زماني كه رهبر جمهوري اسلامي در يكي از سخنانش به اين نكته اشاره كرد كه از اين پس انتقادات خود را متوجه جناح راست نيز خواهد كرد، حبيب الله عسگراولادي نخستين فردي بود كه نگران و سراسيمه به حضور رهبر رسيد تا جايگاه موتلفه را در نزد وي بسنجد. عسگراولادي اين حقيقت تلخ را به فوريت دريافت كه موتلفه از چشم مقامات عالي رتبه نظام افتاده و موقعيت فرادستي و برتر اين حزب در حال از بين رفتن است. در مقابل اين گروه هايي مانند جمعيت ايثارگران هستند كه علاقه و توجه جمهوري اسلامي را به خود معطوف ساخته اند. انتخاب محمد نبي حبيبي و نه ميرسليم (كه قبلا مطرح بود) به عنوان دبير كل جديد موتلفه جلوه اي از فاصله گرفتن هر چه بيشتر موتلفه با ساخت سياسي موجود است.(ميرسليم با رهبر جمهوري اسلامي روابط نزديك و صميمي دارد).
كناررفتن اجباري عسگراولادي و بادامچيان از گردونه انتخابات،
در حاشيه قرار گرفتن برادران لاريجاني در ساخت قدرت (كه سنتا با موتلفه روابط تنگاتنگ دارند) كم رنگ شدن نفوذ موتلفه در دستگاه قضايي با روي كار امدن شاهرودي ،
افت شديد جايگاه محمد رضا باهنر به عنوان حلقه اتصال دهنده موتلفه با ساير اركان جناح راست (كه در جريان راي گيري مجلس كاملا آشكار بود) ،
كاهش نفوذ روحانيون سنتي از قبيل آيت الله مصباح يزدي و آيت الله يزدي و جامعه مدرسين در بين نسل جوان متدينين و در مقابل علاقه روزافزون به افرادي مانند حسن ازغدي و حجت الاسلام پناهيان ،
كنار نهادن زواره اي از شوراي نگهبان فساد مالي سيستماتيك و حیرت آور موتلفه در كميته امداد و همچنين تشكيل شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب اسلامي همه و همه نشانگر آغاز روندي شتابناك از افول موتلفه است.
درواقع با تشكيل شوراي هماهنگي بود كه موتلفه جايگاه برتر و مقدس گونه خود را (كه به تعبير آقاي بادامچيان در طول 40 سال حتي يك دزد هم نداشته است!!) از دست رفته ديد.
شوراي هماهنگي با قرار گرفتن در راس جناح راست و تعيين معيارهاي شايستگي نسبي ، موجب شد موتلفه كه سنتا با ناكارايي وعدم تخصص پيوند خورده است در حاشيه قرار بگيرد. در ابتدا موتلفه بيشتر سعي داشت به عنوان حزبي همراه و نه زيرمجموعه شوراي هماهنگي عمل كند. آنان از اين امر ابا داشتند كه زير چتر گروه يا مجموعه اي قرار بگيرند. چهل سابقه درخشان و پر افتخار موتلفه! هرگز اجازه چنين تواضع و فروتني را بدانان نمي داد. اما وقتي در انتخابات شوراها طيف سنت گراي جناح راست شكستي تقريبا همپايه شكست جناح دوم خرداد را متحمل شد و در مقابل گروه هايي مانند جمعيت ايثارگران و جامعه مهندسين بسيجي (كه اكثر اعضاي شوراي شهر تهران از آن ها هستند) جام پيروزي را سركشيدند آه از نهاد موتلفه و ساير تشكل هاي سنتي راست بيرون آمد! انتخابات شوراها علاوه بر شكست دوم خرداد معناي عميق تري هم داشت كه از نظرها پنهان ماند و آن اعلام موجوديت رسمي طيفي است كه به نام اصول گرايان (یا بنیادگرایان) ناميده مي شود. مثلا در رقابت بين جامعه اسلامي مهندسين (كه به غلط تصور مي شود نقشي تاثيرگذار در جناح راست دارد) با جامعه مهندسين بسيجي (سنت گرايان و اصول گرايان) بايد گفت جامعه اسلامي مهندسين كاملا بازنده است! آقاي احمدي نژاد نيز خود را بيشتر عضو جمعيت ايثارگران مي داند تا جامعه مهندسين.روزنامه كيهان نيز به مراتب خواننده بيشتري دارد تا روزنامه رسالت كه تيراژش زبانزد است! در !رقابت هاي دروني بين بنیاد گرايان و سنت گرايان (كه در شوراي هماهنگي رقم مي خورد) اين بنیادگرایان هستند كه غالبا برنده خواهند بود.
پويش هاي سياسي آينده علاوه بر تقابل بين اصلاح طلبان و محافظه كاران از معادله ديگري نيز تاثير خواهند گرفت و آن رقابت ها اختلافات و چالش هاي بين سنت گرايان (با شاخصه موتلفه) با بنيادگرايان است كه در حال حاضر روزنامه كيهان سخنگويي آنان را بر عهده دارد. بخش قابل توجهي از اين اختلافات و كشمك!ش ها را در مجلس هفتم شاهد خواهيم بود.
با چيرگي بنیاد گرايان بر سنت گرايان در دو انتخابات شوراها و مجلس،
سنت گرايان تلاش فراوان خواهند كرد فرد مورد نظر خود را به عنوان نامزد محافظه كاران براي انتخابات رياست جمهوري مطرح كرده تا بدين شكل عقب ماندگي خود را جبران كنند. در كشاكش بين ولايتي (نامزد سنت گرايان) و احمدي نژاد (نامزد بنیادگرایان) به احتمال زياد اين ولايتي است كه برنده خواهد بود. دليل آن به ساختار شوراي هماهنگي بازمي گردد. هر چند بدنه شوراي هماهنگي در اختيار بنیاد گرايان است اما راس و تصميم گيرندگان اصلي آن راهمچنان سنت گراياني مانند ناطق نوري باهنر عسگراولادي و لاريجاني تشكيل مي دهند. در هر صورت آنچه مسلم است این که در تحلیل روندهای آتی باید کانون توجه خود را از سنت گرایان به بنیادگرایان معطوف ساخت.