( از مجموعه مقالات طنز در طنز )
«« 1.... در سال 1381، آقاي لوريس چكناواريان، عضو شوراي هنري دفتر فرح پهلوي از دست وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي، نشان درجه يك هنري دريافت مي كند. ايشان علاوه بر كارنامه سياه قبل از انقلاب خود كه عضويتش در شوراي هنري دفتر فرح پهلوي گوياي آن است، بعد از پيروزي انقلاب نيز، هيچ اثري در راستاي فرهنگ انقلاب اسلامي، همخواني با مردم و... ندارد.
2 - آقاي كامبيز درم بخش، كاريكاتوريست همكار ساواك كه بعد از پيروزي انقلاب به خارج از كشور گريخت و كاريكاتورهاي موهن او در تمسخر حضرت امام-با پوزش از ساحت مقدس آن بزرگوار- به طور پيوسته در نشريات ضدانقلابي آمريكا و اروپا چاپ مي گرديد، بلافاصله بعد از ورودش به ايران-كه با هيچ مخالفتي روبرو نشد- به عنوان داور برجسته انتخاب مي شود و در جشنواره فجر بر صدر مي نشيند.
3- و اما بشنويد از آقاي پرويز تناولي، مجسمه ساز خانه زاد دربار محمدرضاخان و عضو شوراي هنري دفتر فرح پهلوي؛ ايشان به ساخت مجسمه از... شهرت داشته و دارد. او در جريان جشن هنر شيراز، مجسمه اي كه از... ساخته بود را به نمايش گذاشت. اين اقدام وي با اعتراض شديد مردم روبرو شد تا آنجا كه برپاكنندگان جشن هنر شيراز او را تحت حمايت مأموران ساواك و شهرباني از شيراز به تهران منتقل كردند و براي مدت زيادي از ترس مردم زندگي نيمه پنهان داشت. ايشان كه با پيروزي انقلاب به خارج از كشور گريخته بود، بعد از 20 سال به كشور بازمي گردد و بلافاصله از سوي وزارت محترم ارشاد به عنوان داور جشنواره دوسالانه هنرهاي تجسمي انتخاب مي شود. خانه مسكوني اش به مبلغ 5/1ميلياردتومان خريداري مي شود تا به عنوان يكي از مظاهر «ميراث فرهنگي»! به يادگار بماند! در همان حال سازمان فرهنگي شهرداري تهران-در دوران آقاي ملك مدني- برخي آثار قبل از انقلاب او را به مبلغي بالغ بر 600ميليون تومان خريداري مي كند.
4- آقاي بهمن فرمان آراء، كه او نيز به خارج از كشور گريخته بود بعد از 20 سال به وطن ما-تأكيد مي شود به وطن ما- بازمي گردد و فيلم خانه روي آب را مي سازد كه محتواي آن بي نياز از توصيف است. فيلمنامه خانه اي روي آب در جشنواره فيلم فجر به عنوان بهترين فيلمنامه ديني! برگزيده مي شود و فيلم ديگر او-بوي كافور، عطر ياس- كه در آن ارزش هاي اسلامي و انقلابي و فرهنگ مردم ايران به تمسخر گرفته شده بود، 7جايزه جشنواره را درو مي كند.
5- جايزه بهترين ناشر سال، به ناشراني نظير «نشرني»، «شباويز» و... داده مي شود. و وزارت محترم ارشاد آثار اين ناشران را در مقياس گسترده اي خريداري كرده و به مراكز فرهنگي، از جمله، مدارس، مساجد، كتابخانه ها و... مي فرستد. و اين در حالي است كه برخي از كتاب هاي اين ناشران به علت توهم پراكني عليه اسلام و انقلاب در همان سال توقيف شده بود.
6- هفته گذشته، آقاي ناصر تقوايي از دولت محترم جمهوري اسلامي ايران به دريافت درجه «دكترا» مفتخر گرديد! ايشان قبل از انقلاب به سفارش ساواك سريال تلويزيوني «دايي جان ناپلئون» را ساخته بود كه در آن ارزش هاي فرهنگي و ديني مردم به نفع ساواك مورد تمسخر قرار گرفته بود. و اما، زشت تر از آن، فيلم «آرامش در حضور ديگران» است. تقوايي در تمامي طول اين فيلم مستهجن، صحنه هاي نزديكي جنسي زنان و مردان را بگونه اي بي پرده و عريان به نمايش مي گذارد. اين فيلم كه مانند سريال دايي جان ناپلئون، به سفارش مستقيم و با هزينه ساواك ساخته شده بود، به اندازه اي مستهجن بود كه در فاصله كوتاهي بعد از «اكران» ساواك، به دليل مخالفت هاي گسترده مردم، ادامه اكران آن را به مصلحت ندانست و براي مدت چند ماه زمينه زندگي پنهان ناصر تقوايي را فراهم آورد..»» حسين آقا شريعتمداري . كيهان 26 شهريور
طبق نظرات انقلابي ـ عقيدتي بزرگ مرد كوچك ( با داستين هوفمن آمريكائي اشتباه نشود ) جناب حسين آقا شريعتمداري : هر چه داشتيم : بايد تحويل زرشگ فروش داد چون طوري با ساواك و خانواده پهلوي در ارتباط بودند و هر آنچه بعد از انقلاب خلق شد ، طمع گيلاس ميدهد! بهر حال قصد دفاع از هنرمندان نام برده ، نيست! نه اطلاعات اينجانب مانند وزيرمحترم وزارتخانه كيهان جناب شريعتمداري است كه پرونده همه ملت ايران را در بايگاني ( وزارتخانه مربوطه ) طبقه بندي كرده است! و نه دانش هنري بنده در سطح اين ستاره شرق ( دماوند ) است!
مورد مربوط ميشود به وزارت ارشاد كشورمان كه مورد تنفر قافله حزب الله است! هر كسي از هنرمندان كه « خودي » نباشند و جايزه و يا لوح افتخاري دريافت كنند، به تريج قباي رهبران معنوي اين قافله بر مي خورد و با مراجعه به بايگاني ، پرونده هائي است كه رو ميشود ! البته فكر نكنيد مسئولين وزارت ارشاد كشورمان ، بيگناه هستند! اين مسئولين چون همچنين دلخوشي از اين قافله ندارند ( با اينكه تعداد زيادي از همين مسئولين ، زماني به اين قافله وصل بودند) گهگاه مارمولك بازيشان عود مي كند و دست به كاري ميزنند كه رهبران همه چيز دان اين قافله را حرص دهند! اگر يادتان باشد چندي پيش آهنگ هائي از گروه معروف راك انگليسي : كوئين ، توسط وزارت ارشاد اجازه انتشار گرفت!
اصولا رهبران قافله حزب الله ، از هنر امروز همان تعزيه و روضه خواني را مي فهمند! هنوز تو كوچه ـ پس كوچه هاي چهارصد سال پيش پرسه ميزنند و از دنياي هنر و هنرمند آن چيزي را ميدانند كه هنر بدون ننه من غريبم و اشگ و زاري ، نامتعهد و ضد انقلابي است! البته جامعه روشنفكري قبل از انقلاب هم كم و بيش براي خود تحت تاثير فرهنگ روسي ، مفهوم «« هنر و هنرمند متعهد »» را تراشيد! واژه ابتذال را از كشوي عقايد سياسي بيرون كشيدند و آن چرا كه نمي پسنديدند ، مهر ابتذال زدند! موزيك بيتلز ، رولينگ استونز و... مهر ابتذال خورد چون در خدمت انقلاب و خلق قهرمان ما نبود!
در مورد شاعران و نويسندگان خودمان كه با « خلق قهرمان » ، « پرولتاريا » ، « حزب طراز نوين » و... كاري نداشتند ، هنرشان ماست و خياري رقم خورد و تحويلشان نگرفتند! حالا با گذشت چندين سال از اين قصه هاي لوس و بي مزه ، آقاي شريعتمداري همان مفاهيم را با واژگان مذهبي قاطي كرده اند و در اختيار جماعت حزب الله قرار داده اند! حزب طراز نوين كارگري ، شده حزب الله! پرولتاريا تبديل به امت زحمتكش و كلوخ نشين ، تغيير رنگ داده است!
البته اگر اين مفاهيم براي كسي نان نشد ، براي جماعت حزب الله ، نان خوبي داشت! با سردادن چند شعار و گذاشتن ته ريش و هوچيگري : چرخ دوره گردي تبديل به اتومبيل زده گلوله شد! دست فروش ويا روضه خوان به صدارت و وكالت رسيدند! تصديق شش ها و اكابري ها به مدارك دانشگاهي تبديل شد ! آقازادگاني پا به عرصه وجود گذاشتند! ملك و املاكي خريداري شد و..... غيره ! به اين مي گويند ترقي !
كمي از مطلب دور شديم! معمولا در جشنواره هاي كشور ، هنرمندان كشور مانند ورزشكارانمان ( كه كشور يونان ميزبان المپيك را با كمبود طلا و نقره و برنز در آتن ، روبرو ساختند! ) ، از انقلابي و غير انقلابي شركت مي كنند و جوايز خويش را دريافت مي كنندو بعضي شاد و تعدادي دلخور به سركار خود ميروند! با كمي بررسي در مورد اين جشنواره ها و اهداي جوايز ، پي خواهيم برد كه اصولا جامعه ما به دو تكه جدا از هم ، تقسيم شده است! يك تكه را متعهدان انقلابي ( با رهبراني معنوي مانند جنابان عسگراولادي ، شريعتمداري و مشگيني و... !) تشكيل داده اند كه نظام سياسي را هم در دست تواناي خويش دادند! تكه ديگر متشكل از غير متعهد ها و ضد انقلابيون و بدحجابان و بي خيالان و خلافكاران و غرب زدگان و....! بين اين دو تكه ؛ تكه وسطي هم قابل رويت نيست!
اگر فيلم يا تئاتري تهيه شود بايد با شئونات فكري تكه اول مناسب باشد چون ريش و قيچي در دست داشته و خيلي هم غيرتي تشريف دارند! اين جماعت از هنر و هنرمند « تعهد » ميخواهند كه دعا و ثناگوئي و مداحي را از ياد نبرند! هنر معماري را تنها در سردر و كاشي كاري مساجد ارزيابي مي كنند! از فيلم هاي ساخته شده سينمائي جنگ ، بمب و آتش عليه آمريكا و همدستانش را انتظار دارند ! نويسندگي را در راه انقلاب اسلامي و مداحي رهبران و... مناسب تشخيص مي دهند! و....
با داشتن يك چنين تفكري : هنرمند بايد قبل از ورود به دنياي هنر ، تكليف خود را با اين تفكر روشن كند! نميشود هم ناصرالدينشاه بود و هم رضا مارمولك ! خصوصا آن كه گفته شد چون حد وسطي هم در مملكت عزيز ما وجود ندارد به زبان ديگر نميشود هم انقلابي بود و هم غير متعهد . لذا دنياي هنر كشور دچار مرض چه كنم شده است! براي نجات از اين مخمصه اينجانب پيشنهاد مي كنم كه خود آقاي شريعتمداري سكان هنر در كشور را در دست گيرند و به اين غير متعهد ها هنر اصيل را نشان دهند! ايشان با گرفتن رياست كيهان عملا و نظرا نشان دادند كه هنرپيشه خوبي هستند! اگر كارگرداني هم بكنند و كلاس ( هنرپيشگي را كه در مؤسسه كيهان داير كرده اند!) كارگرداني ترتيب دهند! والله هنر ( لااقل هنر سينما ) كشور در عرض مدت كوتاهي به راه درستي خواهد افتاد! چه اشكالي دارد بجاي طمع گيلاس يا توت فرنگي ، طمع مرگ و شهادت را چشيد . البته براي ديگران!؟ با تشكر از حوصله شما