چهارشنبه 21 مرداد 1383

ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم، نيک آهنگ کوثر

حوزه زندگی شخصی هنرمندان با حوزه زندگی مدیران مملکتی متفاوت است! جان و مال و ناموس مردم در دست شاعر و هنرمند هوس باز نیست! ... ولی واعظانی که در محراب و منبر جلوه می کنند و در خلوت آن کار دیگر، خطر ناک اند. سیاست مردی که در خلوت خلاف عادت کار می کند، چونان تخم مرغ دزدی است که عاقبت شتر دزد می شود.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

نيک آهنگ کوثر
نيک آهنگ کوثر

ماجرای دستگیری مهاجرانی و تبعات این اتفاق مهم، برداشت های مختلفی را در پی داشته است. شخصیت های مختلفی به فراخور ارتباط، اعتقاد، منافع، نگاه تاریخی و ...تحلیل هایی کوتاه و بلند ناگشته اند و به بیان دیدگاه خود پرداخته اند. بدون شک، هر کسی مسوول اعمال خودش است. من نمی توانم بار کار مهاجرانی را بر دوش بکشم یا بر آن بیافزایم. دفاع از او یا حمله به او نه ازعطا می کاهد و نه به او می افزاید. آنچه مهم است، دور شدن ما از حقیقت است. حقیقتی که همیشه قربانی مصلحت شده است:

اول-قربانی این ماجرا، تنها مهاجرانی نیست، جمیله کدیور، مهسا یوسفی، محسن کدیور، خانم ولی زاده، فرزند شش ساله مهاجرانی، فرزندانش از همسر اولش و ... هستند! کسانی هستند که تحت تاثیر زبان و سیاست بازی مهاجرانی قرار گرفته اند. کدامین انسان پاکدامنی از مهاجرانی بابت کارش دفاع می کند یا کرده است؟ اصل بر برائت است و تا زمانی که چیزی ثابت نشده، نمی توان به نتیجه نسبتا کاملی رسید، ولی اگر جامه عطا سیاه نشده بود، و دلق خود ازرق نکرده بود. ازین ماجرا سربلند بیرون نمی آمد؟
اضافه بر اینکه مهاجرانی پیش از آنکه خود را قربانی بازی سیاست قلمداد کند، شاکی خصوصی دارد، و نمی خواهد حقوق قانونی و مهریه همسر جدید خود را پرداخت کند، حاضرنیست با او زندگی کند و! طلاق اش هم نداده است.

دوم-مهاجرانی مدیر ضعیفی است! مدیرواقعی وزارت ارشاد مهاجرانی نبود.بود؟ لابد در وزارت ارشاد، مدیری که کاری نکند مدیر موفقی است! اگر مهاجرانی مدیریت می دانست، هاشمی رفسنجانی یا موسوی او را بر سر وزارتی می گذاشتند، نه بر موضعی که فقط مذاکره از آن بر می آید و معامله. معاون پارلمانی ، کارکردی اجرایی ندارد. مهاجرانی در پست معاونت حقوقی و پارلمانی حد اکثر دوازده نفر زیر دست داشت، نه به اندازه وزارت خانه چند هزار نفره ارشاد. اگر بحث مدیریت است، هاشمی رفسنجانی که مدیری صد بار قوی تراز مهاجرانی است! قدرت مهاجرانی را در مدیریت از زیر دستانش در ارشاد بپرسید نه از من نوعی که با او کار نکرده ام.

سوم-خیانت شاخ و دم ندارد. مهاجرانی بارها به کسان خود خیانت کرده است. اینکه خواسته در راس هرم بماند، و به هر قیمتی، نکته مثبتی نیست که بخواهیم از آن دفاع کنیم. خیانت، خیانت است. خیانت به زن، فرزند،دوست، اَطرافیان و زیردستان ظاهرا امر نکوهیده ای است! به اعتقاد من، کسی که به کسان خود خیانت می کند،ملت را بی بهره نمی گذارد.کسی که به همسر خود بدقولی می کند و دوست خود را سر کار می گذارد، با مردمی که نمی شناسد چه خواهد کرد؟

چهارم- بسیاری از ما فکر می کردیم که مهاجرانی رئیس جمهوری مناسبی خواهد بود. معیار ما هم کارهای در خوری است که کرده. زحماتی است که کشیده. ولی هیچوقت از خود نپرسیده ایم که بابت آن کارهای خوب، چند کار خوب دیگر که می توانست بکند، نکرد؟ و چرا نکرد؟ مهاجرانی فلسفه باز قهاری است، مغلطه کار متبحری است. اینها او را رئیس جمهور موفقی می کرد؟ کلینتون به گواه تاریخ، جزو برترین روسای جمهوری آمریکا و حتی دنیا بوده است.مدیری قوی و باهوش که اقتصاد و سلامت آمریکایی ها را تقویت کرد واز ضررهایی که جمهوری خواهان در دوران ریگان و بوش پدر به آمریکا زده بودند، کاست. می توانست جنگ با عراق را که خیلی از روشنفکران در ابتدا طرفدارش بودند به راه اندازد! ولی خطا نکرد. ماجرای او با مونیکا می توانست به قیمت پایان رویای او و یارانش تمام شود، رویای قدرت گرفتن طبقه متوسط آمریکا در ابعاد اقتصادی و اجتماعی. همسرش ترکش نکرد، چون به آرمان او اعتقاد داشت. می دانست که ترک کلینتون یعنی تحویل دودستی کاخ سفید و دستاوردهای دولت دموکرات به محافظه کاران. ولی با او ماند، و بعدها به سنا هم راه یافت. کلینتون در خاطرات تازه منتشر شده اش اشتباه خود را به نحوی توضیح داده و درمصاحبه ها هم شجاعانه پاسخ گفته، که در آن مصدر قدرت، امکان سوِ استفاده را یافته و آن کار را کرده، که خودش این اشتباه را غیر قابل قبول می خواند. ملتی که جان و مال و ناموس خود را بدست رئس جمهوری می دهد باید اطمینان یابد که عزیز خود را به نا اهل نسپرده. حوزه حکومت، حیات خلوت افراد نیست که پنهان بماند، چه اگر نهآن ماندن سزا بود، دزدی و سو ! استفاده های مختلف از امکانات دولتی هم اخلاقی بود. و به کسی ربطی نداشت. وقتی حرامی را حلال کنیم، دیگر حرام ها حلال که نباشند، مستحب که می شوند!

پنجم-حوزه زندگی شخصی هنرمندان با حوزه زندگی مدیران مملکتی متفاوت است! جان و مال و ناموس مردم در دست شاعر و هنرمند هوس باز نیست! هنرمندان بسیاری برای خلق آثار زیباتر و مانا تر، از شاخه ای به شاخه دیگر پریده اند و به زن و فرزند خود (بخوانید گاه زنان و فرزندان) خیانت کرده اند وبی هیچ احساس مسوولیتی!
مگر در میان اهل ادب و هنر خود کم داریم هنرمندانی که روزگار عزیزان خود را برای لحظه هایی شیرین، تلخ کرده اند؟ ولی ادعای پاکی و سلامت هم نکرده اند. واعظ نبوده اند. ولی واعظانی که در محراب و منبر جلوه می کنند و در خلوت آن کار دیگر ، خطر ناک اند. سیاست مردی که در خلوت خلاف عادت کار می کند، چونان تخم مرغ دزدی است که عاقبت شتر دزد می شود.

ششم- اینکه کار مهاجرانی به اینجا کشیده، به نفع چه کسانی است، تاریخ قضاوت می کند. هیچکس از این اتفاق خوشحال نیست. هیچکس زرنگی دادگاه را نمی ستاید. کسی پرونده سازی را نمی پذیرد. چه همان کسان صد ها بار بدتر و سخت تر آزمایش می شوند و جواب پس خواهند داد.

هفتم- مهاجرانی بنا به گفته اش و کرده اش،قاعده بازی را پذیرفته است. اگر مدافع جمهوری اسلامی است، باید بداند که عمل او در چارچوب قوانین و سنت های اسلامی نقد و بررسی خواهد شد. در این چارچوب، او این قاعده را شکسته است. اگر مهاجرانی رک و راست از آزادی های قابل قبول در سرزمین کلینتون دفاع می کرد و به آنها عمل می نمود، در سرزمین کلینتون مشکلی نداشت. ولی او مسوول اعمالش در سرزمین جمهوری اسلامی است!

هشتم- ما روزنامه نگاریم، نه مبلغ عطا یا رقبایش. ما عطای تبلیغ دروغین را به لقایش بخشیده ایم، چون پذیرفته ایم که چشمان مردمی باشیم که می خواهند بهتر ببینند. گاه در کار حرفه ای خود خطا می کنیم،اگر به کار خود ایمان داشته ایم، مردم ، خطای دید خود را اغلب بخشیده اند، ولی اگر عینکی دروغین باشیم و حقیقت را فدای مصلحت کنیم، چه؟ نمی خواهم افراط کنم، و نمی گویم سیاست مردان ما باید چون یوسف باشند و از عشق و عشق بازی و شهوت محروم. دروغ نگویند! خود را آنی نشان دهند که هستند.صادق باشند.همین! خاتمی، تا کنون صادقانه تلاش کرده، و صادقانه هم نشان داده که عرضه ای بیش از این ندارد!اگر حرام زاده گی رفتاری ،لازمه سیاست مدار بودن است وظیفه ما نیز نقاب برکش&#! 1740;دن از چهره های دروغین چنین کسانی است. ما روزنامه نگاریم، و مردمان از ما انتظار فریب ندارند، انتظار ندارند هاله ای قدسی بر کسانی بکشیم که به نام شرع، بر ما حکم رانده اند، و شرحه شرحه مان کرده اند. راحت تر بگویم: اگر بدانیم خانواده عطا به او اطمینان ندارد، چگونه می توانیم به خانواده بزرگ تری چون ایران بگوییم که به مهاجرانی باید اعتماد کند؟ اگر بدانیم، و نگوییم، خیانت نکرده ایم؟ ما طنز پردازیم، و اغراق شوخ تبعانه، دستمایهُ آثارمان بوده تا خلق را آگاه تر کنیم،مگر ما مرتکبین قتل ها را به چوب طنز نراندیم؟ مگر سو استفاده کنندگان اقتصادی را نیش نزدیم؟ مگر نخواستیم قدرتمندان نامردمی را سر جایشان بنشانیم؟ کارمان چه بود؟ سرگرم کردن بیخودی مردم؟ گمان نمی کنم! به خاطر فشار های بعد از زندان، کوتاه آمدیم تا جان سالم به در بری! م، ولی در حق مردم نامردی نکردیم. در انتخاب محل کار یا گروه سیاسی خطا کردیم، ولی نه از روی عمد. عادل باشیم! اگر آن طرفی ها را نواختیم، چرا از این طرفی ها غافل مانده ایم، از کسانی که بر موج احساسی که شاید ثمره کار ما بود بهره بردند. مایکل مور را دیگر همه می شناسند. خیلی ها او را یک دمکرات دو آتشه می دانند که می خواهد جمهوری خواهان را نابود کند، بوش را زمین بزند تا جان کری بالا بیاید. در کنگره اخیر حزب دموکرات حاضر بود و خطاب به کری گفت: آقای کری! اگر به کاخ سفید راه یافتی، مواظب لنز دوربینم باش. از روز اول چهار چشمی تو را می پایم! نه جورج بوش را!باید ماند و دید که فیلم بعدی مایکل مور چیست؟

نهم- مهاجرانی استاد تاریخ است. و خوب می داند که تاریخ را چگونه می سازند. می اندیشم که عطا به همانی هم که در کلاس درس می گفت، و سال ها خوانده بود، اعتقادی نداشت، یا توان نگاهداری و نگاهبانی نفس، را مال دیگران می دانست. مهاجرانی خوب می داند که نام چگونه کسب و ننگ به چه قیمتی نصیب می شود. از قدیم هم می دانست. عالم بی عمل به چه ماند؟

دهم- زدن مهاجرانی از سوی دادگاه، دفع فاسد به افسد است. کسی در نادرستی روند حذف با بهره گیری از ماجراهای اخلاقی شکّی ندارد. دفاع از این نوع حذف، بدتر از هر کاری است. بیگناهان بسیاری زیر فشار عالیجنابان خاکستری، به روش های مرسوم در دوران استالین، مجبور به خودزنی شده و به کارهای ناکرده اعتراف کرده اند. همه ما از این نوع فشارها ترسیده ایم، تعارف ندارد! وحشت بعد از آن اعتراف ها بدتر از ترس اولیه است. با ! دوربین ، نیمه پنهان و هویت ناگفته بسیاری ها را ثبت کرده اند، دروغ یا راست. ولی اگر ظلم بالسویه می کردند و خودی هایشان را نیز به چهار میخ می کشیدند چه می شد؟ در آمریکای شمالی، عشق و عشق بازی ممنوعیت ندارد جز در چند مورد: چه معلمانی که به خاطر عشق و عشق بازی با شاگردان خود، از بسیاری فعالیت های اجتماعی محروم شده اند و زندانی شان کرده اند. چه قضات و دادستان هایی که به خاطر روابط خارج از چارچوب از کار بیکار شده اند، چه پزشکانی که به دلیل معاشقه با بیمار خود، مجبور به ترک خدمت شده اند. تازه اینها مواردی بود که طرفین با رضای کامل وارد عالم احساس شده اند، وگرنه اگر با تهدید و ارعاب می بود که بی بنیادشان می کردند. سياست مدار باید فرق حوزه ها را بداند. ورنه سیاست نداری است که جامه سیاسیون به تن کرده و چند صباحی حکم رانده.

یازدهم-با فیلتر کردن زورکی سیاست مردان مخالفم، با نظارت استصوابی و حذف هم کنار نمی آیم. هنوز هم معتقدم مهاجرانی اگر می خواهد، باید بتواند در انتخابی آزاد خود را نامزد کند- گر چه در حال حاضر چنین آرزویی محال است- مردم هم می توانند انتخاب کنند که چنین فردی را با چنین مشخصاتی می خواهند یا نه. اینکه چون من یا تواو را می خواهیم تا راهبرمان باشد، و مردمان میهنمان هم مجبور باشند او را بپسندند، چون ما توصیه اش کردیم، با احترام به حق انتخاب مردم، و حقوق شهروندی که برایش سال ها تلاش کرده ایم، جور در نمی آید. حتی در میان اصلاح طلبان هم کمتر کسی است که در او را بپسندد، مگر آنکه تنها گزینه شان ! باشد.اصلاح طلبان هم می دانند که نمی شود روی حرف مهاجرانی حساب کرد.مگر ما که در روزنامه های دوم خردادی قلم می زده ایم، از نگاه اصلاح طلبان به او بی خبریم؟ مخالفین اصلی او در میان این جماعت کسانی هستند که با او کار کرده اند و با بی تدبیری هایش- بخوانید بد تدبیری هایش- در حوزه های مدیریت اش بسیار آشنا هستند. او حاضر است برای خوشنامی، اندکی فضاسازی کند، که البته سود آن هم کم نیست، ولی به قیمت بالا کشاندن خود، بسیاری از مکارم اخلاقی را پایین کشد. حالا می خواهم بدانم که او را می خواهیم یا عطایش را به لقایش می بخشیم؟

دوازدهم-به دیدگاه طرفداران مهاجرانی احترام می گذارم، و در عین حال معتقدم که به قیمت توجیه کارما! ن، نباید دیدگاه مخالف را حذف کنیم! مگر آنکه مبلغ او باشیم و شعارهای دموکراتیک مان فقط برای فریب خوانندگان و طرفداران کارهایمان باشد.

سیزدهم- مهاجرانی چهره جوان پسندی نیست، البته دل خانم یوسفی را حتما برده- که شاید هم سن دختر مهاجرانی باشد. روش تحقیر کننده عطا در برخورد با جوان تر های زیر دست کمتر از سوی مردم دیده شده است. بسیاری از همکاران سال های دور و نزدیک عطا یا خود در مطبوعات بوده اند یا ارتباطی قابل قبول با روزنامه نگاران داشته اند. کسانی که او را خیلی خوب می شناسند می توانستند در صورت قابل دفاع بودن وزیر سابق، باری را از دوش او بردارند و در جراید به دفاع از او بر خیزند. درست است که ما ایرانی ها سابقه خوبی در قدرشناسی از کسان و چشم دیدن آدم های موفق را نداریم، ولی در م! یان این همه آدم فرهیخته کسی پیدا نمی شود که از مهاجرانی دفاعی شایسته و در عین حال صادقانه کند؟ چرا این همه جوانانی که بعد از دوم خرداد وارد مطبوعات شده اند، مطبوعاتی که ادعا می شود مدیون کارکرد مهاجرانی است، ساکت نشسته اند؟

چهاردهم- مردم ما سابقه سیاست مردان خود را خوب نمی دانند. نظام خبری ما در مقابل مسائل بسیاری خاموش است، و در مقابل، چیزهای بیخود را اغلب بزرگ می کند. چرا فلان نماینده اصلاح طلب از اینکه مردم بفهمند که از زن اول خود جدا شده و رابطه خوبی با زن دوم خود ندارد و گاه مجبور است در خانه برادرش یا خویشانش بخوابد؟ آیا مردم خواهند پرسید که چنین کسی که از اعتماد خانواده خویش بی بهره است چگونه قابل اعتماد عمومی خواهد بود؟ شاید. در مصاحبه با چند نفر از همین آقایان این نکات را بعد از خاموش کردن ضبط صوت با من در میان ! گذاشتند. جالب این که در این طرف دنیا، جان کری از همسر اول خود جدا شده و مشکلی هم از این بابت ندارد. و مردم هم به انتخاب او احترام می گذارند.ولی اگر دست از پا خطا کند، و به سراغ کسی برود که باید هویتش را پنهان سازد و در صورتی که تصادفا مردم بویی از این ارتباط ببرند،وای به روزگارش! جان کری یک شبه "کریه" می شود.

پانزدهم- حقوق مهاجرانی نیز در این ماجرا اهمیت پیدا می یابد. آیا او از کار خود را بدون دفاع می گذارد؟ به خودش مربوط است. ولی اگر با آن زبان قدرتمند، صادقانه می گفت آنچه را که باید و شاید، بهتر می بود. شاید درسی می شد برای سیاسیونی که سال هاست مجبورند با کسی زندگی کنند که نمی خواهند، و یا برای همسران آن سیاسیون، که چگونه با شوهران خود ارتباط برقرار کنند که کار به اینجا نکشد.

شانزدهم- به نظر من، عمر سیاسی مهاجرانی تمام شده است. مهاجرانی پتانسیلی بسیار بیشتر داشت، و می توانست به آرزوی خود که بالاتر رفتن بود برسد. شاید نه به عنوان یک مدیر، بلکه به عنوان عنصری تاریخ ساز که راه را برای نسل های دیگر می گشاید. گمان نمی کنم تا مدتی طولانی خود را باز یابد، ولی اگر توانست، و دانست که چه راهی برایش بهتر است، و چگونه می تواند خدمت کند، نه اینکه از من و امثال من انتظار خدمت و اطاعت کورکورانه داشته باشد، شاید به اینکه می توانیم کمک اش کنیم تا ایران را از نو بسازیم، ببالیم. گرچه شک دارم او عوض شود.

www.nikahang.blogspot.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10834

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم، نيک آهنگ کوثر' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016