و جنایتها ابتدا اتفاق می افتند تا قدرت را حفظ کنند، اما پس از آن قدرت حفظ می شود تا جنایتها را پنهانکاری کند.
هیچ یک از آنها که در زمستان 57 سرمست از باده آزادی دست در دست یکدیگر در «حلقه بزرگ» پای می کوبیدند و تکرار می کردند «این بانگ آزادی کز خاوران خیزد...» هرگز گمان نمی کردند که سرانجام در «خاوران» آرام بگیرند.
ده تابستان پس از آن پایکوبی کوتاه، یاران «حلقه بزرگ» را یکان یکان از «گوهردشت» و «اوین» به گورستانی متروک در ابتدای جاده خاوران (پس از مسگرآباد) بردند و بولدزری با خاک رویشان را پوشاند.
اما امروز نیز، 16 سال پس از آن تابستان سرد، بانگ آزادی هنوز از خاوران می خیزد. پافشاری بر یادآوری آن خاطره تلخ چیزی بیش از یک مرثیه خوانی صرف یا یک کینه تاریخی یا حتی یک بغض ملی است. انگیزه این امر حتی از عدالت جویی نیز بنیادی تر و ضروری تر است. در شرایط کنونی، راه عملی هر حرکتی به سوی آزادی از حقیقت یابی و رسوایی «همه» عاملان آن جنایات آغاز می شود. همه عاملان، از صدر تا ذیل، از خمینی تا لاجوردی تا فلان پاسداری که ماشه را چکاند یا اهرم چوبه دار را کشید. این درخواست ممکن است خام یا بیش از حد ایده آلیستی به نظر برسد ولی پراگماتیستی ترین راه مبارزه است.
هیچ یک از دیگر جنایات جمهوری اسلامی به این حد از حجم و وسعت از یک سو و فشردگی زمانی از سوی دیگر نرسیده است. در هیچ یک از آنها بت بزرگ جمهوری اسلامی، که افسانه پاکی خودش و ناپاکی کارگزارانش بسیاری را هنوز می فریبد، چنین مستقیم دخالت نداشته است. در مورد هیچ یک از جنایات دیگر مدارک ومستنداتی به این انبوهی و به این کتمان ناپذیری موجود نیست. در مورد هیچ یک این همه شاهد عینی و زنده و حاضر وجود ندارد. برای ابراز انزجار از این جنایت لازم نیست به ایدئولوژی خاصی معتقد باشی یا نباشی. این جنایت حتی در چهارچوب قوانین جنایت بار جمهوری اسلامی نیز غیر قابل دفاع است.
هر تلاش آزادیخواهانه یا اصلاحی که با فرودادن و لاپوشانی این جنایت و تبرئه عاملان آن همراه باشد به درجازدن، شترسواری دولا دولا، تناقض و در نهایت پسرفت می انجامد؛ همچنان که از دوم خرداد به این سو انجامید. از تابستان 67 بدین سو همه تلاش قدرت در جهت به فراموشی کشاندن آن واقعه است، پس همه تلاش اپوزیسیون باید معطوف به یادآوری آن باشد؛ چرا که «جنگ با قدرت جنگ حافظه با فراموشی است» (میلان کوندرا) و جنایتها ابتدا اتفاق می افتند تا قدرت را حفظ کنند، اما پس از آن قدرت حفظ می شود تا جنایتها را پنهانکاری کند. « طبقه حاکم قدرت را نمی خواهد تا آینده را تغییر دهد، بلکه قدرت را حفظ می کند تا گذشته را آنگونه را که می خواهد بازنویسی کند» (جورج اورول، 1984).