق ندارد، به ويژه مطالبات قشر جوان و فعال جامعه تأمين نشده است و در واقع، مطالبات، فراتر از وضعيت كنوني و موجود است، لذا فكر ميكنم اصلاحطلبي در آينده هم به لحاظ شكل و هم به لحاظ محتوا، تفاوتهاي جدي با گذشته خواهد داشت و حتي از منظر رويكرد هم اين اصلاحات، اصلاحات از درون ساختار حكومت و از بالا به پايين نخواهد بود و تقاضاهاي اصلاحطلبي، در آينده، به حاكميت تحميل خواهد شد. جريان اصلاحات در آينده از پايين به بالا خواهد بود. اگر اصلاحطلبان بتوانند چنين شكلي را طراحي بكنند، فكر ميكنم در اين صورت اصلاحات در يك سطح ديگر و متفاوت، دوام و قوام خواهد داشت، البته شايد اصلاحطلبان موجود به دليل علقههاي بسيار زياد و انفكاكناپذيرشان از نظام، اين امكان را نداشته باشند كه اصلاحات مورد نظر مردم را در آن سطح و كيفيت در آينده پيش ببرند كه در اين صورت، حاملان اصلاحان هم متفاوت خواهد شد.
از صحبت شما اين برداشت را ميكنم كه ممكن است جايگاه اصلاحطلبان فعلي در جريان اصلاحات آينده محوري نباشد؟
ممكن است نباشند، فكر ميكنم در يك صورت اصلاحطلبان حكومتي بتوانند جايگاهي پيدا بكنند و آنهم در صورتي است كه آنها از انعطاف لازم براي درك مطالبات اصلاحطلبانه جامعه برخوردار باشند و به موقع، قدرت پاسخگويي متناسب با شرايط را داشته باشند.
فكر ميكنيد اين قابليت در افراد فعلي وجود داشته باشد؟
من اين را كمتر احتمال ميدهم، اين كه ميگويم كمتر، رويكرد فردي ندارم، بلكه رويكرد نهادي است، يعني اگر احزاب و تشكلهاي موجود كه به نوعي اصلاحطلبان درون حاكميت محسوب ميشوند، مثل مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب، اگر به موقع از انعطاف لازم برخوردار نباشند، طبعاً اينها حاملان اصلاحات بعدي نخواهند بود، مگر افرادي از اينها كه توانسته باشند درك درستي از مطالبات بهدست آورند و بتوانند با اين مطالبات همراه بشوند.
انعطاف مورد نظر شما در چه مورد است؟ اين بحث جدي وجود دارد كه چالش سياسي آينده جامعه چالش ميان اصلاحطلبان و محافظهكاران نخواهد بود، بلكه چالش ميان اصلاحطلبان مذهبي و اصلاحطلبان سكولار خواهد بود.
يكي هم اين ميتواند باشد، اگر مذهبيها بتوانند به موقع، يك تعريف سازگار از دين و دموكراسي ارائه بدهند، به گونهاي كه دين در عمل متبلور بشود، شايد آنها برسكولارها فائق بيايند، ولي به هر ترتيب چالش ميان سكولارها و مذهبيون، امروز به نسبت بيست سال پيش خيلي جديتر است، به ويژه آنكه مذهبيها يك كارنامه 25 ساله دارند كه تفكيك اين كارنامه از هويت روشنفكران ديني، شايد خيلي امكانپذير نباشد، ولو آنكه آنان مايل به ايجاد چنين تفكيكي باشند. چون آنچيزي كه مردم از حكومت ديني لمس كردند، همين عملكرد بيست و پنج ساله جمهوري اسلامي است، بنابراين، اين چالش بسيار سخت و سنگين ممكن است به نفع سكولارها تمام شود تا مذهبيها.
هفت سال از اين كارنامه بيست و پنج ساله را اصلاحطلبان به خود اختصاص دادهاند به اين جهت كه جامعه تحتتأثير اين جريان بود، اما همين جامعه كه با دلزدگي از محافظهكاران به اصلاحطلبان روي آورد بعد از چند سال از اصلاحطلبان نيز جوابي را كه ميخواست نگرفت، باتوجه به اينكه تا چندي پيش خود شما هم عضوي از اصلاحطلبان دوران ساختار حاكميت بوديد، فكر ميكنيد آيا اصلاحطلبان رفتار ديگري ميتوانستند داشته باشند كه جامعه به اين مسير كشيده نشود؟
بله. بهتر از اين ميشد عمل كرد. اما وقتي ميخواهيم به نقد عملكرد يك جريان بپردازيم بايد به چند عنصر توجه بكنيم، از جمله امكانات، ظرفيتها، محدوديتها، فرصتها و تهديدها. در واقع ما بايد يك تقسيمبندي چهار دستهاي داشته باشيم. از يك سو، فرصتهاي خوبي در اختيار اصلاحطلبان بود، اقبال مردمي در اين دورهاي كه اصلاحطلبان روي كار آمدند منحصر بهفرد بود، اما اصلاحطلبان با محدوديتهاي خاص خودشان هم مواجه شدند كه چون نتوانستند آن را مديريت بكنند، كارنامه فعلي اصلاحطلبان شكل گرفت. البته من در جاي خود از اين كارنامه دفاع هم ميكنم. اصلاحطلبان از يك طرف با رقيبي مواجه بودند كه اين رقيب حاضر به پذيرش قواعد بازي نبود و از تمام اختيارات قانوني و شبهقانوني خودش حداكثر استفاده را كرد. از طرف ديگر، نكتهاي كه به درون اصلاحطلبان بازميگشت، بحث رهبري و سازماندهي دروني اصلاحطلبان بود. اصلاحطلبان يك پيكر واحد نبودند تا وقتي كه اين پيكر با بحران مواجه ميشود، كل واحد در مواجهه با بحران پاسخ واحدي داشته باشد. همين امر بيشترين مشكل را براي اصلاحطلبان ايجاد ميكرد.
يكي از بحثهاي ديگري كه اينروزها در باب علل عدم توفيق اصلاحطلبان به صورت جدي مطرح است، نقش رايزنيهاي پشت پرده و تساهل اصلاحطلبان در قبال محافظهكاران در برخورد با بحرانهاست.
مثلاً چه موردي؟
آنچه واقعيت دارد و ماهم شاهد بوديم در بسياري موارد سران جريان اصلاحطلبي در مواجهه با مشكلاتي كه محافظهكاران منشاء آن بودند، شروع به رايزنيهاي پشت پرده با آنها ميكردند و معمولاً هم هيچ گزارش شفاهي به مردم نميدادند. طبيعي است كه در چنين وضعيتي شايعات درست و غلط خيلي زود در جامعه منتشر ميشود.
ببينيد، گفتوگوي پشت پرده و معامله، دو مقوله جدا از هم است، معامله، به معناي بدهبستان كردن است و اتفاقاً، آن بده بستاني كه در جامعه مطرح است، هرگز اتفاق نيفتاد و همانطور كه عرض كردم چون مثل يك پيكر عمل نكرديم و يك رويكرد در مورد يك مسأله واحد نداشتيم، اين اتفاق افتاد، مثلاً آقاي خاتمي يك منش رفتاري خاص براي مواجه شدن با بحرانها را در پيش گرفت، آقاي كروبي هم كه معتقد به مذاكره و حل كردن مسأله از طريق مذاكره بود به طريق خود عمل كرد و سازمان مجاهدين و مشاركت كه در اين بين نزديكترين ديدگاههاي عملياتي را با همديگر داشتند به يك شكل ديگري عمل ميكردند و يا كارگزاران هم طريق خود را پيش ميگرفت.
اين ناهماهنگي از چه زماني به وجود آمد؟
از ابتدا، يعني هماهنگي صرفاً بر سر كسب رياستجمهوري و مجلس بود تا اصلاحات را به پيش ببرند اما بعد از آن ديگر، اصلاحطلبان نتوانستند در مواجهه با بحرانها هماهنگ عمل بكنند.
يكي از موارد ناهماهنگي، در تحصن مجلس خودنمايي كرد، شما و تعدادي ديگر از نمايندگان اصلاحطلب استعفا داديد و از مجلس خارج شديد، در اين جريان، شاهد اشتياق ميان اصلاحطلبان بوديم، آيا شما و ديگر اصلاحطلباني كه هماهنگ با هم بوديد، نميتوانستيد زودتر از برهه تحصن، اين خطكشي را ميان خود و آن دسته افراد ديگر انجام دهيد؟
من اصلاً معتقد به خطكشي ميان اصلاحطلبان نبودم.
ولي در عمل به اينجا رسيد.
خب بله، ولي كار در مجلس و بيرون مجلس، بسيار متفاوت است. چون در مجلس آن چيزي كه حرف آخر را ميزند، عدد است. در مجلس ششم هم هيچ كدام از احزاب، گروهها و ديدگاههاي سياسي، به تنهايي، عدد لازم را براي تصويب كردن و پيگيري امور موردنظرشان را نداشتند و ناچار بودند كه با يكديگر همكاري كنند، البته تا اينجاي قضيه مثل همه جاي دنيا رفتار شده است، يعني شايد در همه جاي دنيا مجلسي در دست يك حزب خاص نيست و احزاب با يكديگر همكاري ميكنند تا بتوانند كار را پيش ببرند، منتها تفاوتي كه اينجا با آن كشورها دارد در شرايط ثبات و بيثباتي است. ديگر كشورها شايد كاملاً از يك ثبات نسبي قابل لمس برخوردارند، در حالي كه فضاي سياسي در ايران، به شدت بيثبات است و به همين دليل، مديريت بحران خاص خودش را ميخواست.
حالا با اين تفاوتهاي ديدگاهي كه فرموديد ميان گروهها وجود داشت و همچنان وجود دارد، اين سؤال مطرح ميشود كه اصلاً در چنين حالتي امكان اين وجود داشت كه اصلاحطلبان مثل يك پيكر واحد عمل بكنند؟
من معتقدم كه نه، اين امكان وجود نداشت، يعني يا بايد ما از ديد بخشي از اصلاحطلبان سرعت را خيلي كم ميكرديم و يا سرعت خيلي زياد ميشد و شايد حد وسطي را نميشد گرفت. در بعضي موارد كه ما معدل اين دو حالت را گرفتيم، اين معدلي نبود كه جامعه به آن اقبال نشان بدهد. از يك طرف ما نياز به هماهنگي درون اصلاحطلبان داريم، از طرف ديگر بايد هماهنگ با مطالبات مردم بشويم كه اين بخش خيلي مشكل است، يعني الزاماً عمل كردن به عنوان يك پيكر واحد كه در بعضي از مواقع بحراني اتفاقاً جبهه دوم خرداد يك صدا، يكجور، يكنواخت عمل ميكرد، الزاماً اين مورد پذيرش جامعه نبود، ما در پذيرش و پاسخگويي هم يك مسأله جدي اينچنيني داشتيم كه خود به خود اين مشكل را ايجاد ميكرد، ولي من معتقد نيستم در عمل سياسي بايد خطها را از يكديگر تفكيك ميكرديم، چون امكانپذير نبود، يعني ما ناچار بوديم كه با يكديگر نوعي زيست مسالمتآميز داشته باشيم و با هم كنار بياييم كه بتوانيم برنامههاي حداقلي خود را پيش ببريم. ما اگر ميخواستيم دقيقاً مطالبات جامعه را بدون توجه به اين واقعيتها پيش ببريم در درون خودمان دچار مشكل و چند پارهگي ميشديم و چند پارهگي ما مانع از هر گونه عملي ميشد.
اقبالي كه جامعه به اصلاحطلبان نشان داد، نه به كليت و عنوان اصلاحطلبي اين جريان، بلكه به شعارهايي بود كه اين جريان و در رأس آن آقاي خاتمي مطرح كرده. آيا به جاي اين كه به اين مطلب بپردازيد كه گروهها را به طرق گوناگون راضي كنيد تا در فلان مورد با شما هماهنگ شوند تا شايد بتوانيد حداقلي از خواستههاي خود و احتمالاً جامعه را به دست آوريد، بهتر نبود از پتانسيل همان اقبال عمومي استفاده ميكرديد تا اين گروهها نيز مجبور باشند به خواستهاي جامعه تن در دهند؟
آنها همراهي نميكردند و عدم همراهي آنها، عدم پيشبرد همان برنامههاي وعده داده شده را ايجاد ميكرد.
به چه صورت؟
مثلاً اگر ما ميخواستيم قانون جرم سياسي را بگذارنيم كه البته در اين مورد همه گروهها هم نظر بودند كه اين قانون گذرانده بشود، اگر درون اصلاحطلبان همه با هم از اين موضوع دفاع ميكردند چه اتفاقي ميافتاد؟ اصلاً ما نميتوانستيم اين را از مجلس بگذرانيم، يا اگر آن را از مجلسي ميگذرانديم كه در بعضي مواقع اين اتفاق افتاد، تنش دروني جبهه دوم خرداد بالا ميگرفت، اولين تأثير افزايش تنش داخل جبهه دوم خرداد در بحران بعدي بود، يعني عدم همكاري در ارتباط با بحران بعدي بروز ميكرد، يعني ما از هر دو سو در فشار قرار ميگرفتيم.
جامعه ما در طول تاريخ يكصدساله اخير يكبار وضعيتي به مراتب سختتر از وضع موجود را تجربه كرده و توانسته با اتكا به نيروي مردم خواستههاي اصلاحطلبانه زمان خود را تا حدي به پيش ببرد، مثل دوره دولت مصدق، آيا اين بار هم نميشد به جاي همراه كردن نيروهاي داخل حاكميت با يك موضوع اصلاحي با استفاده از نيروي جامعه مسائل را پيش برد؟
اين مسأله به نظر من از دو بعد قابل تحليل است، يكي اينكه در آن زمان ما فقط يك مسأله واحد داشتيم و آن بحث ملي شدن صنعت نفت بود، مسأله فقط يكي بود و در مورد آن تك مسأله بالاخره با اتكا به جنبش مردمي ميتوانستند حاكميت را عليرغم ميل آن با خواسته همسو كنند.
آيا نميشد اصلاحات را اصل قرار بدهيم و به حواشي آن نيز بپردازيم؟
آقاي خاتمي، در سخنرانيهاي مختلف گفتند اصلاحات يعني همان توسعه همهجانبه، باز اين را هم باز ميكردند و يا ميگفتند اصلاحات يعني توسعه سياسي، توسعه سياسي را هم همين طور شاخ و برگ ميدادند. يعني ما يك چيز مشخص و ملموسي را اين بار نميخواستيم، ما ميخواستيم در تمام شئون جامعه اتفاقي بيفتد و تغييري حاصل بشود، يعني دامنه مطالبات خيلي گسترش پيدا كرد، خيلي خيلي گسترش پيدا كرد، يعني به اندازه قابليتها، تواناييها و استعدادهاي موجود نبود، اين خودش يك مسأله بود، بنابراين، وقتي من يك وزنهاي را به دوش بگيرم كه خارج از توانايي من باشد، حتماً، نميتوانم آن را بكشم. گستردگي و عمق تقاضاها در اين دوره با تقاضاي آن دوره كه فقط مليشدن صنعت نفت بود قابل مقايسه نيست، من نميخواهم بگويم آن كار كوچكي بود، ولي آن يك پروژه بود. ما نميتوانيم بگوييم اصلاحات يك پروژه است، اصلاحات شامل چندين پروژه است كه بايد همزمان پيش ميبرديم و اين، كار بسيار دشوار و سنگيني بود، دوم اينكه بله ما از خيلي فرصتها استفاده نكرديم، يعني ما به موقع از پشتوانه مردمي استفاده نكرديم و به نظر من يك دليل آن، همان نگراني تاريخي بود.
دوستان اصلاحطلب ما دغدغه واكنشهاي غيرقانوني تندروها داشتند، يعني وقتي واقعه كوي دانشگاه اتفاق ميافتد، شب آن روز همه نگران بودند، وقتي ترور حجاريان اتفاق افتاد، نگران اقدامات جديتر بودند، يعني هر كدام از اين مسائل اتفاق ميافتاد نگران يك ضربه كاريتر و جديتر و شديدتري بودند كه البته به نظر من اين ارزيابي، ارزيابي دقيقي نبود. همان اندازه كه ما نگران بوديم، طرف مقابل هم كه ضربه را وارد كرده بود، خوفناك بود و نگران اينكه با واكنش مردم مواجه شود. از جهت ديگر، يك استراتژي كه از جهتي درست بود و از جهتي نادرست، شكل گرفته بود و آن اينكه هزينه كمتر پرداخت شود و تلاش ميشد تا مردم را وارد يك بازي نكنند كه با يك سركوب شديد مواجه شود. اين نگراني، به نظر من، حركت اصلاحطلبان و استفاده از ظرفيتهاي اصلاحطلبانه در اختيار آنان را محدود ميكرد.
شما از جمله نمايندگاني هستيد كه با حمايت جنبش دانشجويي وارد مجلس شديد، در حال حاضر جنبش دانشجويي در حالت عدم تحرك جدي به سر ميبرد، آينده جنبش دانشجويي را چگونه ميبينيد؟
جنبش دانشجويي همواره افت و خيز داشته و فقط در اين مقطع اينگونه نبوده است. در بعضي از مقاطع قبل از دوم خرداد هم ما شاهد افول نسبي جنبش دانشجويي بوديم، ولي ماهيت آن دوره با ماهيت كار فعلي جنبش دانشجويي متفاوت است. من فكر ميكنم جنبش دانشجويي با همين افت و خيز به كار خود ادامه ميدهد، يعني از طرفي خودش جريان توليد ميكند و اجازه نميدهد كه صداي مطالبات مردم خاموش بشود، سعي در ايجاد پژواك آن جريان مطالبات در بين مردم دارد، از طرفي ديگر وقتي يك جرياني شروع ميشود خودش تحت تأثير آن جريان قرار ميگيرد و متأثر از شرايط محيطي ميشود، ولي به نظر من حركت اين جنبش ادامه دارد و يكي از حاملان جريان نوانديشي دوره دوم همين جنبش دانشجويي خواهد بود، يعني اگر قرار باشد در اين جامعه اتفاقي بيفتد اميد من به جنبش دانشجويي است، اتفاقاً اين تلحيل من، تحليل غلطي نيست چرا كه محافظهكاران هم اين را فهميدهاند و تحليلشان هم درست است و به همين دليل عمدهترين فشار را روي جنبش دانشجويي گذاشتند. از ابتداي انقلاب تا به حال هيچگاه اعمال محدوديت بر روي جنبش دانشجويي، قابل قياس با وضعيت فعلي نيست، ولي جنبش همچنان پيش ميرود.
برخي منتقدان معتقدند در جريان اصلاحات از جنبش دانشجويي همواره به عنوان ابزار استفاده شده است، تحليل شما نسبت به اين موضوع چگونه است؟
خب، بالاخره، اين هم بخشي از واقعيتهاي سياسي جامعه ما است كه جنبش دانشجويي كه گاهي اوقات به طور مستقل جريان و حركتي را ايجاد ميكند، به دليل غيرحرفهاي بودن و كم تجربگي، گاهي اوقات، ابزار احزاب هم ميشود. به نظر من، اين، يك خاصيت اجتنابناپذير از جنبش دانشجويي است، جنبش دانشجويي مرتب بايد به خود هشدار بدهد كه اين اتفاق برايش نيفتد، ولي جنبش دانشجويي اين را در جهت آرمان خودش ميبيند، يعني اگر يك حزبي يك نگاهي به جنبش دانشجويي دارد كه اين جنبش استراتژي حزب را در جامعه پژواك بدهد، جنبش دانشجويي اين نقش را داوطلبانه ميپذيرد. البته، نه از سر اجبار، حال همين از منظر بيروني ممكن است نقش ابزاري هم پيدا بكند كه بگويند جنبش دانشجويي ابزار شده است ولي جنبش دانشجويي اين تشخيص را ميدهد كه از بين استراتژيهاي مختلف احزاب و از بين اهداف مياني و نهايي آنها كدام را انتخاب بكند و با كدام ارتباط تنگاتنگ و نزديكتري را پيدا بكند و معمولاً انتخابش در جهت آرمان خود است حالا ميخواهد اسم ابزار بگيرد يا نگيرد. از طرف ديگر، دوره تمرين و ممارست كار سياسي در همين دوره اتفاق ميافتد، عموماً، كساني كه از جنبش دنشجويي خارج شدند، خودشان، حزب سازند و يا از فعالان مؤثر احزاب هستند و ممكن است خود اينها هم در آينده بخواهند همين ارتباط و نقش را با جنبش دانشجويي آينده برقرار كنند. به نظر من اين ارتباط خيلي طبيعي است و اين شايد بيشتر يك شعار است براي دوركردن جنبش دانشجويي از احزاب براي اينكه حركت جنبش دانشجويي، حركت ارادي است و نه غيرارادي، چون جنبش دانشجويي انتخابگر است.
جنبش دانشجويي در آينده بايد چه استراتژي را پيش بگيرد تا كمتر هزينه بپردازد به ويژه اكنون كه فشار بر اين قشر از فعالان سياسي، زياد شده است؟
به اعتقاد من يكي از اشكالاتي كه به جنبش دانشجويي وارد است و از يك جهت هم نقطه قوت آن محسوب ميشود، به شدت آرماني بودن دانشجويان است. آنها صرفاً به آرمان نظر دارند و خيلي به واقعيتهاي موجود جامعه، توجه نميكنند، اين فاصله آرمانخواهي و واقعيت موجود جامعه و اين شكاف كه در بعضي از مواقع تشديد ميشود، خود، عامل توليد هزينه براي جنبش دانشجويي است دوم اينكه به اعتقاد من جنبش دانشجويي بايد اخلاقيتر عمل بكند و يك دوره خودسازي هم درونش باشد، اگر خودسازي را در جنبش دانشجويي تعريف بكنند، تحمل هزينه خيلي بيشتر و بهتر خواهد بود و شايد ما الان به يك جنبش دانشجويي اخلاقي هم نياز داريم كه خودبهخود آن رويه اخلاقي به كاهش هزينهها در جنبش دانشجويي كمك ميكند.
طيفي از دانشجويان اعتراضاتي را به نمايندگان فراكسيون دانشجويي مجلس كه با حمايت جنبش دانشجويي وارد مجلس شدند، دارند، اين اعتراضات را تا چه حد، درست و منصفانه ميدانيد؟
جنبش دانشجويي، يك مطالبات كلاني داشته كه منطبق با آرمانشان بوده و بخش عمدهاي از آن تحقق پيدا نكرده است. اين عدم تحقق، صرفاً، به دليل كمكاري امثال من نبوده است، يك بخش آن به اين دليل بوده كه آن مطالبات، مطالباتي است كه در بلندمدت حاصل ميشود و نه در كوتاه مدت، به علاوه، تحقق مطالبات بيش از توانايي ما بوده است. من بخشي از اين نقد را قبول دارم، اما بخشي از آن را قبول ندارم و نه از آن جهت كه بگويم غيرمنصفانه نقد ميكنند، از آن جهت كه شايد ما نتوانستيم به درستي فضاي موجود را ترسيم بكنيم، آنها كمتر، با لحاظ واقعيتهاي موجود و محدوديتهاي ما را ارزيابي ميكنند و معتقدند ما امكان تحول جديتر و اساسيتر را داشتيم ولي به آن عمل نكرديم، من با اين بخش مخالفم، نه از آن جهت كه آنها را مقصر بدانم، خودمان را هم مقصر ميدانم كه نتوانستيم به درستي شرايطمان را تجسم كنيم. ولي آن چيزي كه فراكسيون دانشجويي ميتوانسته انجام بدهد، فكر ميكنم كوتاهي نكرده باشد، فعالترين فراكسيون مجلس، فراكسيون دانشجويي بوده، پايدارترين است، امروز خود دانشجوها كه مرتب از سوي دستگاه قضايي احضار ميشوند، نقل ميكنند كه به آنها ميگويند ديگر از اين به بعد هم كه نماينده در مجلس نداريد و دل گرمي نداريد. پس، بالاخره يك جاهايي عليرغم شرايط بدي كه اينها دارند، نقش ما مؤثر بوده است، شايد اگر ما نبوديم شرايط خيلي بدتر از اين ميبود، نه اينكه شرايطي كه الان اينها در آن هستند خوب است، فكر ميكنم اگر تلاشهاي مجلس نبود هنوز بخشي از دانشجويان كه در وقايع خرداد بازداشت شدند در زندان بودند، كمااينكه، هنوز، دانشجوياني را داريم كه از دوره كوي دانشگاه به بعد همچنان در زندان هستند. ما سعي كرديم كه متقابلاً عامل تأثيرگذاري بر دستگاه قضايي و به طور كلي حاكميت باشيم كه اجازه فعاليت اندك بيشتري براي جنبش دانشجويي فراهم بكنيم، يعني من فكر ميكنم آن چيزي كه در توان داشتيم در آن حد توانستيم عمل كنيم. فضا براي جنبش دانشجويي آنقدر سنگين است و هزينهها آنقدر بالا است كه كارهايي كه ما كرديم اصلاً ملموس نميشود كه بالاخره يك كارهايي شده كه تازه شرايط اينگونه است.
اگر يكبار ديگر امكان اين فراهم شود كه نامزد ورود به مجلس بشويد، براي اين كار اقدام خواهيد كرد؟
بستگي به شرايط دارد، بالاخره، اين بار، من به راحتي حاضر به نامزدي نيستم، يعني اگر احساس كنم كاري از دست من برنميآيد، قطعاً نامزد نميشوم. اگر احساس كنم دوسه تا كارشدني را ميتوانيم پيش ببريم پيش ميروم و نامزد ميشوم، بنابراين الان نميتوانم نسبت به آينده نظر بدهم كه در آينده اگر شرايط آماده بشود نامزد ميشوم يا نه.
و اگر اين بار شرايط فراهم بشود علاقهمنديد از سوي كدام قشر وارد مبارزات انتخاباتي بشويد؟
من ترجيح ميدهم كه ارتباط خودم را با جنبش دانشجويي حفظ كنم و ترجيح ميدهم كه اگر قرار باشد از سوي يك قشر وارد مجلس شوم، حداقل يكي از قشرهايي كه من را حمايت ميكنند دانشجوها باشند، دليلش هم اين است كه فكر ميكنم ارتباط با جنبش دانشجويي انسان را اندكي به روزتر نگه ميدارد.
اينكه فرموديد در صورتي دوباره حاضريد به مجلس وارد شويد كه مطمئن باشيد كاري را از پيش خواهيد برد به اين معناست كه از نتيجه عملكرد اين چهار سال خود ناراضي هستيد؟
كاملاً راضي نيستم.
ميزان رضايت و نارضايتيتان به چه ميزان است؟
در ايران كار سياسي را نميتوان در عرصه فردي انجام داد، بايد جمعي يك كار را پيش برد و فراكسيون ما هم بالاخره يك توفيقاتي را داشته است و البته با عدم توفيق هم مواجه بوديم، من بيشتر ناراضي بودم تا راضي.
فرجام اصلاحات را چگونه ميبينيد؟
رو به افول ميدانم اما اين بدان معنا نيست