در آن سال که انقلاب مردم ایران رخ داد . من ۲ سال سن داشتم و امروز ۲۸ , اما در این ۲۶ سال آن ۴ نفر , برای من نسل جوان چه کردند؟.... کدام یک را تاریخ به نیکوئی نام برد؟ کدام یک بر من حق روا داشت؟.... کدام یک , راست گفت؟... کدام یک , برای نسل من کوشید؟.... کدام یک , به آینده نسل من اندیشید؟.... کدام یک , نسل مرا به رشد و صعود فرا خواند و کدام یک به کژراهه و سقوط ؟...کدام یک نسل مرا باور کرد ؟....کدام یک مرد حرف بود و کدام یک اهل عمل؟.حال من جوان به شما چه بگویم؟....راستی با چه حرف و سخنی به میدان خواهی آمد؟...با کدام هدف؟...؟...راستی راه کدام یک را برگزیده ای؟....
۱.ابوالحسن بنی صدر. رئیس جمهور اول...............................(1360-1358)
دکتر بنی صدر, رئیس جمهور اول شد. .
هزار و یک عامل موجب شد تا تشنگان قدرت را علیه او بشوراند...در آن ارکستر هر کسی ساز و نوائی داشت و کوک مخالف می زد..دانشگاه تعطیل شدو جنگ آغاز...احزاب سیاسی هر یک به بهانه ای قلع و قمح شدند و هزاران نفر اعدام...دست و روی ملت با خون شسته شد!....افکار مغشوش بود و هر لحظه حادثه ای رخ می داد...فضا مسموم بود و هولناک....رئیس جمهور دست بسته و اهرم مانند....تا که دیگران در آن هیاهو چاده اندیشی کنند.. جنگ خانمان سوز آغاز شد . هر طرف ولوله ای!..سانسور ها شدت گرفت و موج خفقان بر سر های شوریده می کوبید.. هتوز موج احساسات و هیجان و عصیان انقلاب زود هنگام, در اذ هان آرام نشده بود که دغدغه جنگ جامعه را درنوردید.. انقلابی که به قول قاسملو :" موج بود و سیلاب" و به قول شاملو:" مانند تیری بود که در یک گاودانی شلیک شده باشد!"....جامعه درمانده و وامانده به خیزش دیگر فرا خوانده شد.........می پنداشت مقدس است و عین صواب ..........اما تسویه حساب های درونی قدرت مدارها در پشت پرده واقعیت ها را مغشوش می کرد...هر کسی به زعم خود دیگری را تحریک و سانسور می کرد...انگار خوان نعمت برچیده می شود و خواجه بی نصیب !...اقوام هر یک از صحنه بدر شدند..که مبادا استقرار و استحکام با خطر روبرو شود!
عرصه بر رئیس جمهور اول تنگ تر و تنگ تر شد...انگار دیگر منتخب مردم وظیفه ای ندارد و باید برود....همان که امام را پدر می نامید و آرزویش پاسخگوئی به مردمانی که به او " بله " گفته بودند...اما سانسور او را در میان همهمه قیچی کرد....خائنش نامیدند و جاسوس , و به صد تهمت متهم!... و آنگاه در میان نسل جوان سانسور او سالهاست ادامه دارد!.....و خودش در این باره می گوید:
….“ . اما در ايران، تنها كسى كه در سانسور كامل است، بنىصدر است. آثار ماركس و انگلس و لنين و استالين... حق ترجمه و انتشار دارند، اما نوشتههاى بنىصدر از اين حق محروم هستند. لوس آنجلس تايمز از سانسور سايتها توسط ملاتاريا نوشته بود و سانسور سايت بنىصدر را مثال آوردهبود. نشريه انقلاب اسلامى نيز سانسور است. مىدانم كه مىتوان سانسور را بى اثر كرد. اما اى كاش نوشتههاى اينجانب را بعنوان روش بكار مىبرديد. بيشترين كار اينجانب در روش است و هدف آزاد كردن عقل است در به خود راه دادن اطلاعات، در بى طرفانه ارزيابى كردن اطلاعات و بخصوص در انديشيدن.”…
بن بست ها آغاز شد و کسی حق سوال نداشت , چون تسلیم از آن مردم و فرمان از آن دولت بود!. تا که او رفت و ۳۵ میلیون رای هم چنان چشم به انتظارش!......هر چند خود در دیدارهایم با او - ۷ مهر۱۳۸۱ و ۱۰ آبان ۱۳۸۲ ـ گفت که" به صحنه اصلی مبارزه آمده تا همچنان پاسخگو" ی مردمانش باشد.. اما نسل من ممنون اوست که در غربت در میان تهدید و ترور به تاریخ پاسخ گفت و اشتباهاتش را مانند دیگر روشنفکران تاریخ سرزمینم بر شمرد! و خیانت به امیدش را به جا نهاد !.... در آن دیدار ها یم می گفت که خواهان کمک به نسل من است چون دیدگاهش به نسل من دید خوش بینی است...خوشحال می شود که نسل مرا برای رسیدن به آزادی و استقلال یاری دهد و چشم به راه قدرت نیست!....<1>
هر چند که سرانجام تاریخ قضاوت درست را درباره او خواهد کرد , اما من به عنوان یک محقق نسل جوان ایران , او را صادق تر , سالم تر و پاک تر از " نهضت آزادی و ..." می شناسم .لااقل به نسل من دروغ نگفت!...فریبش را نیز اعتراف کرد... در این چند سال دوری از وطن صادقانه و بدون شعار و های های در صدد جبران نیز در حد توانش بر آمد و این برای نسل من کافی است. هر چند که تریبون سخن و پاسخ در ایران در اختیار تو نبود و از چند گاهی هم ناجوانمردانه از هر جناحی چه چپ و چه راست بر او تاخته اند! پس مسئولیت اشتباه دیگران مسلما بر گردن او نیست! و همه می دانیم که او از خرداد ۱۳۶۰ در هیچ واقعه ای در بن بست ایران حضور نداشته است! اما در دیدارم با او اعتقادم بر این شدم که ای کاش از روز اول آن مسئولیت را نمی پذیرفت!
هنوز صدایش را به خاطر دارم که می گفت : " شما جوان ها بدانید باید در حکومت آینده دین از سیاست جدا باشد چون هر دو فاسد می شوند!...صدای مخالف را باید شنید و جمهوری فدرال و دمکرات راه بقاست"... و این گفتار رشد یافته او بود....در حالی که یزدی در حالی که یزدی ساز مخالف می زد!
۲.سید علی خامنه ای.رئیس جمهور دوم...............................(1367-1360)
حجت الاسلام خامنه ای در آن هیاهو آمد.
انگار ملاتاریا دیگر کسی را محرم نمی دانست تا میز قدرت را به دست او بسپارد!.. جنگ بهتر ین مستمسک برای حفظ بقا و استقرار شد . روشنفکران زیستن در خفا ء را مامن خود یافتند و گاه ماءوا و موطنشان ترک گفتند و هزاران نفر از ایران گریخت!....هزاران جوان و استعداد از بین رفت!...مردم سیه روز در حصار مدارها مانده بودند....هنوز بغض گلوی مادران داغ دیده خشک نشده بود که موج اعدام ها و تند باد حوادث وزیدن گرفت!...گاه تنها یک نوشته یا سخن کافی بود!...همه جا چماق دین بود و مرام...حتی آن بسیجی خالص نمی دانست خلوصش برای کیست؟...نمی دانست آن اعتقادی که او دنبال می کند عین همان وعده ء بهشت فروشی کشیشان است .... هر روز صدای آهنگران بود و تشویق جوانان به حفظ ملت و دولت...و مسخ افکار به نام دین ...چون مردم ایران را از دیرباز خرافی پنداشته بودند و باید گفت برای این مسخ افکار سالها روحانیت در ایران کار کرد و خوب از روشنفکران برای تسطیح و تمهید بهره گرفتند و باید پذیرفت قاعده بازی را خوب می دانستند!..
در گفتگوئی ـ ضبط شده -با ابراهیم یزدی --در شب عید ۱۳۸۳ --از او پرسیدم " شما روشنفکران نهضت آزادی , چرا راه را برای ملاتاریا هموار کردید؟ " در پاسخم گفت : " ما می خواستیم از آنان به نفع خویش استفاده کنیم! " ....اما من نسل جوان پاسخ او را نمی پذیرم . چون دیگر در این روش کمترین تفاوتی بین هر دو طرف نیست!..تازه تاسیس ستون استبدادی مانند سپاه پاسداران را افتخار می پنداشت!
در آن فضا کم کم مردم به یاس و ناامیدی روی آوردند ... شکاف بین نسل ها محسوس تر شد....گرانی کمر شکن , روز به روز سایه اش گرانتر...و دیوار ناامنی و سانسور ستبرتر! و در أن زمان حضرتعالی در مسند نخست وزیری بودید!-به بهانه نفوذ بیگانه و اشرار در هر آن جنازه مخلفان بود که به خانواده هایشان ارجاع می شد و حتی پول گلوله هایشان را نیز باز می ستاندند ! ...حتی در سال ۱۳۶۷ در هنگامه صلح ۵۹۸ , کشتار بی رحمانه زندانیان سیاسی رخ داد....آن از دیگر سو شعله ء آتش جنگ تا سر . گرم کار خویش بود . گاه به خاطر بعضی روابط پنهان ملایم نرش می کردند! ...جنگی بی سبب و علت و پر فریب که -- همان موعظه گران محراب و منبر . همان دین فروشان حیله گر .همان قدرت طلبان پرفریب و خائن . همان مدعیان به چپاول و غارت قائد-- آن را دفاع مقدس خواندند و مشروعش نامیدند اما در پشت پرده به اسقرار و استحکام و استثمار پرداختند.!!.... آن گاه ؛" در کنج مطبخ آن پیاز پیر ریش افراشته در سبد , برآورد پرچم که منم آورنده صلح آ ن بهار.".اما خوردن جام زهر ش خواند دوری از جنگ و خون!. نوعی ادبیات پاسداری و بسیج گونه را از صدا وسیما و تنها روزنامه های دولتی رواج می دادند...انگار همه حاجی بودند . اما به حج رفتگان سال ۱۳۵۷...رنگ خاکسنری و مات روپوش مردمان شد!...همه مقصود اقتدار بود و تسلط ور نه اسلام و دین بهانه!.. پس از خمینی خود را ولی امر مسلمین جهان نامید و ولی مطلق فقیه ..حافظ دین و ملت ...توبه فرمائی که غرور وجودش را در نوردید وگرنه خدا را هم نماینده خویش در کائینات می پنداست!...و از آن روز به بعد چفیه به گردن آویخت و مقام معظم شد!... و نسل جوان قبل از من . سو ختند!
۳.علی اکبر هاشمی رفسنجانی. رئیس جمهور سوم.............(1376-1367)
سردارسازندگی از راه رسید .
کاریزمای خمینی هم نمانده بود...همان شب نخست آيت الله شد...روابط پنهان با ریگان را سرپوش نهاد و مردم را با افتتاح فلان پروژه و بهمان طرح سرگرم کرد..آقا زاده ها کم کم بال و پر گرفتند...اندکی فضا را با اعطای این امتیاز و آن یک متحول کرد ...گاه موسیقی هم شنیده میشد اما همه چیز در داخل خط قرمز بود ...تکنو کرات ها به اروپا اعزام شدند برای روز مبادا....تحریف تاریخ شروع شد.. و تقسیم اموال مردم ..هر روشنفکری در نشریه ای جز به تعریف و تمجید اگر دهان می گشود . اکبر شاه و ریش دار های پیرامونش به نام دین اخته اش می کردند...کم کم چون نفرت مردم محسوس تر می شد القاب و درجات و عناوین بود که به حضرات اهدا می شد ... ...دیگر کسی نمی پرسید آن همه ادعا در برابر دوربین و نماز جمعه و این همه امتیاز به بیگانگان برای چه؟....البته خودش هنگام آمدن بی نظیر بوتو گفت که : " پشت درهای بسته همدیگر را با آغوش باز پذیرفتیم و به توافقات هم دوجانبه هم رسیدیم"!..
سالها مردم با سریال های پشت سر هم سرگرم شدند و روز به روز قرض های خارجی سنگین تر!....نوعی لمپنیسم و پدر سالاری حکم فرما شد و دولت فقط در بین چند چهره آشنا دست به دست می گشت و دیگر در بازی شرکت داده نمی شد... وزارت اطلاعات و تبلیغ و هیاهو در خارج بیشترین مخارج را به خود اختصاص داده بود...بیکاری , فحشا , اعتیاد,..... گسترده تر و گسترده تر می شد و در عین حال مافیای قدرت و سیستم حکومت در حکومت!...در خفا ء خودشان ملوک الطوائفی ایران را در دست گرفته بودند. کارش هر روز مسافرت رفتن به این شهر و آن شهر شد و مجلس بزم و شادی گرفتن که سردار آمده تا فرمایش کند!... رقم بودجه ها و آمارها بود که با صدای بلند خوانده می شد!
من نسل جوان را نیز به مرداب کشانید ...دانشگاه آزاد اسلامی خلق کرد و گریبان جوانان بگرفت ...و ار آن روز بود که تحصیل کردگان رنگارنگ بیکار در خیابان به نسل سرخورده مبدل شدند! کم کم سر و صدا های اعتراض مردم بود که از گوشه و کنار به گوش می رسید....
۴.سید محمد خاتمی. رئیس جمهور چهارم.............................(1384-1376)
اول آن سید خندان و مظلوم آمد!
هنوز حرف ها یش را به خاطر دارم...در ایران و دم از آزادی و غرور و استقلال زدن؟!....حرف دل مردمان میزد...مردمانی که انگار سالهاست منتظر شنیدن آن گفتارند...من نسل جوان حرف های ؛ دوباره به صحنه آمدگان را باور کردم.در دانشگاه میتینگ بود و جلسه ...پیروان ناطق نوری را آدم فرض نمی کردیم...آنها هم به ما خود فروخته اجنبی می گفتند!...در خانه حرف پدر دلسوخته و رنج کشیده را نمی شنیدیم ! .
----".... بابا جان اصلاحات در اینجا غیر ممکن است!..خانه از پایه , بس ویران است!.."
--" نه شما را باور نمی کنم!...شما انقلاب کردید مرا به خاک سیاه کشاندید. نسل شما متهم است!...حال بگذارید من از این حرکت دفاع کنم.اهل آ ز ا دی است".
-- " پسرم! ما انقلاب کردیم , رهبر داشتیم و اعتقاداتی...آن انقلاب هم بهتر شد چون مردم رشد کردند..افکار باز شده..از زیر یوغ سلطنت بیرون آمدیم..اما فریب خوردیم!. آن اشتباهی که ما کردیم , شما چرا؟!..آخوند اصلاحات نمی کند!..شما بچه ها بازیچه شده اید...مگر مرحوم قاضی برایت < مزل> نفرستاد..بنشین و درست را بخوان!..
--" نکته ای گویم ترا در نهان که نشنیده ای تاکنون بی گمان
مگس را به آخوند ربطی بود سزد که تو آگاه گردی از آن
ز مگس تن شود بیمار ز آخوند خلقی شود ناتوان
بهر مگس هست مگس کش دوا کاش ز آخوند کش هم بود نشان
مگس ز میکرب بیمار سازد و آخوندکند از گه باستان
تا دانش فرانگیرد این ملک را همچنان بماند آخوند هرزه زبان
افسوس عمر و من امثال من نماند تا ببیند آن زمان"
در دلم آن روز حرف پدر سنگین بود,اما حق مسلم با او بود...ما احساسی شده بودیم....فریب وعده های رنگی خاتمی و حرفهای "جلائی پور , نبوی , آرمین , شمس الواعظین و ..".را خوردیم... دیگر نمی دانستیم او سوپاپ اطمینان این حکومت است و ضامن بقای بیشتر چند سال دیگرش...که شاید اگد چنین نمی شد قصه و حکایتی دیگر ساز می شد! قتل های زنجیره ای و تعطیلی مطبوعات و دستگیری ها و... آنگاه مظلوم نمائی خاتمی , سید اولاد پیغمبر!....روز ۱۴ اسفند ۱۳۸۲ از < عطا الله مهاجرانی> علتش را پرسیدم , در پاسخم گفت: " شما جوان ها به دو بیماری مبتلا شده اید: ترس و هراس از أینده . ناامیدی..در آن زمان عجله و شتاب بیش از حد موجب آن تنش ها شد...عین ساختمانی که به یکباره همه در های بسته آن را بگشایند . طبعا باد همه چیز را با خود بیرون میبرد! "... آری او آمد و به نسل من وعده ها داد... اما آخرش شد میرزا بنویس بارگاه تشخیص مصلحت نظام!...و به زخم های نسل من بی توجه...آخرش او گقت..خداحافظ اصلاحات! ..پیرامونش فرمودند اصلاحات مرد!
همان هائی که ۲خرداد را حماسه می نامیدند و می گفتند: مثلا "حرکت اصلاحات در سال۱۳۷۶ جنبش مردمی جامعه ایران است و مهار شدنی نیست، در داخل لایه ها است". سپس در اواخرسال ۱۳۷۸دوباره مردم صبور و رنج کشیده را به انتخاباتی آزاد و دمکراتیک دعوت کردند واطمینان شان, که بدون تقلب و بدون جنجال و صدور لیست و...خواهد بود. انتخابات، انتخاب شونده و انتخاب کننده، هر سه آزاد هستند و دوباره همراهی مردم بود. که باز هم مردم باور بی یقین بر او بستند!..اما پس از مدتی همان لیست نوشتگان غیب شدند..هر کدام در گوشه ای به تقسیم نان سفره پرداختند! نمایندگان فرمایشی با شیخ الرئیس کروبی ۴ سال هر چه ریسیدند وبافتند..آن گروه غالب پنبه اش کردند!..۴ سال امید واهی اما آخرش قهر مردم ماند و از دست رفتن عمر و امیدها...دیگر تحصن و غوغا سودی نداشت...چون حناها رنگ باخته بود...رای مردم ۸ سال بازی گرفته شد...هنرپیشه قهار, دور دنیا گشت...از تمدن ها سخن راند و آشتی ها..از گقتگو ....از صلح .....از دوستی ...از مهر...
شاید آنها راه درست را می روند و عیب از مردمان ماست!؟مائی که بیشتر اهل شعاریم تا عمل...اوپوزیسیون ما هم انگار سالهاست مرده! با این همه ماهواره و روزنامه و ارتباطات در دنیای قرن ۲۱ هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم !...ملاتاریا در پشت پرده چه می کند که ما خفتگانیم!
چون هیچ اندیشه و فکری راهنما به من نسل جوان تزریق نکرد!...ما هم از سخنان امثال ؛ بهزاد نبوی , مجاهدین اسلامی , جلائی پور , یزدی , تاج زاده , حجاریان , عسگر اولادی و ...خسته شده ایم!..آنها نه برای نسل من دل سوخته اند!..دم از آزادی زدنشان برای میز مقام گرفتن است !... اما بی خبرند از آنکه در برابر نسل من مسئولند و پاسخ گو!...راستی چرا همه دنبال میز و مقامیم ؟ پس از ۲۶ سال هنوز می گوئیم چه بکنیم؟ راستی آنقدر ستون ملاتاریا قوی و رخنه ناپذیر است؟...با احساسات می گوئیم بنایشان بر آب است...اما بی خبر از آنیم که در اولین حادثه مردم من به ۲ بیماری مبتلایند:
ترکیدن عقده ها و تسویه حساب های شخصی! با کدام عقل و منطق می توان آن حادثه را جمع کرد؟ ...آیا آمریکا سلسله جنبان نسل من است؟......آیا بعد از این همه سال باید چشم به راه قداره کشی همچون "بوش " باشم؟...
آقای میر حسین موسوی أیا باید شما را باور کنم؟ کدام یک از شما را تاریخ به نیکوئی نام می برد؟ آمده ای تا باز هم بر من ناحق و ظلم روا بداری؟.... کدام یک را باور کنم, راست یا دروغ را؟..برای نسل من چه اندیشیده ای؟.....نسل مرا به یاری فرا بخوانی که من در فشارم و خط فشار به کمک شما جوانان نیاز دارد ! دوباره به کژراهه و سقوط کشاندن ؟.. اما این بار نسل مرا باور نحواهدکرد ؟....هر چه رئیس جمهور دید . حرق و وعده بشنید !... نسل من از انشاالله و ما شاالله گفتن دیگر بیزار است!...راستی با چه حرف و سخنی به میدان خواهی آمد؟...با کدام هدف؟...راستی راه کدام رئیس جمهور قبلی را برگزیده ای؟
Erphane QaneeifardEmail: erphane @hotmail.com…………………………………………………
1. " در حصار مدار ها " گفت و گو با بنی صدر / عرفان قانعي فرد / در زیر چاپ.
دکتر عرفان قانعی فرد