دوشنبه 25 خرداد 1383

سه بنيان نظري دموكراسي:حاكميت مردم، برابري سياسي شهروندان وپذيرش حكومت اكثريت، عليرضا علوي تبار، بامداد

سخنراني عليرضا علوي تبار در همایش گذار به دموکراسی

متن کامل سخنراني عليرضا علوي تبار در همايش گذار به دموكراسي بدین شرح است :علوم سياسي در زمينه خط‌مشي‌گذاري در زمينه عمومي هستند و ازجمله تأليفات ايشان روشنفكري، دينداري، مردمسالاري، الگوهاي مشاركت شهروندان در اداره امور شهرها در ايران و جهان، اصلاحات در مقابل اصلاحات و اصلاحات در مقابل پرسش‌هاي اساسي است.
در آغاز صحبتم گرامي مي‌دارم ياد و خاطره عزيزان انديشمند و اهل قلمي كه براي گذار مسالمت‌آميز به دموكراسي در ايران تلاش كردند و به همين جرم توسط دشمنان آزادي به زندان انداخته شدند و از خداوند مي‌خواهم چشم ما را به آزادي همه آنها روشن كند و ان‌شاءالله در سمينارهاي آينده آنها را در كنار خودمان داشته باشيم.
از حدود چند دهه پيش در كشورهاي اسلامي تلاش‌هاي فردي و جمعي صورت پذيرفت كه به تدريج به عنوان اسلامي كردن مجدد مشهور شدند. به بيان ديگر ما از چند دهه پيش در كشورهاي اسلامي شاهد جنبش‌‌هاي اجتماعي و سياسي بوديم كه در طبقه‌بندي تحليلگران از آنها به عنوان اسلامي كردن مجدد ياد مي‌كنند. جنبش اسلامي كردن مجدد عمدتاً تحت تأثير دو عامل قرار داشت. از يك طرف واكنشي بود به آنچه كه در كشورهاي اسلامي درحال اتفاق افتادن بود و مي‌توان از آن به نام «نوسازي برون‌زا» ياد كرد. «اگزا جنز مدرنيزيشن)
درواقع اين اسلامي كردن مجدد از يك جنبه شكل واكنشي داشت؛ واكنش به اين فرآيند نوسازي برون‌زا. اما از طرف ديگر در ادامه حركتي بود كه تحت عنوان احياي ديني در كشورهاي اسلامي از يكصد سال پيش آغاز شده بود و اينك در سطح اجتماعي ثمردهي مي‌كرد و نتيجه مي‌داد. يكي از متغيرها براي تحليل وضعيت دموكراسي در كشورهاي اسلامي، تحليل وضع موجودش و وضعيت آينده‌اش كه مي‌تواند مورد استفاده ما قرار بگيرد، مسيري است كه اين كشورها در فرآيند اسلامي كردن مجدد خود طي كردند. توضيح اينكه اگرچه كمابيش تلاش براي اسلامي كردن مجدد و جنبش براي اسلامي كردن مجدد در هر كشورهاي اسلامي سابقه و زمينه داشته اما در مجموع كشورهاي اسلامي دو مسير و دو راه مختلف را براي اسلامي كردن مجدد طي كردند. نوع مسير و راهي كه در اسلامي كردن مجدد طي شد، امروزه به شدت وضعيت كنوني و آينده دموكراسي در اين كشور را تحت تأثير خودش قرار مي‌دهد.
تلاش من اين است كه درحدي كه وقت اجازه مي‌دهد تا حدودي اين دو مسير اسلامي كردن مجدد را با هم مقايسه كنم و بعد پيامدهاي هركدام از اين مسيرها را در گذر به دموكراسي مورد بحث قرار دهم. نماد اين دو مسير در نزد تحليلگران اجتماعي ـ سياسي، ايران و مصر بودند. اما مي‌توان آن را تعميم داد. مسير ايران همان مسيري است كه الجزاير هم سعي كرد برود. درايران به نتيجه رسيد در الجزاير سركوب شد و مسير مصر، مسيري است كه كمابيش در تركيه هم طي شده نامگذاري اين دو مسير ممكن است يك مقداري ابهام را بيشتر كند اما به هرحال ما ناگزير از نامگذاري و طبقه‌بندي اين دو مسير هستيم. مسير ايران و الجزاير را مي‌توان مسير اعتراض، قيام و انقلاب ناميد و مصر و تركيه را مسير ايجاد جنبش فراگير اجتماعي.
من نمي‌خواهم بگويم انتخاب بين اين دو مسير كاملاً آگاهانه و آزادانه صورت گرفته شايد اگر سركوب و قدرت نيروي سركوبگر در مصر و در تركيه نبود. آنها هم متمايل به پيمودن همين مسيري مي‌شدند كه در ايران و در الجزاير طي شد. در ايران به نتيجه رسيد در الجزاير سركوب شد. اما به هرحال امروز وقتي كه ما به آنچه كه گذشته نگاه مي‌كنيم مي‌توانيم كم و بيش تفاوت اين دو مسير اسلامي شدن مجدد را از همديگر تشخيص بدهيم. تفاوت‌هاي اين دو مسير را از چند زاويه مي‌توان مورد بررسي قرار داد. يكي از زاويه هدف است. مسير اعتراض، قيام، انقلاب هدف اساسي‌اش را نفي نظام موجود مي‌گذاشت، وقتي كه از نظام صحبت مي‌كنيم همه ابعاد اجتماعي، اقتصادي سياسي آن را در نظر داريم و در اين مسير كسب قدرت سياسي و انقلاب سياسي را در اولويت خودش قرار مي‌داد. برخي از متفكران سعي كردند با الهام گرفتن تمايزي كه گرامشي بين انقلاب سياسي و انقلاب اجتماعي قائل مي‌شود اين دو مسير اسلامي كردن مجدد را از هم تفكيك كنند. مسير ايران و الجزاير را مسير انقلاب سياسي و مسير مصر و تركيه را مسير اختلاف اجتماعي نامگذاري كرده‌اند. در آن مدل، يعني مدل جنبش فراگير اجتماعي هم باز تغيير نظام مسلط هدف بود. اما نه از طريق انقلاب سياسي. بلكه از طريق ايجاد نهادهاي جايگزين نهادهاي موجود و از طريق ايجاد يك نظام ارزشي بديل به جاي نظام ارزشي مسلط. اگر بانك وجود داشت آنها سعي مي‌كردند كه در كنار اين بانك، بانك‌هاي متناسب با ديدگاه خودشان را پديد مي‌آورند. اگر مدرسه دولتي وجود داشت كه آنها قبولش نداشتند، سعي مي‌كردند كه مواردي مطابق ديدگاه خودشان را ايجاد كنند. در تمام زمينه‌ها ايجاد نهادهاي بديل درواقع يكي از اهدافي بود كه كاملاً دنبال مي‌شد. دومين وجه تمايز اينها از نظر طول عمر و مدت زمان فعاليت است. مسير اعتراض، قيام، انقلاب معمولاً كوتاه‌مدت طي مي‌شود يا پيروز مي‌شود يا سركوب مي‌شود. شما اگر كل طول جنبش اسلامي ايران و انقلاب را در نظر بياوريد مدت طولاني نمي‌بيند كه به اين شكلي كه بعداً به انقلاب اسلامي منجر شد، تداوم داشته باشد.درحالي كه در مسير مقابل ما يك نوع طولاني مدت بودن زمان پايداري و تداوم زماني را مي‌بينم. چهل، پنجاه سال يك تلاش گسترده و يك جنبش عمومي حول محور باز اسلامي كردن شكل مي‌گرفته. از نظر هدفي كه در حملاتشان انتخاب مي‌كردند و آماجي كه براي اعتراض‌هايشان انتخاب مي‌كردند هم تفاوت داشتند. يكي بيشتر انتقادش متوجه حكومت و نظام سياسي بود. دائماً نظام سياسي را مورد ارزيابي و نقد قرار مي‌داد و حكومتي را كه قدرت داشت مورد ارزيابي قرار مي‌داد. ديگري بيشتر به روابط اجتماعي مي‌پرداخت. نظام فرهنگي را مورد سؤال قرار مي‌داد و ارزش‌هاي مسلط بر رفتار مردم عادي را مورد نقادي و انتقاد قرار مي‌داد. از نظر نوع سازماندهي هم مي‌توان اينها را از هم متمايز كرد. در مسير اعتراض، قيام، انقلاب شما با يك نوع وحدت و ابهام مواجه هستيد. يعني درواقع مي‌بينيد مرز نيروهايي كه در يك جبهه قرار دارند و مرز نيروهايي كه در يك سازمان به فعاليت مي‌پردازند چندان از همديگر مشخص و متمايز نيست. ما تعدادي نيروها را داريم كه همگي به لحاظ مباني فكري و الگوهاي رفتاري با هم اختلاف‌نظر دارند. اما با مبهم گذاشتن و با سكوت كردن در مورد موارد اختلاف خودشان در يك مجموعه‌اي وحدت پيدا كردند و گرد هم آمدند و فعاليت مي‌كنند.
درحالي كه در مسير جنبش فراگير اجتماعي شما با يك نوع تمايزيابي، واگرايي، شفافيت و انشعاب روبه‌رو هستيد. يعني دائماً نيروها دارند مرز خودشان را از ديگران باز تعريف مي‌كنند. دائماً دارند مي‌گويند كه ما با بقيه چه تفاوتي داريم؟ در كجا ما با هم اختلاف داريم. هيچگاه حول يك محور به وحدت نمي‌رسند؛ دائماً واگرايي مي‌بينم. جبهه‌ها به گروه‌هاي متعدد و انشعابات مختلف تبديل مي شود. يك نوع شفافيت در ابراز مسائل مي‌بيند، يعني اختلاف‌نظرها در هاله‌اي از ابهام در پوششي از ابهام پنهان نمي‌شود. صراحتاً بيان مي‌شود و در معرض نقد قرار مي‌گيرد و دائماً انشعاب مي‌بينيد. برخلاف مدل قبل كه دائماً وحدت مي‌بينيد و در زير يك چتر و شعارشان شعار همه با هم است اينجا درواقع جدايي و انشعاب را مي‌بينيد و شكل‌گيري احزاب و گروه و البته در كنار اين انشعاب گفت‌وگو هم مي‌بينيد. مذاكره هم مي‌بينيد. سازش هم مي‌بينيد اما اين سازش و گفت‌وگو و كنار آمدن پس از انشعاب و تفكيك و شفافيت مرزهاست كه اتفاق مي‌افتد. از نظر برخورد با نظم موجود هم شما بين اينها تمايز مي‌بينيد. در مسير اعتراض، قيام، انقلاب يك نوع نفي و يك نوع قهرآميزي را مي‌بينيد. درواقع در اين مدل هر نوع همكاري با حكومت منفي شناخته مي‌شود. هر نوع حضور در قدرت به عنوان يك برچسب منفي شناخته مي‌شود. ببينيد آثار اين مدل هنوز هم در رفتار ما هست، اصطلاح اصلاح‌طلبان حكومتي در نزد بسياري از ما بيشتر از اينكه يك مفهوم تحليلي باشد يك مفهوم تحقيرآميز است و درواقع ما در رقابت سياسي با به كارگيري اين مفهوم درصدد تحقير رقيب هستيم. درحالي كه در كنار آن اصلاح‌طلب برون حكومتي به عنوان يك امتياز محسوب مي‌شود و يك نوع واژه اعتبارآور است براي كسي كه در ذيل آن طبقه‌بندي مي‌شود. اين درواقع نتيجه همان ديدگاهي است كه اساس را بر نفي و برخورد قهرآميز با سيستم حكومتي گذاشته است. درحالي كه در طرف مقابل شما همزيستي و تكميل را دنبال مي‌كنيد. يعني گاهي اوقات شما دو نهاد را مي‌بينيد كه يك كار واحد را انجام مي‌دهند و يك كاركرد واحد را دارند. اگر مدرسه‌هاي ديني و اسلامي داريد در كنارش مدرسه‌هاي حكومتي يا غيرديني را هم داريد كه اينها خودشان را نفي‌كننده همديگر نمي‌بينند. گاهي تكميل‌كننده همديگر و گاهي رقيب مسالمت‌جو همديگر هستند. از نظر عرصه فعاليت هم شما تمايز اينها را با همديگر مي‌بينيد، يكي عمدتاً عرصه‌اش عرصه سياست است. يعني عرصه‌اي كه در آن حكومت مخالفان، اپوزيسيون و منابع قدرت وجود دارند. آنجاست كه دعوا مي‌كند آنجاست كه سعي مي‌كند قدرت را به دست بگيرد يا قدرت را واگذار كند. درواقع شما نمي‌بينيد كه بيرون از اين عرصه سياست به دعوا و درگيري بپردازند. عمدتاً در همين عرصه است كه درگيري‌اش را تعيين مي‌كند. حزب تشكيل مي‌دهد. حزبي كه هدفش كسب قدرت يا سهيم شدن در قدرت است. گروه ذي‌نفوذ ايجاد مي‌كند. گروهي كه ممكن است دنبال كسب قدرت يا شريك شدن در قدرت نباشد اما مي‌خواهد بر قدرت اثرگذاري كند. يعني نهايتاً همه چيز را از مجراي پاليتي يا عرصه سياست دنبال مي‌كند. درحالي كه در مدل ديگر شما با جامعه مدني مواجه هستيد. عرصه فعاليت عرصه فعاليت جامعه مدني است. نهادسازي مي‌كند. نهادهايي كه لزوماً حكومتي نيستند چون حكومت در آنجا سكولار يا ضد مذهبي است. گاهي اوقات سكولار است يعني نسبت به مذهب بي‌طرف است و گاهي اوقات ضد مذهبي است. به همين دليل اينها حوزه فعاليتشان را به جامعه مدني انتقال مي‌دهند. جامعه انجمن‌هاي اختياري كه افراد گرد آمده در آن منافع خودشان را مستقل از حكومت‌ها و دولت‌ها دنبال مي‌كنند.
شكل اصلي فعاليت اينها هم با يكديگر فرق دارد. شما اگر به مدل اعتراض، قيام انقلاب نگاه كنيد، شكل اصلي فعاليت روشن‌گري يا افشاگري است. دائماً دنبال كشف و به دنبال كسب اطلاعات غيرعلني سياسي است. دنبال افشا كردن روابط پشت‌پرده‌اي است كه وجود دارد. دنبال نورافكني به عرصه‌هاي تاريكي است كه در آنها تصميم‌گيري مي‌شود. در واقع علاقه به مدل‌سازي‌هاي تخيلي از تصميم‌گيري‌هاي توطئه‌آميزي كه در پس‌پرده‌ها و در تاريكي‌ها اتخاذ مي‌شود، دارد. يا تظاهرات و اعتراض مي‌كند. يعني حداكثر تلاشي كه مي‌كند تجمع عمومي است كه با شعارهايي عليه بعضي و به نفع بعضي ديگر دنبال مي‌شود و در يك اشكالي به اقدام مسلحانه مي‌انجامد. يعني سعي مي‌كند از قوه قهر استفاده كند. آنجايي كه سلاح نقد جواب نمي‌دهد براي تغيير دادن حكومت و براي تغيير دادن ديدگاهي كه دارد به نقد سلاح توسل پيدا مي‌كند.
به همين دليل نزد اينها چهره‌هايي كه به جنگ مسلحانه يا برخورد قهرآميز با حكومت‌ها دعوت مي‌كنند به اشكال مختلف محبوبيت و محوريت پيدا مي‌كند.
اما در مقابل در مسير ايجاد جنبش فراگير يا انقلاب اجتماعي شما با ايجاد نهادهاي موازي مواجه هستيد. هرجا حكومت نهادي دارد كه كاركرد خاصي را دنبال مي‌كند اينها هم سعي مي‌كنند در كنار آنها نهادي را بسازند كه همان كاركرد را با ايده‌ها و ديدگاه‌هاي خودشان دنبال كند. ايجاد جماعت‌هاي برادري، افرادي كه پيوندشان فقط يك پيوند رسمي خشك نيست. پيوندهاي برادري دروني دارند. از همديگر دستگيري مي‌كنند، همدل هستند و يك نوع كاميونيتي اجتماعي را تشكيل مي‌دهند و نه يك نوع ارگانيزيشن رسمي را. فعاليت‌هاي خيريه‌اي، تأسيس مؤسسات چند منظوره‌اي، مؤسساتي كه هم كار فرهنگي مي‌كند و هم خدمات اجتماعي ارائه مي‌كند و از اين قبيل. من نمي‌خواهم بگويم كه اگر در مصر سركوب قدرتمند نبود يا در تركيه سركوب قدرتمند نبود حتماً آنها هم همين مسيري را طي مي‌كردند كه تا به حال طي كردند. اما به هر حال به دلايل مختلفي آنها اين مسير را طي كردند. اين چهار كشوري كه گفتم ايران، الجزاير، مصر و تركيه از خيلي نظرها در آغاز شروع اين جنبش اسلامي كردن مجدد با همديگر اشتراك داشتند و شبيه به همديگر بودند. در همه آنها نارضايتي از حضور بيگانگان، وجود يك نوع حكومت آتورترين و اقتدارگرا، گسستن از ارزش‌هاي سنتي، متزلزل شدن نهادهاي سنتي، آشفتگي اجتماعي، بي‌هنجاري اجتماعي، پس‌رفت اقتصادي، نابرابري اجتماعي و دخالت يك حكومت در همه عرصه‌هاي زندگي را مي‌توان در اين چهار كشور ديد. اما پاسخي كه اينها مي‌دهند اگرچه باز مشترك است يعني اسلامي كردن مجدد است اما به دلايل ويژه‌اي مسيرهاي مختلفي را طي مي‌كند تا به نتيجه برسد. امروز شما نتيجه اين اسلامي كردن‌هاي مجدد را مي‌توانيد با يكديگر مقايسه كنيد. مقايسه وضعيت ايران و مثلاً مصر. ببينيد ما در ايران چي داريم؟ در ايران يك حكومت كاملاً متظاهر به مذهب داريم. روي كلمه متظاهر به مذهب تأكيد دارم. چون بسياري از كارهايي كه توسط حكومت ايران صورت مي‌گيرد مغايرت مسلم و يقيني با ارزش‌هاي ديني دارد و در واقع نقض ارزش‌هاي ديني خيلي اوقات آشكارتر از آني است كه بتوان آن را پنهان كرد. البته معمولاً در پس كسب منافع هميشه رنگي از تقدس زده مي‌شود. اين كاري است كه ايدئولوژي اساساً در همه سيستم‌هاي اجتماعي انجام مي‌دهد. موجه كردن و قابل قبول كردن رفتارها و انتخاب‌هاي سياسي حكومت‌ها يكي از وظايفي است كه به عهده ايدئولوژي‌‌هاي هر حكومتي قرار دارد. بنابراين اينجا نبايد تعجب كرد كه اقدامات رنگ و بوي ديني مي‌گيرد و پشت سر ارزش‌هاي عام و مورد قبول مردم قرار مي‌گيرد. در همه اين موارد مي‌توان منافعي را تشخيص داد كه در پشت سر اينها وجود دارد. مثلاً شما فرض كنيد وقتي كه يك روزنامه‌اي توسط راديو و تلويزيون راه‌اندازي مي‌شود يك رقيبي دارد به نام همشهري كه آگهي‌ها را مي‌گيرد. بايد مدتي اين رقيب از صحنه خارج شود تا اين روزنامه بتواند جاي او را در گرفتن آگهي‌ها پر كند. به همين دليل يك دفعه مي‌بينيد كه روزنامه همشهري به يك بهانه‌اي حدود چند روز تعطيل مي‌شود. شعار هم كاملاً شعار ارزشي است. همين مسأله فرودگاه امام خميني. اينكه فرودگاه بسته مي‌شود براي فهم آن بيشتر از آنكه بايد به آن شعارها توجه كرد بايد به سراغ اين برويد كه چه شركتي در رقابت با آن شركت ترك از صحنه خارج شده است و نتوانسته در مناقصه برنده شود و ببينيد آن شركت با كجا ارتباط دارد كه مي‌تواند چنين كاري را انجام بدهد. منافع هميشه رنگي از ارزش‌ها و ايدئولوژي‌ها به خودش مي‌گيرد. ببينيد تصميم جديد وزير نيرو در توزيع محوطه فرودگاه امام خميني به كدام نهاد بيشتر ضرر مي‌زده. آن موقع خيلي راحت‌تر مي‌توانيد درك كنيد كه در پس اين شعارهاي زيباي ديني، منافعي سازمان‌يافته نهفته است و گروه‌هاي هم نفع و ذي‌نفعي هستند كه سعي مي‌كنند همه چيز را با رنگ ارزش‌ها به جامعه ارائه كنند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

به هر حال ما در ايران چه داريم. يك حكومت شديداً متظاهر به مذهب. هرچقدر هم به لحاظ مذهبي محتواي حكومت و رفتارش كمتر شود اين تظاهر به مذهب افزايش پيدا مي‌كند. شما در آغاز اخبار راديو و تلويزيون بسم‌الله را داريد و بعد صلوات را داريد. كم‌كم ممكن است دعاي كميل را براي شروع اخبار داشته باشيد. هرچقدر كه از محتوا كاسته مي‌شود بر آن ظاهرگرايي ديني افزوده مي‌شود و اين طبيعت فعاليت‌هاي مذهبي است كه هنگامي كه از درون تهي مي‌شوند تأكيد بر ظواهرشان روز به روز افزايش پيدا مي‌كند. يك حكومت متظاهر ديني داريد در مقابل يك جامعه اي كه به سه جريان تقسيم شده است. يك جريان شديداً مذهبي و بنيادگرا. يك جريان شديداً ضدمذهبي كه اين دو در اقليت هستند و يك اكثريت گاهي مذهبي و گاهي غيرمذهبي كه در واقع نه پايبندي كاملي به مذهب دارند و نه ضديتي با مذهب دارند. در برخي از مناسك و شعائر شركت مي‌كنند، در بعضي جاها هم شركت نمي‌كنند. به تعبير بعضي‌ها اين از خصوصيات تاريخي ايراني‌هاست و من نمي‌دانم كه اين خصوصيت تاريخي ايرانيان است يا نه. به هر حال در جامعه امروزي يك اكثريت عام داريم كه به هيچ وجه ضد مذهب نيست اما به تعبيري كه بنيادگراها مي‌گويند مذهبي هم نيست. دو اقليت شديداً بنيادگرا و شديداً مذهبي و يك اكثريت ميانه را در كشوري مثل ايران داريم. اما به سراغ مصر برويم يا سراغ تركيه. در تركيه يا مصر شما يك حكومت غيرديني داريد. حكومتي كه در واقع سكولار است. اما يك اكثريت كاملاً پايبند به مذهب داريد. البته آنجا هم يك اقليت غيرمذهبي يا حتي ضدمذهبي را هم مي‌توان ديد. اما اكثريت اين جامعه پايبند به مذهب هستند. در تركيه هم شما چنين وضعيتي را مي‌بينيد. حكومتي كه غيرديني است اما تفاوت تركيه و مصر در اين است كه در تركيه اين امكان وجود دارد كه حكومت غيرديني داشته باشيم ولي دولت ديني داشته باشيم. من حكومت را مقابل استيت قرار مي‌دهم و دولت را مقابل گاورمنت. در تركيه اين امكان وجود دارد كه شما حكومتتان غيرديني باشد اما دولت‌هايتان دولت‌هاي ديني باشند. در مصر البته اين امكان وجود ندارد. مثلاً فرض كنيد در تركيه اين امكان وجود دارد كه يك حزب اسلامي در انتخابات برنده شود و خطي‌مشي‌گذاري عمومي و اجراي خط‌مشي‌هاي عمومي را مطابق با ديدگاه‌ها و برداشت و استنباط‌هاي اسلامي خودش سازمان دهد. اين نكته بسيار مهمي است كه از چه موقع تا به حال چنين امكاني فراهم شده كه ما حكومت غيرديني و دولت ديني داشته باشيم و اين نسبتش با سكولاريسم چيست؟ آيا اين يك نوع سكولار شدن است يا نمي‌شود اسم اين را سكولاريسم گذاشت و در مورد آن بايد تأمل بيشتري كرد. كدام يك از اين دو مسير كمك بيشتري به دموكراتيزاسيون مي‌كند؟
من وقت زيادي ندارم كه درباره ابعاد تأثيرگذارشان صحبت كنم. فقط رئوس مطلب را مي‌گويم. شما در يك طبقه‌بندي اعتباري مي‌توانيد انديشه‌هاي دموكراتيك را از نظام دموكراتيك متمايز كنيد. يعني يك تفاوتي بين مباني نظري دموكراسي با سيستم و نظام تحقق‌يافته دموكراتيك بگذاريد. از لحاظ نظري دموكراسي سه بنيان اصلي دارد؛ يكي حاكميت مردم است. يعني شما بپذيريد كه مشروعيت‌بخشي به حكومت و تصميم‌گيري نهايي در عرصه عمومي از آن همه شهروندان بالغ است. يك ركن ديگر پذيرش اين نكته است كه شما برابري سياسي شهروندان را بپذيريد. يعني بپذيريد كه شهروندان هيچ امتيازي از نظر قومي، نژادي، ديني و مذهبي نسبت به همديگر ندارند. يعني شهروندان در مشاركت در تصميم‌گيري عمومي از برابري برخوردار هستند. هيچ امتيازي به روحانيون و فقها داده نشود. قائل شدن حق ويژه براي فقها و براي روحانيون از اساس با دموكراسي مغايرت دارد. پذيرفتن چنين برابري ركن دموكراسي است.
و سومين ركن دموكراسي مسأله پذيرش حكومت اكثريت است. يعني بپذيريد كه شما در جاهايي كه اختلاف نظر بين شهروندان وجود دارد بر اساس رأي اكثريت و تعداد بيشتر عمل كنيد و نه رأي اقليت.
به هر حال مي‌توان نشان داد كه مسير جنبش فراگير اجتماعي، زمينه را براي پذيرش بنيان‌هاي فكري دموكراسي مساعدتر مي‌كند. به دليل تكثري كه در اين جنبش تجربه مي‌شود، به دليل اينكه جنبش در موضع قدرت نيست تا براي خودش حق ويژه قائل شود. به همين دليل مجبور است در يك رقابت برابر با ديگران شركت كند و در ضمن، پويايي احكام سياسي را بپذيرد. اين در واقع زمينه و بستر را براي پذيرش آن بنيان‌هاي نظريه دموكراسي فراهم مي‌كند. از لحاظ نظام دموكراتيك هم من آن طبقه‌بندي هرمي براي نظام دموكراتيك را قبول دارم. يعني حكومت شفاف و پاسخگو. آزادي‌هاي مدني و سياسي. جامعه مدني گسترده و انتخابات منصفانه و آزاد.
به نظر مي‌رسد كه اين مسير از اين لحاظ هم كمك مي كند. چون شما به قدرت هم كه مي‌رسيد لازم نيست كه ايجاد جامعه مدني را از صفر شروع كنيد. قبلاً برخي از اركان ساخته شده و تأسيس شده است.
وقت من تمام شده متأسفانه نمي‌توانم تمام مباحثي را كه در نظر داشتم توضيح بدهم. اميدوارم در يك فرصت ديگر انشاءالله در شرايطي كه اين گذر طولاني مدت به دموكراسي حداقل يك مقداري جلوتر رفته باشد در خدمت شما باشيم كه دموكراسي به عنوان يك آرزو و خرمايي بر بالاي نخل براي ما تجلي نكند.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8908

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سه بنيان نظري دموكراسي:حاكميت مردم، برابري سياسي شهروندان وپذيرش حكومت اكثريت، عليرضا علوي تبار، بامداد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016