[email protected]
دوم خرداد در هفت سال قبل همچون تندري در آسمان ايران غريد، يك دم درخشيد و خيلي آرام و به دور از هياهوهاي رايج به ستاره قطبي و ماندگار فضاي كشورمان تبديل شد: تجلي آينده روشن ايرانيان و افقي كه كاروان هر ايراني براي دسترسي به بهروزي و سعادت و ماندگاري اجتماعي رو بدان سو دارد، مردمسالاري مبتني بر انتخابات دموكراتيك، آزادي قانونمدار و دولت رفاه مدرن.
دوم خرداد بيان رساي وضعيت جديد ايران و ايرانيان در شرايط نوين جهاني و در فضاي خاموش، تجربيات شكست خورده و كاركرد سياسي فرسوده تمام ايرانيان فراسوي عقيده و تعلق تشكيلاتي آنان بود.
الف- تجربه انقلابهاي تماميتخواه در دنيا كه تجربه مشترك بخش بزرگي از بشريت در طول يك قرن و براي دستيابي به توسعه و رفاه و سعادت اجتماعي بود در يك چشم بههم زدن دود شده و به هوا رفته بود.
اين وضع نه در جريان يك نقد آگاهانه واصلاح عقلاني كه از جانب زندگي روزمره چون سمي مهلك خورانده شده بود. دولتهاي انقلابي با تمام ادعاهاي كوچك و بزرگشان و با تمام زرق و برقهاي آرمانيشان تبديل به افسانه اي موهوم و مزاحمي خارج از جريان زندگي شدند كه يكي پس از ديگري و با شتاب فراوان از دور حيات خارج شدند و مي شوند.
احزاب، سازمانها، گروهها و باندهاي انقلابي تماميتخواه كه تا ديروز حتي در قالب يك تشكيلات چند نفره نيز سر به آسمان مي ساييدند و جز به تسخير كل عالم وجود رضايت نميدادند در استحالهاي مرگبار فرو رفتند.
كشور ما ايران با تمام ساكنان درون و بيرون آن، بخشي از اين جريان استحاله و اين دگرديسي عجولانه تاريخي بود و هست.
ب- جهان جنوب در طول يك قرن تلاش براي استقرار دولت مدرن و سازگاري نهادهاي بومي با ملزومات آن به نحوي كه در بطن جامعه و در رفتارهاي اجتماعي آحاد انساني به كاركردي روزمره، خلاق و راهگشا تبديل شوند و براي اين كه بتوانند دركاروان جهاني عرضه و رقابت موقعيتي متناسب با شئون ملي خود كسب كنند در مجموع حكايتي تلخ و تجربهاي ناكام است و رويت كارنامه مشابه انواع نظام هاي حكومتي، شيوه هاي جامعه داري و نگرشهاي سياسي در ناتواني از دسترسي به اندكسهاي موفقيت آميز در سعادت و بهروزي اجتماعي بود. جهان جنوب با چند نمونه موفق در پيش روي خود، خسته و فرسوده و غرق در ورطه جداييها و نفرتها و جنگهاي قبيله اي، قومي، جغرافيايي، ديني و... براي قرار گرفتن در مدار پيشرفت و اصلاح وضعيت خود در رتبهبندي جهاني نياز به راهي جديد، حركتي نوين و افقهايي تازه دارد. انواع تيپهاي اجتماعي تربيت شده در نحله هاي جهان جنوب: انقلابي، ليبرال، ديكتاتور نظامي، سوسياليستي و... دوران بلوغ خود را پشت سر گذاشته و به سنين پيري رسيده بودند و فرصت تاريخي كافي، چه در قالب دولتهاي انقلابي و چه در شكل احزاب و سازمانهاي سياسي قديمي، براي نشان دادن توانايي عملي و اجتماعي خود به دست آورده بودند، ولي هيچكدام نتوانستند كارنامه موفقي در عرصه ملي و جهاني ارائه كنند. تنها كارنامه برجاي مانده از آنها فرو افتادن در كام باندبازي، ظاهرگرايي مبتذل و تفرقه علاج ناپذير ملي، سيستم اداري و تشكيلاتي فرسوده و عقيم و مديريت اجتماعي فاسد، رابطه گرا و غرق در فردگرايي غيراخلاقي علاج ناپذير بود.
در ايران نيز كلكسيوني از اين عوامل چه در داخل و چه خارج ازكشور در حال كاركرد و تأثيرگذاري اجتماعي بوده و هست.
ج- جهاني سازي در دو دهه اخير با سرعتي شگفت آور قطبي سازي، ناهمگوني و نامتوازني اجتماعي را چه در عرصه رقابت سياسي، عرصه هاي ملي و محلي و حتي در عرصه هاي فردي و خانوادگي مستقر ساخته و با سرعت نور درحال تسخير همه اكناف و اطراف جهان است. اگر در دهه نود، 78 درصد مبادلات جهاني در سه ناحيه اروپا، آمريكا و ژاپن انجام مي گرفت، يك دهه بعد 76 درصد مبادلات جهان تنها در چهار كلان شهر لندن، توكيو، پاريس و نيويورك انجام مي گيرد. اگر دردهه 50، 70 درصد نيروي كار لندن را كارگران صنعتي تشكيل مي دادند در دهه 90، 76 درصد نيروي كار اين شهر را نيروهاي خدماتي و اطلاعاتي به خود اختصاص مي دهند كه غلبه تيپ اجتماعي «بي طبقه» را اعلان مي كند. اقتصاد فساد متولد شد و چنگال خود را در زمينه اي مستعد فرو برده است.
دستكاري و تحريف اطلاعات به شاخه اي قدرتمند و نافذ تبديل شده است، همه چيز و همه جا در خدمت كسب پول بيشتر با هزينه كمتر قرار گرفته است. اگر جهان شمال با بيشتر از چند قرن كاركرد دولت مدرن در تشكل طبقاتي، زندگي توليدي و دمكراسي حزبي و استقرار دولت رفاه اكنون بسيار آماده، زنده و مسلح و با احتياط به استقبال شرايط جديد مي رود، جهان جنوب با مردمي متفرق، دولتهايي فرسوده و فاسد و غرق در منافع فردي و باندي وگروهي، احزاب و سازمان هايي تاريخ گذشته و اسير روابط محفلي و فاميلي با شرايطي بسيار سخت مواجه است و ايران نيز از اين شرايط چندان مستثني نيست و بسيار فراتر از راست وچپ، بيرون و خارج از حكومت، سياسي و غيرسياسي است.
اما دوم خرداد فرصتي بود براي خانه تكاني در تمامي عرصه هاي زندگي اجتماعي ما ايرانيان: چه درخارج از كشور و چه در داخل كشور، چه براي مردم عادي و چه افراد تشكيلاتي، چه بيرون دولت و چه دولتمداران عادت كرده به انتصاب و رانت.
دوم خرداد فرصت تاريخي جديدي براي تمامي ايرانيان به دست داد كه توان خود را براي نوسازي در عرصه عمل بيازمايند: قدرت دوست داشتن همديگر، توان تشكيلاتي براي پيدا كردن، جذب، تربيت و ارتقا (نيروي انساني اداري، مديريتي و حزبي) كه بر مبناي استعداد حرفه اي بدون توجه به تعلق هاي محفلي، فاميلي، قومي و آرماني، درك وضع خطير ايران به عنوان سرزميني براي زندگي و بهروزي تمام ايرانيان و قبول وضعيت اجتماعي وگروه خود برمبناي ميزان رأي موقتي، انتخابي و در حال تغيير مردم و...
دوم خرداد نشان داد كه هنوز ايرانيان پي به بيماري خطير خود نبرده اند و استعداد عظيمي در غوطه ور شدن در منافع تنگ گروهي، دلمشغولي هاي محفلي و نوسازي و بازسازي مداوم جهان نگري و رفتار اجتماعي تماميت خواهانه دارند و هنوز منافع و مصالح ملي در سرلوحه فعاليت و زندگي عملي ايرانيان قرار نگرفته است.
امروز، اگرچه همه مي خواهند دوم خرداد را فراموش كنند، نه در خارج از كشور، نه در داخل كشور و نه حتي در نشريات منتسب به دوم خرداد، نامي از دوم خرداد برده نمي شود ، ولي دوم خرداد در فضاي كشورمان خيلي آرام مي درخشد و كساني را كه به سعادت و بهروزي ايرانيان مي انديشند همچنان راه درخشان آينده ايران را راهنماست: بدون وفاق ملي و مبتني بر قانون و انتخابات آزاد براي تمامي ايرانيان، بدون اولويت مصالح ملي بر تمام علايق ديگر، بدون كار مبتني بر استعداد و توان حرف هاي و رقابت آزاد و بدون توليد قابل رقابت در سطح جهان هيچ راه برون رفتي از اين وضع خطير وجود ندارد.
دکتر علي اکبر قنبرپور
[email protected]