محسن رهامي گفت:«اگر ما تاريخ را ننويسيم، ديگران آن طور كه ميخواهند آن را مينويسند، پس تكليف ماست كه تاريخي را كه شاهد آن بودهايم و يا خود در ان حضور داشتهايم، بنويسيم.»
وكيل دانشگاه و دانشجويان آسيب ديده در پروندهي كوي دانشگاه، سال گذشته ١٧ / ٤ / ٨٢ ضمن بيان اين مطلب، تاريخ شفاهي وقايع تير ماه سال ٧٨ و حادثه كوي دانشگاه را در گفتوگو با خبرنگار گروه تاريخ شفاهي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بازگو كرد.
وي گفت: حادثه ١٨ تير كه چهار سال است مشغله زندگي من است، حادثهاي لحظهاي نبوده و پيشزمينههايي داشته كه به اين فاجعه منجر شد. حوادثي كه بعد از نهضت دوم خرداد و شروع جنبش اصلاحات اتفاق افتاد، بيش از همه متوجه دانشگاه و دانشجويان بود، چرا كه خاكريز جنبش دوم خرداد را دانشگاه ميدانستند.
وي يادآور شد:اعتراض به تعطيلي روزنامة سلام سبب اجتماع محدود و معمولي دانشجويان شد. شايد اين اجتماع محدود بهانه و فرصتي بود كه خشونتطلبان ضرب شست نشان دهند و به سركوب جريان دانشجويي بپردازند.
وي تصريح كرد: بايد ابعاد واقعه ١٨ تير بايد كاملا شكافته شود تا امكان بازتوليد چنان وقايعي گرفته شود.
رهامي با بيان اينكه در روز ١٨ تير سال ٧٨ در شهرستان زنجان بر بالين يكي از بستگان نزديكش در بيمارستان بود، خاطرنشان كرد: من از طريق اخبار رسانهها و همچنين تلفن دوستان از واقعه مطلع شدم و روز شنبه به تهران آمدم، اين موضوع از سه جهت براي من اهميت داشت و من دربارهاش حساس بودم. اول اينكه سالها دانشجوي دانشگاه تهران بودم و نوعي تعصب به اين دانشگاه داشتم و دوم اينكه عضو هيات علمي دانشكده حقوق دانشگاه بودم و تعدادي از مضروبان، دانشجوي خود من بودند؛ سوم اينكه مسوول يكي از دانشكدههاي دانشگاه تهران، يعني مجتمع آموزشي عالي قم، و عضو شوراي دانشگاه هستم.
در روز دوشنبه استادان در مسجد كوي دانشگاه تحصن كرده بودند و من از جانب آنها انتخاب شدم كه در مسجد سخنراني كنم. در آن روز من، رييس دانشگاه تهران و معاونان ايشان در مسجد كوي سخنراني كرديم، بعد از آن در شوراي دانشگاه يك كميته براي پيگيري وقايع تشكيل شد. خانم دكتر كولايي (مديركل دانشجويي وقت دانشگاه تهران)، دكتر مقاري (معاون طرح و برنامه فعلي دانشگاه) و من، به عنوان كميته پيگيري وقايع كوي مسوول پيگيري مسئله و دستگيريها و همچنين شناسايي مسببان شديم.
پس از تشكيل كميته ما ملاقاتهايي با مسوولان از جمله مقام معظم رهبري و آقاي شاهرودي، رييس قوه قضاييه كه بتازگي به جاي آقاي يزدي منصوب شده بود، داشتيم. حادثه ١٨ تير در زمان مسووليت آقاي يزدي اتفاق افتاد و با فاصله چند هفته آقاي شاهرودي به جاي او آمد. همچنين مشغول گرفتن اطلاعات از افرادي شديم كه شاهد ماجرا بودند، بار عمده پيگيري حقوقي به عهده من بود، چرا كه حقوقدان بودم. از سويي سخنگوي كميته هم بودم. در حضور آقاي هاشمي شاهرودي بخش عمده مسائل را توضيح دادم، اما وكالت من از زماني شروع شد كه شكايتي از سوي دانشگاه تهران طرح شد و دادسراي نظامي تهران ماجرا را پيگيري كرد و كيفر خواستي تنظيم كرد و به دانشگاه اعلام كرد كه دانشگاه و دانشجويان وكيل خود را معرفي كنند و در دي ماه سال ٧٨ بنده از طرف رييس دانشگاه به عنوان وكيل تامالاختيار دانشگاه تعيين شدم و دانشجويان هم مراجعه كردند و مرا به عنوان وكيل خود انتخاب كردند. در روزهاي اول حدود ٤٠ نفر و در روزهاي بعد حدود ٣٠٠ نفر وكالتنامه را امضا كردند و مرا برگزيدند. وكالتنامه در چند صفحه نوشته شد و از اين جهت كه من وكالت دانشجويان را بدون گرفتن دستمزد پذيرفته بودم، آنها براي گرفتن وكيل محدوديتي نداشتند. پرونده در شعبه ٧ دادسراي نظامي تهران مورد رسيدگي قرار گرفت و بنده نيز به عنوان وكيل تامالاختيار دانشگاه تهران و وكيل تامالاختيار دانشجويان آسيبديده شروع به پيگيري حقوقي و قضايي مساله كردم و وارد جلسات دادگاه شدم.
رهامي در خصوص كشته شدن عزت ابراهيمنژاد اظهار داشت: مرحوم عزت ابراهيمنژاد از دانشجويان آن موقع دانشگاه تهران نبود. بلكه قبلا در دانشگاه شهيد چمران اهواز در رشته حقوق تحصيل كرده و بعد وارد خدمت سربازي شده بود. در دانشگاه تهران با دوستانش كه در سال ٧٨ در مقاطع بالاتر در دانشگاه تهران تحصيل ميكردند ارتباط داشت و گفته ميشد كه براي آماده شدن براي كارشناسي ارشد زياد پيش دوستانش در كوي ميآمد. كشته شدن ايشان برابر با اسناد و مدارك موجود در شب حادثه واقع نشده، بلكه فرداي حادثه، يعني روز جمعه تيراندازي صورت گرفته است.
حادثه ١٨ تير از بعد از ظهر پنجشنبه، هفدهم، شروع شده بود و بامداد روز جمعه اوج حادثه بوده است. شبهنگام نيروهاي خشونتطلب و سپس نيروي انتظامي وارد كوي دانشگاه شدند. درگيري و دستگيريها آغاز شد و روز جمعه دوباره عدهاي از خشونتطلبان به دانشگاه حمله كردند و دانشجويان نيز از داخل كوي با پرتاب سنگ به دفاع از خود پرداختند و اين مساله تا آخر روز جمعه ادامه يافت، بعد از نماز جمعه نيز تعداد زيادي موتورسوار از نيروهاي خشونتطلب به سمت كوي دانشگاه حركت كردند و درگيري تا غروب ادامه يافت. روز شنبه و يكشنبه نيز مردم وارد ماجرا شده بودند و گروههايي از خشونتطلبان نيز فرار كرده بودند. در روز جمعه كه دانشجويان از اتاقهايشان خارج ميشوند و در محوطه كوي به سمت در حركت ميكنند، نيروهاي انتظامي نيز حايل ميان آنها و گروههاي خشونتطلب قرار ميگيرند و در تيراندازياي كه به سمت دانشجويان ميشود، عزت ابراهيمنژاد مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد و كشته ميشود.
وي تاكيد كرد: در همان ايام مسئله دستگيري من به بهانه نوار اعترافات فرشاد ابراهيمي پيش آمد.
او در خصوص ورود نيروهاي انتظامي به كوي دانشگاه و گرفتن چند سرباز گفت: تظاهراتي كه دانشجويان پس از توقيف روزنامه سلام انجام دادند و از اتاقهايشان به سمت درب كوي حركت كردند، با رسيدن مسوولان كلانتري يوسفآباد و صحبتهاي افسر كلانتري يوسفآباد دانشجويان بازگشته بودند و شايد بيش از ٥٠ تا ١٠٠ نفر نبودند و حتي وقتي ما در حضور مقام معظم رهبري اين گزارش را ايراد كرديم و دكتر كوهي، مدير وقت كوي به رقم حداكثر ٥٠ نفر اشاره كرد، مقام رهبري فرمودند بنا بر گزارشي كه من دارم، حتي كمتر از ٥٠ نفر در بيرون كوي تجمع داشتند. بنابراين قضيه تمام شده بود و حتي شعار نيروي انتظامي تشكر تشكر از سوي دانشجويان نسبت به افسران گشت كلانتري يوسفآباد سر داده شده بود، اما بعد وقتي نيروهاي لباس شخصي و تشكيلات گارد و نيروهاي نوپو و نيروهاي ويژه مقابله با تجمعات وارد ميشوند، دانشجويان از يك طرف شروع به شعار دادن ميكنند و قضيه دوباره از سرگرفته ميشود. بخشي از نيروها از جمله تعدادي از سربازان نيز وارد كوي دانشگاه شده بودند. وقتي نيروها داخل كوي بودند و در قسمتهاي مختلف پخش شده بودند و حتي به قسمت دانشجويان خارجي رفته بودند (خودم مراجعه كردم و ديدم كه تعدادي از دانشجويان جمهوري آذربايجان و تاجيكستان مورد ضرب و جرح واقع شدند و تعدادي نيز در بلوكها ضرب و شتم شده بودند) دو سه تا از سربازها از بقيه جدا ميافتند و دانشجويان آنها را نگه داشتند، بدين منظور كه بگويند سربازان در داخل كوي دانشگاه چه ميكردند و اصلا بحث دستگير كردن و يا گروگانگيري مطرح نبوده است. سربازان نيروي انتظامي به صورت گروهي وارد كوي دانشگاه شده بودند، اما دليل پراكندگي بلوكها، سربازان هم پراكنده ميشوند، به طوري كه در بعضي بخشها فقط يكي دو سرباز باقي ميمانند. اين سربازان عمدتا سلاح سرد داشتند و طبيعي است كه در درگيري تن به تن تعداد زيادي دانشجو بر يكي دو سرباز غلبه پيدا ميكنند، ولي همه اين مسائل بعد از ورود نيروي انتظامي و بعد از جنگ مغلوبهاي بود كه با ورود نيروي انتظامي به داخل كوي دانشگاه اتفاق افتاد. اما اگر نيروي انتظامي همچون نيروهاي گشت يوسفآباد در خيابان ميماندند و با دانشجويان در خارج از كوي صحبت ميكردند، اصولا كسي از افراد نيروي انتظامي در داخل كوي دانشگاه توسط دانشجويان نگهداري نميشد. حتي دكتر كوهي در دادگاه با آوردن شهودي گفتند كه من از آقايان خواستم كمي عقبنشيني كنيد و ما تعداد كمي را هم كه در بيرون كوي هستند خودمان جمعآوري كنيم تا ماجرا فيصله پيدا كند. اما ايشان در دادگاه هم گفتند كه معاون نيروي انتظامي به نام ميراحمدي مرا هل داد. در آن موقع هنوز فرهاد نظري در صحنه حاضر نشده بود و ميراحمدي به كوهي گفته بود كه شما كنار برويد و كار نداشته باشيد، ما خودمان قضيه را حل ميكنيم و تعبير كوهي اين بود كه اگر آن مسائل صورت نميگرفت، چه بسا ميتوانست دانشجويان را به كوي برگرداند و مساله فيصله يابد، بنابراين ورود نيروي انتظامي به داخل كوي به دليل گروگان گرفتن كسي نبوده، بلكه بعد از آنكه درگيري شروع ميشود و نيروهاي انتظامي و افراد لباس شخصي و نيروهاي ويژه به كوي وارد ميشوند و در بلوكها پخش ميشوند و پس از ضرب و شتم بسياري از دانشجويان و دستگيري برخي از دانشجويان و انتقال بسياري از دانشجويان به داخل خودروهاي زرهي ويژه نيروي انتظامي، دو سه تا از سربازاني كه پرت افتاده بودند، در يك زيرزميني كه محل جمعآوري وسايل تبليغات بسيج دانشجويان و انجمن اسلامي دانشجويان بوده و در آنجا وسايل چون رنگ و پلاكارد وجود داشته نگهداري شده بودند، در حالي كه ادعا شده كه دانشجويان ميخواستند آن سربازان را آتش بزنند. كوهي نيز اعلام كرد كه بردن اين دو نفر به داخل زيرزمين به خاطر حفظ جان آنها بود، چرا كه دانشجويان عصباني شده بودند و امكان داشت به سربازاني كه به صورت منفرد در محوطه پراكنده بودند صدمه وارد شود و تعدادي از دانشجويان براي محافظت از آن سربازان، آنها را داخل زيرزمين بردند. مسوولان كوي وقتي كه دانشجويان خواستند در را باز كنند و به آنها حمله كنند، اعلام كردند كه اگر ميخواهيد ما را بزنيد، ولي با اينها كار نداشته باشيد، اينها بيتقصيرند.
رهامي در بخش ديگري از سخنانش در گفتوگو با خبرنگار ايسنا خاطرنشان كرد: غير از عزت ابراهيمنژاد، مدرك و سند قطعي درباره كشته شدن كسي به دست من نرسيده است. درباره زخميها نيز با توجه به اينكه دانشجويان ساكن كوي اغلب شهرستاني هستند و همان روزهاي اول اغلب فرار كردند و به شهرستانها رفتند، ما نتوانستيم به تمام زخميها دسترسي پيدا كنيم. آمارهايي كه دكتر كوهي و سايرين به ما ميدادند حدود ٣٠٠ نفر بود كه از اين ميان ما توانستيم براي حدود ٥٠ الي ٥٥ نفر گواهي و ديه بگيريم، افرادي بودند كه از ناحيه پا، كتف و كمر تير خورده بودند، افرادي دچار شكستگي پا و دست شده بودند، يك نفر در اثر اصابت گلوله چشمش تخليه شده بود. اما تعدادي از مضروبان به دليل وحشت از شرايط آن ايام نه تنها به پزشكي قانوني مراجعه نكرده بودند، بلكه فرار كرده بودند تا دستگير نشوند و بعدا براي اثبات ضرب و شتم آنها به لحاظ قانوني ما به گواهي پزشكي قانوني احتياج داشتيم، در حالي كه آثار جراحت از بين رفته بود.
وي در خصوص انگيزه حضور برخي افراد و شخصيتها در كوي دانشگاه يادآور شد: در قضاياي كوي دانشگاه تشخيص قصد باطني افرادي كه در آنجا حضور داشتند مشكل است. همه كساني كه در آنجا سخنراني كردند، قصد خود را آرام كردن اوضاع اعلام كردند. در آنجا كساني چون وزير كشور، معاون سياسي وزير كشور، و رييس شوراي شهر وقت سخنراني كردند، هرچند من خودم سخنراني را چندان مفيد نميدانستم، چرا كه ممكن بود در همان سخنرانيها سر و صدا و درگيري دوباره ايجاد شود. حضور شخصيتها به جهت تسكين دانشجويان بسيار موثر بود و در كاهش بدبيني نسبت به اينكه كسي در كشور حرف آنها را نميشنود، بسيار موثر بود. خصوصا كه آسيبديدگان و مصدومان كوي دانشگاه مسوولان كشور را مسوول ميدانستند و رفتن برخي مسوولان كشور و روحانيون به جمع دانشجويان آنها را نسبت به مسوولان خوشبين كرد. حتي من اين تعبير را در ملاقاتهايي كه داشتم، از جمله آقاي كروبي و برخي مراجع مثل آيات عظام صانعي و موسوي اردبيلي اين تعبير را به كار بردند و به من توصيه كردند كه شما به فعاليت ادامه بده چرا كه بودن يك فرد روحاني در مجموعه آنها و دفاع از آنها باعث نوعي خوشبيني دانشجويان به روحانيون ميشود و آنها احساس ميكنند كه كسي كه در اين شرايط به دفاع از ما برخاست و حاضر به متحمل شدن هزينه به خاطر ما شد، يك روحاني بود. مجموع اوضاع نشان ميدهد كه اثر مثبت شخصيتهايي كه براي دلجويي دانشجويان در كوي حضور يافتند، چيزي نيست كه بتوان آن را ناديده گرفت، اما نميتوان گفت هر كسي كه آنجا سخنراني كرده قصد خير داشته است.
وي ادامه داد: هفت هزار دانشجوي ساكن در كوي دانشگاه هيچ كدام اهل تهران نيستند و هر يك در محل خودشان در اقصي نقاط كشور مرجع اطلاعرساني محسوب ميشوند، لذا خوشبين و بدبين كردن شخصيتها در كاهش بدبيني و تنش موثر بود. موثرترين تجمع كه با برنامهريزي صورت گرفت، همان تجمع روز دوشنبه در مسجد كوي بود كه اكثر قريب به اتفاق استادان آنجا بودند و افرادي چون نماينده ولي فقيه در دانشگاهها (آقاي قمي)، دبير سازمان تبليغات اسلامي كه مسوول نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه تهران بود (آقاي عراقي)، معاونان دانشگاه و رييس دانشگاه آنجا بودند و دكتر خليلي عراقي، دكتر سليماني و بنده در سخنانمان بر خواستههاي قانوني دانشجويان و دوري از آشوب و بلوا تاكيد كرديم و هرگونه حركتي را كه موجب بينظمي جامعه ميشود، از جمله آتش زدن بانكها و حمله به مردم را محكوم و توصيه كرديم كه دانشجويان حوصله كنند و اجازه دهند مسوولان از طريق قانوني ماجرا را پيگيري كنند. اين سخنرانيها در جهت قانونمند كردن يك حركت بيشكل دانشجويان موثر بود و نگاهها را باز متوجه داخل كرد، در حالي كه در بيرون شعارها هنوز بسيار تند بود.
وكيل دانشگاه و دانشجويان در حادثه كوي دانشگاه درباره رسيدگي به مسئله لباسشخصيها در دادگاه اظهار داشت: لباس شخصيها دو دسته بودند. يك دسته از فرماندهان نيروي انتظامي و پرسنل ويژه و يا حفاظت اطلاعات و غيره كه با لباس فرم وارد حوادث نميشوند تا بتوانند فضا را آرام كنند؛ اما آن كساني كه به عنوان لباس شخصيها معروف شدهاند، كساني هستند كه تشكيلات سازمانيافتهاي دارند، ارگان و نشريه دارند و خيلي راحت ميتوانند نيروهايشان را سازماندهي و آماده كنند و در اطلاعيه شوراي امنيت ملي به اينها با عنوان «بدون ذكر نام در اين گزارش» و با «...» اشاره شد و متاسفانه شوراي عالي امنيت ملي با اينكه در ابتدا بسيار جدي وارد بحث شد، اما هنوز مشخص نيست كه چرا درباره اين افراد اينقدر مسامحه كرد. در حالي كه فرمانده نيروي انتظامي تهران كه سرتيپ رسمي نيروي انتظامي بود و چند نفر ديگر از زيردستانش به عنوان مسوول ماجرا محاكمه شدند و صحيح هم بود كه تفاوت قائل نشوند. بگذريم كه در نهايت تبرئه شدند، اما شكل كار كه آنها را در دادگاه بنشانند و از آنها توضيح بخواهند و دانشجويان نيز با وكيلشان به عنوان شاكي در دادگاه حاضر شوند، كار ارزندهاي بود كه انجام شد و از قوه قضاييه هم غير از اين انتظار نميرفت.
برخي از اين لباس شخصيها را كه در گزارش شوراي عالي امنيت ملي با عنوان بدون ذكر نام آمده بود در شعبه ٣ دادسراي نظامي احضار و بازجويي شدند، حتي به من نيز توصيه كردند كه در شناسايي آنها كمك كنم. اگر اين پروندهها و اسامي محرمانه نبود، من اكنون آنها را مطرح ميكردم، اما چون هيچ گاه اعلام نشد و تنها در گزارشهاي محرمانه مطرح شد، اخلاقا از طرح آنها معذورم. در واقع دهها جلد گزارش حاوي اظهارات شهود و پياده شدن نوارهايي است كه از آنها گرفته شده در شعبه ٣ وجود داشت. بخشي به دادسراي نظامي منتقل شد و قرار شد در خصوص همينها با اسامي مشخص به اتهام همكاري با خشونتطلبان پرونده تشكيل شود.
وي خاطرنشان كرد: بخشي از اين افراد همان كساني هستند كه در همان نوار معروف فرشاد ابراهيمي مطرح شدهاند
رهامي گفت: ارائه اسناد و مدارك و توضيحات در دادگاه و انعكاس آن از سوي مطبوعات در روشن كردن ابعاد گوناگون حادثه كوي دانشگاه بسيار موثر بود و يكي از پيامدهاي آن شكست تئوريهاي جريان خشونتطلب بود كه ميخواستند خود را به عنوان حامي دين و مذهب معرفي كنند، اما خلاف شرع و قانون بودن آن اعمال با صبر و حوصله در دادگاه روشن شد. حتي اگر دانشجوياني نيز در مقابل كوي شعار داده بودند، ربطي به آنهايي كه در اتاقها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، نداشتند. هر چند متهمان در راي قضايي تبرئه شدند، اما ما آنها را در افكار عمومي محكوم كرديم و جامعه مظلوميت دانشگاه را باور كرد.
وي در خصوص برخورد با لباس شخصيها گفت: شعبه دادسراي نظامي برخي از اين افراد را احضار و بازجويي كرد و قرار بود دادگاهي تشكيل شود، بنده هم كرارا از دادگاه نظامي و بعد هم از رييس قوه قضاييه در خصوص اين مساله درخواست كرديم، اماظاهرا اين پيگيريهاي منجر به صدور كيفرخواست و تشكيل جلسات دادگاه نشد.
رهامي در خصوص دستگيرشدگان واقعه كوي دانشگاه خاطرنشان كرد: مساله كوي دانشگاه با آنچه كه در روزهاي بعد پيش آمد، دو مساله جداست، هر چند كه اگر حادثه كوي دانشگاه پيش نميآمد، شايد وقايع بعدي نيز اتفاق نميافتاد. مثلا دستگيري افرادي مثل منوچهر محمدي و يا فردي به نام مريم شانسي كه بعدها رها شد، مربوط به وقايع بعد از شب ١٨ تير بود. براي اين كه گفته شود آنها سازماندهي شده بودند، هيچ مدرك مستندي وجود ندارد و مسامحههاي بعدي در خصوص برخي افراد (مثل مريم شانسي) كه برانداز معرفي شده بودند، در صورت درست بودن اتهام و محارب بودن آنها نميتوانست صورت بگيرد. نسبت به آقاي احمد باطبي نيز به نظر من بيش از حد بزرگنمايي شد. چرا كه اگر كسي پيراهن خونيني را به دست بگيرد و بگويد ببينيد چه بلايي بر سرمان آمده، نميتواند دچار چنين مجازاتي شود.
وي افزود: من روز دوشنبه ٢١ تير باطبي را در حالي كه آن پيراهن خونين را به دست داشت ديدم. او به همراه عدهاي از دانشجويان از سمت دانشكده پزشكي به سمت در اصلي دانشگاه در حركت بود. آنها فرياد ميزدند ببينند چه به سر ما آمده است.
رهامي همچنين رخدادهاي دانشگاه تهران و تبريز را در تير ماه سال ٧٨ در يك راستا دانست و گفت: دانشجويان دانشگاه تبريز در اعتراض به برخوردهايي كه با دانشجويان در دانشگاه تهران شده بود و در حمايت از دانشجويان تهران در محوطه دانشگاه تجمع كرده بودند، عدهاي از نيروهاي خشونتطلب وارد محوطه دانشگاه و همچنين وارد اتاق رييس دانشگاه شده و وي را مورد ضرب و شتم قرار ميدهند و در اين ميان تيراندازي هم ميشود كه يك نفر از آنها مورد اصابت قرار ميگيرد. ضرب و شتم و تخريب در محوطه دانشگاه تبريز بسيار شديد بوده است.