"يورگن هابرماس"، فيلسوف و روشنفكربزرگ آلماني تاكيد كرد تصميم رييس جمهوري آمريكا در اعلام جنگ با تروريسم، هم از نظر هنجاري و هم از نظر ديدگاه واقع گرايانه، اشتباهي كاملا فاحش بوده است.
هابرماس درگفتوگويي با ماهنامه لوموند ديپلماتيك چاپ فرانسه، افزود از نظر هنجاري اين جنگ نه تنها باعث از بين رفتن تروريستها نميشود، بلكه برعكس باعث افزايش و پرورش تروريستها شده است، از ديدگاه واقع گرايانه نيز اعلام جنگ به شبكهاي تروريستي كه شاخهها و افراد آن در سراسر جهان پراكنده شدهاند، غير عاقلانه است.»
به گزارش خبرگزاري فارس ،هابرماس در پاسخ به اين سئوال كه چگونه ميتوان از پديده تروريسم جلوگيري كرد، گفت: «غرب بايد در تعامل خود با ديگر تمدنها حساسيت بيشتري به خرج دهد و خود را بيشتر انتقادپذير نشان دهد و اين ميسر نيست مگر آنكه بين تمدنهاي مختلف "زباني مشترك" به وجود آيد.»
وي افزود:« در جوامع ما اكنون جو بي عدالتي، تحقير، تبعيض، فقير سازي و به حاشيه راندن افراد فقير حاكم شده است و اين درحالي است كه امروز خشونت، فعاليت راهبردي، تقلب و سودطلبي مشخصه بارز روابط اجتماعي همه ما شده است. بديهي است اگر وضع بدين منوال پيش رود افرادي كه حق آنها پايمال شده است، عكسالعمل نشان خواهند داد و اين مختص به دوره يا عصر ما نيست بلكه در طول تاريخ حيات بشر اين حالت وجود داشته است.»
به گفته اين انديشمند، غرب بايد به اصول، عرفها و اعتقادات مشترك انسان و عناصري كه به عنوان بديهيات فرهنگي در نظر گرفته ميشود، توجه نشان دهد و به عبارتي غرب بايد در صدد پيدا كردن "زبان مشتركي" براي تعامل با ديگر تمدنها باشد. زيرا هرگاه در ارتباط ميان انسانها و تمدنها اختلال به وجود آيد، هنگامي كه انسانها قادر به درك متقابل هم نباشند و هنگامي كه رياكاري، زيادهخواهي و نفع طلبي هم با آن مخلوط شود، بدون شك تعارضات پديدار ميشوند و نتيجه تعارضات هم چيزي جز خشونت و به تبع آن رنج بشر نيست.»
هابرماس افزود: «افزايش روز افزون موج خشونت و ترور، ريشه در افزايش فزاينده اختلال در روابط اجتماعي ما دارد. هنگامي كه جو بي اعتمادي ميان جوامع حالت غير قابل كنترلي به خود گرفت، آنگاه گسست ارتباطي ميان جوامع به وجود ميآيد و اينجا است كه خشونت و ترور رخ مينمايد.»
وي گفت :« سئوالي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه چگونه بايد اين ارتباط را برقرار كرد زيرا امروز نحوه زندگيها، ملتها و تمدنها آنقدر از هم فاصله گرفتهاند كه ترجيح ميدهند نسبت به هم همچنان بيگانه باقي بمانند. آنها امروز مانند اعضاي يك خانواده با هم ارتباط ندارند. روابط بين المللي نيز كه وظيفه آن جلوگيري از خشونت است، تنها نقشي فرعي را در اين ميان ايفا ميكند. روابط فرهنگي نيز تنها كه كاري ميتواند بكند، ايجاد چارچوبهايي براي تحقق تفاهمي است كه بيشتر مواقع تنها به گفتار و اظهارنظرهاي قالبي وكليشهاي منتهي مي شود. لذا براي اينكه اين قالبهاي كليشهاي و طرز فكرهاي حاكم، تغيير يابد، بايد قبل از هر چيز روابط را آزاد كرد، ريشههاي ترس و فشار را خشكاند و از همه مهمتر بايد در سطح جهاني اعتماد سازي كرد.»
اين فيلسوف آلماني گفت: « اگر غرب بتواند در رفتار خود در قبال ديگر فرهنگها و جوامع تجديد نظر كند، به طور قطع خواهد فهميد كه در چه جاهايي لازم است در سياست خود تغيير به وجود آورد تا اين سياست بتواند به عنوان يك قدرت به روندي تمدن ساز، شكل دهد. بر عكس اگر غرب بخواهد در راستاي سياست كاپيتاليسم خود كه امروز نه محدوديت و نه مرزي مي شناسد، همه چيز را براي خود بخواهد، بايد منتظر عواقب طبقه بندي شدن مخرب اقتصاد جهاني باشد.» هابر مارس تاكيد كرد:« غرب بايد از فقيرتر شدن ملتها و جوامع فقير و به حاشيه رانده شدن آنها كه پويايي توسعه اقتصادي عامل آن است، جلوگيري كند. اما چيزي كه اكنون ثابت شده است اين است كه غربيان نميخواهند اين رويكرد را در پيش گيرند. آنها ترجيح ميدهند نظريه "برخورد تمدنها" را در پيش گيرند تا به منابع نفتي جهان دست يابند و تامين انرژي خود را تضمين كنند.»