پس از جنگ جهانی دوم در اروپای غربی نخست این امید می رفت که از آن پس ایجاد حکومت های دموکراتیک نیرومند ممکن است. همانطور که زمانی دوگاسپری می گفت:« در آن دوره تب دموکراسی حاکم بود. » امروز عده ای که موافق دموکراسی هستند با نگرانی به آینده می نگرند. بدون شک اگر بخواهیم حکومتی بوجود بیاوریم که دموکراسی در آن تثبیت شده باشد، کار دشوارتر از آن خواهد بود که تصور می کردیم و می کنیم. رسیدن به چنان هدفی تنها با استقرار یک قانون اساسی دموکراتیک صورت نمی گیرد. دموکراسی هدیه ای نیست که با قانون اساسی دموکراتیک از آن یک ملت گردد. قانون تنها اساس و رکن دموکراسی است. دموکراسی ای که غرب آن را متناسب با وضع خود می بیند باید در مورد افرادی اعمال شود که عادت دارند شهروندانی آزاد و نه افرادی زیردست باشند و دانش و آموزش سیاسی را نیز حق خود بدانند.
هنگامی که این افراد تنها یک اقلیت را تشکیل بدهند، این خطر وجود دارد که یک حکومت دیکتاتوری شکل بگیرد و اگر برای چرخه اقتصاد ملی مشکلاتی ایجاد شود، این دیکتاتوری بسیار شدید خواهد بود.
اما امروزه بسیار ضروری است که حکومت قانونی دموکراتیک به تحقق بپیوندد و بتوان از آن به عنوان یک حکومت اجتماعی یاد کرد که قادر به تامین منافع متضاد و نیز ملتزم به فراهم آوردن زندگی مطابق با شان انسان برای تمامی مردم کشور باشد.
این حکومت در سطح وسیعی در کشمکش میان آزادی و جبر قرار می گیرد و مساله مهم آن است که آزادی بد فهمیده نشود، و از آن سوء استفاده نگردد و استفاده از جبر و زور نیز افزایش نیابد.
از: اصول علم سیاست در عصر حاضر، فرانتس ارنست