دوشنبه 23 شهريور 1383

بستر طبقاتي تحولات سياسي در ايران، كورش عرفاني

[سايت کورش عرفاني]
[email protected]


مبارزه در هر جامعه اي در يك بستر طبقاتي شكل مي گيرد. رويارويي هاي سياسي بازتابي از كشمكش هاي طبقاتي درون جامعه است. درك پيچيدگي هاي واقعيت هاي سياسي جامعه، بدون شناخت دقيق بافت و روابط طبقاتي ناممكن است. شدت و راديكاليزم تلاشها براي كسب قدرت سياسي نمودي است از شكاف كم يا زياد ميان طبقات اجتماعي. هر چه نابرابري اجتماعي بيشتر باشد، به طور نظري، تمايل طبقات محروم به رهايي از فقر و فلاكت قويتر و مبارزه ي آنان راديكالتر است. طبقات برتر كه از اين واقعيت مطلعند دائم براي خنثي كردن راديكاليزم مبارزاتي اين طبقات كهتر تلاش مي كنند. دستگاه حكومتي به عنوان ابزار اداره ي جامعه، مسئوليت اين مهم را بر عهده دارد. از طريق تبليغات، كار فرهنگي، وابسته سازي اقتصادي، ممانعت از رشد اجتماعي طبقات محروم، سركوب، ارعاب، اختناق و ...
آيا اين كليات در مورد ايران نيز صادق است ؟ وضعيت طبقاتي جامعه ي ايران چگونه در مبارزه ي سياسي موجود بازتاب پيدا مي كند ؟ صف بندي هاي طبقاتي كنوني چگونه هستند ؟ آيا طبقه ي متوسط در سالهاي پس از انقلاب به عنوان يك قشر مدافع نظام عمل كرده است ؟ آيا روند تحول طبقه متوسط بيانگر شانس تحول سياسي در آينده ي ايران نيست ؟
مقاله ي حاضر تلاش دارد كه به بررسي نقش روابط طبقاتي بر مبارزات سياسي تغيير آفرين در ايران بپردازد.

* *
مفاهيم پايه اي :

در اين نوشتار از اصطلاحاتي استفاده مي كنيم كه تعريف مهمترين آنها بدين شرح است :
طبقه اجتماعي : مجموعه اي از افراد جامعه كه داراي شرايط مشابه اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي هستند و نسبت به ساير مجموعه هاي اجتماعي داراي موقعيت خاص و متمايز كننده ي خود هستند.
طبقه اجتماعي مي تواند در دل خود چند قشر اجتماعي همگون را با برخي تفاوت هاي سطحي در بر گيرد. دراين مورد همچنين از لايه اجتماعي نيز نام مي برند.
رويارويي ميان طبقات در جهت منافع شان به عنوان مبارزه ي طبقاتي شناخته مي شود.
مبارزه ي طبقاتي مي تواند در جهت حفظ و تحكيم موقعيت طبقاتي و يا در جهت تغيير آن باشد.
طبقات برتر و مرفه تلاش مي كنند موقعيت طبقاتي خويش را استوار و بدون تغيير نگه دارند. طبقات كهتر و محروم در پي آن هستند كه جايگاه طبقاتي خويش را تغيير داده و بهبود بخشند.
مبارزه اي كه هدفش پايان دادن به روابط نابرابر طبقاتي است را مبارزه ي ضد طبقاتي مي نامند.
ساختار طبقاتي عبارتست از سلسله مراتب ميان طبقات اجتماعي و روابط ميان آنها.
روابط طبقاتي عبارتست از كنش و واكنش طبقات اجتماعي به نسبت منافع و عملكرد يكديگر.
جايگاه طبقاتي فرد به موقعيت نسبي طبقه اي برمي گردد كه فرد خود را در آن مي يابد.
ديدگاه طبقاتي به ويژگي هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي بر مي گردد كه فرد، بواسطه ي جايگاه طبقاتي اش، در نگاه خود نسبت به مسائل دارد.
برخلاف برخي نگرش هاي جبرگرايانه، همه ي اعضاي يك طبقه محكوم نيستند كه يك ديدگاه طبقاتي مشابه و متناسب با طبقه اي كه بدان تعلق دارند داشته باشند. فرد بواسطه ي شعور اجتماعي خويش مي تواند از ديدي كه مرتبط با پايگاه طبقاتي اش نيست دفاع كند. هر چند اين امر به طور تجربي شامل اكثريت اعضاي يك طبقه نمي شود.
منطق طبقاتي : جامعه ي طبقاتي بر اساس روابط حاكم بر سلسله مراتب طبقات اجتماعي بنا شده است. طبقات برتر كه بخش اندكي از جمعيت جامعه را تشكيل مي دهند اكثريت ثروت جامعه را در دست دارند. طبقات كهتر كه اكثريت مطلق جمعيت كشور را شكل مي دهند بايد به حداقل ثروت هاي اقتصادي بسنده كنند و براي بقاي خود نيروي كارشان را در اختيار طبقات برتر بگذارند. اين رابطه ي غير انساني كه مبتني است بر تلاش اكثريت براي تامين رفاه اقليت منطق طبقاتي را محتوا مي بخشد.

كليات ساختار طبقاتي در ايران

ساختار اجتماعي در جامعه ي ايران بعد از انقلاب وارث ساختار طبقاتي قبل از انقلاب شد. پيش از انقلاب سه طبقه ي عمده با اقشار ي به عنوان زير مجموعه در درون خود اين ساختار را شكل مي دادند : 1- طبقه ي برتر متشكل از قشرهاي دربار و درباريان، نزديكان به دربار، سرمايه داري نوين وابسته، سرمايه داري ملي و سرمايه داري سنتي، فئودال ها 2- طبقه ي متوسط متشكل از اقشاري كه درآمدشان به آنها اجازه استفاده از رفاهي نسبي را مي داد مانند كارمندان، نظامي ها، معلمان، كسبه خرد، ... 3- طبقه ي محروم : متشكل از اقشار حاشيه نشين مهاجر، كشاورزان، بخش اعظم كارگران، مستضعفين و محرومان و ...
تغييرات عمده اي كه بواسطه ي انقلاب در دو دهه گذشته در اين ساختار طبقاتي حاصل شد بدين شرح است :
- بخشي از طبقه ي حاكم گذشته به خارج از كشور آمد
- بخش ديگر در ايران جايگاه خود را حفظ كرد
- يك قشر جديد حكومتي به طبقه ي حاكم پيوست
- طبقه ي متوسط آن زمان متلاشي شد،
o بخشي از طبقه ي متوسط آن زمان به خارج رفت،
o بخشي از آن دچار فقر شد و به درون طبقه ي پايين فرو ريخت
- بخش كوچكي از طبقه ي پايين سابق به طبقه متوسط راه يافت
- بخش مهمي از طبقه پايين در جايگاه تاريخي خود باقي ماند.
- وضعيت عمومي اقشار محروم به مراتب بدتر از زمان قبل از انقلاب شد

مجموعه ي اين تحولات سبب شد كه تا حدي تركيب اجتماعي درون هر طبقه تغيير كند اما شكل بندي روابط طبقاتي جامعه دست نخورده باقي ماند :
o يك طبقه ي برتر كه بخش اعظم ثروتهاي جامعه را به اضافه ي قدرت سياسي و نظامي در درست دارد. اين طبقه كمتر از 5 درصد از جمعيت را شكل مي بخشد و بر اساس برآوردها بيش از 80 درصد ثروت را دراختيار دارد.
o يك طبقه ي متوسط كه متشكل از اقشار اجتماعي نه ثروتمند و نه خيلي فقير است. اين طبقه رفاه محدود و نسبي خود را مديون پذيرش منطق نظام حاكم و خدمت در راه آن مي باشد. طبقه ي متوسط بخش مهمي از جمعيت كشور را تشكيل مي دهد بدون آنكه اكثريت را شامل شود.
o يك طبقه پايين كه از رفاه محروم است و در زير خط مطلق يا خط نسبي فقر قرار دارد. اين طبقه، اكثريت جامعه ي ايراني را تشكيل مي دهد.

بدين ترتيب در 25 سال گذشته، هر چند بافت دروني طبقات قبل از انقلاب تا حدي تغيير كرده اما شكل بندي كلي آن حفظ شده است. ضمن آنكه بايد دانست كه اين ساختار طبقاتي با اندك تغييراتي نزديك به يكصد سال است دوام آورده است. نه نهضت مشروطيت، نه محو سلطنت قاجار و فرا رسيدن سلطنت پهلوي، نه جنبش ملي شدن نفت و نه انقلاب سال 57 نتوانست اين صورت بندي را دگرگون سازد. تنها تغييراتي مربوط به كميت و تركيب تشكيل دهنده ي هر طبقه و برخي جابجايي هاي مقطعي مشاهده مي شود. اما شكل ساختار، تركيب عمده ي طبقه برتر و به خصوص منطق نابرابر حاكم بر كل ساختار طبقاتي همچنان پا برجا مانده است.
آنچه امروز در جامعه ي ايران مي گذرد نه تنها تداوم اين ساختار تاريخي، كه تشديد خصلت هاي نابرابر و غارتگر آن مي باشد. روابط طبقاتي در ايران هرگز تا اين حد فاجعه بار نبوده است. انباشت ثروتها در دست يك اقليت متعلق به طبقه ي برتر به مرحله اي رسيده است كه در حال حاضر تنها 3 درصد از افراد 70 درصد از ثروت جامعه را در اختيار دارند. بر چنين بستري است كه درك عميق مبارزات سياسي كنوني ممكن مي شود.

بستر طبقاتي روندهاي سياسي

در جامعه ي داراي طبقات اجتماعي، فعاليت سياسي از ماهيت طبقاتي برخوردار است. هر فرد يا نيروي سياسي كه وارد صحنه مي شود، به گونه اي آگاه يا نا خود آگاه، از منافع طبقه اي مشخص دفاع مي كند. زماني كه يك نيرو دانسته عمل مي كند حرف از «آگاهي طبقاتي» مي رود و زماني كه نيرويي نادانسته به كنش مي پردازد بحث از «ناخودآگاه طبقاتي» مطرح است. نتايج اين دو البته يكي نيست.
كسب آگاهي طبقاتي تابع شرايط ذهني اعضاي هر طبقه است، يعني درك آنان از شرايط مشخص حيات اجتماعي شان. هر چه يك طبقه، بيشتر به دانش مجهز باشد، شانس كسب آگاهي طبقاتي نيز بيشتر مي شود. به همين دليل، طبقات برتر نه فقط از ثروت مادي برخوردارند، بلكه از ثروت فكري نيز بهره برده و از منافع طبقه ي خويش بهتر و موثرتر استفاده مي كنند. آگاهي طبقاتي عبارت است از درك جايگاه و توانايي هاي طبقه ي خود در ساختارهاي قدرت : قدرت اقتصادي، قدرت اجتماعي، قدرت سياسي و قدرت فرهنگي.
هر چه اعضاي طبقه بر اين ساختارها بيشتر شناخت داشته باشند استفاده ي از آنها براي حفظ و گسترش منافع طبقه شان راحت تر است. در مقابل، هر چه يك طبقه از فقر مادي بيشتري رنج برد، فقر فكري اش نيز افزايش مي يابد. طبقات محروم جامعه به دليل فقر فرهنگي خود نمي توانند مكانيزم هاي ساختارهاي مختلف قدرت را خوب شناخته و از آنها به نفع منافع خويش بهره گيرند. بدين ترتيب، نابرابري طبقاتي فقط مادي و اقتصادي نيست، فكري و فرهنگي نيز هست. بر اساس يك پژوهش بر روي زندانيان معتاد يك مركز «بازپروري» در كرمانشاه در ميان افراد مطالعه شده« 65 درصد آنها قبل از دستگيري بي سواد بوده اند». 1
طبقات برتر مجهز به آگاهي طبقاتي منظم، كار شده و نظريه بندي شده هستند. زيرا آنها هستند كه دستگاههاي توليد فكري را در اختيار دارند. دانشگاهها و مركز پژوهشي در خدمت آنهاست و روشنفكران درون دستگاه هاي نظام به توليد دانش و يافتن راهكارها براي سيستم حاكم مشغول هستند. اين نهادهاي پژوهشي يا مشاورتي راهيافت هاي مشخصي را براي تثبيت روابط طبقاتي و مديريت آن مي يابند و به دستگاه هاي اجرايي ارائه مي دهند. اين دستگاه ها نيز به نوبه ي خود راه حل ها ي مادي يا فكري را در جامعه بكار مي گيرند تا ساختار طبقاتي به حيات و بقاي خود ادامه دهد. با فرا رسيدت فن آوري هاي نوين مانند اينترنت و ماهواره، دست طبقه ي برتر بسيار بازتر شده و در كادر «جامعه اطلاعاتي» مهارهاي تازه اي را بر كنترل افكار عمومي سوار مي كنند. 2
بدين گونه، سيستم، يا در مورد ايران «نظام»، بر اساس يك منطق طبقاتي عمل مي كند و دستگاه هاي فكري و اجرايي آن، مسئوليت تقويت و تثبيت اين منطق را بر عهده دارند. منطق طبقاتي حاكم در ايران بسيار روشن است : اكثريت بايد در محروميت مطلق يا نسبي زحمت بكشند تا اقليتي با بهره بري از زحمت آنان از رفاه مطلق بهره برد. اين منطق كه به طور ماهوي با اصل برابري انسانها در تضاد مي باشد زاينده ي نظمي است كه از آن به عنوان «نظم طبقاتي» نام مي برند. نظم طبقاتي عبارتست از مجموعه ساز وكارها و قانونمندي هايي كه كاركرد و تداوم ساختار نابرابر طبقاتي جامعه را تامين و تضمين مي كند. در جامعه ي نابرابر، پديده ي سياست در حول محور حفظ يا تزلزل اين نظم مي چرخد. طبقات برتر خواهان حفظ نظم طبقاتي هستند و طبقات كهتر خواهان زير سئوال بردن آن. از اين روي، طبقات برتر با تصاحب قدرتهاي چهارگانه – اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي – تلاش مي كنند در جهت حفظ اين نظم عمل نمايند. تسلط آنها بر اين قدرتها باعث مي شود كه با وجود اندكي شمارشان، بتوانند بر اكثريت عظيم جامعه سلطه داشته باشند. از همين روي، درك مبارزه ي سياسي در جامعه طبقاتي بدون فهم شكل بندي سلطه ي طبقاتي در آن ناممكن است.
براي حفظ اين نظم طبقاتي، طبقه ي برتر به طرق مختلف عمل مي كند :

 بهترين ضمانت امنيتي براي ساختار طبقاتي نابرابر اين است كه طبقات محروم خود باور دارند اين نابرابري كه بر آنها تحميل شده، عادي، طبيعي، بديهي، قضا و قدر، شانس، اراده ي الهي، خواست خدا و ... است. چه در اين صورت هرگز به دنبال زير سئوال بردن آن بر نمي آيند. در واقع اين باورسازي، عميق ترين درجه ي تضمين امنيت ساختار طبقاتي است. يعني فرد در بستر روانشناختي فردي خود اخته شده است. انديشه اش را خلع سلاح كرده اند. او را مجهز به باوري كرده اند كه به طور اصولي حتي به فكر درافتادن با نظم طبقاتي نيافتد و چنين چيزي را به ذهن راه ندهد.
طبقه ي برتر براي انجام اين كار به ابزارهاي فراواني روي مي آورد. مذهب يكي از آنهاست. با ترويج مذهبي سازشكار كه انسانها را تابع يك اراده ي فرا انساني به عنوان اراده ي الهي قرار مي دهد، فرد، كه در مذهب از او به عنوان «بنده» نام مي برند، باور مي كند كه جايگاه سراسر فقر و فلاكتش بازتابي است از خواست خدا. آن هم خدايي كه به عنوان «رحمان»، «رحيم»، «بخشنده» و ... معرفي مي شود. چنين خدايي اصلا شك بر نمي انگيزد كه شايد شريك دزد و رفيق قافله باشد. سنت مذهبي، حق شك را از فرد سلب مي كند و مباحثي مانند «كفر» و «شرك» و مجازات هاي وحشتناك مربوط به آن، فرد را از تشكيك و پرسش گري دور مي كند. روحانيت، مسئول ترويج اين مذهب تخديرگر است و در ازاي اين خدمت شايان به سيستم، حق دارد از مواهب آن استفاده كند. موضوع زماني بيش از پيش آشكار مي شود كه مانند مورد ايران بعد از انقلاب، بخشي از روحانيت، خود جزيي از طبقه برتر شد. روحانيت بدين گونه از «قشر در خدمت طبقه ي برتر» خارج شده و به «قشر در درون طبقه ي برتر» تبديل شد. اين امر سبب شد در طول بيست و پنج سال گذشته خصلت مسخ گراي مذهب در ايران به مراتب افزايش يابد.
براي نخستين بار آخوندها در تاريخ معاصر ايران، نه همدست زرمندان و زورمندان، كه خود از آنها شدند. اين سبب شد كه روحانيت از يك واقعيت مذهبي و فرهنگي به يك واقعيت جامعه شناختي و سياسي و بخصوص، اقتصادي تبديل شود. در سايه ي اين ادغام جديد، روحانيت فرهنگ نويني را وارد طبقه ي برتر كرد كه با ويژگي هاي تاريخي طبقه ي سرمايه دار نوين و ملي ايراني متفاوت بود. خصلت هاي كهنه گراي با ريشه ي فئودالي در روحانيت و نيز بازگشت وسيع بازاريان به داخل طبقه ي برتر و در كنار سرمايه داري باقي مانده از زمان قبل از انقلاب، سبب شد كه ويژگي هاي تازه اي بر طبقه ي برتر در ايران مستقر شود كه تاكنون سابقه نداشته است. آخوندها و بازاري ها كه هيچ درك روشني از مكانيزم هاي توليد و بازتوليد سرمايه نداشتند با برداشتي قومي- قبيله اي-بازاري به غارت و تاراج ثروت ها و انباشتن آنها پرداختند. بيش از 500 ميليارد دلار درآمدهاي نفتي بعد از انقلاب بخشي از خوان يغمايي بود كه اين طبقه ي جديد به جان آن افتاد. ميلياردها دلار ثروت هاي باقي مانده از رژيم شاه در طول دو دهه ي گذشته در داخل و خارج از كشور به جيب اعضاي بلند مرتبه اين طبقه كه در درون مافياهاي رژيم نيز بودند رفت. جريان خصوصي سازي كه از اواخر دهه 60 خورشيدي آغاز شد، بخش مهمي از ثروت هاي عمومي كشور را به مالكيت خصوصي نزديكان رژيم منتقل ساخت. اين در حاليست كه بسياري از بنيادهايي كه به ظاهر متعلق به دستگاه دولتي تعلق دارد نيز در خدمت منافع مالي طبقه برتر عمل مي كنند. بنا به روايت هاي مختلف بنياد مستضغفان بين 30 تا 40 درصد از كل اقتصاد كشور را تحت سلطه ي مستقيم يا غير مستقيم خود دارد. براي اين طبقه ي نو كيسه مهم نبود چه چيز را تبديل به پول كنند : نفت، گاز، طلا، آثار تاريخي، مس، دختران جوان تن فروش، زمين، آب، دريا ...
تركيب سرمايه داري طبقاتي و سرمايه داري دولتي آنچنان شد كه تفكيك اين دو معني ندارد. اين امتزاج و يكي شدن شدت و در جه ي غارتگري طبقه ي برتر را به طور بي سابقه اي افزايش داد. تا آنجا كه در حال حاضر بيش از يك سوم از نفت صادراتي كشور به طور روزانه به حساب دولت نمي رود و فقط به سمت كيسه هاي دوخته شده از جانب مافياهاي طبقه برتر مي رود. افشاگري ها حكايت از آن دارد كه روزانه 1.6 ميليون بشكه از 3.7 ميليون بشكه نفت صادراتي در خزانه ي دولت ثبت نمي شود. هر چند كه پول آن ميزان صادراتي كه ثبت مي شود نيز به جيب طبقه-دولت حاكم مي رود تا در جهت سلطه بر معيشت جامعه، غارت و سركوب مصرف شود.
بدين گونه، نظم طبقاتي در طول 25 سال گذشته با گذر زمان هر چه ناعادلانه تر شد و به همين تناسب، خشونت و سركوب گري رژيم براي تداوم آن و مهار واكنش ها افزايش يافت تا هر نوع اعتراض گري نسبت به اين نظم نابرابر را خفه كند. بايد در نظر داشت كه در صورتي كه ميزان خشونتگري رژيم، به تناسب رشد غارت طبقاتي آن، افزايش نمي يافت دير زماني بود كه جمهوري اسلامي به ورطه ي سقوط كشيده شده بود. اما براي مقابله با اين وضعيت، رژيم جمهوري اسلامي نه به عنوان «نماينده ي طبقه اجتماعي برتر» كه به عنوان «جزيي از آن»، همه ي ابزارهاي موجود در اختيار قدرتهاي چندگانه ي خود را براي حفظ اين نظم طبقاتي بكار گرفت.
مذهب، آموزش و پرورش، آموزش عالي، هنر، ادبيات، وسايل ارتباط جمعي به كار بديهي جلوه دادن اين نظم مشغولند. در فيلم پر سر و صداي «مارمولك» پيامي كه در نهايت به بيننده منتقل مي شود اين است كه «خوبه كه آدم اهلي بشه». اهلي شدن به معناي سر در مقابل نظم طبقاتي خم كردن، پذيرفتن و عمل كردن به آن، دست از پا خطا نكردن و دم برنياوردن است. در اين فيلم خدا با نظام است و نظام هم تحت حمايت خدا.
 روشهاي تخريب گرانه ي ديگر مانند گسترش بي رويه ي مواد مخدر با همدستي آشكار نهادهاي حكومتي و سرگرم ساختن جوانان به انواع مخدرها، سكس و هل دادن آنه به سوي لاابالي گير و هدر دادن عمر و زندگي جزء لاينفك استراتژي كاهش تنش اجتماعي توسط نظام بود. ضمن آنكه شرايط دشوار اقتصادي و اجتماعي اقشار پايين و متوسط جامعه را آنچنان درگير خود ساخت كه فرصتي براي رشد فرهنگي و اجتماعي آنها فراهم نمي ساخت. يكي از جوانان در داخل كشور در نامه اي براي نگارنده تصوير جامعه را اينگونه ترسيم مي كند :
«گرفتار كردن مردم در زندگي روزمرّه:
مردم مختلف به هر نوعي وقتشان تلف شده و فكر آنها مشغول مسائل متفرقه ميباشد.
يك عده اي زن و بچه دار و اجاره نشين هستند، بايد خرج خانواده را در بياورند.
يك عده اي تنها راه پيشرفت را درس خواند ميدانند، فقط درس ميخوانند.
يك عده اي مريض در خانه دارند، بايد به مريضشان رسيدگي كنند.
يك عده اي براي موارد مختلف بايد به اداره ها بروند و به كاغذ بازي آنها تن بدهند.
يك عده اي از جانب همكارشان احساس ناامني ميكنند كه ميخواهند زير آب او را بزنند، افكارش مشغول عكس العمل و طراحي نقشهاي براي خنثي سازي آن است.
يك عده اي وقتشان در ترافيك خيابانها تلف ميشود.
يك عده اي براي مسافرت به شهرهاي ديگر بايد دنبال بليت بگردند.
يك عده اي پاي منقل و فيلمهاي ويديويي و شو و ماهواره و اينترنت تلف ميشود.
يك عده اي مجلس و مراسم و ميهماني دارند.»

 برخي ديگر از دستگاه هاي ساختار حاكم، مسئوليت محافظت عملي از اين نظم را دارند. آنها با هر گونه حركتي كه منجر به زير سئوال رفتن و اغتشاش اين نظم شود به شدت برخورد مي كنند. چماقداران، انصار حزب الله، نيروي انتظامي، گارد ضد شورش، وزارت اطلاعات و ساير تشكل هاي شبه نظامي و موازي در اين چارچوب قرار مي گيرند. جمهوري اسلامي سالانه ي ميلياردها تومان صرف دستگاه هاي سركوب خود مي كند. تنها قوه ي قضاييه سالانه حدود 115 ميليارد تومان بودجه به خود اختصاص مي دهد تا براي حبس و زندان و شكنجه و اعدام مختل كنندگان نظم حاكم بكار گيرد. هر ساله پاي بيش از 800 هزار ايراني به دستگاه قضايي جمهوري اسلامي كشيده مي شود.

نقش خاص طبقه متوسط

در همه جوامع طبقاتي تلاش بر اين است كه ارتباط و اصطكاك ميان طبقه ي برتر و طبقه ي محروم از ميان رود. براي همين منظور، تقسيم كار اجتماعي و تبع آن تقسيم هدفمند ثروت ها طوري شكل مي گيرد كه بتواند برخي از اقشار را ميان اين دو طبقه قرار دهد و يك نوع واشر اجتماعي را مستقر كند. يك لايه ي امنيتي كه بايد ساختار طبقاتي را بيمه كند. براي اين منظور جامعه ي طبقاتي جهت حفظ امنيت ساختاري خود روي طبقه ي متوسط بسيار حساب مي كند. طبقه ي متوسط بخشي از جمعيت است كه داراي سطح زندگي به طور نسبي مرفه مي باشد و در بين طبقه ي برتر و طبقه ي محروم جامعه واقع مي شود و به عنوان يكي از ضامن هاي ساختاري سيستم براي ممانعت از انفجار اجتماعي عمل مي كند. اين طبقه با ويژگيهاي ذاتي و كاركردهاي سياسي خود يكي از مباحث اصلي جامعه شناسي طبقات را تشكيل مي دهد. كاركرد سياسي طبقه ي متوسط از اين حيث مهم است كه معمولا ساختار حاكم از آن براي تسهيل و عملي ساختن تسلط خود بر اكثريت جامعه بهره مي برد.طبقه متوسط نقش كليدي و حتي حياتي را در عملكرد سيستم اقتصادي و اجتماعي طبقاتي بر عهده دارد. اعضاي اين طبقه مسئوليت گرداندن نهادهايي را بر عهده دارند كه با كاركرد خود به تحكيم و تداوم نظم طبقاتي ياري مي رساند مانند : ادارات دولتي، نهادهاي فرهنگي و آموزش و پرورش. خصلت اجتماعي طبقه ي متوسط اين است كه آرزوي دستيابي به رده ي طبقه مرفه را دارد و از افتادن به مرتبه ي طبقه ي محروم نگران است. اين امر سبب مي شود كه نسبت به فرادستان خود با احترام و حسرت برخورد كند و در قبال فرودستان خويش به چشم حقارت و رقيب. تمامي خدمتگزاري اين طبقه به سيستم نيز از دل اين خصلت اجتماعي با ويژگي دوگانه فوق بيرون مي آيد.
در ايران تحت حاكميت طبقاتي جمهوري اسلامي نيز به نقش امنيت طبقه متوسط توجه زيادي مي شود. دستگاه هاي دانشگاهي نظام روي اين موضوع حسياسيت خاصي به خرج مي دهند. در مصاحبه اي با خبرگزاري ايلنا «يك مدرس دانشگاه»، به نام محمدعلي الستي، «با اشاره به چگونگي حذف طبقه متوسط در يك جامعه»، خاطرنشان مي كند : «اين طبقه متوسط است كه در يك جامعه توسعه را ايجاد كرده و آن را حفظ مي‌‏كند، به همين دليل وجود و تقويت آن نقشي حياتي براي همه جوامع دارد و آسيب‌‏هايي كه به توسعه وارد مي‌‏شود در واقع به كم شدن حجم طبقه متوسط و حذف آن و هر چه بيشترشدن شكاف طبقاتي مي‌‏انجامد». 3
در حال حاضر وخامت اوضاع اقتصادي در جامعه سبب شده كه وضعيت عمومي طبقه متوسط در ايران رو به انحطاط گذاشته و اين موضوع روشنفكران و كارشناسان در خدمت نظام را به تكاپو انداخته است. فرد نامبرده در مصاحبه ي خود مي گويد : «هر چه ميزان توسعه‌‏يافتگي كشوري بيشتر باشد، از تعداد طبقه متوسط كم شده و به تعداد طبقه مرفه و كم درآمد اضافه مي‌‏شود... در اين شرايط، جامعه رو به دو قطبي شدن مي‌‏گذارد و بين طبقات جامعه فاصله ايجاد مي‌‏شود كه اين موضوع براي جامعه ما خطر ايجاد مي‌‏كند.» وي سپس براي اثبات نظرات خود مهر محكوميت بر حقوق محرومان زده آنها را در رديف طبقه بالاي جامعه مي گذارد و مي گويد : «امروزه در سراسر جهان حفظ و تقويت طبقه متوسط در صدر سياست‌‏هاي نهادهاي بين‌‏المللي و دولت‌‏ها اعم از توسعه يافته و در حال توسعه است و اين اعتقاد وجود دارد كه برنامه‌‏هاي كلان جهاني به منظور سعادت بشريت وابسته به اين سياست‌‏ها هستند... به عنوان مثال گفته مي‌‏شود آسيب‌‏هاي زيست محيطي عمدتا" توسط طبقات محروم به صورت از بين بردن جنگل‌‏ها براي فروش چوب و يا شكارهاي غيرمجاز براي ادامه حيات و … و طبقات مرفه از طريق كارخانه‌‏داري و صنايع آلاينده و نيز بازرگاني و ترويج مصرف گرايي و … ايجاد مي‌‏شوند. » 4
در يك مورد ديگر، «محمد تقي آزاد»، رئيس دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران،‌كه نگران وضعيت و آينده ي طبقاتي و حرفه اي خود نيز مي باشد با اشاره به سقوط اجتماعي طبقه ي متوسط اشاره كرده و مي گويد : « وقتي طبقه متوسط جامعه رو به انحلال و ضعف بگذارد، بحران هاي بزرگ اجتماعي ايجاد مي شود و حركت هاي توده اي آغاز مي شود...اين حركت هاي توده اي براي جوامعي كه نظام ثابت اجتماعي دارند بسيار خطرناك است و سبب ايجاد برنامه هاي پر انرژي بر مبناي تخريب مي شود». منظور وي در اينجا از «نظام ثابت اجتماعي» همان « نظام نابرابر طبقاتي» مي باشد. وي سپس به عنوان روشنفكر محافظ نظم حاكم بر جامعه با اشاره به نقش خنثي گرانه ي طبقه متوسط در جلو گيري از بروز قيام هاي اجتماعي محرومان مي گويد : «نقش طبقه متوسط كاهش حركت هاي توده اي ايجاد شده است وقتي كه اين طبقه حذف شود، اين حركت ها تندتر و بيشتر مي شود و جامعه را به افول مي كشاند و هميشه جامعه ما از اين حركت هاي توده اي آسيب ديده است.» آنچه وي نگران آنست همانا بروز جنبش هاي اجتماعي راديكال است كه ساختار طبقاتي و نابرابري ضد انساني درون آن را زير سئوال ببرد و بساط رفاه ناشي از غارتگري رابه هم بزند.
يك جامعه شناس ديگر به نام امان الله قرايي در مصاحبه خبرگزاري ايلنا در مورد «آثار سوء و تبعات اجتماعي حذف طبقه متوسط در جامعه ايران» مي گويد : « از اولين آثار سوء اين مسآله مي توان به شكاف طبقات در جامعه اشاره كرد، طوري كه هيچ خطري جامعه رابه اندازه شكاف طبقاتي تهديد نمي كند...با بهره گيري از شكاف طبقاتي است كه مي توانند جامعه را عليه نظام به تحريك بياورند و مردم را عليه حكومت نظام سياسي به چالش بكشانند. كاري كه دولت آمريكا و گرو ه هاي زيرزميني در حال حاضر عليه ايران انجام مي دهند.»
اين ابراز نگراني شديد از احتمال بروز انفجار اجتماعي، به دليل نابرابري طبقاتي، اين روزها توجه كارشناسان را به خود جلب كرده است. زيرا علائم يك فاصله ي اجتماعي عظيم ديده مي شود كه حتي يك ساختار قدرت مجهز به دهها دستگاه و نهاد سركوب و خفقان و وحشت آفريني مانند رژيم كنوني ايران قادر نيست امنيت آينده ي آنرا تضمين كند. همه ي دست اندركاران علوم اجتماعي داخل كشور كه به عنوان ناصح و مشاور و زنگ خطرهاي نظام عمل مي كنند به هشدار دادن پرداخته اند. فريبرز رئيس دانا در مصاحبه اي با خبرگزاري كار، ايلنا، به «راه كارهايي در خصوص جلوگيري از محدود شدن طبقه متوسط» پرداخته و مي گويد : «راه كارهاي يشنهادي من ممكن است كه راديكالي باشد ؛ افراطي نيست، افراطي در واقع عملكرد فعلي اقتصاد كشورست كه اين افراط گرايي چه در سياست هاي دولت و چه عملكرد صاحبان سرمايه رده بالا ديده مي شود... چون انبوه مردم را براي منافع حقير يك گروه محدود و منافعي كه هيچ تاثيري براي رشد اقتصادي و ايجاد اشتغال ندارد فدا مي شوند و بايد جلوي آن گرفته شود و چون دولت نيز در آن افراط كاري مداخله مي كند، اميدي به سياست هاي دولت نيست.» 5
چندي پيش يونسي وزير اطلاعات جمهوري اسلامي نيز در مصاحبه اي بيان داشته بود كه از اين پس نظام بايد براي مقابله با با بحرانهاي اجتماعي آماده شود. خبرگزاري بي بي سي اين گفته وي را چنين منتقل مي كند : « آقاي يونسي مهمترين چالش آينده ايران را گسست هاي بومي و اجتماعي برشمرد و گفت نگران تحركات قومي است و وزارت اطلاعات همه تحركات قومي را با شدت دنبال مي كند.» 6
اما بايد ديد نظام و اقشار محافظ آن اعم از وزير اطلاعات گرفته تا دانشگاهيان در خدمت آن، از چه چز نگرانند. در پايين جامعه چه مي گذرد كه از چندي پيش بالادستي ها را اينگونه به وحشت انداخته است ؟ آيا حفظ ساختار طبقاتي جامعه براي ساختار سياسي آن ناممكن شده است ؟ آيا مكانيزم هاي كنترل اجتماعي ديگر پاسخگوي حفظ ساختاري تا اين حد نابرابر و ناعادلانه نيست ؟ براي اين منظور بايد به موقعيت طبقه محروم و اقشار فقير درون آن نگاه كنيم.

وضعيت طبقه محروم در ايران

طبقات ضعيف در پايين ترين سطوح لايه بندي اجتماعي قرار مي گيرند. ويژگي آنها محروميت از رفاه لازم براي يك زندگي مناسب است. در حال حاضر اكثريت عظيمي از مردم ايران در لايه هاي مختلف اين طبقه جاي مي گيرند. به گفته معاون توانبخشي سازمان بهزيستي از 5 ميليون نفر از سالمندان كشور 70 درصدشان فقيرند. وي مي گويد : « بر اساس خط فقري كه هم اكنون از سوي سارمان مديريت اعلام شده است حتي سالمندان مستمري بگير نيز زير خط فقر بوده و سالمنداني كه تحت حمايت هستند با كمك هزينه 12 هزار تومان نه تنها زير بلكه در حداقل زير خط فقر هستند.» 7 بر اساس « نظر سنجي ملي» كه گزارشي از آن در در روزهاي اخير در روزنامه همشهري چاپ شده است 99 درصد از افراد بيكاري، 95 درصد گراني و 92 درصد اعتياد را جزو مهمترين مشكلات اجتماعي مي دانند. 62 درصد آنها «تبعيض در حد زياد در جامعه » را متذكر شده اند. 8 اين آمار حكايتگر وضعيت عمومي زندگي اجتماعي در ايران است. بر اساس گزارش ها « 60 درصد از جامعه ي ايران زير خط فقر زندگي مي كنند.» در تهران « 20 هزار نفر شب ها ، در خيابان ها به سر می برند». بر اساس يك آمار ديگر «40 %افراد جامعه دچار سوئ تغذيه هستند». بيش از 11 ميليون ايراني مشكل تهيه نان شب خود را دارند. 9
اين وضعيت معيشتي سخت كه هر سال نيز بدتر مي شود ميليونها ايراني را در شرايطي قرار داده است كه نمي توانند جز به بقاي ماديشان به چيز ديگري بيانديشند. چرخه ي فقر-جهل- ناتواني آنچنان به رويشان بسته شده كه بسياريشان ترجيح مي دهند به كام خودكشي و خود سوزي فرو روند. فقر اعتياد، بيسوادي، جهل اجتماعي، ضعف فرهنگي، اختناق و كنترل هاي امنيتي، تشتت اجتماعي، نبود اعتماد عمومي، فروپاشي پايه هاي اخلاقي جامعه و ... باعث شده است كه هيچ نيروي بالفعلي براي برانگيختن يك جنبش اعتراضي عمومي شكل نگيرد.
اين در حاليست كه فقر عمومي به سمتي مي رود كه هرم طبقات اجتماعي در حال از دست دادن توازن خود مي باشد : انباشت شديد ثروتها در بالاي هرم، از ميان رفتن يا تضعيف نقش مياني طبقات متوسط و فقر مفرط در لايه هاي پايين. اين عدم توازن حكايت از آن دارد كه بستر طبقاتي جامعه مستعد حركت هايي راديكال است كه سقف تحمل نابرابري طبقاتي، تعيين گر آغاز آن مي باشد. تمامي هشدارهايي كه در بالا از جانب مقامات دولتي يا دانشگاهي به آن اشاره شد بيانگر آنست كه جامعه ي ايران آبستن يك جنبش راديكال است كه مي تواند از دل يك انفجار اجتماعي برآيد. فهم مواضع سياسي سازمان ها و افراد بدون در نظر داشتن اين منظر طبقاتي بسيار مصنوعي و ذهني خواهد بود. در سايه ي فهم طبقاتي مواضع سياسي مي توانيم آرايش جامعه شناختي نيروهاي سياسي در داخل و خارج از كشور را درك كنيم. در اينجاست كه خواهيم ديد در وراي تقسيم بندي هاي ظاهري، بسياري از نيروهاي به ظاهر متخالف و متضاد در داخل يا بيرون از اپوزيسيون با يكديگر اشتراگ ديدگاه طبقاتي پيدا مي كنند. در اينجاست كه برخي از نيروهاي درون و بيرون از رژيم با يكديگر همسويي طبقاتي نشان مي دهند. با يك ديد عميق طبقاتي روي صف بندي هاست كه قادر مي شويم تفاوت ماهوي - بشنويد تفاوت طبقاتي – نيروهاي مختلف سياسي را درك كنيم و بيهوده دل به شعارها و تنازعات ظاهري نبنديم. تفاوت هايي كه هميشه در صحنه واقعي سياست به سرعت اهميت و تاثير خود رابه رخ همه متوهمان خواهد كشيد.

صف بندي هاي سياسي در پرتو صف بندي هاي طبقاتي

نگرش طبقاتي ما را دعوت مي كند كه به مجموعه ي نيروهاي سياسي در وراي خط بندي اپوزيسيون / غير اپوزيسيون بپردازيم. براساس يك تحليل طبقاتي از نيروهاي سياسي داخل و خارج از كشور مي توانيم اين نيروها را به 4 دسته زير تقسيم كنيم :

1) نيروهاي كه خواهان حفظ ساختار طبقاتي و تحكيم عملكرد كنوني آن هستند : اين جناح در برگيرنده ي تشكل ها و افرادي است كه از حيث طبقاتي مشغول بهره بردن از موقعيت كنوني هستند و نمي خواهند كه اين موقعيت عالي و بي سابقه از دست رود. كليه ي تشكل هاي راست رژيم مانند هئيت موتلفه، حزب آبادگران و به طور كلي جناح راست رژيم خواهان اين برخورد هستند. از ديدگاه آنان بايد تمامي قدرتهاي چهارگانه ي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در قبضه ي طبقه برتر كنوني باشد تا كمترين تغيير طلبي نامطلوب را سركوب و اجازه ي زير سئوال رفتن نظام استثمار طبقاتي را از هر مخالفي سلب كنند. اين نگرش بيانگر ديدگا هاي طبقه برتر جامعه ايراني مي باشد بخشي از اين طبقه از حيث جغرافيايي در خارج از كشور به سر مي برند.
2) نيروهايي كه خواهان حفظ ساختار طبقاتي و اصلاح عملكرد آن مي باشند : اين نيروها طيف بسيار عظيمي را شامل مي شوند كه شامل نيروهاي درون رژيمي و برون رژيمي مي شوند. آنها چندان حساسيتي نسبت به ساختار طبقاتي ندارند اما مايلند تغييراتي در ساختار سياسي حاصل شود تا مديريتي عقلايي تر بر روابط نابرابر طبقاتي سوار شود. آنها مي دانند كه استثمار و اختناق با هم نمي تواند ديري پايد اما چون نمي خواهند به استثمار دست بزنند مايلند اختناق تا حدي كاهش يابد. كليه ي نيروهاي سياسي، غير از راست افراطي، در داخل كشور و نيز بخش هاي مهمي از راست «اپوزيسيون» در خارج از كشور دراين طيف قرار مي گيرند. تشكل هاي معروف به اصلاح طلب در داخل وخارج از ايران در اين راستا حركت مي كنند. اندك تفاوتي كه ميان آنهاست در مورد ميزان اصلاح ساختار سياسي مي باشد. اين نيروها بيانگر نظرات و خواست هاي لايه هايي زيرين طبقه ي برتر و بخصوص لايه هاي بالاي طبقه متوسط مي باشند.
3) نيروهايي كه خواهان اصلاحاتي در ساختار طبقاتي و بالتبع اصلاح عملكرد آن هستند. اين طيف بخش مهمي از نيروهاي ضد رژيم را در اپوزيسيون غير راديكال در بر مي گيرد. كليه ي نيروهايي كه خواهان تغيير رژيم از طرق مسالمت آميز هستند در اين چارچوب قرار مي گيرد. اينها نيروهايي هستند كه به دنبال كنار زدن رژيم با روش هايي مانند رفراندم مي باشند. هر چند اين نيروها حرف از سرنگوني رژيم نيز مي زنند، ليكن بدنبال آن هستند كه نه از طريق توان مردم، بلكه با جلب حمايت قدرتهاي خارجي مانند ايالات متحده، اتحاديه اروپا و يا با حضور سازمان ملل متحد به اين مهم فائق آيند. اين نيروهاي با وجود آنكه در خود جريانهاي گاه متضادي را در بر مي گيرند اما در يك چيز اشتراك نظر دارند و آن اينكه به نيروهاي توده اي متشكل از طبقات محروم و پايين جامعه باور ندارند و در راديكال ترين حالت مبارزه حداكثر يك استفاده ي ابزاري از برخي نيروهاي مردمي براي نيازهاي مقطعي و حتي نمايشي برايشان كافي است، ‌هدف آنها نه تغييرات اجتماعي و طبقاتي بلكه تغييرات سياسي است. آنها مشروعيت حضور خود را نه در ميان مردم كوچه و خيابان ايران، بلكه در راهروهاي كنگره ي آمريكا و يا پارلمان اروپا مي جويند. در گفتارها و گفتگوهاي خود نيز دائم بر اهميت نقش شان براي جلوگيري از حركت هاي راديكال در ايران و كنترل اوضاع در مقابل يك انفجار اجتماعي وسيع تاكيد دارند. براي آنها مهم نيست كه توده هاي مردم ايشان را به قدرت مي رسانند يا اراده ي دولت بوش بعد از انتخابات دوم نوامبر آمريكا ؛ آنچه كه مي خواهند تسهيلات براي صاف كردن راه رسيدن به قدرت است.
اينكه آنها به توده ها روي نمي آورند به اين خاطر است كه نمي خواهند منطق طبقاتي جامعه را زير سئوال ببرند، مي خواهند مديريت آينده آن به ايشان واگذار شود. آن بخش از نيروهايي نيز كه با وجود تاريخچه مردمي خويش اخيرا – از سر اجبار يا اختيار- به اين طيف پيوسته اند فاقد ابزارهاي محتوايي لازم براي درك و فهم ويژگي هاي جامعه شناختي جهان اجتماعي فقرا و محرومان هستند و لذا نمي توانند با آنها ارتباط سياسي برقرار كنند. فقر فاقه ي تود ها براي آنها آمار و گزارش است نه كانالي براي فهمي نوين و روزآمد و درك متقابل ميان تشكيلات سياسي و پايه هاي اجتماعي بالقوه ي آن. پيوستن به ايده ي رفراندم ويژگي و شاخص همه ي اين نيروهاي جدا افتاده از توده هاست. آن هم رفراندم زير نظر سازمان ملل متحد. چنين ويژگي در دنياي امروز سياست يك كد روشن مي باشد. معناي اين كد دوري و تبري جستن از سرنگوني قهرآميز رژيم حاكم است. حضور سازمان ملل متحد به عنوان نهاد بين المللي و ابزار جهاني تحت تسلط قدرتهاي سرمايه داري جهاني (اروپا، آمريكا، ...) به معناي پذيرش فرمول «تعويض رژيم» است و نه «تغيير رژيم». تعهدات اپوزيسيون در مقابل سازمان ملل متحد براي شركت در فرايند برگزاري همه پرسي تعويض رژيم شامل موارد روشني است كه چارچوب تغييرات آينده را از قبل تعيين مي كند. سازمان ملل خط قرمزهاي حافظ روابط طبقاتي را تعيين و مشخص خواهد كرد : حفظ ثروت هاي بر باد رفته ي ملت به بهانه ي احترام به حق مالكيت خصوصي، گريختن جنايتكاران و غارتگران و متجاوزان به حقوق و حق خلق به بهانه ي حفظ صلح اجتماعي و تلاش براي « آشتي ملي»، عدم امكان اعمال دگرگوني هاي اساسي در استراتژي هاي راهبردي نظام موجود، ...
در يك كلام رفراندم يعني جابجا ساختن قدرت از بالاي سر مردم براي اعمال يك مديريت نوين بر روابط طبقاتي حاكم بر جامعه. اينها همگي از توابع پذيرش فرمول «رفراندم زير نظر سازمان ملل متحد» است. آنها كه با معرفي اين شعار به عنوان «شعار مردم» مي خواهند به استراتژي «كسب قدرت سياسي» به هر بهايي ادامه دهند تنها، نماينده ي بخشي از لايه هاي مياني طبقه ي متوسط هستند كه خواهان چنين نوع از تغييري هستند. طبقه متوسط به دليل خصلت محافظه كار خود مي خواهد ضمن آنكه تغييري بنيادين در جامعه روي ندهد، وضعيت عمومي زندگي اقتصادي و اجتماعي آنها حداكثر باتغيير ي سياسي بهبود يابد. اين واقعيت براي هر مبارزي در داخل كشور مشهود است.
در حال حاضر اغلب نيروهاي سلطنت طلب، مشروطه خواه، ملي گراها، نيروهاي «چپ» معتدل و ميانه رو و يا مجاهدين در اين «جبهه ي طبقاتي» قرار مي گيرند. عنصر اجتماعي مشابه ميان اين نيروهاي متفاوت خاستگاه طبقاتي كمابيش مشترك نيروهاي بدنه و كادرهاي اين نيروها مي باشد. هر تشكل سياسي از خصلت طبقاتي غالب بر خود تاثير مستقيم مي پردازد.
4) نيروهايي كه خواهان تغيير بنيادي ساختار طبقاتي و توابع آن مي باشند. اين نيروها بدنبال آن هستند كه با سرنگون سازي «قهر آميز» رژيم جمهوري اسلامي به دست توده هاي محروم و ستمديده ي مردم زمينه ي تغيير آفريني اساسي در عرصه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي را فراهم كنند. اين گرايش روي اين ايده استوارست كه «شكل و نوع سرنگوني تعيين كننده ي چشم انداز و عمق دگرگوني هايي است كه مي توان بعد از آن انتظار داشت». به همانگونه كه رفراندم زمينه را براي حفظ ساختار طبقاتي از طريق تعويض رژيم فراهم مي سازد، به همان ترتيب سرنگوني از طريق قيام توده اي مسلحانه زمينه رابراي دگرگوني هاي زير ساختي فراهم مي كند. تا زماني كه ماشين امنيتي، انتظامي رژيم از كار نيافتد رژيم آينده، هر كه مي خواهد باشد، نمي تواند به خود اجازه ي تصميمات و اقداماتي مانند خلع مالكيت از كلان سرمايه داران، مصادره ي اموال غارتگران، دستگيري و محاكمه ي مسئولان جنايت و غارت و تجاوز به جان و حريم توده ها را بدهد. با وجود نهادهاي امنيتي و انتظامي متعلق به رژيم گذشته اينگونه از اقدامات راديكال ناممكن و يا بسيار مشروط و ناپايدار خواهد بود. زيرا منافع و تعلق طبقاتي افسران بلند پايه و فرماندهان عاليرتبه ي اين نيروها آنها را به مدافعان سرسخت ساختار نابرابر طبقاتي جامعه تبديل مي كند. شركت فرماندهان ارتش و سپاه در قويترين مافياهاي طبقاتي كشور نمود مشخصي است از وابستگي آنها به حفظ امتيازاتي كه ماجراي فرودگاه خميني يك نمونه ي ابتدايي از آن است.
اين طيف از نيروهاي خواهان مبارزه ي قهر آميز به نوعي، خواست طبقه ي پايين جامعه را نمايندگي مي كنند، هر چند كه بخش بسيار اندكي از اين نيروها رابطه ي مستقيم و ارگانيك با تود ه هاي ميليوني حاضر دراين طبقات در داخل كشور دارند. اين نوع از تغيير خواست اكثريت بزرگي از جامعه است كه شامل لايه هاي مختلف محروم و ستمكش جامعه هستند. هر چند كه استبداد خونين و فقر فرهنگي مانع از اين مي شود كه اين خواست به صورت واضح و روشن فرموله شود، اما واقعيت طبقاتي جامعه چنين نوع از تغييري را به عنوان پاسخ نياز اكثريت جامعه ايجاب مي كند. انحصار طبقاتي رسانه هاي ماهواره اي سبب شده است كه اين اكثريت ستمكش جامعه ي ايراني از هر نوع امكان ارتباطات جمعي براي بيان خواست هايش محروم باشد. جو حاكم بر اين رسانه ها كه همگي در خدمت نمايندگان سياسي يا فرهنگي طيف هاي طبقاتي سه گانه ي نخست در تقسيم بندي بالا قرار دارند باعث شده است كه همگي آنها از اين گفتمان راديكال، كه شكستن ساختارها را مد نظرقرار مي دهد، فرار كنند. درست به همين خاطر است كه سالهاي سال تلاش اين رسانه ها، كه به ظاهر در پي برانگيختن يك حركت سراسري هستند، به جايي نرسيده است. اين رسانه ها تا حد زيادي در دنياي اجتماعي و سياسي طبقه ي متوسط فعاليت مي كنند. طبقه اي كه به دليل خصلت محافظه كار خود قادر به ايجاد هيچ حركت راديكال و خطر آفريني نيست. 10 نيروهاي فداكار در طبقه ي محروم هستند كه يا به اين رسانه ها دسترسي ندارند يا پيام آنان را حرف خود نمي بينند.
وظيفه سازماندهي مبارزه ي راديكال در راستاي منافع طبقه محروم ايراني به عهده نيروهايي است كه در قالب تشكل يا منفرد همچنان از ابراز اينكه خواهان سرنگوني «قهر آميز» رژيم از طريق «مبارزه ي مسلحانه ي مردمي» هستند ابايي ندارند و در عمل نيز در جهت تحقق آن تلاش مي كنند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

ريشه ي طبقاتي مبارزه ي راديكال

اين بديهي است كه تغيير آفريني در هر جامعه اي از روشهاي متناسب با توان تاريخي و ظرفيت اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي آن پيروي مي كند. شورش، قيام، جنبش، و انقلاب از جمله اشكال اجتماعي حركت هاي جمعي تغيير آفرين مي باشند. در كنار اين ها «نبرد مسلحانه توده اي» به عنوان يكي از اشكال عمده و مطرح حركت هاي راديكال اجتماعي مطرح است. اين نوع از نبرد را نبايد با «مبارزه ي مسلحانه تشكيلاتي» كه معمولا در كادرهاي محدود يك سازمان سياسي-چريكي باقي مي ماند يكي دانست. شكل سازماني مبارزه ي مسلحانه زماني كارآيي دارد كه نياز به «پيشاهنگ» است تا در يك شرايط عيني مشخص، شرايط ذهني تود ه اي را به آن نوع مبارزه ايي كه آن سازمان مي خواهد نزديك كند. اما شرايط كنوني حالت عكس دارد. اين توده هاي به جان آمده ي مردم ايران هستند كه داراي شرايط ذهني مناسب براي يك مبارزه ي قهرآميز هستند و اين بار اين تشكل هاي سياسي ما هستند كه بايد كشش كار سياسي خود را با اين خواست اجتماعي تطابق دهند.اخبار هفته هاي گذشته حكايتگر بروز عمليات مسلحانه ي خودجوش در بسياري از شهرهاست. نمونه ي حمله و خلع سلاح يك كلانتري در مركز شهر اصفهان و نيز اخبار متعدد حمله به نيروهاي رژيم در كردستان حكايتگر پتانسيل بالاي مردمي براي پيوستن به اين شكل از مبارزه است. 11مبارزه اي كه به طور عملي يگانه پاسخ ممكن به سركوب همه جانبه ي رژيم در مقابل ساير اشكال اعتراض گري شده است. اما از اين سوي شاهديم كه حتي سازمانهاي مسلح كرد تحت تاثير جو وحشت آفرين حضور نظامي آمريكا در عراق حاضر نيستند ازاين فرصت تاريخي بي نظير و آمادگي اجتماعي بالا براي فعال ساختن مبارزه ي مسلحانه ي توده اي در كردستان بهره برند.

بعنوان نتيجه گيري

ساختار طبقاتي جامعه ايراني با سه بخش عمده ي طبقه برتر، طبقه متوسط و طبقه محروم در اوج نابرابري اجتماعي و اقتصادي خود به نسبت يكصد سال گذشته به سر مي برد. اين درجه از نابرابري اجتماعي به زودي مبارزه ي سياسي را به شدت تحت تاثير نبرد طبقاتي در حال فعال شدن قرار خواهد داد. بسته به جايگاه و ديدگاه طبقاتي خود، هر نيروي سياسي در حال تعيين كردن است كه چه نوع و چه درجه از تغيير را در رابطه با اين وضعيت انفجاري مي طلبد. در حاليكه نيروهاي متعلق به طبقه ي مرفه سعي در حفظ منطق طبقاتي غارتگر حاكم بر جامعه ي ايران دارند، طيف وسيعي از نيروهاي سياسي متعلق به طبقه ي متوسط در تلاشند بااستفاده از روشهاي اصلاحات يا رفراندم، مانع از رسيدن جامعه به آن نوع از قيامي شوند كه با خود، تغيير بنيادين منطق نابرابر ساختار طبقاتي جامعه را به همراه دارد. نمايندگان طبقه ي متوسط در تلاشند تا با اصلاح يا حداكثر، تعويض رژيم، بارديگر روابط داراي ماهيت نابرابر و استثماري ميان طبقات را در يك قالب سياسي نوين تحت مديريتي جديد قرار دهند. مديريتي كه از حالا براي جلب رضايت سرمايه داري جهاني خصلت جلوگيري از انفجار اجتماعي را به عنوان نقطه ي قوتش ارائه مي دهد.
اين در حاليست كه مبارزه اي كه اكثريت عظيم و محروم جامعه ي ايران مي طلبد مبارزه اي است راديكال و ساختارشكن كه اجازه دهد ميلياردها تومان ثروت، كه توسط طبقه ي برتر از سفره و دهان آنان به غارت رفته است، به صاحبان اصلي اش، يعني ميليونها ايراني دردمند و فقير، بازگردد و يك منطق انساني و عدالت جويانه ي جديد بر ساختار اجتماعي و اقتصادي كشور حاكم گردد. اين نوع از مبارزه كه مطلوب اكثريت جامعه ايراني است از حمايت علني و عملي اقليتي بيش در ميان نيروهاي سياسي ايوزيسيون برخوردار نيست. اين راز جامعه شناختي دوام يك ربع قرني رژيم است. براي پايان دادن به عمر حاكميت غارتگر جمهوري اسلامي و آغاز دگرگوني هاي زيربنايي، راه حل واقع گرايانه، پيوستن تشكل ها و فعالان سياسي مردمي به اين مسير استراتژيك مبارزه است. مسيري كه با واقعيت طبقاتي جامعه در بخش اكثريت و فاقد نماينده ي خود همخوان است ( طبقه ي محروم)، نه با خواست هاي اقليتي كه اكثريت نماينده را در صف فعالان سياسي اپوزيسيون دارد. ( طبقه ي متوسط)
اما نمي توان اين امر را نيز از نظر دور داشت كه در گام نخست، نمايندگان سياسي اين طبقه محروم و مبارزه ي راديكالي كه مي طلبد، بايد از ميان فعالان برخاسته از خاستگاه هاي طبقاتي متفاوت به روي صحنه آيند تا زمينه براي شكل گيري بازيگران سياسي فعال در دل لايه هاي مستعد طبقه ي محروم شكل گيرد. اين تنها با اتكاء به شعور اجتماعي فرد است كه مي توان از او انتظار داشت با اعمال يك ديد فرا طبقاتي بر محدوديت هاي نگرش ناشي از خاستگاه طبقاتي خويش، به جبهه ي دفاع از منافع محروم ترين و رنج كشيده ترين طبقه ي جامعه بپيوندد. تا زماني كه چنين افراد و نيروهايي در مقطعي از تاريخ سياسي ايران شكل نگيرند، روند توليد و بازتوليد ساختار طبقاتي نابرابر در ايران همچنان ادامه خواهد يافت. يك بار تحت پوشش سلطنت پهلوي، بار ديگر تحت لواي جمهوري اسلامي و سپس شايد تحت عنوان جمهوري لائيك و دمكراتيك. آنچه در اين ميان بدون تغيير عمده اي مي ماند ماهيت استثمارگرانه و ضد انساني روابط طبقاتي در ايران است. پيدايش اينگونه فعالان سياسي رها از ديدگاه طبقاتي خويش، نه خودبخودي است و نه جبري. به درك و شعور و اراده ي هر كس بستگي دارد. و بخصوص به عمق احساس همدردي با آنانكه براي پاسخگويي به بديهي ترين نيازهاي خود با دهها مشكل طاقت فرسا مواجه اند. آيا بايد گرسنگي كشيد تا درد ميليونها ايراني را كه هر شب با شكم خالي سر بربالين مي گذارند، درك كرد ؟ آيا بايد در كنار خيابان خوابيد تا درد كودكان خياباني را در سرماي شب هاي زمستان سرد تهران فهميد ؟ پاسخ به هر كس بستگي دارد،‌ اما زماني كه مي بينيم فقراي جامعه ما در مثلث جهل، سركوب و محروميت گرفتارند چگونه مي توان با حداقل حس نوعدوستي، سرنوشت آنان را ناديده گرفت؟ ميليونها ايراني تحت استثمار مضاعف در انتظارند تا شايد روزي شمار مهمي از ايرانيان به درك اين واقعيات آنها نائل شوند. قرنهاست منتظرند.
مشكل عمده در اين ميان اين است كه با گذر زمان، نوع، سبك و سطح زندگي بسياري از مبارزين سياسي در خارج از كشور ، حتي آنان كه به سازمانهاي راديكال تعلق دارند، سبب شده است كه آنها به طور ناخواسته تحت تاثير ديدگاه هاي طبقاتي پايگاه اجتماعي جديد خويش در كشور ميزبان قرار گيرند. بسياري، آنچنان در مشغله هاي فردي يا خانوادگي غرقند كه جز در يك مراسم ساليانه ي سياسي در كار ديگري نمي توانند شركت كنند. هر چند سال يكبار دور هم جمعي مي شوند يك اتحاد، جبهه، آلترناتيو و يا چيزي شبيه به اين تشكيل مي دهند تا وجدان سياسي خويش را مدتي آرام كنند و باز به روز مره گي هاي ديگر مشغول مي شوند تا چند سالي ديگر. با نزديك شدن بيست و ششمين سال حيات جمهوري اسلامي در مي يابيم كه اين نوع از مبارزات شكل گرا به دليل ماهيت طبقاتي خويش از راديكاليزم نظري و عملي كافي براي سرنگون سازي و يا حتي تغيير مسالمت آميز رژيم برخوردار نيست. به طور عيني و اصولي، جمهوري اسلامي به دليل اين ادغام دولت / طبقه از آن نوع رژيم هايي نيست كه بتوان آنرا با مبارزه ي غير راديكال و باصطلاح مسالمت آميز پايين كشيد. زيرا منافع طبقه ي حاكم و دولت حاكم به اندازه كافي قابل تفكيك نيست كه چيزي به اسم جامعه مدني بتواند از شكاف ميان اين دو استفاده كرده و قدرت سياسي را از دست طبقه حاكم بيرون كشد. چون اين دو، يعني طبقه ي حاكم و حاكميت طبقاتي يكي هستند، هر گونه تغييري در ساختار هاي قدرت ترس تغيير آفريني در ساختار طبقاتي جامعه ر ا ايجاد كرده و رد مي شود. براي همين نيز رژيمي با اين بافت اجتماعي كمترين انعطافي نمي تواند از خود نشان دهد. حتي اگر معماران اين تغييرات مصلحتي و محدود افرادي مانند سعيد حجاريان از بنيانگذاران نهاد اطلاعاتي و امنيتي رژيم باشند. سقف تحمل تغيير پذيري چنين رژيمي بسيار پايين و در مواقع بحراني، مانند شرايط كنوني، صفر است. به همين خاطر نيز يا نبايد خواب هيچ تغيير رژيمي را در ايران ديد و يا بايد با ديدي واقع گرايانه، راه مناسب را براي سرنگوني رژيم برگزيد. راهي كه، با توجه به متغيرهاي توضيح داده شده در بالا، نمي تواند چيزي جز مبارزه ي قهر آميز توده اي باشد. از طرفي هم اين روش راديكال نمي تواند مطلوب نيروهايي باشد كه وابستگي طبقاتي شان به آنها اجازه نمي دهد وارد مبارزه اي شوند كه ساختارهاي زير بنايي و بخصوص ساختار طبقاتي جامعه را زير و رو خواهد كرد.
بدين ترتيب، امروز به طور نظري و بخصوص از حيث عملي مناسب ترين راهي كه براي ساقط كردن رژيم و ايجاد دگرگوني در ايران پيش روي است قيام مسلحانه ي توده اي مي باشد. هر تلاشي براي توسعه و ترويج راههاي ديگر مانند رفراندم و از اين قبيل، مصداق بارز هدر دادن فرصت ها و پشت كردن به خواست مبارزاتي و منافع اكثريت ستمديده ي جامعه ي ايراني است.
در يك كلام، فهم صف بندي هاي سياسي در داخل و خارج از كشور با مراجعه به اين صف بندي هاي طبقاتي عيني تر و ملموس تر مي شود و به هريك از ما اجازه مي دهد كه بدانيم به عنوان فعال سياسي يا علاقمند به شركت در شكل دهي آينده ي كشورمان، در وراي برچسب هاي سياسي سنتي و تقسيم بندي هاي معمول تشكيلاتي و جناحي، در كدام جبهه ي طبقاتي ايستاده ايم.


****
پاورقي:

1- www.elib.hbi.ir
2- www.irandoc.ac.ir
3- ايلنا
4- hemid.com
5 www.avayekar.com
6- بي بي سي فارسي
7- بايد توجه داشت كه 12 هزار تومان معادل 14 دلار در ماه و يا 46 سنت در روز مي شود كه از پايين ترين درآمدهاي فقير ترين كشورهاي جهان است.
8- روزنامه همشهري روي اينترنت 15 شهريور 1383
9- پيک نت
10- يك دانشجوي فعال از داخل كشور مشاهده ي خود از رفتار سياسي دانشجويان طبقه ي متوسط را در دانشگاه در نامه اي به نگارنده اينگونه وصف مي كند : « دانشجويان دانشگاه هاي تهران يك بخش بزرگيشان از طبقه متوسط روبه بالا هستند و انگيزه ي آنچناني براي كارهاي راديكال ندارند و چنانچه گرفتار شوند كمتر مقاومت خواهند كرد. بااينكه شرايط كار براي بسياري فراهم نيست ولي باز مي كوشند پس از پايان دوره دانشگاه در بازار كار جايي براي خود دست پا كنند و شانس بالا رفتن در طبقه اجتماعي خود را با كوششهاي سياسي از دست ندهند. در ميان طبقه متوسط رو به پايين هم اين گرايش هست كه ولو شده تكه استخواني از شرايط نابسامان اقتصادي بدست آورند و سرشان بي كلاه نماند.»
11- زاگرس

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/11930

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بستر طبقاتي تحولات سياسي در ايران، كورش عرفاني' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016