آنچه اين روزها بيش از پيش شاهد آن هستيم, اظهارات مسوولان در خصوص چگونگي برنامههاي خود براي جوانان است، برنامههايي که در حوزههاي مختلف به طور ضربتي اجرا ميشود! و اصولا نتيجهاي نيز ندارد!
طرح اشتغال ،فراغت ، ازدواج و مسکن از نمونههاي بارز اين طرحها هستند ؛ اما چه بسا که اين کلمات که هم اکنون بيشتر جنبه فانتزي دارند تا روزنامهها و رسانههاي جمعي با استفاده از آن ويترينهاي خود را زينت ببخشند, ديگر تبديل به باوري سخت شده که آن را معضلي بدون راهحل ميدانند.
اولين هدف و مقصود ميشود, آرمان رفتن به سرزميني بهتر, آنجا که بتوانند راحت کار کند, به تحصيل بپردازد و از همه مهمتر زندگي کند، آن هم بدون دغدغه و نااميدي براي آمدن فردا!
جوان ايراني دستيابي به امکاناتي که او را به مقصد برساند را سخت غيرقابل تحمل و گاهي غيرممکن ميبيند, او براي پيشرفت و براي دستيابي به آيندهاي مطلوب احتياج به کار دارد ؛ البته حضور در بازار کار مستلزم دارا بودن مدرکي است که آن را دانشگاه ارايه ميکند, پس اول فکر راهيابي به اين مکان را در سر ميپروراند که خود هزاران معضل ديگر را به همراه ميآورد, افزايش معلم خصوصي, کلاسهاي کنکور که چون قارچ همه جا ميرويند و در نهايت فروش سوالات کنکور و بسياري مشکلات ديگر ، نتايج اعلام ميشود و خبرهاي داغ توليد ميشود! خودکشي جوانان با معدلهاي بالا که در مرحله اول نيز موفق به کسب نمره حد نصاب نشدهاند! که البته خود سوژهاي جديد ميشود براي صحبت کردن با افراد مرتبط، و اما آنها که قبول ميشوند حضور 4 ساله در دانشگاه که اگر خود طالب باشي, ميتواني کسب دانش کني و اگر هم نخواهي افتان و خيزان با معدل 12 و 13 مدرکي به نام کارشناسي ميگيري! اما خان اول به سرآمده و خان دوم که بسي مشکلتر از قبل است, پيش رويت قرار ميگيرد!
ورود به بازار کار, آنچه مسوولان ميگويند وجود 26 درصد از جوانان بيکار در اين سرزمين است ؛ اما همه ميدانيم که مانند هميشه آمارها آنگونه که بايد واقعيتها را انعکاس نميدهد!
اشتغال در ايران در 3 مرحله مختلف قابل توصيف است, يا آشنا داريد و ميتوانيد مشغول به کاري شويد که در آمد نسبتا خوبي دارد, يا آشنا نداريد ؛ ولي توانايي داريد و مشغول به کار ميشويد بدون کسب درآمد قابل توجه و با فعاليت بالا بدون امنيت شغلي, يا آشنا نداريد, توانايي هم داريد ؛ اما موفق نميشويد کار پيدا کنيد و اين چنين عنوان بيکار را براي خود رقم ميزنيد, بدين ترتيب يک راه حل خوب پيشپايتان ميماند و آن چيزي نيست جز رفتن!
در طول 25 سال گذشته بيش از يک ميليون تن از سرمايههاي انساني از ايران خارج و وارد بازار کار کشورهاي توسعه يافته شدند, که براساس برآوردهاي کارشناسان تنها زيان اقتصادي ناشي از چنين مهاجرتکنندگاني معادل دو هزار ميليارد دلار برابر حدود هر سال درآمد نفت کشور است.
گفتني است,آسيب اصلي فرهنگي و معنوي آن قابل محاسبه نيست.
در حال حاضر بيش از150 هزار پزشک و مهندس ايراني در آمريکا زندگي ميکنند و براساس مطالعات به عمل آمده متخصصان ايراني مقيم آمريکا در مقايسه با ساير همتاهاي خارجي رتبه نخست درآمد و رتبه دوم تحصيلات بالاتر از ليسانس را دارند.
همچنين, درعموم کشورهاي مهاجرپذير، ايرانيان از جهات علمي، فرهنگي ، تجاري ، اجتماعي و حتي سياسي افتخار آفرين و جز درآمدهاي مهاجران ساير کشورها به حساب ميآيند و همچنين ضريب هوشي بالاتر از متوسط ضريب هوشي جهان را دارند.
اما بيمهري به نخبگان و صاحبان مقامهاي المپيادي در کشور خود جاي تامل و بحث بسيار دارد, در حال حاضر 80 درصد المپياديها جذب دانشگاههاي خارجي ميشوند.
براساس آمار دبير بورد ژنتيک ايران, از مجموع 367 دانشآموز که تا چندي پيش به المپيادهاي جهاني اعزام شده اند, 262 تن يعني بيش از 71 درصد آنها به کشورهاي ديگر رفتهاند و ديگر بازنگشتهاند.
همچنين, براساس آمار اداره کل دانش آموختگان وزارت بهداشت، در سال 78 در برابر هر 6 نفر متقاضي پزشکي عمومي يا بالاتر براي خروج از کشور تنها يک نفر به کشور بازگشته است, به عبارت ديگر از يک هزار و 646 خروجي، 269 نفر بازگشتهاند و بسيار جاي تاسف دارد, چنان چه بدانيد بيش از چهار هزار کرسي استادي در دانشگاههاي معتبر جهان در اختيار ايرانيان است.
شايد بتوان گفت: ناديده انگاشتن و پايين آمدن منزلت اجتماعي متخصصان و قدر ناشناسي, نبودن امکانات، نداشتن شغل مناسب و حداقل زندگي خوب راحت از جمله دلايلي است که اين معضل بزرگ را پديد آورده است. همچنين,عدم مشارکت قطعي هياتهاي علمي در تصميمگيري مديريت دانشگاهها برخوردهاي سليقهاي و تبعيضآميز که متاسفانه قبح خود را نيز از دست دادهاند, مزيد بر علت شده است.