اگر چه واقعا بنده به دليل بيش از هشت ساعت كار در روز براي تهيه مخارج روزمره زندگيم، آنهم باسن حدودا شصت سه سال عمر، ديگر وقتي برايم باقي نمي ماند كه به راحتي فكركنم و به هجويات تنگ نظرانه و ناسيوناليستي برخي از افراد، در رابطه با حقوق خلقها يا مليتها پاسخ گويم، ولي از آنجا كه انسان در برابر خود و هموطنان حق پايمال شده اش، احساس مسئوليت بايد بكند و بهيچ وجه ميدان را براي عوامفريبان، فرصت طالبان و خود خواهان ناسيوناليست كه گويا همه چيز شان تامين است و از آخور همين سيستم سرمايه داري كه خود عليه آن به بوق كرنا مي دمند، ميخورند و كار ديگري هم ندارند جزء قلم زني در زهر آلود كردن جو بين خلقها و ايجاد دشمني، خالي نگذارد و براي رو كردن دست آنان بايد حتا از بقيه نيروي باقيمانده، مايه گذاشت. بعلاوه اگر در مقابل اين ”بزرگواران” مفتخور و تفرقه انداز سكوت اختيار شود، شايد بعضي ازخوانندگان عزيز تصور كنند،كه احتمالا ما چيزي در پاسخ نداريم كه بگوئيم و حق بجانب اين، در واقع اخلال گران و قدرت طلبان داده شود. لذا براي افشاي اينان و جلو گيري از چنين تصوراتي، طرح و يادآوري اين نكات مهم فوق وظيفه ي ما را سنگين تر ميكند و بهمين دليل بايد از هر فرصتي استفاده نمود و اين چنين مطالبي را نگاشت و نهايتا قضاوت را بدست هموطنان علاقمند به سرنوشت خلقها سپرد. متاسفانه ازآنجا كه مغز اين آقايان محترم بتون آرمه شده و حاضر به پذيرش واقعيت هم نيستند و همه تعاريف عام و مورد قبول همگان و استانداردها را هم رد مي كنند و هر آنچه كه خود در جانتا دارند، مي خواهند با زور هم شده بخورد مردم بدهند، پس هيچ گونه توضيح و نصايح رعايت ادب و نزاكت و غيره براي وصل كردن نه براي فصل كردن، هم سودي ندارد. اگر مودبانه برخورد شود، آنها شما را ”چاپلوس و فرصت طلب و بوقلمون صفت” مي نامند و اگر با همان زبان كه خود آنها بكار مي گيرند، پاسخ مي دهيد، بر چسب ”خشن و تهمت زن و دروغگو و تهديد كن و غيره” به شما مي زنند. در واقع هدف غائي اين آقايان، رك و راست بايد گفت، ايجاد جو تشنج و دشمني بين مليتها است. ولي باصراحت مي گوئيم: كه كور خوانده اند، ما كردها و بدون شك ديگر خلقهاي اقليت در ايران هيچگاه بر ساز دشمني عليه خلق حاكم نمي دميم و فرق ميگذاريم بين حكومتهاي ديكتاتوري مقتدر و مركزي و ناسيوناليستهاي از اين نوع، با اكثريت جامع خلق فارس. لذا در همه سطوح خواهيم كوشيد با منطق، حقوق خويش را ياد آور شويم و همراه نيروهاي مترقي و مردمي خلق حاكم، عليه جاه طلبان ديكتاتور صفت و ناسيو ناليستهاي كور و تفرقه انداز از هر طرف مبارزه كنيم و آنان را در هر لباسي افشاء نمائيم.
با تمام اين توصيف هنوزهم آرزومنديم كه اين آقايان تئوريسين در حقيقت ناسيوناليستهاي ناب به مغز پر، ولي مغشوش خود كه مثلا در زمينه هاي مسئله ملي، فدراليسم و غيره قلم مي زنند، تكاني داده و حد اقل به آنان گفته شود كه شرف قلم را رعايت كنند. يعني اگر واقعا دروغ نمي گويند و به دمكراسي و حقوق مساوي افراد و بقول خود آنها اقوام در جامعه اعتقاد دارند، پس از سفسطه گري دوري جويند و مردم را احمق ندانند، آنگون كه گردانندگان جمهوري اسلامي مي انديشند و خودرا قيوم مردم مي پندارند! واقعا بايد اين اخطار را مكررا به همه انسانهاي داراي احساس مسئوليت نمود، كه حد اقل از لعنت و بد و بيراه به فرزندان خود درآينده واهمه داشته باشند. انسان نبايد به آن اندازه كور باشد كه واقعيت را نبيند. پس هنگامي كه مثلا ما از منافع ملي خلقي يا ملتي صحبت مي كنيم، خودمان خوب مي دانيم كه اين مقوله فقط منافع اقتصادي نيست، بلكه منافع اجتماعي و فرهنگي هم هست.
البته اگر منظور اين حضرات از ملت و منافع ملي آن، فقط منافع خلق حاكم در سرزمين ايران است، پس بايد اين شهامت را هم داشته باشند و به روشني آن را بيان كنند كه بنده و امثال كوتاه خواهيم آمد و دم نخواهيم زد، زيراميدانيم كه باچه كساني طرف بحث هستيم. اما اگر از موضع باصطلاح انقلابي حركت ميكنند، و مدافع حقوق طبقه كارگر و ديگر انسانها با فرهنگ و زبان متفاوت هستند، پس بايد اين را بدانند كه در سر زمين ايران فقط حدود 47 در صد فارس زندگي مي كند و 53 در صد بقيه؛ مردمان ترك آذربايجاني، كرد كردستاني، بلوچ بلوچستاني، تركمن و عرب و غيره هستند و اين خلقهاي اخير به كوري چشم ناسيناليستها، اگر بخواهند يا نخواهند، داراي زبان مستقل، آداب و رسوم و فرهنگ ويژه خود هستند و ايراني. پس وقتي از منافع ملي خلقها يا ملتها صحبت ميشود، نمي توان همه را به حساب ملت حاكم گذاشت. اگر چنين تصور شود، بدون شك بوي تعفن آن خود مدعي اين تئوري را خفه خواهد نمود. همانگونه كه بنده در نوشته ها و نقدهاي پيشينم عرض كرده ام، مسئله بر سر ماهيت پان ايرانيستي و ناسيوناليستي تعداد بسيار اندكي از قلم بدستان جاه طلب و مفت خور است كه هميشه در كمين نشسته و منتظر فرصتي براي خودنمائي خويش اند. در واقع ميخواهند خود را به نيروهاي افراطي راست كه احتمال ميزنند در آينده قادر به تسخير قدرت خواهند شد، بيشتر بشناسانند. اگر اينطور نيست، پس چرا با وصف اينكه خود اين آقايان بخوبي مي دانند كه مثلا فدراليسم به معناي تجزيه طلبي نيست و منافع ملي فقط در منافع اقتصادي خلاصه نمي شود، بلكه ديگر منافع را، آنگونه كه در پيش ذكرش رفت، از جمله اجتماعي و فرهنگي (زبان، آداب و رسوم، لباس و غيره) در بر مي گيرد، اين گونه سفسطه مي كنند؟! ولي گويا مرغ اين حضرات يك پا دارد و آن هم ايران را يك ملت مي شناسند و بقيه مليتها را شاخه هائي از اين ملت و زبانهاي متفاوت را هم لهجه يا گويشهائي از زبان خودشان!
خوب اين همان سازي است كه ساليان دراز پان ايرانيستها مي نواختند. اكنون بنده از خوانندگان عزيز مي پرسم چه فرقي بين پان ايرانيستهاي ناسيوناليست با اين باصطلاح انقلابيون چپ كه فقط خودرا در حرف كمونيست ناب استاليني مي دانند، ولي حتا به گفته و تزهاي لنين و استالين در رابطه باحق مليتها نيز پشت كرده اند، مي باشد؟ پس زنده و جاويد باد نام آن سياستمداري كه؛ لقب تربچه هاي پوك را به اين نوع افراد و گروههاي چپ داد. يعني اينان از بيرون سرخ سرخ اند و از درون ارتجاعي ارتجاعي. اگرباور نمي فرمائيد، به اين جملات ناب زيرين توجه كنيد؛
”تجربهء تاريخی نشان داده است که، از بين سه عامل تعيين کننده ء قدرت ملی ( يعنی سازمان و امکانات و مديريت )، عامل مديريت، مهم ترين و تعيين کننده ترين عامل درايجاد قدرت ملی و بنوبهء خود حفظ منافع ملی است. ضعف در اين عامل، ضعف در عامل (( سازمان )) را در پی خواهد داشت و ضعف در عامل سازمان، ضعف در بهره برداری بهينه از امکانات را بدنبال خواهد آورد و باز هم از منظر تاريخی، ثابت شده است که کشور ايران، هر گاه از نظر مديريت ارتقاء پيدا کرده، بلافاصله، با توجه به توان و امکانات بالقوه، به سرعت قدرت ملی خود را افزايش داده و بخوبی توانسته است از منافع ملی خويش دفاع کند”.
تاكيد زيرجملات آخر ازماست. خوب ملاحظه ميفرمائيد كه اين آقاي نگارنده و ”تئوريسين” درمقاله (منافع ملی يعنی چه؟) چه فرموده اند! گمان نمي كنم اشتباه كرده باشم. منظور ايشان از ”ارتقاء مديريت و قدرت ملي”، حد اقل درتاريخ صدسال گذشته ايران فقط مي تواند زمان رضا شاه با حكومت مطلقه خود و ديكتاتوري محمد رضا شاه باشد، در غير آنصورت ما ”قدرت ملي” ديگري نداشته ايم! بطوري كه مي دانيم، رضاخان كوشيد تمام اقليتهاي ملي در ايران را زير نام مبارزه با فئوداليسم، سركوب كند و با كشتار كمونيستها سدي درمقابل نفوذ شوروي ايجاد نمايد و بكوشد كه زبان فارسي را از واژه هاي عربي پاك كند كه در اين آخري موفقيتي هم نداشت و پسرش نيز ضمن ادامه سياست پدر به دستور كساني كه اورا بر تخت سلطنت نشاندند يعني آمريكا و انگليستان، بزرگترين حق كشي را به خلقهاي آذربايجان و كردستان روا داشت. امروزه كه آبها از جوي رفته و ديگر خطري وجود ندارد كه سرمايه را تهديد كند، همه مدارك وزارت امور خارجه و سازمانهاي جاسوسي همين كشورهاي قدرتمند رو شده است و به ما نشان مي دهند كه مثلا تاچه اندازه اتهامات و ادعاهاي پوچ و دروغ اين آقايان عليه حكومتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان ايران بي پايه و اساس بوده است. پس بنده اشتباه نگفته ام و تهمت هم نيست اگر تكرار كنم كه آقاي نگارنده مطالب ذكر شده، خواب يك ديكتاتوري و حكومت مقتدر و مركزي را مي بيند كه در آن به نوائي برسد و در رابطه با اقليتهاي ملي در ايران اقدامات ناميموني را كه آن دو ديكتاتور ناتمام گذاشتند، ايشان و همفكرانشان به انجام رسانند! البته خودشان يك جمله را خوب گفته اند؛ ”شتر در خواب بيند پنبه دانه”.
و اما كشف ”عوامل تهديد كننده منافع ملي” و توصيه اين آقا، كه مانند جن از بسم الله مسلمانان وحشت كرده، به هم كسوتان خود بشرح زير است؛
”اکنون بايد به اين سوال پاسخ داد که: عوامل تهديد کنندهء منافع ملی در حال حاضر، کدام عوامل اند و راه حل ها کدامند؟
از بين موارد برشمرده شده در شکل دهی قدرت ملی، يک عامل اصلی و يک عامل فرعی، نقاط ضعف اساسی در حفظ منافع ملی در حال حاضر است. عامل تهديد کنندهء اصلی، مديريت سياسی کشور و ساختار غير دمکراتيک آن است و عامل فرعی، وجود تحريکات قومی است، که تلاش دارد وحدت ملی را در سطح فرهنگی - زبانی و سپس در سطح اقليمی، جغرافيائی آسيب زده، در جهت منافع امپرياليسم آن را شکل دهد.
بنابراين، زمينه های اصلی تهديد منافع ملی مردم ايران : 1 - رژيم فقاهتی اسلامی و 2 - وجود تحريکات قومی است. به تعبير ديگر، جمهوری اسلامی از يکسو، و از سوی ديگر، گروههای قومی و عشيرتی و قبيله ای و طايفه ای، که عوامفريبانه! زير علم دمکرات و چپ!؟ و حقوق خلقها!!! سينه می زنند ( خنده دار است که برخی از ايشان، خود را کمونيست می نامند و در عين حال، بجای واژهء مردم و بطور مشخص - مثلا - کارگران يا کشاورزان يا... ، از واژهء خلق (آفريده شده - انسان به مفهوم عام، و نه در جايگاه مشخص اجتماعی)، که بکار گيری آن، مستلزم اعتقاد به خالق است، در ادبيات سياسی خود بهره می برند!!) البته همگان نيک می دانند که بکارگيری اينگونه واژگان، به جهت درهم ريختن مرزهای طبقاتی و گرفتن ماهی از آب گل آلود است! چرا که اگر مبارزه، جهت ِ طبقاتی پيدا کند، آنگاه همهء پنبه ها رشته شده، پتهء اين جماعت روی آب می افتد !!!
هر انساني كه بيش از شش كلاس سواد فارسي داشته باشد، و اين جملات فوق را بخواند، خواهد فهميد كه هدف نگارنده ي گراميش فقط كوبيدن ديگر خلقهاي ايران است و تفكيك نمودن عوامل تهديد كننده و عامل اصلي را ضعف مديريت سياسي دانستن، براي عوامفريبي و بزك كردن است. چون در واقع ايشان يك مديريت قوي يا ضعيف ولي مركزي و بدون آخوند ميخواهد و احتمالا برايشان زياد هم مهم نيست اين مديريت چي باشد، نوكر امپرياليست يا هر زهرمار ديگري، فقط نماينده خلق حاكم سر كار باشد و حرف آخر را بزند، چه بسا اگر اين آخوندها به ايشان ميدان مي دادند، احتمالا زياد هم مخالفشان نمي بود، چون اينها هم نمايندگان خلق حاكم اند. براي اثبات اين ادعا كافي است به اداره امور مملكت، مثلا در شهرهاي كردستان بنگريم. درآنجا حتا استانداران و فرمانداران و مديران مسئول تا رده شهر داري و امامان جمعه و غيره را در تمام استانهاي كردستان از خلق حاكم بر گزيده اند. پس اگر توهين نباشد، رژيم آخوندي هم براي اين آقاي نگارنده مورد نظر ما مي تواند ايدآل باشد، منتها چون ايشان به ظاهر ”چپ” اند و نماز نمي خوانند پس شانسي در دستگاه آخوندي ندارند و بهمين دليل هم ميخواهند يك حكومت ”ملي” ديگر از نوعي كه ايشان ميخواهند سر كار بيايد. آنچه كه به ما مربوط ميشود، بنده در مقالات زيادي كه در گذشته نه چندان دور منتشر شده اند بارها اشاره كرده بودم كه بيشتر آخوندها و دست ياران بي عمامه آنها از ميان ناسيوناليستهاي كور و هواداران حكومت مركزي هستند. دليل اين ادعا را از برخورد ملايان در همان اوايل انقلاب در كردستان و تركمن صحرا ديديم و چه كسي است كه اكنون انكار كند همين رژيم قرون وسطائي بزرگترين ضربه را به خلقهاي ايران وارد آورده است. من در مقاله ديگري در چند سال پيش نوشته بودم كه اين آخوندها روي رژيم محمد رضا شاه را سفيد كرده اند. پس اين رژيم و همه ديكتاتورها، كاري به سر ما خواهند آورد كه متاسفانه اين آقاي نگارنده با نوشتن اين چنين مقالاتش زمينه ساز آن مي تواند باشد. بعلاوه انصاف هم خوب چيزيست، بنده در مقاله پيشين معناي واژه هاي ملت و خلق و غيره را بنا به تعريف واژه نامه ها، توضيح داده ام، ولي ايشان با كمال بي مسئوليتي فقط واژه خلق را چسبيده اند و گوينده اش را متهم نموده كه چون واژه خلق بكار گرفته است، پس بايد گوينده اش به خالق يا آفريده اي هم معتقد باشد!! عجب تزي! براي ياد آوري به اين آقاي ”چپ انقلابي” بايد عرض كنم كه واژه خلق در فرهنگ سياسي بيشترين مصرفش از طرف انقلابيون روسيه شوروي و پيش از همه لنين و استالين بوده و بطوري كه همه ميدانند اين دو شخصيت هيچ كدام اعتقاد به خالق ناديده و آفريده هم نداشته اند! پس سنگين تر بود اگر نگارنده ذكر شده، اين موضوع را مطرح نمي كردند، گرچه ايشان از اين طريق دست خودرا هم رو كرده اند و ماهيت خودرا نشان داده اند. در هر حال اين نكته را بايد ذكر كرد و حتا هشداري دوستانه به همين عوام فريبان و سفسطه گران باشد كه بيش از اين گنده گوئي نفرمايند، زيرا در ميان هر ملتي و خلقي فرق طبقاتي وجود دارد و هيچكسي هم قصد ندارد اين مسئله را ناديده بگيرد، منتها فقط اين آقايان هستند، كه ظلم مضاعف را ناديده مي گيرند. معلوم است كه بهمان اندازه به كارگر فارس ظلم ميشود به كارگر ترك و كرد وبلوچ و عرب و تركمن هم ظلم ميشود. ولي ظلم مضاعف در طول تاريخ فقط به خلقهاي اقليت و غير حاكم روا داشته شده، اين را هم اين آقايان، با وصف اينكه خوب ميدانند و آگاهند، احتمالا عمدا، آن را ناديده مي گيرند. لذا از خوانندگان گرامي تقاضا مي شود، به اين جملات زيرين نيز توجه فرمايند، بنده بدون هيچگونه تصرفي همه جملات را مي آورم:
”امپرياليستها (آمريکا و اروپا) نيز، دقيقا از همين نقاط ضعف وارد شده، تمامی توان خويش را بکار گرفته اند، تا از يکسو، با تظاهر به همسوئی در جهت خواست مردم ايران برای تغيير مديريت، و از سوی ديگر، دامن زدن به اختلافات قومی، به قول آقای ديک چنی، هم پيالهء جرج بوش، (ريشهء ملت ايران را بسوزانند !!!). هم ايشان هستند که در يک طرح استراتژيک، قرار است از کشور کنونی ايران، بيست و يک! کشور مستقل بيرون بکشند !!
البته که شتر در خواب بيند پنبه دانه، ولی حقيقت اينستکه، اينها از مواردی است که غفلت ناپذير است و هوشياری همهء ملت ايران را می طلبد. مردم ايران، البته که متوجه هستند: تمامی جرياناتی که با حمايت امپرياليستها، شعار ضد رژيم می دهند و همهء آنهائی که يکشبه خواب نما شده، مدافع فدراليسم!! شده، خوابهای طلائی! می بينند، دستشان در يک کاسه است و در ماهيت، هيچ تفاوت اساسی ای با مرتجعين اسلامی حاکم بر ايران ندارند، و درست بر همين اساس هم هست که حنايشان رنگی نداشته، با همهء زوری که زده اند و می زنند، راه به جائی نبرده و نخواهند برد!
در پايان، آنچه می توانم بگويم اينستکه؛ تلاش در جهت هر چه مستحکم تر کردن مبانی وحدت ملی، با تأکيد بر اشتراکات ملی، و نه تمايزات قومی - مذهبی و زبانی، و در ادامه، مبارزه با جمهوری اسلامی و جايگزينی آن با يک رژيم دمکراتيک ِ معتقد به حقوق انسانی، دو عامل اساسی در جهت حفظ منافع ملی مردم ايران است”.
اولا امپرياليستها هيچگونه همسوئي حتا بشيوه تظاهر با خلقهاي ايران را نشان نداده و نمي دهند و اگر جمهوري اسلامي كمي بيشتر ازتا كنوني، به آنها ميدان بدهد، مخلصش هم خواهند شد، همانگونه كه در گذشته مخلص محمد رضا شاه هم، براي چاپيدن مملكت، بودند و براي ظلمي كه به خلقهاي ايران مي شد، هيچ ككشان هم نمي پريد. دوما مسئله نه به قول ايشان ”اختلافات قومي”، بلكه مشكلات خلقهاي ايران با رژيمهاي ديكتاتوري است كه سابقه حد اقل يك قرن مبارزه دارد نه كمتر. پس بر عكس امپرياليستها توسط دست نشاندگان خود در منطقه، اغلب دستور سركوب خلقهاي ”نا آرام و سركش” را كه نمي خواسته اند نوكر باشند، داده و مي دهد، نه اينكه به قول آقاي تئوريسين اختلاف قومي بوجود مي آوردند. من دراينجا مجددا تكرار ميكنم، كه به كوري چشم ناسيوناليستها، حد اقل ما كردها با حتا خلق ترك در تركيه اتاتركي كه كردهارا با شدت سر كوب مي كنند، مشكل نداريم. ما با حكومتهاي ديكتاتوري و ناسيوناليستهاي كور مشكل داريم و مطمئنا با آنها نيز تا پيروزي نهائي مبارزه خواهيم كرد. اين را بايد ديگر خرفت ترين فرد ناسيوناليست قادر به دركش باشد. نهايتا در اينجا بنده ي كم سواد نميخواهم ملا لغتي باشم و نقش معلم را براي نگارنده جملات نقل قول شده، بازي كنم، زيرا امكان دارد خود بنده هم رعايت دستور زبان فارسي را ننمايم، ولي ايشان كه فارس هستند و خيلي هم ادعاي با سوادي مي كنند، حد اقل نوشتن بخشي از اين جمله را ”و هوشياری همهء ملت ايران را” مي بايستي درست بنويسند. در اينجا ملت مفرد است و نياز به ”همه ي” ندارد ولي اگر منظور ايشان افراد يك ملت است، پس مي بايستي، همه ي افراد ملت يا همه ي آحاد ملت ايران را، مرقوم مي فرمودند. اما اين آقا همانند كودكان دبستاني، لج بازي مي كند و يا رويشان نميشود بنويسند همه ي ملل ايران يا خلقهاي ايران، لذا حاضرند اين غلط دستور زباني را بجان به پذيرند، فقط بخاطر اينكه مرغشان يك پا دارد. بعلاوه اين آقاي محترم مي تواند به بنده بگويد: آيا ما به غير از عوامل اقتصادي وجغرافيائي (سرزمين) چه اشتراكي از نظز منافع ملي با خلق حاكم داريم؟ و چرا مسئله زباني بايد بي اهميت باشد؟ آيا ايشان حاضرند در مدرسه به زبان مادري من آموزش ببينند؟ اگر نه، پس بهتر است كه حرفشانرا پس بگيرند. آرزو مي كنم نظير اين آقايان محترم كه توي اطاق گرمشان نشسته اند، كمي هم بفكر فرو روند و بي جهت به ديگران تهمت نزنند و اختلاف بر انگيز نباشند. كمال بي شرمي است، كساني را كه حقوق چندين صد ساله پايمال شده خودرا ميخواهند با رژيم جنايتكار جمهوري اسلامي و امپرياليستهاي هار در يك ترازو گذارد. آخرين پرسش من اين است كه: آن چه نوع رژيم دمكراتيك معتقد به حقوق انساني است كه شما مي خواهيد جانشين اين ملاها بكنيد؟ در حاليكه از هم اكنون ابتدائي ترين حق من، يعني آموزش به زبان مادري را از من دريغ مي كنيد و اگر من برايش دهان باز كنم، تجزيه طلبم ميخوانيد؟
آلمان فدرال 12 آگوست 2004 دكتر گلمراد مرادي