سه شنبه 9 تير 1383

قصه ي آفرينش سيد علي خامنه اي عليه السلام؛ طنزنوشته اي از ف. م. سخن

طنز زير بر اساس اين مطلب نگاشته سده است:
در روز جشن شکر گزاری ( جان سالم بدر بردن خامنه ای از يک سوقصد) در بعضی از مناطق تهران اقلام تبلیغی و کتاب هائی در شرح فضائل رهبری پخش شده است، پيک ايران

از پس ِ ثناي خداي تعالي و صلوات رسول، صلي الله عليه و آله و سلم؛ ياد کنيم از مکتوب ِ نغز ِ پُر مغز ِ "ولايت باراني"، به خامه ي ارجمند مولانا "احمد عزيزي" (دامت افاضاته العاليه) (1) و آنچه در آن پيوسته است از اشارات لطيف و نُکَت ظريف، زيرا که يافتيم آن را معظم، تا مومنان شکر کنند در آنچه خداي تعالي مريشان را داده است و بدانند افعال نيکوي آن عالِم رباني، سيد جليل القدر، حضرت آيت الله العظمي امام خامنه اي مدظله العالي تا بدان رغبت کنند. و ما که "فريدالدين محمد سخن" باشيم از استاد خود "ابواسحق ابراهيم بن منصور بن خلف نيشابوري" درس ها گرفتيم و نگاشتيم قصه ي آفرينش حضرتش، به قصد تکميل آن دُر افشاني ها، و از باري تعالي توفيق خواهيم به تمام کردن آن.
اِنَّهُ يَسمَعُ وَ يُجِيبُ وَ عَلَيهِ الّتِکلان ِ (2).

قصه ي آفرينش حضرت آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي عليه السلام

چون مَلِک تعالي خواست که "سيد علي" را بيافريند، جبرئيل را بفرستاد که از زمين "قُم" خاک گيرد. جبرئيل ارش خاک از زمين برگرفت (3). آنگاه حق تعالي باراني بفرستاد از آب زمزم، تا آن گِل سرشته گشت در مشهد. آنگاه "سيد علي" را بيافريد چنان که خواست و دانست، و جسد او را صورت کرد به کمال قدرت خود، و بداشت ميان مشهد و تهران و قم، قريب چهل سال. و اين زماني بود که بر انسان ِ ايراني سپري شد، بي چيزي قابل ذکر و بيان. سرش به خراسان بود و پايش به طهران.

سوال – چه معني، يعني چه حکمت بود که سرش به خراسان بود و پايش به طهران، و سر از پاي فاضل تر و طهران از خراسان؟

جواب – مَلِک تعالي چون خواست که "سيد علي" برخيزد به طهران باشد نه به خراسان، که برخاستن سوي پا بُوَد، نه سوي سر. پس از چهل سال، به ناگاه زبان از کام در کشيد و با سرنگون کردن حکومت فرعون عصر، عمري دوباره يافت. جان به تن در آمد و نور بر ظلمت تابيدن گرفت و جهان به يک باره روشن گشت.

مصراع – ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

پس، سيد علي چند روزي در مقام "رياست" مسلمين، نشست و سخن گفت و سياست راند تا آنگاه حق تعالي از بهشت، تخت فرستاد از زر سرخ، و گوهرها درو نشانده ، و عباي حرير و چفيه ي لطيف و عمامه اي بزرگ تر به رنگ قير از براي "ولايت" مسلمين؛ و اين به سنه ي يکهزار و سيصد و شصت و هشت شمسي بود.

خلعت ولايت، از دست "خبرگان رهبري" برگرفت و لباس در پوشيد و عمامه بر سرنهاد و چفيه بر شانه کشيد و بر تخت نشست خاضع، و سخن گفت خاشع، و آن هفتصد هزار "انصار حزب الله" که به زمين بودند و همراه فريشتگان آسماني، جملگي او را سجده کردند. بيامدند و پيش "سيد" صف زدند و گرد بر گرد سيد و تخت وي بايستادند و تخت سيد، چنداني بود که اکنون قبله گاه است در طهران به سان کعبه در مکّه. آنگاه شيخ ِ محتشم، حضرت آيت الله العظمي علي اکبر رفسنجاني (ايده الله تعالي)(4) از زبان ملک تعالي امر کرد که: "اسجدو السيد!" همه فرمان به جاي آوردند مگر ابليس که در لباس "اصلاح" و "کفر" بي فرماني کرد.

سوال – سجده جز خداي را روا بُوَد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

جواب – آري بُوَد، اگر مسجود سيد علي بُوَد، و ساجد قوم ِ کافر ايراني. و در اين، سِّر است و هر که اين سِّر ندانست با سَر به ويل اوين رهنمون گردد؛ تمام.

و ايرانيان مردماني بودند تيزهوش و ميهن دوست و نافرمان که اهل سجده و اطاعت نبودند و براي رسيدن به بهشت اهل پيمودن بُز رو طوع و خاکساري نبودند و اصل ايشان از کورش و داريوش بود که جد اندر جد آتش پرست بودند و سرکش و بيگانه ستيز، و بر گرد ماه و ستارگان چرخ مي زدند و کافر گشته بودند.

سيد علي بر اين قوم کافر گفت: "من به خداي نازم که يار من اوست، و يار ِ شما بتان ِ شرق و غرب، که ايشان به کس چيزي نتوانند کردن، و من بيزارم از شما و از بتان شما که مي نازيد به آن".

پس خشم در گرفت و گفت فَکيدُوني جَميعا، هر چه بتوانيد کردن بکنيد، ثُمَّ لاتُنظِرُون ِ (5)، تا دست که قوي تر بود. و او نيک مي دانست که دست که قوي تر باشد، و به اين نيرنگ قوم ِ کافر بفريفت و فريشتگان را از جَنَّتيل (6) گرفته تا يزديل (7) بر "نگهباني" آن قوم سرکش برگماشت. چون باز فرمان نکردند از پس از آنکه روزگار برآمد، و هلاک ايشان نزديک شد. سيد علي دعا کرد و دعايش را با "جام جهان نما" انعکاس داد در تمام بلاد کفر و اجابت آمد.

چون اثر عذاب بديدند، بگريختند گروهي به شرق و غرب و سوي بت خانه ها، و گروهي ديگر به دست فريشتگان اسير آمدند و آمد بر سرشان آنچه بدان وعده داده شده بودند و آنان از نادانان بودند.

سالياني بگذشت و کفار ِ گردن کش همه از فرط ياس و نااميدي خشک شدند و شادي و دست افشاني شان به غم و اندوه بدل گشت و ساق هاشان بر زمين ماند و خدا عذاب دهنده ي کافران است.

سيد علي به ديدن عذاب اليمي که بر قوم نگون بخت نازل گشته بود دلش نرم گشت و چون خطر دور ديد، در جمع فريشتگان گفت که "ذوب در من معنا ندارد، و همه بايد در «او» ذوب گرديم". و فريشتگان از اين سخن ِ خداگون در حيرت شدند و به وجد آمدند و به خدمت خويش بنازيدند و از هيبت و حشمت او در ماندند و ترديدها به دل افتاد مگر او همان خدا باشد.

از آن روز بود که فريشتگان بزرگ چون مِشکينيل (8)، بي محابا از حضرت امام زمان (عج) خبرها آوردند در تائيد حور و غلمان و بازديد ايشان را از زمين و مجلس فريشتگان محتمل دانستند، مشروط به رضايت از گزارش هاي چهارده روزه؛ وسيد را به عرش کشيدند بي انديشه از سقوط بر فرش؛ و خدا عالم است بر اسرار.

1- پيوسته باد فيض رساني هاي عالي او!
2- همانا او مي شنود و پاسخ مي گويد و يگانه پناهگاه است
3- مقداري خاک از زمين برداشت
4- خداي او را تائيد کناد!
5- در کار من نيرنگ کنيد و فرصتي مدهيد مرا
6- احتمالا نام آيت الله جنتي از او گرفته شده
7- احتمالا نام آيت الله يزدي از او گرفته شده
8- احتمالا نام آيت الله مشکيني از او گرفته شده

[وب لاگ ف.م.سخن]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/9510

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'قصه ي آفرينش سيد علي خامنه اي عليه السلام؛ طنزنوشته اي از ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016