جمعه 3 مهر 1383

پروفسور شاپور رواساني : قدرت اجتماعي و مالکيت در ايران ، در دست سرمايه هاي صنعتي نيست، ايلنا

تهران- خبرگزاري کار ايران
گفت و گو از سعيد فرزانه
اشاره : پروفسور " شاپور رواساني " از جمله تئوري پردازان مسائل کارگري است که بر آموزش نيروي کار در دانشگاه‌‏ها و مراکز حرفه اي تاکيد دارد.
او پس از کودتاي ننگين 28 مرداد و با تحت تعقيب قرار گرفتن آزادي‌‏خواهان از کشور خارج شد و به کشور آلمان مهاجرت کرد ؛ پروفسور رواساني پس از کسب دکترا در دانشگاه " هانوور" و تحقيقات و مطالعات فراوان ، کرسي استادي اقتصاد اجتماعي کشورهاي در حال توسعه را در دانشگاه " اولدنبورگ" به دست آورد و در مدت 26 سال تدريس ، دانشجويان و تئوري پردازان برجسته اي را تربيت کرد.
او که مؤلف کتبي چون " جامعه بزرگ شرق " , " نظريه دو دنيا " و چندين کتاب ديگر به زبان‌‏هاي فارسي و آلماني است ، چندي پيش با ارائه تئوري " جهاني سازي دموکراتيک " در اجلاس کوبا توجه جهانيان را به خود جلب کرد.
او اينک پس از بازنشستگي به ايران بازگشته و در خانه اي واقع در غرب تهران ، سال‌‏هاي استراحت را پس از 40 سال فعاليت علمي سپري مي کند.

******************************************************************************

شما سال‌‏هاي زيادي را در يک کشور صنعتي به درس خواندن و تدريس در دانشگاه گذرانده ايد ؛ به عنوان اولين سوال آيا نظام آموزش عالي در کشورهاي صنعتي تدابيري را جهت تربيت نيروي کار آموزش ديده انديشيده است؟

در يک کشور صنعتي با توجه به اين موضوع که قدرت و حاکميت در دستان سرمايه صنعتي است ، کوشش بر اين است که توليد کالا يک روند دائم و در حال گسترش باشد.
در اين حال ، براي گسترش توليد به اجبار مساله اشتغال مطرح مي‌‏شود ؛ زيرا تنها با مشارکت دادن نيروي کار آموزش ديده در مراکز حرفه اي است که مي‌‏توان روند توليد را بدون بحران و به طور دائم به پيش برد ؛ همان طور که مي‌‏دانيد در مساله اشتغال دو نکته مطرح مي‌‏شود ؛کار ساده و کارپيچيده ؛ کار پيچيده که موضوع اصلي صحبت من است ، به اين مفهوم است که موسسات توليدي و صنايعي که با مراکز علمي و دانشگاهي روابط مستقيم و همه جانبه دارند و حتي در خصوص پروژه هاي تحقيقاتي بودجه هايي را در اختيار دانشگاه‌‏ها و يا استادان دانشگاه‌‏ها قرار مي‌‏دهند ، کوشش مي‌‏کنند تا با شرکت دادن نيروي متفکر جامعه که معمولا در کشورهاي صنعتي در دانشگاه‌‏ها متمرکز مي‌‏شوند و مرتبط کردن آن ها با توليد از طريق اکتشاف و تحقيق استفاده کنند ؛ به همين جهت مي‌‏بينيم که در دانشگاه‌‏هاي بزرگ کشوري چون آلمان در مراکزي که رشته هاي صنعتي تدريس مي‌‏شوند ، هم اساتيد و هم دانشجويان در يک رابطه نزديک با صنايع فعاليت مي‌‏کنند و صنايع هم به اين همکاري علاقه مند هستند ؛ چرا که مي‌‏توانند ، از نتيجه تحقيق نخبگاني که در اين مراکز تجمع کرده اند ، استفاده کنند.
به همين جهت است که ما در برخي کشورهاي صنعتي مي‌‏بينيم که زندگي يک محقق را کاملا تامين مي‌‏کنند تا در طي ساليان بعضا طولاني او بتواند ، تحقيقي را به مراکز صنعتي ارائه دهد و يا ملاحظه مي‌‏کنيم که روساي صنايع و مديران کارخانجات به استادان دانشگاه‌‏هاي صنعتي مراجعه مي‌‏کنند تا جويا شوند که امکان پيشرفت علمي کدام يک از دانشجويان بيشتر است و به مجرد اين که اين دانشجويان شناسايي مي‌‏شوند ، اغلب اتفاق افتاده که آن مراکز صنعتي در حين تحصيل با آن ها قرار داد همکاري مي‌‏بندند و زندگي آنان را تامين مي‌‏کنند و از اين دانشجويان تعهد مي‌‏گيرند که پس از خاتمه تحصيلات به استخدام آن شرکت دربيايند ؛ به اين ترتيب هم مراکز صنعتي از نيروهاي جوان و سازنده بهره برداري مي‌‏کنند و هم اين که براي دانشجويان و محققين جوان که هنوز در ابتداي زندگي هستند ، اين امکان ترقي پيش مي‌‏آيد و به همين جهت مي‌‏بينيم که در کشورهاي صنعتي ميان علوم و کار صنعتي يک رابطه مستقيم بر قرار است.

در کشورهاي صنعتي براي آموزش آن‌‏دسته از نيروي کار که وارد دانشگاه نمي‌‏شوند ، چه فکري شده است؟

مسلم است که بخشي از نيروهاي جواني که در مدارس تحصيل مي‌‏کنند ، علاقه اي براي ورود به دانشگاه‌‏هاي صرفا تئوريک ندارند ؛ براي اين که از آن بخش هم استفاده شود ، مدارسي وجود دارد به نام مدارس حرفه اي که اين دانش آموزان را جذب مي‌‏کند و آن ها مي‌‏توانند در مدت تحصيل در اين مدارس ، شغلي که مورد نظرشان است را هم از نظر تئوري و هم از نظر عملي بياموزند ؛ باز هم در اينجا مشاهده مي‌‏کنيم که رابطه دقيقي ميان موسسه علمي با اصناف و موسسات صنعتي با مشاغل وجود دارد ، چون دانش آموزاني که در اين مدارس تحصيل مي‌‏کنند ، بايد يک دوره "پراکتيک " را هم بگذرانند ، به اين ترتيب يک قشر متوسط علمي هم به وجود مي آيد.
اما اين موضوع به آن معنا نيست که افرادي که در اين مدارس حرفه اي تحصيل مي‌‏کنند ، تا پايان عمر از تحصيلات دانشگاهي بي بهره بمانند ؛ چرا که در بسياري از دانشگاه‌‏ها اين امکان وجود دارد که اين افراد پس از گذراندن امتحاناتي وارد دانشگاه بشوند و مدارج دانشگاهي را طي کنند . بنابراين مي بينيم که سرمايه صنعتي کوشش مي‌‏کند که از بطن جامعه نيروهاي سازنده را جمع آوري کند.

شما در سخنانتان مسئله اشتغال را به دو قسمت کار ساده و پيچيده تقسيم کرديد ، آيا براي نيروي کار ساده هم آموزشي وجود دارد؟

براي کار ساده هم موسساتي وجود دارد که اين نيروي کار را استخدام مي‌‏کنند و در همان رشته به آن ها يک سلسله آموزش هايي داده مي‌‏شود تا امکان پيشرفتشان فراهم شود . به همين جهت در يک کشور سرمايه داري صنعتي ، چون حيات جامعه وابسته به مساله توليد کالا است ، بنابراين کوشش مي‌‏شود تا مواد خام از سرتاسر جهان با قيمتي ارزان و زياد تهيه شود تا کالا ساخته شود و بعد کالاهاي ساخته شده در بازار هاي جهاني عرضه شود تا اين روند ادامه پيدا کند.

نقش آموزش هاي آکادميک به نيروي کار را در بالا بردن آگاهي هاي طبقاتي چگونه ارزيابي مي‌‏کنيد؟

اگر دانشگاه‌‏هايي را که تنها به علوم صنعتي اختصاص دارند در نظر بگيريد ، در مي‌‏يابيد که دروس دانشگاهي فقط محدود و منحصر به مسائل علوم تجربي نيست ؛ به اجبار يا در برنامه هايي که دانشجو در آن رشته صنعتي مطالعه مي‌‏کند ، دروسي از جمله تاريخ ، علوم سياسي و اجتماعي وجود دارد و يا به علت حضور نيروي کار در دانشگاه ، آن ها با اين مطالب درگير مي شوند ؛ اين مطلب در خصوص مدارس حرفه اي هم البته در سطحي پائين تر ملموس است.

آگاهي هايي که شما به آن اشاره کرديد ، مطمئنا به سود تشکل هاي سازمان دهنده نيروي کار هم هست . تعامل اين سازمان ها با آموزش عالي را چگونه مي‌‏بينيد؟

در مورد اتحاديه هاي کارگري کشور هاي صنعتي و به طور مشخص کشور آلمان ، بايد گفت که اين اتحاديه هاي کارگري در رابطه اي دقيق با تاريخ رشد سرمايه داري صنعتي در اين کشور قرار دارند که از نظر اجتماعي و سياسي ، مرحله به مرحله توسعه پيدا کرده اند ؛ ضمن آن که اين رسم وجود دارد که سازمان‌‏هاي کارگري براي آموزش کارگران کلاس هايي را برگزار مي‌‏کنند تا رابطه اي ميان نيروي متفکر جامعه با نيروي کار ايجاد شود تا بتوانند ، يک ديگر را در مسائل اجتماعي و آن چه که مربوط به بافت و ساختار جامعه است ، تکميل کنند .

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

تا اينجاي بحث بيشتر کشورهاي صنعتي محور بحث بودند که شما نمونه هايي از مدارس و دانشگاه‌‏هاي حرفه اي را در کشور آلمان نام برديد . جايگاه اين مراکز دانشگاهي براي رشد صنايع در ايران کجا است؟

وقتي ما در يک جامعه بخواهيم ، ارگان ها و سازمان هاي اجتماعي را تغيير بدهيم ، اين امکان که بتوانيم اين اصلاح را جدا و مستقل از ساير ارگان ها انجام بدهيم بسيار ضعيف است و اگر هم نتايجي داشته باشد ، اين نتايج يا محدود است و يا موقت خواهد بود ؛ اگر بپرسيم چرا بايد گفت ؛ براي اين که بافت جامعه در اين جهت حرکت نکرده است.
متاسفانه در کشور ما قدرت اجتماعي و مالکيت در دست سرمايه صنعتي - ملي نيست و به همين جهت آن علاقه اي را که بايد در کل جامعه نسبت به توليد ابراز شود وجود ندارد ؛ به همين جهت مي‌‏بينيم که مشکل عمده کشور ما واردات کالا به اشکال مختلف است و متاسفانه حتي برخي مراکز توليدي هم کالاهايي را وارد مي‌‏کنند و به اسم کالا هاي توليدي مي‌‏فروشند . به نظر من اين مساله توهيني روشن و آشکار به سرمايه هاي کاري ما است که در دانشگاه‌‏هاي مخصوص و حرفه اي درس مي خوانند.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://akhbar.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/12329

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'پروفسور شاپور رواساني : قدرت اجتماعي و مالکيت در ايران ، در دست سرمايه هاي صنعتي نيست، ايلنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016