پيش از انقلاب و در بحبوحه شكلگيري نهضت بزرگ اسلامي، آنچه جامعهاي ديني و مطلوب را براي خيل جوانان و مخاطبان اين پيام مقدس تصوير ميكرد، نهجالبلاغه بود. سيماي زندگي و اجتماعي آرماني و حكومت و نظامي ايدهآل و فوقالعاده، آنچنان كه در خلال خطبهها و سخنان شورانگيز و اعجابآفرين مولاي متقيان، حضرت عليبنابيطالب(ع) ديده ميشد، چنان دلفريب و حسرتبرانگيز بود كه حتي زبان دلباختگان انديشههاي رنگارنگ و پرسروصداي شرقي و غربي را ميبست و آنان را به خضوع در برابر عظمت بيپايان اين حقيقت بزرگ واميداشت، حتي تصور جامعهاي كه صلاحيت و قاطعيت پيشواي آن با زهد و تقوايي بينظير جمع شود و بزرگان و واليان، سرسوزني با پابرهنهها فرق نداشته باشند، چنان جذاب بود كه هيچكس نميتوانست تئوري و ايدهاي در كنار آن مطرح كند و پيش بياورد. آنچه در مكتب نهجالبلاغه و سيره اميرمؤمنان علي(ع) ميخواندند، آنقدر زيبا و دلفريب بود كه ديگر هيچ چشماندازي آنگونه در چشمشان نمينشست.
علي(ع) فرمانروايي است كه وقتي به خاطر يك دعواي حقوقي به نزد قاضي ميرود و قاضي او را به احترام با لقب و كنيه صدا ميزند، ميگويد، مرا همچون شاكي با نام خالي صدا بزن، اينجا من فقط علي هستم.
وقتي استاندارش در يك مهماني مجلل شركت ميكند، نامهاي آنگونه تند و شديد برايش مينويسد و او را توبيخ ميكند كه چرا در مجلسي حاضر شدهاي كه فقرا و مستمندان نبودهاند.
وقتي دخترش گردنبندي از بيتالمال به امانت ميگيرد و او آگاه ميشود، گردنبند را پس ميفرستد و ميگويد: اگر قيد نكرده بود كه امانت است، دست دختر خودم را به جرم دزدي قطع ميكردم.
وقتي جواني را به جرم فساد شلاق ميزند، ميگويد: ميدانم كه به خاطر نداشتن همسر به گناه افتادهاي. شلاق را كه ميزند، پولي از بيتالمال به او ميدهد كه برود و ازدواج كند. در كنار تنبيه و مجازات، اين تمهيد را هم دارد و آن تندي با اين تدبير شگفتانگيز معني پيدا ميكند. وقتي نيروهاي دشمن به خانههاي مردم هجوم بردهاند و گويا، يكي از سربازان، تنها خلخالي را به زور از پاي دختربچهاي نصراني درآورده، آنچنان ناله ميكند و از شنيدن اين خبر داد سر ميدهد كه گويي فرزندش را سر بريدهاند و فرياد ميزند كه اگر مسلمانان از شنيدن اين خبر بميرند، حق دارند.
وقتي به حكومت ميرسد، كاري ميكند كه پس از مدتي، فقير در كوفه پيدا نميشود و يكايك شهروندان حكومتش، لقمهاي نان و جرعهاي آب و سرپناهي براي خوابيدن و زندگي كردن دارند.
وقتي طلحه و زبير به نزد او ميروند تا به طمع دنيا با او گفتوگو كنند، شمع بيتالمال را خاموش ميكند، چون كار آنها شخصي است و ربطي به دولت و حكومت ندارد.
نيمههاي شب، انبان نان و خرما بر دوش ميگيرد و به صورت ناشناس به در خانههاي نيازمندان ميبرد و لقمه غذا در دهان پيرمردي نابينا ميگذارد و خود، همسر و فرزندانش روزه ميگيرند تا به فقير و مسكين و اسير غذا دهند.
وقتي ميخواهد براي خود و غلامش قنبر، لباس بخرد، لباسي ارزانقيمت و ساده براي خود انتخاب ميكند و لباس گرانتر و زيباتر را براي قنبر برميدارد و ميگويد، تو جوان هستي و لباس بهتر ميخواهي.
وقتي فرزندش بر سر سفره افطار، نان و شير و نمك ميگذارد، از او ميپرسد: تو كي ديدهاي كه پدرت نان خود را با دو خورش بخورد، يا شير را بردار يا نمك را.
وقتي فاطمه عزيزش در بستر بيماري، دوا و غذا ميخواهد، زره خود را در نزد مردي يهودي به گرو ميگذارد تا كاسهاي آرد قرض بگيرد.
روزها روزه است و شبها تا صبح به مناجات بيدار. روزها در نخلستانها عرق ميريزد و كار ميكند و شبها آنچه درآمد داشته، به مستمندان ميبخشد.
وقتي دشمن خونريز بر روي او آب دهان ميافكند، شمشير را رها ميكند و لحظهاي درنگ ميكند تا مبادا به خاطر عصبانيت و ناراحتي شخصي، دشمن خدا را كشته باشد.
وقتي در كوچهها قدم ميزند، بچههاي پايينترين افراد و فرومايهترين اشخاص شهر، بر سر و شانهاش سوار ميشوند و او همبازي آنهاست.
امير لشكرش را در بازار نميشناسند و به گمان اينكه مردي فقير است، براي سرگرمي و خنده زباله بر صورتش ميريزند.
استاندارش را در خيابان نميشناسند و به گمان اينكه حمال است، بار بر دوشش ميگذارند. او نميخواهد همه چون او باشند و ميداند كه چنين چيزي نيست، اما بر سر ياران و همراهان خود بانگ ميزند كه اگر چون علي نيستيد، لااقل چون دشمنان او نباشيد.
قال اميرالمؤمنين علي(ع): «الا و إن إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ألا و انكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد».
حضرت علي(ع) فرمود: «بدانيد كه پيشوايتان از دنياي خود به همين دو پاره لباس كهنه بسنده كرده و از خوراك خود، به همين دو قطعه نان جوين قناعت گزيده است. به راستي شما توان اينكه چنين باشيد نداريد و نميتوانيد اينگونه زندگي كنيد، پس حداقل مرا با تقوا و تلاش خود ياري كنيد و با عفت و راستي خود همراه من باشيد».
مردم با شوق چنين دورنمايي از حكومت، انقلاب كردند و فرياد «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» سر دادند و از جمهوري اسلامي چنين تصوري داشتند.
آنچه از زندگي امام راحل(ره) ديدهايد و آنچه در سلوك و زيطلبگي مقام رهبري ميبينيد، به اين مكتب نزديك است و با اين دورنما تناسب دارد. مردم ما ميدانند كه هيچكس از ديگران نخواهد توانست چون امام خميني(ره) يا مقام رهبري باشد، اما حق دارند كه بخواهند حداقل مديران و بزرگان و مسؤولان، اندكي مراعات بعضي حدود را بكنند.
مردم حق دارند، اگر نتوانند آن گمان متعالي و تصوير درخشان را با آنچه در رفتار برخي ميبينند، تطبيق دهند و آنچه در برخورد و منش بعضي مدعيان اسلام و ولايت و زندگي عليوار و... ميبينند، هضم كنند.
مردم به عشق و آرزوي علي و نهجالبلاغه قيام كردهاند. پس حق دارند از ديدن رفتاري معاويهگونه منزجر و دلآزرده شوند.
مردم ميفهمند كه زهد و تقوا و پرهيز و عظمت امام امت و مقام رهبري را در هركس نميتوان جست، اما توقع دارند با چنين پيشوايان و رهبراني، ديگران اندكي مراعات كنند و دستكم آبروي اين نظام و انقلاب را نگه دارند.
مردم تشخيص ميدهند و قدرت فهم دارند، حساب و كتابها را با هم قاطي نميكنند و يكباره از همه باورها و اعتقاداتشان برنميگردند. همين مردم با همه حرفها، هنوز هم اگر حتي پرتوي ضعيف از نور آفتاب درخشان علي(ع) را در رفتار و گفتار كسي ببينند جان و مال و هستي خود را فدا ميكنند چنانكه اينگونه خود را فداي امام(ره) كردند و مردانه در كنار آرمانهاي آيتالله خامنهاي ايستادهاند. باشد كه ديگران نيز قدري در پرتو اين نور از تاريكي به در آيند.