کلام نغز و دل انگیزی چون ،"مژده ای دل مسیحا نفسی می آید .... " و یا "کسی می آید که مانند هیچکس نیست .... " ، خود به خود به ما امید می بخشد تا در انتظار قهرمانی باشیم . و اگر این وعده چون وعده های مذاهب مختلف ، آسمانی شود ، آرامش و توان تحمل مصایب را برای بندگان خدا فراهم می آورد ، ولی این قهرمان جویی درعرصه سیاست ، برای سلامتی مبارزه سیاسی ، بسیار خطرناک است. چون دربهترین حالت ، به" تقدیری شدن" فعالان سیاسی می انجامد و به ناباوری عظمت نیروی مردم ، منتهی می شود.، ویا سرانجام در روشنفکر جدا از توده به ـ خود قهرمان شده ـ تبدیل می گردد.
حتما سئوال این روز ها در ایران را شنیده و یا در روزنامه ها خوانده اید:
می آید ؟ نمی آید ؟!
اعضای مجمع روحانیون مبارز می گویند ، قهرمان خود را هفته قبل پیشنهاد کرده اند ولی هنوز پاسخ مناسب دریافت نداشته اند. بهزاد نبوی عضوموثر مجاهدین انقلاب اسلامی می گوید ،حدود یک ماه است با ایشان گفتگو می شود و ولی تا حصول نتايج نهايي از گفتوگوهاي فوق، اين بحثها به صورت خصوصي پيگيري می کنیم. حتا معدود نشریات اصلاح طلب باقیمانده ازتیغ سانسور چند روزی است این سوژه مهم را طرح می کنند وسایر نشریات هم آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند. اما تاکنون خود این قهرمان مطلبی را عنوان نکرده است!
سخن از نخست وزیر دوره جنگ است. محمد رضا خاتمی دبیر کل جبهه مشارکت هم در مصاحبه مطبوعاتی روز دوشنبه خود ،حمایت کامل حزب خود و جبهه دوم خرداد را از نامزدی ایشان اعلام کرد.
اظهار نظر در باره ریاست جمهوری مهندس موسوی را به زمان اعلام نامزدی و طرح برنامه ایشان ، می گذاریم . آن چه که امروز مورد بررسی است ،پدیده در انتظار قهرمان ماندن در عرصه سیاست است، که دامن گیر بخش عمده جنبش در سرزمین ما ست .
نیروهای اصلاح طلب ، مانند ششمین انتخابات ریاست جمهوری قبل از این که برنامه ای را برای انتخابات ریاست جمهوری تنظیم کنند ،به جستجوی قهرمانی پرداختند،که پرچم را بلند کند. چه می خواهد بکند؟ چه می تواند بکند ؟ انشاء الله بعد!
برنامه رییس جمهور در چند شعار خلاصه شد، چه سازماندهی برای عملی کردن همین چند شعار انجام گرفت؟ انشاءالله بعد!
مردم حتا این چند شعار را هم بی پاسخ نگذاشتند. با رای خود جهان را شگفت زده کردند. پس از آن چه شد ؟ مردم سر کار و زندگی خود رفتند. این همه شور و شوق رای دهندگان برای تغییر و تحول ، که می توانست در صورت سازماندهی بر محور برنامه های مشخص ، کوه های عظیم موانع را از جا بکند، فرونشست ... و سر انجام زمانی که "قهرمانان" در مجلس به بست نشستند،انتخاب کنندگانشان به تماشا نشستند.
متاسفانه باید گفت ، پدیده قهرمان جویی سیاسی ، موسمی ، موقتی و مبتنی بر مشکل شناختی ، احتمالا با برخورد متافیزیکی، تنها مختص اصلاح طلبان نیست. بلکه برخی از روشنفکران چپ سنتی هم ، کلید مشکلات را ـ نه در فقدان مردم سازمان یافته و آگاه ـ بلکه نبود قهرمان می دانند.
شاهد کلام ما مقاله تحت عنوان "بد بخت ملتی که قهرمان ندارد " است، که نویسنده پس از برشماری قهرمانان تاریخی چو ن بابک ، حلاج و ستار خان ، به صراحت می نویسد:
" بارها و بارها شنیده ایم ... که بد بخت ملتی که به قهرمـان نیاز دارد ... در برابر این شعار باید گفت بدبخت ملتی که قهرمان ندارد یا بدبخت ملتی که قهرمانان خود را نمی شناسد."
آن چه مایه نگرانی است ،چنین قهرمان طلبی ، پژواک کم حرکتی مردم را به ما می نمایاند واحتمال دارد ، اگر به خشم روشنفکرانه آمیحته شود و چند جرعه اراده گرایی به آن اضافه شود ،از آن معجون خود قهرمان یابی به دست آید ؛ از آن پس ، برای تبدیل به پیشا هنگ جدا از توده چند قدم بیشترنمانده است.
اگردر مقاله یادشده ، حسن نیت نویسنده مشهود است واحساس همدردی با قهرمان را درما بوجود می آورد. نویسنده دیگری در مقاله "حکایت عبرت انگیز یک انسان طراز نوین " با چنان نگاه تحقیرآمیزاز سوی روشنفکر خود قهرمان شده ـ طراز نو ـ به یک روستایی ساده نگاه می کند که احساس برزخی سنگینی را به خواننده انتقال می کند.
نویسنده که گویا از مسئولین طراز اول یک سازمان چپ بوده است، در فرار از ایران دهه 60 در عشق آباد ، به پیرمردی برمی خورد که دنبال دلاکی می گردد ، که پسرش را ختنه کند ،این واقعه ایشان را منقلب می کند. گویا انتظار داشت در سرزمین شورا ها پس از 60 سال حکومت لاییک ریشه مذهب ، مراسم مذهبی ، ختنه کردن ،و... کنده شده باشد ، شاید قبلا می پنداشت همه ساکنین ـ قهرمان سوسیالیسم ، و ابرمرد ـ هستند و اگر آثار مارکس و انگلس را مثل قرآن حفظ نباشند ، حد اقل چهار جلد منتخب آثار لنین را ازبر بلد باشند. شاید تعجب می کند ، چگونه می شود این پیرمرد کتاب منشا ء خانواده انگلس را نخوانده نباشد. در مقابل همه این سئوال ها ، روشنفکر قهرمان، دست روی سر خود می گذارد ، و متوجه می شود شاید خود او هم احتیاج به یک ختنه فکری احتیاج داشته باشد. ختنه سوران روشنفکر طراز نو راه می افتد.
بر دوش انداختن خرقه درویشی سیاسی ، بریدن از همه تعلقات فکری و سازمانی ،برای روشنفکر طرازنو و قهرمان دیروز ، چه آرامبخش به نظر می رسد. ذکر خاطرات در صفحات زوج روزنامه های راست چه لذت بخش است. دقت کرده اید ،این گونه قهرمانان خسته ،هرگز کراوات سرخ را در عکس هایشان فراموش نمی کنند.
صریح بگوییم، هیچ قهرمانی ، نمی تواند جایگزین مردم متشکل و آگاه گردد، بزرگترین درایت و شهامت قهرمانان در جستجوی آن چه مردم می خواهند و یافتن زبان و پیگیری بیان آن است. قهرمانان واقعی تاریخ، مردم سازمان یافته اند ، همان افراد ساده ای که به سادگی از کنارشان رد می شویم. آن کارگر ایران خود رو است که نمی گذارد تامین اجتماعی اش را قاپ برنند. همان کارگر پتوبافی نقش جهان تبریز است که بیکار شده است ، همان پیر مردی است که پس از سالها دست از باورهایش بر نداشته و دنبال دلاک برای پسرش می گردد، آن کارگر ساختمانی است که وقتی با لباس کارش به خانه برمی گردد ، و از کنار ما رد می شود مواظب هستیم ،که لباسمان رنگی نشود.آن چایکارلاهیجی است ، یا دستفروش آذری هستند ، که وقتی "ماهی صفت " دستشان می اندازد ، قاه قاه می خندیم و به روی خود نمی آوریم. همان ابوالحسن ، گندم کار زنجانی است که نامش به فرهنگ مکالمات مخفیانه مان وارد شده است و یا عباس، هندوانه کار ملایری است ،که فرزند دانشجویش در گلزار خاوران خفته است.
اگر این مردم ، خبر شوند و سازمان پیدا کنند، قهرمان هم ، خود را از میان آنان که در حرکت هستند، رخ می نمایاند.
تاریخ ، سرنوشت غم انگیز ناهمخوانی یا نا همراهی قهرمان و مردم نا متشکل را نشان داده است ، در انقلاب 57 قهرمان کم نداشتیم ، ولی تنها روحانیون و تاجران بازار، تشکل داشتند ،وبر سر انقلاب آنی را آوردند که شاهدیم.
رستم دستان ،با یاور کم، برخاک افتاد و درفش کاویانی را سعد بن ابی وقاص ربود. بابک خرمدین جدا از یاران به دام افتاد ، پس از قطع مچ ها و کف پا هایش به صلیب کشیده شد. حسن حلاج را جدا از یارانش دستگیر کردند ، دست هایش را بریدند ، زمانی گذشت پاهایش را قطع کردند، و سرانجام" سر نماز شب" سرش را از تن جدا کردند.
یاد قهرمانان در خاک افتاده را زنده نگاه داریم ، آنان که در راه آزادی و برابری مبارزه می کنند و در بند هستند، فراموش نکنیم و برای آزادیشان جانانه مبارزه کنیم. اما برای رسیدن به آزادی و برابری راهی جز فراخواندن مردم به مبارزه ، و تشکل آنان وجود ندارد .