از اين ستون تا تو
[email protected]
[email protected]
سلام
ژان لوك گدار كارگردان فرانسوي جمله اي به اين معني دارد كه زندگي فيلمي ست كه بد ساخته شده، و راستي در چه زمانه اي بسر مي بريم كه بازيگران اصلي آن جورج بوش و بن لادن هستند كه برخلاف بسياري از فيلم هاي هاليوود كه حداقل تماشاگر را براي شناخت «آدم خوبه» و «آدم بده» به دردسر نمي اندازد ــ حتي اين شانس را از بقيه مردم دنيا گرفته اند، چرا كه انتخاب، بين دو كاراكتري ست كه خصلت هاي مشابه و واكنشي دارند و تمام هنرشان واكنش در قبال كنش ديگري ست. گويا لازم و ملزوم هم اند.
اما اين رفتار واكنشي تنها مختص اين دو نامبرده نيست، بلكه در ايران خودمان هم تقريباً تمام رهبران و كار به دست هاي حكومتي داراي اين خصيصه اند.
نكبت بارترين اين رفتارهاي واكنشي، دشمن پروري ست كه دنيا را به دو قبيله «خوبي» و «بدي» و انسانها را به دو بخش «خودي» و «غيرخودي» تقسيم مي كند و غيرخودي ها را در قبيله بدي و خودي ها را در قبيله خوبي ساكن مي كند. لازمه زيست اين رهبران واكنشي، همانطور كه در بالا اشاره شد داشتن دشمن است كه با وجود آن بتوانند اين چرخه منفي را به حركت درآورند. فضاي امن حاصل از مشاركت «غيرخودي» دچار هراس و ناامني شان مي كند. براي اينان تمام روابط انسانها ــ منهاي «خودي ها» ــ ميدان نبرد است كه بايد به هر قيمتي پيروز از آن بيرون بيايند.
به عنوان مثال اگر بگويم كه تركيب «مشت محكمي بر دهان ...» ترجيع بند نزديك به تمام سخنراني ها و خطابه هاي آقاي خامنه اي ست، پر بيراه نرفته ام.
عارضه ها
به باور من مهمترين عاملي كه در پرورش و بازتوليد اين انسانها نقش اساسي دارد، در درجه اول «قد» بودن آنهاست كه تمام راه ها را براي مشاركت و ارتباط بخصوص از راه زبان و گفت و گو مي بندد. به عبارت ديگر اين افراد براي حفظ آن «قد» يت و فرديت غيراجتماعي شان تمام انرژي اجتماع را به سوي دهان آن مارهاي سيري ناپذير درونشان به زور كاناليزه مي كنند. اينان حتي از انرژي كم رمق زندگي كساني مثل سعيد مطلبي و پورزند و ... نمي گذرند و در اين راه حقاً همه «غيرخودي ها» را با يك چشم نگاه مي كنند.
مهمترين عارضه اي كه در اين نوع انسان خودمحور بروز مي كند اين است كه گوش هايش روز به روز كوچكتر مي شود و در عوض روز به روز دهان اش بزرگتر و بزرگتر مي شود .
و اما تيره تر آنكه بايد شكايت سعيد مطلبي ها را به كسي ببريم كه او خود اين ظلم بر آنها روا داشته است.
از رفتارهاي واكنشي رهبران سياسي مي گفتم به طور مثال در مدتي كه آقاي خامنه اي ولايت امر را به عهده گرفته آيا كسي به ياد دارد طرحي در زمينه هاي مختلف اجتماعي تحت رهبري مطلقه اش انداخته باشد؟ حال بگذريم از سودمندي و غيرسودمندي اش به حال اجتماع. تنها يك سخن متفاوت حالا هرچه باشد.
مثلاً آقاي منتظري ـ منهاي سود و زيان ـ مي آيد و مي گويد اين آن «ولايت فقيه» كه من مي گفتم نيست و ... اما آقاي خامنه اي در واكنش چند قفل ديگر به زندان خانگي اش مي زند.
همه ما از چگونه به در كردن نيروهاي دگرانديش، از كشتار و زنداني كردنشان تا تبعيد و محروميت از حقوق اجتماعي شان از صحنه زنده حيات سياسي ايران مطلع هستيم و اين وضع كماكان تا شش هفت سال پيش ادامه داشت تا اينكه جرياني به نام اصلاحات در بطن مردم به وجود آمد كه خاتمي را به عنوان نماينده خود و با رأي بالا در دو نوبت رئيس دولت كرد.
خاتمي هم با شعار «جامعه مدني» پشت تريبون رفت و هنوز چندي از اين شعار نگذشته بود كه ولايت واكنشي آقاي خامنه اي عبارت «مدينه النبي» را براي خفه كردن «جامعه مدني» رو كرد. خاتمي كه تا قبل از رئيس جمهوري شدنش به عنوان يك شهروند گويا قدرت بيشتري داشت، در تمام اين دوران به عنوان رئيس جمهوري با دو طرح، از ولايت به شوراي نگهبان و از شوراي نگهبان به مجمع تشخيص مصلحت سرگردان بود، چرا كه به اندازه يك ريگ مي خواست از كوه قدرت شوراي نگهبان به مردم و نمايندگانش واگذار كند. اما در واكنش، ولايت فقيه از طريق زير مجموعه هايش قدرتش را فزونتر كرد و «مطلقه» را هم به دنبال ولايت در بازار قدرت وارد كرد و عجبا كه قدرت ولايت قبل از اصلاحات كمتر از حالا بود.
دوستي مي گفت در يك جامعه ديكتاتور زده، آخرين كسي كه مي فهمد اوضاع خراب است خود شخص «ديكتاتور» است. به راستي رژيم با قاضي مرتضوي هايش از دستگيري سعيد مطلبي به دنبال چه مقصودي ست؟ همه دنيا كه سناريو را مي دانند، آيا باز شوي تلويزيوني ست؟ يا اينكه مي خواهند از طريق سعيد مطلبي پسرش سينا را وادار به تمكين كنند؟
گيرم كه سينا هم به خاطر پدر و خانواده تا مدتي زيپ وبلاگش را بكشد، خب، آيا اين به اين معني ست كه ديگر «سينا»ها تا ابد مي روند دنبال كارشان و شما راحت مي شويد؟
آل پاچينو در فيلم «مردمي كه مي شناسم» در صحنه اي از آن خاطره اي نقل مي كند كه روزي به يك كليسا مي رود و براي كشيش اعتراف مي كند كه خيلي دوست دارد به خدا و مسيح باور داشته باشد اما دروناً قادر نيست.
كشيش هم در جواب به او مي گويد، تظاهر كن.
حالا حكايت آقايان است كه همه امپراطوري شان در انتخابات مجلس زير 15٪ رأي آورد، اما از 75٪ باقي مي خواهند كه تظاهر كنند!