اين مصاحبه پيش از اين در "شرق" منتشر شده است؛ اما گفت وگوي پيش رو، متن کامل آن است.
--------------------------------------------------
- اشتیاق زیاد است، فضا کم
- جامعه مدنی ایران قطبی است
- دموکراسی پایدار با جامعه مدنی قدرتمند
- نمی توان کسی را از سازماندهی منع کرد
- منزوی کردن مردم به نفع هیج کس نیست
-----------------------------------
«فرح کریمی» تنها زن ایرانی عضو پارلمان یک کشور قدرتمند اتحادیه اروپا به شمار می رود. کریمی 43 ساله، 6 سال است که نماینده مجلس وسخنگوی سیاست خارجه حزب سبزها در پارلمان است . علاوه برآن عضو کمیسیون دفاع نیز هست. فوق لیسانس روابط بین الملل دارد. بعد از بیست واندی سال که برای ادامه زندگی، کشورراترک کرده بود، سال گذشته به ایران آمد. کریمی تحولات به وجود آمده در ایران را غیرقابل باور می داند. اومخصوصا حضور جوانان وزنان را در جامعه بسیار وجد آفرین یافته است. فرح کریمی پیش ازآنکه وارد پارلمان شود، در سازمان های زنان فعالیت می کرده ویکی از کسانی است که به خاطر فعالیت هایش در میان سازمان های زنان اروپا شهرت زیادی دارد. موافقت با این مصاحبه از طریق ای میل گرفته شد اما تلفنی به انجام رسید . موضوع دموکراسی و سازمان های جامعه مدنی محوراصلی این گفت وگو را تشکیل می دهد.
برای ما جالب که ببینیم «جامعه مدنی» از بیرون از کشور چطور به نظر می رسد. جامعه مدنی رادرایران چطور دیدید؟
به نظر می رسد که در ایران جنبشی در حال شکل گیری است که می کوشد با جامعه مدنی جهانی ارتباط برقرارکند. در دنیا جنبشی از گروه های مختلف شکل گرفته که خودشان را روی موضوعات مختلف سازمان دهی کرده اند. در ایران نیزتحولات جدی در فضای عمومی کشور که تا پیش از این کم وسعت بود، رخ داده است. به گونه ای که جامعه مدنی که پیش از این در انحصار تشکل های سنتی بود باانجمن های جدید توسعه چشمگیری یافته است. به همین جهت یک جامعه مدنی مدرن که راجع مسائل مختلف مبتلا به روز جامعه خود وجامعه جهانی دارای دیدگاه است درایران در حال قوی شدن است.
می توان جامعه مدنی ایرانی را با جامعه مدنی در کشورهای دیگر مقایسه کرد؟
جامعه مدنی در هر کشوری مدل وفرم خاص همان کشور را دارد. اگر چه بشود در کلیات مقایسه ای انجام داد اما در خصوص نحوه شکل گیری ورشد وتوسعه انجمنی باید با شاخص های همان جامعه آن را مورد سنجش قراردهیم. در ایران حضور جوان هایی که در فضای عمومی می کوشند نگاهی به خارج از مرزها داشته باشند وبا ادبیات روز جهانی ارتباط برقرارکنند، بسیارچشمگیر است. از سوی دیگرفضای عمل برای فعالیت های مدنی آنچنان نهادینه وتعریف شده نیست. فضای موجود تناسبی هم با اشتیاق جامعه ندارد. فضایی که اجازه می دهد سازمان های جامعه مدنی در آن رشد پیدا کنند. به نظر من رشد وتوسعه این سازمان ها برای جامعه ای که برای رفتن به سوی دموکراسی بی تابی می کند، ضروری است اماهم به لحاظ بوروکراسی وهم به لحاظ قوانین وهم عمل اجتماعی، فرآیند رشد سازمان های جامعه مدنی بسیار کند در ایران به پیش می رود.
چه ویژگی هایی در جامعه مدنی ایرانی در نگاه اول توجه را به خود جلب می کند؟
اولین موضوعی که در مقایسه با کشورهای دیگر وازجمله دیگر کشورهای خاورمیانه به نظرم خیلی جالب به نظر می رسد، ظرفیت فکری (Intellectual capacity)وآگاهی بالا در جامعه مدنی ایران است. وقتی افرادی که در زمینه سازمان های جامعه مدنی در ایران فعالیت می کنندرا مورد بررسی قرارمی دهیم می یبنیم که بسیار آگاهانه وزیربنایی به مسائل جامعه خود می پردازند. نه فقط کسانی که بسیار کارکرده وبا تجربه هستند، بلکه همین جوان های بین بیست تا سی ساله که تازه این فعالیت ها را شروع کرده اند، به لحاظ سطح فکر بسیاربالا هستند. دوم اینکه علیرغم همه چالش ها وتناقض هایی که در جامعه ایران در حوزه سیاسی وجود دارد جالب است که می بینیم این سازمان های مردمی ومدنی به خوبی از عهده تفکیک فعالیت سیاسی واجتماعی وجامعه مدنی وجامعه سیاسی برآمده اند. این باعث شده است که در ایران مرزها مشخص باشد. در کنار همه اینها می تواند گفت کم بودن فضا موجب شده که خلاقیت این سازمان ها کاملا به چشم بیاید. مخصوصا انجمن های زنان که در زمینه ارتباط با سازمان ها وانجمن های مدنی بین المللی هم موفقیت هایی داشته اند. سوم اینکه جامعه مدنی ایران متاثر از فضای قطبی وپلاریزه جامعه سیاسی ، قطبی وپلاریزه است. یعنی به نحو ملموسی همان جبهه بندی موجود در جامعه سیاسی در جامعه مدنی هم دیده می شود. موضوعی که به رشد جامعه مدنی درایران صدمه می زند. آنها باید بتوانند با همدیگر کار کنند واگر مشکلی پیش می آید تشنج زدایی کنند.
دقیقا منظورتان از این جبهه بندی چیست؟
بگذارید برایتان مقایسه کنیم. در هلند برای احزاب جامعه مدنی بسیار مهم است. چرا که معتقدیم تمام تغییر وتحولات در جامعه وقتی پایداراست که از درون جامعه بیاید ودرهرصورتی به تبادل انرژی وایده وافکاربا پایین وبالای جامعه نیاز داریم. به این منظور مردم باید خود را در سازمان های مختلف سازماندهی کنند واز این طریق روی سیاست تاثیر بگذارند. مگر مسئولیت سیاست چیست؟ که نسبت به مسائل جامعه تصمیم گیری کند. این حل مسائل عمومی وظیفه سیاست است وجامعه ای که خودش را سازمان دهی کرده باشد می تواند صدایش را از درون، بهتر به گوش سیاست وسیاستمداران برساند. بنابراین یک ارتباط منطقی ودرونی وعمیق(Interrelation) بین سازمان های جامعه مدنی وحوزه تصمیم گیرندگان جامعه ( هرکه می خواهد باشند) وجوددارد. برای ما که در پارلمان کار میکنیم وقتی روی موضوعی مانند ایدز(HIV) کار میکنیم از ان جهت که باید سیاست های (Policy) حزب را تدوین کنیم می شود کار سیاسی ولی ازآن جهت که بایداز طریق جامعه کار به پیش برد می شود اجتماعی. این فعل وانفعال متقابل درجامعه ما بسیار پویا وسازنده وجود دارد. اما در ایران نه از جانب مجموعه سیاست و نه از جانب سازمان های جامعه مدنی، این فعال وانفعال مهم دیده نمی شود. همه نسبت به هم موضع ومرزبندی دارند. تضاد وکشمکش در جامعه مدنی ایرانی مانند جامعه سیاسی وبین این دو وجود دارد.
فکر می کنید چرا این کشمکش منتقل می شود؟
فکر می کنم یک مقدار آن ریشه های فرهنگی ونوعی انحصارطلبی فرهنگی در جامعه است. شاید هم دوطرف به هم عادت نکرده اند وسودمندی های این ارتباط را درک نمی کنند.
اندازه دولت در ایران بسیار فربه است. آنچنان که می گویند مناسبات حاکم بر دولت تاثیر زیادی برمناسبات دیگر بخش ها از جمله بخش خصوصی وجامعه مدنی می گذارد؟ بازتولید مناسبات حاکم بر حوزه دولتی در بخش نحیف جامعه مدنی از این جهت نیست؟
نمی توانم به این شکل بگویم. چون اطلاعاتم آنقدر دقیق نیست. اما می توان نتیجه گیری های نزدیک به این موضوع داشت. برای مثال وقتی به روابط بین نیروهای سیاسی در داخل جامعه نگاه می کنید ومی بینید کسانی که در موضوعات مربوط به حکومت کردن نگاه های متفاوتی به دوستان سابق خود دارند، علیرغم آنکه به لحاظ تقسیم بندی های خودشان « دورن حاکمیتی» محسوب می شوند، حتی یک سانتی متر هم جا برایشان نمی ماند، مطمئن باشید در جامعه باز تولید می شود. انحصار طلبی اصولا مسری است. این انحصار طلبی که به نحوی در ما ریشه دارد، حتی در میان ایرانیان خارج از کشور نیز دیده می شود واین صدمه می زند به رشد نهادهای مدنی.
یعنی مابه نوعی واگرایی در جامعه مواجه هستیم. هم در حوزه سیاست هم در حوزه مدنی واحتمالا در حوزه های دیگر.
البته. جوامع می توانند واگر ویا همگرا باشند. نظام سیاسی وفرهنگ عمومی به آن شکل می دهد. مثلا نظام سیاسی در هلند نظامی همگرا یا Inclusive است که مثلا اقلیت هایی مانند من می توانند بعد از 10 سال نماینده پارلمان بشود. متوجه هستید یعنی چه؟ یعنی عنصری که حتی از بیرون یک جامعه می آید، می تواند به راحتی تا بالاترین سطح جذب جامعه شود. این باز بودن وحاضر به جذب بودن را می توان در همه جای جامعه دید. اما جامعه ایرانی بیشتر دفع می کند. بیشتر در مقابل هم قرارگرفتن است. خط مشی ها بر اساس جذب تدوین نمی شود. این هم در جامعه سیاسی وهم در جامعه مدنی دیده می شود. ایرانی ها حتی وقتی به خارج از ایران می آیند این ویژگی را با خود به همراه می آورند ومدتها طول می کشد که ازآن رهایی یابند وچه بسا کسانی که هیچگاه نمی توانند این واگرایی را تبدیل به همگرایی کنند.
شاید به خاطر همین واگرایی وبی توجهی به نقش واقعی نهادهای مدنی موضوع جدب منابع هم برای این سازمان ها به یکی از مشقات تبدیل شده است. به نظر شما آیا دولت در تامین منابع سازمان های غیر دولتی می تواند نقش داشته باشد؟
مشاهدات من هم بیانگر همین موضوع است که سازمان های غیردولتی علیرغم تلاش هایشان با منابع محدودی درداخل کشور روبرو هستند. هرچند با این مقدار اندک کارهای خیلی بزرگی هم به نسبت انجام می دهند. مثلا من از مجله زنان نام می برم که ده سال است علیرغم همه مشکلات مستقل به فعالیت خود ادامه می دهد. دسترسی هم به فضای بین المللی اندک است. مثلا ارتباط با شبکه های بین الملی هنوز در قدم های اولیه است. در کشور ما تشکل های غیردولتی بسیار قدرتمندی هستند که ممکن است دولت به آنها کمک مالی کند. مانند اتحادیه های کارگی، سازمان های زنان وتشکل های محیط زیستی. تشکل هایی که مواضع بسیار قوی دارند. اگر به تاریخ سازمان های زنان اروپا نگاه کنید می بینید که چگونه همین سازمان ها قوانین را عوض کردند. عملا شما مشاهده می کنید وقتی گفته می شود « دموکراسی» چقدر مردم نقش پررنگی دارند وچقدر تعیین کننده هستند. شما این موضوع را به روشنی در کشور هند می بینید کشوری که انجمن های مردمی نقش مهمی در جامعه دارند وترویج کننده مناسبات دموکراتیک هستند. در همین انتخابات اخیر حزب کنگره شما می توانستید این فرهنگ دموکراتیک همگرا را ببینید که موجب برتری این حزب کنگره به رهبری سونیا گاندی ایتالیایی الاصل شد.
بابررسی مدل هند،بسیاری معتقدند یک جامعه مدنی دموکراتیک، به یک نظام سیاسی دموکراتیک منتهی می شود وبرعکس. حادقل می تواند به صورت ایجابی تاثیرگذارباشد.
یکی از دلایلش می تواند این موضوع باشد. برای یک دموکراسی پایدار حضور سازمان های جامعه مدنی قدرتمند یک اصل غیر قابل انکار به شمار می رود. مردمی که خودشان را در عرصه عمومی سازماندهی می کنند. حالا به هرعنوانی. تشکل های کارگری، صنفی، دانشجویی، زنان، جوانان... .انسان ها باید بتوانند از این طریق بگویند در زندگی شان چه چیزی مهم است وبخواهند از آن طریق در جامعه تاثیر بگذارند. دراثر این سازماندهی مردم به حق وحقوقشان آگاهی پیدا می کنندوبرای دغدغه هایی که دارند فعال می شوند.
در کشور ما در برابر سازمان هایی که از کمک های دولتی بهره مند می شود همواره موضع گیری هایی وجود دارد واستقلالشان را مورد خدشه قرارمی دهند. در حالی که در بسیاری از کشور ها برای حضور ومشارکت مردم به منظور حل مسائل جامعه وپرداختن به دغدغه های فردی سوبسید هم پرداخت می شود. کسی هم انگ دولتی بودن نمی زند واگر چه مرزبندی هایی وجود دارد اما استقلال کسی هم زیر سوال نمی رود. تفاوت در کجاست؟
این به وضعیت ومفهوم دولت در نزد مردم برمی گردد. اگر دولت از مردم باشد ومشروعیتش را از مردم بگیرد، می تواند این کار را بکند. وقتی حکومت مردمی است می تواند بگوید این سیاست من است که براساس فلان معیارها به فلان سازمان ها کمک کنم. وچون مردمی است تصمیم گیری وکنترل ونظارت هم با نهادهای مردمی خواهد بود. در واقع مردم در همه بخش های آن مشارکت دارند. اینجا در هلند به عنوان مثال برخی سازمان های غیردولتی که در زمینه رشد وتوسعه فعالیت می کنند، بخش مهمی از منابع خودرا از دولت دریافت می کنند. یک سوم بودجه 5/4 میلیارد یورویی دولت در زمینه توسعه بین المللی از طریق سازمان های غیردولتی هزینه می شود. اما چون کمک دولتی است همه بخش ها ازاول تا آخرش دموکراتیک وشفاف است وهمه هم در برابر این هزینه وبودجه پاسخگو هستند. این به نظر من مشروعیت دارد ومشکلی هم برای سازمان های استفاده کننده به وجود نمی آید. اما اگر دولتی باشد که مردمی نیست یا حدااقل اراده مردم تعیین کننده نباشد، دائما این پرسش مطرح می شود که این پول به دست چه کسی وبرای چه وچگونه می رسد؟ براساس چه معیارهایی؟ آیا همه فرصت برابر دارند؟ آیا میزان کمک ها اعلام می شود؟ واز این قبیل سوال ها. اینجا حتی کسانی که مخالف سیاست دولت هستند برای فعالیت هایشان از دولت بودجه می گیرند. مثلا در زمینه سیاست های دولت در زمینه پناهندگان مخالفت هایی وجود دارد. انجمن هایی وجوددارندکه در این زمینه از دولت پول می گیرند تا مخالف سیاست دولت در آن زمینه فعالیت کنند. یا سازمان های زنان که سالهای سال سیاست هایشان مخالف سیاست دولت بود چون آنها گمان می کردند دولت برای بهبود واقعی وضع زنان اراده جدی ندارد. پس با همان پول، اپوزیسیون دولت بودند. البته به معنای اپوزیسیون که شما در ایران به آن اشاره می کنید. مخالفان قانونی ودر واقع بخشی از دموکراسی. در غیر این صورت به این سوال باید پاسخ داد که این پول ها چه کسی را قوی می کند؟ چقدر شفاف است؟ چقدر راستای حل مسائل وپرداختن به دغدغه های مردم است و....من می توانم در ایران تصور کنم که انجمن ها نسبت به بودجه هایی که دراین مسیر صرف می شود چه اعتراضاتی دارند.
مفهوم «استقلال مدنی» چه می شود؟
تفسیرمفهوم استقلال به این بستگی دارد که پشتوانه شما در جامعه چقدر باشد. اگر پشتوانه قوی مردمی داشته باشید، دموکراتیک وشفاف هم عمل کنید، می دانید که با نهادهای مدنی رابطه ای دو طرفه دارید. یک بازی دوجانبه. برای دولت آن زمان مهم خواهد بود که سازمان های مدنی قوی در جامعه حضور داشته باشد. البته این بستگی به اهداف سازمان نیز دارد. سازمان های وجود دارند که یک یورو هم از دولت نمی گیرند. یکسری هم هستند که هم بودجه شان توسط دولت تامین می شود. خیلی طبیعی است کسانی که پول وبودجه نمی گیرند می توانندنسبت به دولت وسیاست هایش رادیکال تر باشند. ولی شما توجه داشته باشید که ما به همه این سازمان های مدنی احتیاج داریم. یکسری سازمان کارشان تحصن وتظاهرات و...است برای تغییر قوانین ورویه ها .یکسری پشتوانه اش در طبقه متوسط گسترده تر است ومی کوشد با دولت ازحوزه دیگری وارد شود وببیند مسائل را از چه طریق می توان حل کرد. با این حال اینجا هم این بحث ها مطرح است ک کدام گروه به دولت نزدیک است وکدام گروه نه؟ همه که رایدکال نیستند. اما وقتی در مورد سازمان های جامعه مدنی صحبت می کنیم نمی توانیم تنها از یک بخشی که موافق سیاست های حکومت هستند جانبداری کنیم. همه این تشکل های مردمی مورد نیاز جامعه هستند. چون همه این تشکل ها، همه علائق را می توانند پوشش دهند.
چرا فعالان سیاسی علاقه مند هستند به جامعه مدنی وسازمان های آن نزدیک شوند؟
خیلی طبیعی است. اگر نباشد غیر طبیعی است. چون هر دو حوزه به مسائل عمومی می پردازند. یک قسمت عمده سیاست تدبیر امور( نه به معنای ایدئولوژیک) است. کسی که اینجا در کار سیاسی است می گوید من نمی خواهم تنها به زندگی شخصی خودم برسم. بلکه مشکلات ومسائل عمومی را هم مورد توجه قرار می دهد. مجموعه مسائل عمومی مباحثی است که به زندگی مردم ربط دارد مثل سلامت، راه، امنیت، اشتغال ومباحث کار و.... این موضوعاتی است که حوزه سیاست باید به آن بپردازد. مردم بایداز زندگی در یک جامعه رضایت داشته باشند وبدانند به منافع آنها فکر می شود. از طرف دیگر کسانی هم که در سازمان های مدنی فعال می شوند به دغدغه هایی از ابن نوع می پردازند واینکه چطور می توانند در زندگی مردم تاثیر بگذارند. بنابراین یک ارتباط دوسویه برقرار است. این ارتباط به نحوی است که در بسیاری از مواقع فعالان حوزه سازمان های غیردولتی به سوی سیاست می ایند ووبرعکس. درحال حاضر خیلی از افراد از جمله خود من از یک سازمان غیردولتی می آییم. من خودم سابقا در یک تشکل غیردولتی زنان فعالیت می کردم.
این تمایل را درایران ناشی از چه عاملی می دانید؟
به وضعیت ایران که نگاه می کنید می بینید یک سری ظرفیت هایی حذف شدند در عین حالی که به مسائل عمومی علاقه دارند. پس حالا در این بخش نشد می روند به بخشی دیگرخودشان را سازماندهی می کنند. این می تواند جامعه سیاسی یا جامعه مدنی باشد.
آیا می توانند در این کار توفیق داشته باشند؟
بستگی دارد از ظرفیت نهادهای مدنی چگونه استفاده کنند. اگر روی موضوعات مشخصی مانند حقوق بشر متمرکزواز آن حالت گروه گرایی سیاسی خارج شوند وروی موضوع تمرکز کنند، می توانند توفیق پیدا کنند. اگرچه حقوق بشر با سیاست ارتباط تنگاتنگی دارد اما با نگاه کلان به موضوع می توانند دستاوردهای زیادی برای جامعه ایرانی به همراه بیاورند. اگر بتوانند از جهت حقوقی این کار را انجام دهند، به غنی کردن فضای جامعه مدنی کمک خواهند کرد. جامعه مدنی ایرانی به گمانم در حال رشد است ونمی توان کسی را از سازماندهی منع کرد. اما این بستگی به این دارد که در فضای جامعه مدنی روی موضوع خاصی متمرکز شوند وروی آن عمل کنند به گونه ای که بتوانند به مردم دقیقا بگویند که خواسته شان چیست؟ درایران خود موضوع «سازماندهی» مهمتر از این است که روی چه چیزی سازماندهی می کنند.. یعنی آشنا بودن با حق وحقوق خود وفرموله کردن آنچه می خواهند وطبیعی دیدن اینکه حاکمیت برای مردم است ونه مردم برای حاکمیت گام اول است. بعدش باید برنامه عمل داشته باشند. که برای این کار سازماندهی لازم است.
درایران از سوی برخی گروه های حساسیت هایی به این «اعلام ورود» به جامعه مدنی وجود دارد. آیا واقعا حضور سیاستمداران در جامعه منی می تواند برای جامعه مدنی مشکل آفرین باشد؟
ببینید وقتی قراراست سیاستمداران خدمتگزاران مردم باشند، فرقی نمی کند در چه حوزه ای فعالیت می کنند. اگر خواست مردم بالاترین اولویت باشد آنگاه مشکلی پیش نمی آید اما اگر خواست مردم وسیله ای باشد برای اینکه چیز دیگری به دست آید، فکر کنم برای جامعه مدنی مشکل آفرین باشد. اما به هرحال این جزو فرهنگ دموکراتیک است. اگر می خواهیم به سمت فرهنگ دموکراتیک در سطح جامعه برویم باید این موضوعات را هم قبول کنیم. هر چند هم اکنون صد ها کیلومتر با این فرهنگ فاصله داریم. در ایران چاره دیگری نداریم جز آنکه جامعه مدنی را قوی وقدرتمند کنیم. این باعث می شود دموکراسی به مثابه یک فرهنگ در کشور جابیافتد. باعث می ود فرهنگ پلورالیسم واحترام به آرای یکدیگر جا بیافتد. بنابراین همه حق سخن گفتن دارند. پس اگر کسانی از مجلس خارج شدند وخواستند بیایند به سمت فعالیت در جامعه مدنی وکسانی به آنها بگویند شما سیاسی هستید وحق دخالت ندارید، ادامه انحصارگرایی ومخالف احترام به عقاید گوناگون در جامعه است. هر چند لازم باشد که بهایش را پرداخت.
یعنی چی؟
مثلا کسانی که درباره آزادی بیان فعالیت می کنند، کسانی مانند همکاران شما ممکن است کارکردن برایشان مشکل شود .اما به هرحال نباید باعث شود اصل موضوع را گم کرد.
در چنین وضعیتی نقش همکاری های بین المللی چه خواهد بود؟
صرف نظر از هر شرایط سیاسی ارتباطات بین المللی همواره فرصت هایی رادر اختیار ما می گذارد. انزوابرای هیچ جامعه ای خوب نسیت. مخصوا در دنیای امروز که همه با اتفاقات دیگر جاهای دنیا درارتباط هتسند. این جهانی شدن به این معناست که هیچ جامعه ای نمی تواند خودش را کنار بکشد. منزوی کردن مردم به نفع هیچ کسی نیست. نه به نفع موافقان نه به نفع مخالفان. جامعه در اثر برخورد آرا وافکار پر بار می شود. پس لازم است که بخشی از حرکت سازمان های جامعه مدنی درایران جهانی باشد. اینکه چطور می شود علیرغم تفاوت ها واختلاف نظرها کار کرد. همکاری، استفاده از تجربیات وفعالیت های مشترک می تواند برای جامعه مدنی ایران مهم باشد. الان ایران در خیلی از روندهای جهانی درگیر نیست. مانند سازمان تجارت جهانی ویا همکاری با بسیاری ازسازمان های چند ملیتی. در ایران امکانات کم است اما اشتیاق زیاد است. بنابراین ایران می تواند از فرصت هادر سطح بین الملل استفاده کند. مهمتر اینکه تصاویر عجیب وغریبی از دو طرف برای هم وجود دارد که با ارتباط می تواند عوض شود. مثلا در مورد ارزش هاوشیوه زندگی جامعه غربی یک تصویر کاریکاتوری وجود دارد که توسط تلویزیون نمایش داده می شود.
به صورت مشخص چه موضوعاتی می تواند زمین همکاری قراربگیرد؟
مثل موضوعات آموزشی، روش های حل مشکلات ومنازعات، استفاده از تکنولوژی وامکانات تکنیکی، عضو شدن در شبکه های بین المللی، حضور در کنفرانس های جهانی وشرکت درشکل گیری روندهای جهانی.
به چه ابزاری دراین مسیر احتیاج داریم؟
ابزار اصلی تماس گرفتن است. اینکه نیازها مشخص باشد.بعضی مواقع خیلی ها می خواهند همکاری کنند اما نیاز جامعه را نمی شناسند وبا زمینه های فرهنگی اجتماعی آنجا آشنایی ندارند. باید به همین جهت مشخص شود که در این همکاری چه چیزهایی مهم است. زبان درایران فارسی است به همین جهت کسانی که می خواهند ارتباط بگیرند باید به زبان مسلط باشند. اینترنت هم می تواند تسهیل کننده ارتباط باشد.