گشايش: سعيد حجاريان، عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت در گفتاري با عنوان «گسترش تشكيلات» كه پس از تعطيلات نوروز 83 انتشار يافت، خاطرنشان كرد: «در شرايطي قرار گرفتهايم كه لازم است به بازنگري تشكيلات در جهت گسترش كمي و كيفي بپردازيم».
وي سازمانهاي اقماري (MassOrganizations) و سازمانهاي جبههاي (Front Organizations) را دو نوع تشكيلاتي معرفي كرد كه احزاب در راستاي گسترش تشكيلات در جوار خود به راه مياندازند:
«سازمانهاي اقماري حزب، مجموعههاي كاملاً مرتبط با حزبند كه تمام اعضاي آن را اعضاي حزب يا هواداراني كه به هر دليل نميتوانند در ساختار اصلي حزب حضور يابند تشكيل ميدهند. ارتباط اين سازمانها با هسته اصلي حزب ارتباط ارگانيك و مستقيم است. سازمان جوانان احزاب يا سازمان كارگري احزاب را ميتوان به عنوان نمونهاي از سازمانهاي اقماري يك حزب نام برد».
«تشكيل سازمانهاي جبههاي توسط احزاب به معناي آن است كه احزاب تلاش ميكنند در مجموعهها و سازمانهاي موجود اعضاي خود را به صورت فراكسيون سازماندهي كنند و اداره آنها را در اختيار گرفته و در جهت برنامههاي حزب از توان و ظرفيت اين نوع سازمانها استفاده كنند. معمولاً ارتباط احزاب با سنديكاها و اتحاديههاي صنفي و نهادهاي مدني به اين صورت تعريف ميشود».
گفتوگوي حاضر، كوششي است در راستاي بررسي مبسوطتر سازمان اقماري و جبههاي احزاب با نگاهي ويژه به كاركرد اين دو مفهوم در حوزه فعاليتهاي سياسي دانشجويان.
***
- برخورداري يك حزب از سازمان اقماري چه مزيتي براي آن به ارمغان ميآورد؟
- سازمانهاي اقماري مانند قمرهايي هستند كه دور يك ستاره ميگردند. فرض كنيد يك دانشگاه آزاد مركز داريد كه چند شعبه فرعي دارد و اختيارات خاصي هم به اين واحدهاي فرعي يا قمر واگذار كردهاند بهطوري كه آنها نيمه خودكفا شدهاند مثلاً واحدهاي فرعي نميتوانند به صورت مستقل كنكور برگزار كنند اما لازم نيست دانشجويان پذيرفته شده در آزموني كه واحد مركز برپا كرده است براي ثبتنام به مركز مراجعه كنند بلكه فرآيند ثبتنام در هر واحدي بهطور مستقل انجام ميشود.
امور «ستادي» در دست مركز است و امور «صفي» در اختيار قمر قرار داده ميشود. اين دو اصطلاح در جنگ خيلي مورداستفاده قرار ميگيرند صف به نيروهايي گفته ميشود كه در جبهه و يا خط مقدم حضور دارند و ستاد به بخش فرماندهي اطلاق ميشود؛ احزاب هم به دلايلي از همين اسلوب پيروي ميكنند يعني ستاد و صف تشكيل ميدهند يا به تعبير ديگر در كنار هسته اصلي، قمر ايجاد ميكند و اختياراتي حال يا كم يا زياد به قمر ميدهد، ميزان اختيارات اقمار به اساسنامه حزب بستگي دارد.
احزاب به اين دليل از تمركز امور در ستاد جلوگيري ميكنند كه اداره حزب با وجود قمرها راحتتر است، تصديگري كمتر ميشود يعني ستاد تنها حزب را مديريت ميكند بنابراين قدرت مانور حزب بالا ميرود از فربه شدن آن جلوگيري ميشود. حزب حجيم كه همه در ستاد متمركز هستند را نميتوان خوب اداره كرد. از سوي ديگر خود اعضا نيز در قمر احساس ميكنند كه قدرت مانور بالاتري دارند و مدام بالاي سرشان كسي نيست كه دستور بدهد در نتيجه ابتكار بيشتري به خرج ميدهند.
حزبهاي بسته كه قمر ندارند اگر دولت را در دست بگيرند دولت حجيم تشكيل ميدهند و تفويض اختيار نميكنند. بنابراين باعث شكلگيري بوروكراسي حجيم ميشوند.
همچنين قمرها با مردم بيشتر ارتباط دارند. درحالي كه ارتباط هسته ستادي حزب با مردم كمتر است. اقمار حزبي درواقع سنسور و دماسنج تودهها هستند.
- با توجه به امكان ايجاد سازمانهاي اقماري چرا احزاب بايد درصدد تشكيل سازمانهاي جبههاي باشند؟
سازمانهاي جبههاي جزو تشكيلات رسمي احزاب بهشمار نميروند، سازمان جبههاي ممكن است حتي پيش از تشكيل حزب به وجود آمده باشند. تمام سازمانهاي غيردولتي (NGO)، كانونها، سنديكاها و نهادهايي كه براي فعاليت صنفي ايجاد شدهاند در زمره سازمانهاي جبههاي قرار ميگيرند.
- احزاب درواقع با نفوذ در اين سازمانها سعي ميكنند تا اعضاي همسو با خود را در كادر رهبري آنها قرار دهند؟
- نفوذ و رسوخ، واژههاي مناسبي نيستند و تعبير منفي ايجاد ميكنند، بايد ديد كه اساسنامه اين نهادها باز است يا بسته، يعني آيا عضويت اعضاي احزاب در آنها ممنوع شده است يا نه. چون در اساسنامه، برخي از نهادهاي صنفي شرط گذاشته شده كه اعضاي احزاب نبايد در آنها شركت كنند مثلاً گمان ميكنم در اساسنامه، دفتر تحكيم وحدت قيد شده كه اعضاي احزاب نميتوانند عضو آن شوند.
من معتقدم اگر در اساسنامه دستهاي از نهادهاي صنفي كه عضويت اعضاي احزاب بلامانع عنوان شده است، اعضاي حزب مشاركت با اعلام اينكه عضو حزب هستند بروند عضو شوند و بعد هم از طرق دموكراتيك سعي كنند مراتب ارتقا در آن نهاد صنفي را طي كنند تا بتوانند مديريت آنها را با برنامههاي حزب هماهنگ كنند.
بازهم تأكيد ميكنم كه اين فرآيند بايد آشكار و شفاف صورت گيرد، نهادهاي صنفي و كانونها قلعههايي نيستند كه بايد فتح شوند، اگر اين تلقي وجود داشته باشد، راه فتح قلعه آن است كه دزدكي بايد وارد شد و كليد در قلعه را بدست آورد سپس با گشودن درها براي نيروهاي خودي زمينه فتح قلعه را فراهم آورد، اما اين كار، كار مشاركت نيست.
بكارگيري روش فتح قلعه درباره نهادهاي صنفي درواقع يكي از متدهاي مدرن دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي است؛ يعني آنها به جاي برخورد فيزيكي و سركوبگرايانه، امروزه سعي ميكنند تا با شناسايي عناصر مطلوب در اين نهادها زمينه قرار گرفتن آنان را در كادر رهبري فراهم كنند.
به هرحال حزبي مانند مشاركت نميتواند از راهكار فتح قلعه استفاده كند چون ما حزب راه انداختهايم تا اگر قدرت بدست آورديم دولت تشكيل دهيم و هر دولت مدرن و دموكراتيك به نهادهاي مدني قوي و جامعه مدني نياز دارد اما حزبي كه سازمانهاي جبههاي همسو با خود را براساس روش فتح قلعه به وجود آورد بعد از تشكيل دولت به تخريب جامعه ميپردازد، درست مانند حزب بعث. احزاب فاشيستي با تخريب نهادهاي مدني تلاش ميكنند تا پيشوا را با توده مردم مرتبط كنند. پس اگر ما وارد سازمانهاي جبههاي شديم اين ورود بايد با هويت علني باشد اگر هم اساسنامه كانوني اجازه عضويت اعضاي احزاب را نداد ما تنها به ارائه مشورت به آنان بايد بسنده كنيم.
ممنوعيت استفاده از روش فتح قلعه از سوي احزاب تنها يك استثنا دارد آن هم در زماني است كه كشور اشغال شده باشد در آن صورت براي نفوذ در صفوف دشمن بهرهگيري از اسلوب فتح قلعه جايز است. غير از اين مورد، مثال نقض ديگري وجود ندارد احزاب حتي نبايد در صدد نفوذ در جناح رقيب باشند چه رسد به نهادهاي مدني.
به نظر من اكنون كه گسترش تشكيلات در دستور كار حزب قرار گرفته است اين موضوع بايد طي بخشنامهاي به كليه اركان حزب گوشزد شود تا كسي سرخود به فكر فتح قلعهها نيفتد.
- آيا اگر حزبي در يك حوزه سازمان اقماري تشكيل داده باشد باز هم نياز به همسوكردن سازمان جبههاي فعال در همان حوزه وجود دارد؟ به عنوان نمونه فرض كنيد ما در كشور يك پارلمان دانشجويي داريم كه نماينده صنف دانشجويان است و در همين حال شاخه دانشجويي حزب مشاركت هم فعال باشد. آيا در اين صورت باز شما به دنبال تشكيل فراكسيون حزبي در پارلمان دانشجويي خواهيد رفت؟
- بله، اين دو منافي يكديگر نيستند يعني ممكن است در پارلمان دانشجويي كه يك كانون عام است تعداد زيادي از اعضاي سازمان اقماري حزب هم عضو باشند مثلاً شما 50 نفر عضو شاخه دانشجويي حزب داريد، اين تعداد ميروند در سازمان جبههاي (پارلمان دانشجويي) عضو ميشوند و فراكسيون تشكيل ميدهند 50 رأي هم دارند. دقيقاً مانند مجلس، مگر احزاب مختلف در مجلس عضو ندارند؟ مجلس يك نهاد جبههاي است، فراكسيونهايي كه در مجلس تشكيل ميشوند در واقع بخشي از سازمانهاي اقماري احزاب هستند، در حزب با هم هماهنگ و هم رأي ميشوند و در مجلس به تناسب وزني كه دارند تأثير ميگذارند.
در دولت ائتلافي هم اين سازوكار وجود دارد، اين كار در دنيا كاملاً طبيعي است.
- به نظر ميرسد آنچه را كه شما از آن به عنوان موضوعي طبيعي ياد ميكنيد يعني تلاش احزاب براي همسو كردن سازمانهاي جبههاي، از طريق تشكيل فراكسيون، در ميان اعضاي غيرحزبي نهادهاي صنفي و بهويژه تشكلهاي دانشجويي چندان پذيرفته شده نيست. به نظر شما چه حد و مرزهايي بايد از سوي احزاب در اين باره رعايت شود؟
- اگر بنا را بررفتار دموكراتيك بگذاريم نبايد مشكلي پيش آيد. اولاً اساسنامه آن نهاد صنفي اجازه عضويت كادرهاي حزبي را داده است و آنان هم حق دارند در سلسله مراتب نهاد ياد شده در صورت كسب رأي ارتقا پيدا كنند، گذشته از آن در يك سازمان جبههاي، تنها يك حزب كه وارد نميشود مثلاً در پارلمان دانشجويي افراد وابسته به نهضتآزادي، مشاركت و احزاب راست هم عضو ميشوند و اين باعث ايجاد رقابت ميشود. از سوي ديگر اين نكته را نبايد دور از ذهن داشت كه قرار نيست در سازمان جبههاي كار سياسي انجام شود، اگر يك سازمان جبههاي به جاي كار صنفي دنبال كار سياسي برود ديگر عملاً به حزب تبديل شده است. البته اين كار به ضررش تمام ميشود چون نميتوان هم از منافع حزبي برخوردار شد و هم مطالبات صنفي را دنبال كرد.
سازمان جبههاي كه تشكيلات خود را بسته نگهدارد و اجازه عضوگيري گسترده را ندهد در واقع حزبي رفتار كرده است.
با اين همه فكر ميكنم كه در حال حاضر احزاب جدي اگر ميبينند كه در زمينه ايجاد سازمانهاي جبههاي حساسيت وجود دارد، بايد ملايمت به خرج دهند و به سازمانهاي اقماري خود بسنده كنند. اگر قرار است در اين زمينه دعوا بشود چرا بيخود انرژي احزاب به هدر رود.
- اشاره كرديد كه اگر نهادهاي صنفي به سمت فعاليتهاي سياسي سوق پيدا كنند ضرر ميكنند. به نظر ميرسد كه بسياري از مخالفان گسترش احزاب از طريق سازمانهاي جبههاي نيز از آن بيم دارند كه در صورت تشكيل فراكسيونهاي حزبي و قدرتگيري آنان در نهادهاي صنفي، اين نهادها به تدريج از فلسفه وجود خود كه فعاليت صنفي است دور شوند و عملاً نقش پادوي احزاب را بازي كنند و در نهايت ضربهپذير شوند يا به تعبير ديگر از يك سازمان جبههاي به يك سازمان اقماري غيررسمي استحاله شوند. شما براي جلوگيري از اين رويداد چه راهكاري را پيشنهاد ميكنيد؟
- اين خطر همواره وجود دارد، نمونههاي زيادي را هم سراغ داريم كه سازمانهاي جبههاي به اقمار يك حزب يا حتي خود حزب تبديل شدهاند مانند كانون نويسندگان كه در مقطعي به يكي از اقمار حزب توده تبديل و در نتيجه ضربهپذير شد.
به يكي از راهكارهاي حل اين معضل خويشتنداري خود احزاب است مانند آنجا كه گفتم اعضاي احزاب بايد علني وارد سازمانهاي جبههاي شوند و از روش فتح قلعه استفاده نكنند.
اين راهكار صرفاً از ضمانت اخلاقي برخوردار است و چندان نميتوان به آن اعتنا كرد.
راهكاري جديتر آن است كه سازمانهاي جبههاي، سازوكار ورود اعضا را باز نگهدارند در اين صورت آنقدر نيرو وارد ميشود كه طرفداران يك حزب به تنهايي نميتوانند وزن بالايي در كل مجموعه داشته باشند اما اين روش به ضرر قديميها و پيشكسوتان سازمان جبههاي هم تمام ميشود چون آنها هم ديگر به راحتي نميتوانند موقعيت پيشين خود را حفظ كنند.
از سوي ديگر بايد گفت در صورتي كه سازوكار ارتقاي اعضا در سازمان جبههاي نظير پارلمان دانشجويي واقعاً دموكراتيك باشد حتي پيروزي فراكسيون يك حزب در انتخابات كادر رهبري نميتواند چندان باعث استحاله حزب شود زيرا اگر اعضاي فراكسيون مطالبات سياسي را جايگزين مطالبات صنفي كنند در دور ديگر انتخابات حمايت اعضا را از دست ميدهند و نميتوانند موقعيت قبلي را تثبيت كنند به همين دليل معمولاً سازمانهاي صنفي بزرگ و دموكراتيك معمولاً سياسي نميشوند.