در واقع من نه روزنامه نگارم و نه نویسنده "چیره دست"، بلکه یکی از انسانها و پیش از همه یکی از زنان جوان ایرانی هستم که ناخواسته و بدلیل حاکمیت جو اختناق مجبور به ترک وطن شده ام و همین اجبار مرا واداشته که سکوت نکنم و قلم بدست بگیرم و آنچه که بسر مردمان جامعه ام می آید از دید خودم منعکس نمایم. اینروزها اگر صفحات روزنامه ها و بویژه خبرنامه های اینترنتی را مشاهده کنیم، متوجه خواهیم شد که بدون اغراق داغ ترین خبرهارا خود کشی یا خودسوزی، کشتن و یافرار و خودفروشی دختران، آنهم دختران کم سن و سال تشکیل میدهند.
دلایل این فجایع و بویژه فرار این جمعیت میلیونی را بسیاری ازصاحبنظران، جنگ، فقر و دیگر نابسامانی ها میدانند، ولی من با وصف اینکه تجربیات زیادی در زندگی اجتماعی ندارم، فکر می کنم دلایل دیگری و قبل از همه، بی حقوقی، اختناق سیاسی، ستم جنسی و بی عدالتی عامل اصلی این فجایع و فرار مردم هستند.
از همان روز به قدرت رسیدن روحانیون مسلمان و تحمیل حاکمیت اسلامی بر مردمان ایران، قبل ازهمه زنان و حقوق آنان به معضل و مشکل جدی رژیم اسلامی تبدیل گردید.
شیوه لباس پوشیدن زنان، مشاغل، تحصیل، ورزش، رابطه دختران و پسران، حضور آنان در بیرون از خانه مسائل حادی بودند که نه جمهوری اسلامی راه حل منطقی و انسانی برای آنها ارائه میداد و نه زنان مترقی و مبارز میخواستند زیربار تحمیل بروند وتابع قوانین قرون وسطائی اسلامی بشوند.
کدام یک از کشورهای مترقی جهان هنوز بی خبر اند و نمی دانند که قوانین سنگسار و قصاص، حجاب اجباری، محرومیت از حق طلاق و حق داشتن گذرنامه بدون اجازه شوهر و غیره در سرزمینهای اسلامی و بویژه در ایران، جزئی لاینفک از قوانین مملکتی است و همچنان پا بر جا است؟!
چه کسی هست که هنوز نمیداند، هزاران زن همه روزه در جهنمی که رژیم اسلامی در ایران بوجود آورده، رنج میبرند و برای نجات جان خویش و فرزندانشان چاره جوئی میکنند و برای فرار از مملکت انواع خطرات را به جان میخرند؟
اگر انسانهای مترقی در کشورهای آزاد به این پرسشهای فوق توجه نمایند، بدون شک در دفاع از حقوق اولیه زنان در این سرزمینها به پا خواهند خاست و ما خودرا تنها و بی پناه احساس نخواهیم نمود. البته من بعنوان یک زن و به نمایندگی از طرف اکثریت قاطع زنان ایران این گونه نمی اندیشم، که ما باید سرزمین خودرا به دلیل بوجود آمدن این جو اختناق در ایران، تخلیه کنیم و به کشور امنی که در آن حقوق زنان تضمین شده است، پناه ببریم، بلکه اعتقاد دارم باید تا حد امکان و بوجود نیامدن خطر جانی در مملکت علیه این نا عدالتی مبارزه کرد و از همه نیروهای مترقی و آزادیخواه در سطح جهان نیز انتظار همبستگی، حمایت سیاسی و پناه دادن به آن گروه از مبارزین که خطر زندان و شکنجه و حتا اعدام آنها را تهدید می کند، داشت.
من هنوز فکر میکنم، برای آن دسته از انسانهای آزادیخواه که مسلمان نیستند و یا در کشور اسلامی زندگی نکرده اند، مشکل است درک نمایند که یک مرد مسلمان باتربیت اسلامی چه تصوراتی از زن دارد و چگونه به یک زن می اندیشد؟ در هر حال، شما اگر از یک مرد مسلمان سنتی بپرسید که یک زن چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ در مرحله نخست، خواهید شنید: که معتقد به اصول اخلاقی باشد! معتقد به اصول اخلاقی از دید این مرد مسلمان در آن خلاصه نمی شود که یک زن پایبند به اصول انسانی باشد، بلکه منظور او چیز دیگری است. یعنی یک زن پایبند به اصول اخلاقی از نظر ایشان، باید در بست تابع و خادم شوهرش باشد. اگر مثلا در خارج از خانه شغلی دارد و یا کارمند است، باز هم باید کلید دار آشپزخانه او باشد! و اگر زنی هم خانه دار باشد که وظیفه آشپزی و ظرف و لباس شوئی و بچه داری و غیره بر دوش اوست، این وظایف از نظر یک مرد مسلمان کار به حساب نمی آید و اگر زنی به این نوع اندیشیدن اعتراض کند، از آقای خانه اش خواهد شنید: پختن غذا و گذاشتن چهار تا پیراهن توی ماشین لباس شوئی و شستن چند تکه ظرف و بچه داری هم کار شد و نیاز به بحث و قانون دارد؟! اگر در ادامه کوچکترین اعتراضی به آن بشود، دیوار قانونی مردسالاری که توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی در ایران بوجود آورده شده است، در مقابل زنان قرار دارد که یا باید به آن تن داده شود و یا باید برده وار پذیرفت و سکوت نمود. بعلاوه همه این تضییقات اگر زنی وابسته به گروه اقلیت مذهبی و غیر اسلامی باشد و یا به دلیل همین تضییقات دین اسلام را رها کرده باشد، مرتکب جرم چند برابر است و از برده بد تر با او رفتار خواهد شد. تصورش را بکنید چنین زنی اگر بخواهد به این حق کشی ها و نا برابریها اعتراض نماید، باچه جرم نابخشودنی مواجه خواهد شد؟
در کشور محل اقامت موقتم، هنگامی که از من می پرسند: از کجا آمده اید؟ فرصتی است که درد دلم را باز کنم و بگویم از چه جهنمی آمده ام! من در پاسخ میگویم که من ازجائی آزادانه نیامده ام، بلکه ازکشوری که نامش ایران است گریخته ام! من ازهیولائی به نام اسلام و حکومت خدا و دینش و قرآنش گریخته ام. از قوانینی گریخته ام، که از تار و پودش بوی نفرت از بشریت و آزادی و حقوق انسانی می آید! از احادیث و آیات، از نماز و روزه، از صیغه و کنترول باکرگی دختران گریخته ام! من از مرگ و گریه و غم و عزا، از مسجد و دعای کمیل، از حجاب و مقنعه، از اذان و اقامه، از دست نماز و تیمم، از سحر و افطار، از طاهر و نجس، از افسانه بافی و اعتقاد به آن گریخته ام. من ازتحمیل اجباری اینها گریخته ام نه از مبارزه با آنها! من ازجهنم جمهوری اسلامی ایران گریخته ام.
من گریخته ام و اینجا آمده ام که در یک فضای آزاد به مردم جهان بگویم: ایران بهشت مردان خودخواه و جاه طلب و برده پسند و زنان نا آگاه و مقنعه بند است، ولی جهنم به تمام معنا برای انسانهای آزاداندیش می باشد. کافی است شما قرآن مجید را که به زبانهای مختلف موجود است، مطالعه کنید. آنگاه به موقعیت زن در صحرای وحشت و ترس و جرم گرانی که برای او در صورت تخلف از تابعیت مردش در نظر گرفته شده پی خواهید برد. در واقع گردانندگان جمهوری اسلامی در ایران آنچه که در قرآن خدا در باره زن آمده است، اجرا میکنند. آنها در اجرای دستورات پیامبر خود از هم سبقت می گیرند. بیش از یک سوم محتوای قرآن مجیدی که باید رهنمودی برای انسانها بطور کلی باشد، فقط در باره موقعیت زن و شیوه نگهداری رفتار با او در پشت پرده همانند برده، نگاشته شده است. اگر باور ندارید، این زحمت را به خود بدهید و حتا برای یک بارهم شده، قرآن را بخوانید.
من این مطلب را خیلی وقت پیش نگاشتم، ولی برای هیچ روزنامه ای نفرستادم. اما اکنون که در خبرها خواندم که مجددا شمشیر ضد بد حجابی حزب الله از غلاف کشیده شده و قبل ازهمه برسر هم جنسان مبارزم درداخل ایران فرود می آید و آقای خامنه ای ولی فقیه به فکر "لباس متحد الاشکل و ملی" برای زنان افتاده است، جایز دانستم آن را برای مطبوعات ارسال دارم. امیدوارم لایق درج باشد.
آلمان فدرال