در موقعيت كنوني، رژيم جمهوري اسلامي ايران و دولت راست اسرائيل، با وجود تمام ويژگي هاي به ظاهر متفاوتشان، به سرنوشت كمابيش مشابه اي دچار شده اند. هر دو آنها از رژيم هاي دچار بحران هاي ساختاري به سوي حكومت هاي داراي ساختار هاي بحران زا تبديل شده اند. به طور معمول، اينگونه رژيم هاي بحران زده، با احساس اينكه در درون جامعه به بن بست رسيده اند تلاش مي كنند با برانگيختن مصنوعي تنازعات بيروني و جنگ هاي خارجي، راه نجاتي، هر چند موقت، براي خود بيابند. اين وضعيت مشترك، در دو بستر تاريخي-جغرافيايي جدا از هم، سبب شده است كه هر دو دولت ايران و اسرائيل در حال حاضر فرصت را غنميت شمارند تا هم روابط به ظاهر تنازع آميز خود را به يك نقطه ي تعيين تكليف دراز مدت ببرند و هم به نجات مشترك و كوتاه مدت خود از طريق جنگي خانمانسوز اقدام كنند.
آيا سرنوشت رژيم هاي فعلي اسرائل و ايران به هم گره خورده است ؟ آيا نابودي يكي بقاي ديگري را در بر خواهد داشت ؟ آيا بقاي اين دو به هم مشروط است ؟ نوشتار حاضر به بررسي پاسخ هايي براي اين پرسشها مي پردازد و فرضيه اي را در اين باره بررسي مي كند.
* *
گره ي سرنوشت اسرائيل به ايران
در سال 1357 زماني كه انقلاب ايران آغاز شد، دولت اسرائيل از طرق مختلف در پشت و در جلوي صحنه براي از ميان بردن رژيم شاه در ايران دست بكار شد. نگراني اسرائيل از آن بود كه يك ايران قدرتمند از حيث اقتصادي، دير يا زود، بايد به دمكراسي تن دردهد و در اين صورت، تبديل به كشوري خواهد شد كه مي تواند به عنوان يك ابر قدرت منطقه اي جا را براي ظهور يك ابر قدرت ديگر –يعني اسرائيل قرن بيست ويكم - تنگ كند. به همين خاطر با يك ديد استراتژيك و پيشگيرانه، اسرائيل تصميم گرفت با بهره گيري از بستر داخلي مستعد جنبش دمكراتيك در ايران، كشور ما را به سمت سخت ترين اشكال افراطي گري مذهبي هل دهد. زيرا آنها مي دانستند كه در غير اين صورت دو آلترناتيو ديگر يعني جريان ملي و يا جريان چپ شانس قويتري را براي كسب قدرت در ايران خواهند داشت.
نسل هاي زمان انقلاب بياد دارند چگونه راديو اسرائيل نقش فعالي را در شناساندن، مشروعيت بخشيدن و موفقيت شخص خميني به عنوان « رهبر انقلاب اسلامي» بازي كرد. يهوديان شناخته شده ي ايراني كه بالاترين سودهاي كلان را از ايران تحت رژيم پهلوي برده بودند در آستانه ي انقلاب با ثروت هاي ميليارد دلاري متعلق به مردم غارت شده ي كشورمان، ايران را به مقصد اسرائيل، آمريكا و اروپا ترك كردند. آنها قبل از هر كس و بهتر از هر كس در جريان بودند كه كار رژيم شاه تمام است. زيرا از همان ابتدا ي دهه ي پنجاه خورشيدي اسرائيل به ايران تحت يك رژيم ناسيوناليستي و جاه طلب، با چشم خوش نمي گريست. ايران، به زعم تل آويو، بايد به سوي قهقرا مي رفت تا اسرائيل بعدها بتواند به عنوان ابرقدرت منطقه ي خاورميانه ظاهر و تثبيت شود. راست هاي اسرائيل كه در توسعه طلبي سرزميني بعد از جنگ دوم خويش با اعراب در 1973، دچار ايستايي شده بودند به جرياني احتياج داشتند كه بتوانند با دست آويز قرار دادن آن، توجيه لازم جهت كشور گشايي و فتح سرزمين هاي جديدي از اعراب را در اختيار داشته باشند.
برقراري يك رژيم اسلامي در ايران بهترين محمل براي ايجاد يك جنبش تندرو منطقه اي بود كه سود آن بايد به طور كامل به رژيم اسرائيل مي رسيد. با براه انداختن جرياني كه نام «انتگريسم» يا «فوندمانتاليزم» يا همان «بنياد گرايي مذهبي» نام گرفت، حكومت بنياد گرايي يهودي اسرائيل، چماق لازم را به كف آورد تا با آن سياست تجاوز طلبانه و توسعه گرانه ي خود را در ميان همسايگانش تقويت و تشديد كند. رژيم جديد ايران با مهره هايي كه «آگاهانه و به عمد»، يا از سر بي خردي و خصلت هاي ارتجاعي خود، به اسرائيل خدمات شاياني مي كردند مواهب زير را نصيب اين كشور ساختند :
1- تضعيف شديد دنياي اعراب در مقابل اسرائيل (از طريق جنگ ايران و عراق و تشديد اختلاف سني و شيعه)
2- جلب حمايت غرب (اروپا و آمريكا) نسبت به اسرائيل توسط مظلوم نمايي در مقابل «خطر غول انتگريسم اسلامي» و از اين طريق برخورداري از حمايت مالي بي دريغ و كسب آخرين تكنولوژي هاي نظامي آمريكا و تبديل شدن به يك ابرقدرت اقتصادي، تكنولوژيك و نظامي در منطقه.
3- گسترش اشغال گري، شهرك سازي و بازكردن پاي ارتش اسرائيل به سرزمين هاي مختلف فلسطينيان و يا تجاوز به سوريه و لبنان به بهانه ي مقابله با حضور نيروهاي وابسته به رژيم ايران ( مانند حزب الله در لبنان)
4- ايجاد جو جهاني ضد اسلام، ضد عربي و ضد ايراني در سراسر جهان و مشروعيت بخشيدن به تروريسم دولتي اسرائيل تحت پوشش مقابله با يهود ستيزي، امري كه سبب شد اسرائيل از اين پس با دست باز بتواند بيگناهان فلسطيني را به اسم تروريست و اسلام گرا قتل عام كند.
خدمات تاريخي رژيم آخوندي به اسرائيل
رژيم جمهوري اسلامي هر چهار وظيفه ي را كه مورد نظر دولت اسرائيل بود به نفع آن و به نحو احسن انجام داد :
1- قدرت نظامي دولت عراق را به عنوان بالاترين و جدي ترين خطر بالقوه ي عربي براي امنيت اسرائيل از طريق هشت سال جنگ خانمانسوز از ميان برد،
2- با تبليغات پوچ و تهديدهاي تو خالي، توجه سياسي، مالي، نظامي و تبليغاتي غرب را به سوي اسرائيل جلب كرد.
3- با ارسال نمايشي برخي كمك هاي مادي و و تجهيزاتي به مبارزان لبناني امكان اين را داد كه ارتش اسرائيل تا پايتخت لبنان به پپش تازد و يا تحت بهانه هاي امنيتي سرزمين هاي فلسطيني بيشتري را اشغال يا به شهرك هاي يهودي نشين تبديل سازد.
4- با دستگاه تبليغاتي بي مايه و شعاري خويش نفرت جهاني از اسلام را به نفع دشمنان اين مذهب در سراسر جهان دامن زد. افراطي گري اسلامي رژيم ايران به راحتي توجيه گر جنايات افراطي گري يهودي دولت اسرائيل شد.
به پاس اين خدمات شايسته كه به طور كلي سبب تغيير سرنوشت تاريخي اسرائيل شد، شبكه ي جهاني يهوديت حامي اسرائيل از طريق لوبي هاي خود و يا باندهاي فراماسونري در آمريكا، انگلستان، اروپا، اتحاد شوروي و بعدها روسيه و نيز در نهادهاي بين المللي، مانند سازمان ملل متحد، شرايط لازم براي دوام آوردن و بقاي رژيم جمهوري اسلامي را در طول بيش از دو دهه فراهم كرد.
بواسطه ي كاركردهاي مثبت رژيم ايران، اسرائيل موفق شد از يك كشور كوچك منطقه اي كه حيات خود را از طريق كمبود جلب سرمايه و كمك هاي مالي جهاني و يا به دليل دشمني اعراب در اطرافش در خطر مي ديد، به يك ابرقدرت منطقه اي تبديل شود كه امروز حتي داعيه ي هدايت سياست خارجي ايالات متحده را در خاورميانه دارد.
بايد دانست كه در داخل رژيم ايران، بخش قابل توجهي از كساني كه به تازگي يعني در سالهاي قبل از انقلاب، از يهوديت، در ظاهر، به اسلام روي آورده بودند نقش قابل توجهي در اين باره ايفاء كردند. افرادي كه نقش هاي كليدي را در پشت پرده يا در صحنه ي مسئوليت هاي دولتي ايفاء نمودند مانند «حببيب الله عسگر اولادي تازه مسلمان»، «محمد علي خاموشي»، « كمال خرازي »، « عطاء الله مهاجراني» و يا «علي يونسي» وزير فعلي اطلاعات جمهوري اسلامي. پاره اي از اين افراد تا حد فرماندهاي عاليرتبه ي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ساير نهادهاي حساس امنيتي بالا آمدند، مانند سعيد امامي.
به عنوان نمونه بايد گفت كه در حال حاضر اسرار مهم نظامي و هسته اي رژيم از بالاترين سطوح حاكميت- از دفتر بيت رهبري- توسط اين نفوذي هاي ناشناخته درز پيدا مي كند.
علاوه بر اين، بخش مهمي از سركردگان رژيم جمهوري اسلامي از وابستگان لژهاي فراماسونري بودند و هستند. فراماسونري نيز به عنواني يكي از ابزارهاي اصلي صهيونيسم از اين مهره ها در داخل ايران در جهت هماهنگي سمت و شدت راديكاليزم رژيم بر عليه اسرائيل استفاده مي كرد. «آيت الله محمد رضا مهدوي كني» رئيس لژ اسد آبادي، «حسن حبيبي» و «محمد خاتمي» برخي از چهره هاي وابسته به لژهاي مختلف اروپايي جريان فراماسونري هستند كه به مقامات بلند پايه اي در داخل نظام رسيدند.
براي پيشبرد باقي بدنه ي رژيم در جهت اهداف صهيونيسم بين الملل نيز كافي بود به بهره برداري هوشمندانه از جهل و خشم نيروها و شخصيت هاي مختلف درون نظام پرداخت. هدايت كليت نظام به سمت يك موضع ضد اسرائيلي شعاري و بي پايه و اساس كار آساني بود. زيرا پتانسيل لازم براي ايجاد اين گرايش در ميان نيروهاي سياسي و يا مردمي به دليل علاقمندي به سرنوشت خلق مظلوم فلسطين بالا بود. اين در حاليست كه با وجود آنكه جمهوري اسلامي از دولت اسرائيل به عنون «رژيم صهيونيستي» نام مي برد، در زمان جنگ از طريق واسطه ها و با اطلاع «رژيم صهيونيستي» تجهيزات نظامي از اين كشور وارد مي كرد تا براي مقابله با ارتش عراق از آن بهره ببرد.
پايان خدمت رساني متقابل
در مجموع اين خدمت رساني متقابل سبب شد كه هر دو رژيم هاي اسرائيل و ايران به اهداف متقابل خود دست يابند : اسرائيل از كشوري كوچك و «در حال خطر» به قويترين قدرت نظامي منطقه تبديل شد و رژيم فاقد مشروعيت، ضد دمكراتيك، ضد انساني و ضد ملي ايران موفق شد با تمام اين صفات منفي اش، از سرنگوني و فروپاشي رهايي و يك ربع قرن عمر براي خود دست و پا كرد. به بهايي كه مردم ما در طول اين مدت با بيش از يكصد هزار اعدامي، نيم ميليون معلول جنگ، هفت ميليون معتاد، بيست ميليون فقير مطلق، هشت صد هزار زن تن فروش، دويست هزار كودك خياباني ... بهاي آنرا پرداخت. اما اين ماه عسل بيست و پنج ساله ميان راست هاي ايران و راست هاي اسرائيل به پايان خود رسيده است. زيرا در چشم تئوريسين هاي يهود استراتژي اسرائيل در بهره وري از رژيم ايران براي خودشان جنبه استراتژيك و دراز مدت داشت، حال آنكه در مورد رژيم آخوندها تنها جنبه ي تاكتيكي و گذرا داشت.
نبايد فراموش كرد كه دولت اسرائيل هميشه با هم پيمانان خود اينگونه رفتار كرده است. بنيانگذاران اسرائيل بعد از اينكه قول تصاحب دوستانه ي سرزمين فلسطين تحت قيمومت انگلستان را از لندن گرفتند، به طور مسلحانه انگليس ها را از آنجا بيرون كردند. به همچنين وقتي دولت يهود توانست با نشان دادن خود به عنوان پشتيبان منطقه اي، فن آوري اتمي را از فرانسوي ها بگيرد با پاريس دشمني سياسي آشكاري را آغاز كرد. به همين ترتيب نيز بعد از اينكه اسرائيل خود را دهه ها متحد منطقه اي آمريكا اعلام نمود اينك كار به جايي كشيده كه در بالاترين سطوح تصميم گيري دولت ايالات متحده جاسوس مستقر مي كند، واقعه يازده سپتامبر را مورد كنترل از راه دور قرار مي دهد و با دادن اطلاعات سرا پا غلط در مورد عراق و صدام، پاي ارتش آمريكا را به جايي باز مي كنند كه باتلاقش براي آمريكايي ها، به گفته ي خوشبين ترين كارشناسان، بسيار عميقتر از ويتنام خواهد بود.
زماني كه اسرائيل با به ظاهر متحدان جهاني و تاريخي خود تا اين حد به دور از هرگونه ارزش اخلاقي و بر مبناي صرف منفعت طلبي عمل مي كند، چگونه مي توان تصور كرد كه رژيم ايران را بواسطه خدمات بيست و پنج ساله اش، آن هم به عنوان يك حكومت دشمن، تحمل كند ؟ واقعيت اين است كه رژيم آخوندها در ايران تاريخ مصرف خود را براي سياست توسعه طلبانه ي اسرائيل از دست داده است و از ديدگاه باند شارون و همكارانش، اين رژيم بايد برود ؛ زيرا از اين پس، بحران هاي داخلي ايران مي تواند سبب شود كه قدرت نظامي انباشته شده در كشور به دست يك حكومت ملي بيافتد و بار ديگر سناريويي كه كابوس اسرائيل در مورد رژيم شاه بود از نو آغاز شود. اين همان خطري بود كه در مورد عراق زمان صدام نيز احساس شد. بنابراين، امنيت استراتژيك و درازمدت اسرائيل ايجاب مي كند كه قبل از بروز يك جنبش سياسي ملي و دمكراتيك و افتادن توان نظامي و هسته اي ايران به دست يك حكومت مردمي، قدرت تسليحاتي، امكانات هسته اي و توان اقتصادي اين كشور تا حد ممكن تضعيف و يا نابود شود. تبديل ايران به عراقي ديگر سناريوي مطلوب اسرائيل است. بر اين اساس ايران بايد به كشوري تبديل شود كه ساختار و قدرت نظامي اش تار و مار شده، زير ساخت هاي اقتصاديش ويران گشته، امكانات توليد انرژي هسته اي را از دست داده ، محيط زيست آن به شدت آلوده ي تشعشعات و آثار منفي انواع اورانيوم ها شده، در مرز جنگ داخلي و اختلافات مسلحانه قومي و مذهبي قرار گرفته و در يك كلام، براي پنجاه سال آينده ي خود، توان كمر راست كردن و تبديل به رقيب سياسي، نظامي و اقتصادي شدن براي اسرائيل را در منطق ندارد. در اين باره منظور اسرائيل در عراق حاصل شده است، مي ماند ايران.
بهانه ي لازم براي اين منظور نيز فعاليت هاي اتمي رژيم ايران است. فعاليت هايي كه قرارست با يا بدون دليل و مدرك مبتني بر نظامي بودنش، بهانه ي عراقيزه كردن ايران باشد.
سناريويي براي آينده ي ايران
در اين راستا سناريوي بازتوليد فاجعه انساني-تاريخي عراق در ايران گام به گام در حال پيش رفتن است. مراحل محتمل اين فرضيه چنين است :
آخرين قطعنامه ي شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي در مورد ايران زمينه ي ارسال پرونده ي اين كشور را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد فراهم خواهد كرد. اين اتفاق در هفته ها يا حداكثر چند ماه آينده روي خواهد داد.
شوراي امنيت به سركردگي آمريكا تحريم هايي را بر عليه ايران تصويب خواهد كرد. اين تحريم ها براي اقتصادي كه حياتش به صادرات نفتش وابسته است مي تواند كشنده باشد و به سرعت آثار پرقدرتي را در فرپاشي اقتصادي شكننده ي ايران فراهم خواهد كرد. بحران هاي مهم اقتصادي، اجتماعي و سياسي به طور مستقيم از آن منتج خواهد شد.
اعمال تحريم ها، شرايط داخلي را به سمت راديكاليزه تر كردن شرايط و تصرف كامل صحنه ي سياسي داخلي پيش مي برد. مافياي سپاه پاسداران با به عقب راندن بدنه ي سياسي روحانيت سنتي در ساختار حاكميت، قدرت را در بالاترين سطوح قبضه خواهد كرد.
با نظامي شدن كادر سياسي حاكميت در ايران، استراتژي رويارويي نظامي تقويت و به سوي تحقق پيش مي رود.
با متشج شدن جو منطقه و آمادگي برخورد نظامي با ايران و چه بسا پيش از آن، مجموعه ي نظامي آمريكا و اسرائيل وارد عمل خواهند شد.
با بمباران پايگاه هاي اتمي ايران، فاجعه انساني و زيست محيطي كه عوارض آن مي تواند تا چند صد هزار سال در سرزمينمان باقي بماند، آغاز مي شود و هم زمان با فروپاشي نظامي رژيم، زمينه هاي برخوردهاي نظامي داخلي از نوع مردمي، قومي، مذهبي و منطقه اي بروز مي كند.
در صورت فراهم بودن شرايط و تار و مار شدن سريع و وسيع نيروهاي نظامي رژيم، اشغال نظامي ايران نيز مي تواند مورد توجه آمريكا و اسرائيل قرار گيرد.
در فاز نهايي و در راستاي برنامه مشترك اسرائيلي – آمريكايي « طرح خاورميانه بزرگ» مرحله ي مستقر ساختن آلترناتيو دست نشانده و مطلوب اسرائيل و آمريكا در ايراني ويران انجام خواهد شد.
اين سناريو هر چند به عنوان يك فرضيه است اما عوامل تحقق آن بسيار قوي مي باشند. دولت اسرائيل كه با يك بحران اقتصادي عظيم روبروست نياز دارد كه مانند آمريكا، با فعال كردن اقتصاد جنگي خود، جان تازه اي به حيات مالي اش بدهد. وارد شدن مستقيم در نزاع با ايران، در كنار نيروهاي آمريكايي، مي تواند راه حلي، هر چند مسكن وار، در اين زمينه باشد. بدون يك تغيير كيفي مهم در كاركرد سياسي و نظامي خود، راست هاي اسرائيل مي توانند با يكي از سخت ترين بحران هاي دوران حيات خويش روبرو شده و براي حداقل چهار سال از صحنه ي قدرت كنار زده شوند. اين انقطاع مي تواند ضربه ي جبران ناپذيري باشد براي پي گيري اجراي طرح «اسرائيل بزرگ از فرات تا نيل» كه راست افراطي اسرائيل – ليكود و ساير احزاب راست راديكال- فلسفه ي سياسي وجود خود را بر مبناي آن قرار داده اند و توقف و يا وقفه ي آن مي تواند بحران سياسي عميقي را در كشور اسرائيل بوجود آورده و صلح اجتماعي شكننده ي آنرا از درون زير سئوال برد. زيرا نبايد فراموش كرد كه اسرائيل بيش از آنچه كه يك جامعه معمولي مانند ساير جوامع باشد، مجموعه اي است ناهمگون از مهاجران يهودي سرزمين هاي مختلف كه با روياي تشكيل «اسرائيل بزرگ» در چارچوب يك كشور اشغالي تحت سيطره ي نظامي گري به بقاي خود ادامه مي دهند. زير سوال رفتن اين رويا مي تواند انسجام شكننده ي جامعه ي اسرائيل را فرو بپاشد. انسجامي كه راست هاي اسرائيل با قرباني كردن دهها و سياه كردن حيات روزانه ي صد ها هزار فلسطيني آنرا حفظ كرده اند.
از آنسوي نيز مي بينيم كه جمهوري اسلامي، غرق در بحران هاي اجتماعي و اقتصادي، بدون كمترين راه حلي در مقابل انتخابي اساسي و بديهي قرار گرفته است : يا پذيرفتن سپردن قدرت به دست نمايندگان لايق مردم و يا اصرار براي نابودي حتمي خود. بافت طبقاتي و ماهيت ايدئولوژيك رژيم طوري است كه محال است به گزينه ي بديهي نخست تن دردهد و لذا مانند هر رژيم ديكتاتوي ضد مردمي ديگر، نابوي خود ار از اين پس تشديد و تسريع خواهد كرد. فقط مي ماند كه اين روند نابود شدن حتمي چقدر به طول انجامد : چند ماه يا چند سال. معمولا اينطور است كه رژيم هاي استبدادي محكوم به فنا، براي تطويل عمر خويش، به بحران آفريني هاي نظامي يا همان جنگ روي مي آورند. زيرا جنگ شرايط عمومي جامعه و مناسبات ميان حكومت و جامعه را به ناگهان تغيير شكلي داده و با حاكم ساختن يك منطق نظامي بر شرايط، امكان برخورد غير عادي با مسائل جامعه و فوق العاده اعلام كردن شرايط را فراهم مي كند. رژيم هاي بحران زده تلاش مي كنند از اين طريق و به زعم خود، اما نه در عالم واقع، بحران هاي اجتماعي و اقتصادي را به بحران هاي نظامي تبديل كنند. از اين طريق مي انديشند كه مي توانند خود را از پاسخ گويي به نيازهاي حاد حيات روزمره ي مردم برهانند. اقتصاد جنگي، حكومت نظامي و دولت در حال جنگ ابزارهاي اداره ي غير عادي رژيم هاي استبدادي بحران زده مانند رژيم كنوني ايران در فازهاي نهايي حيات خود هستند.
نتيجه گيري
مي توان بدين صورت نتيجه گرفت كه موقعيت هاي سخت رژيم هاي اسرائيل و ايران براي خروج از بحران هاي درون جامعه اي شان بستر مناسبي فراهم آورده كه فرا رسيدن نقطه ي تعيين تكليف نهايي روابط اين دو حكومت «برادر و دشمن» نيز شتاب يابد. در اين ميان، پرونده ي اتمي محمل لازم را براي آغاز اين برخورد سرنوشت ساز براي هر دو طرف فراهم كرده است. هم اسرائيل و بازوي اجراييش آمريكا در پي بهره بردن از اين پرونده براي نابودسازي توان دراز مدت ايران به طور ريشه اي و بنيادي هستند و هم رژيم درمانده ي جمهوري اسلامي آماده فدا كردن حيات ملت و كشور ايران است تا چند صباحي بيشتر دوام آورد. حال مي ماند كه در اين ميان نقش ملت ايران – در داخل و خارج از كشور- چيست ؟
اين نكته بديهي است كه در ماهها ي آينده و به تناسب وضعيت داخلي عراق و نتيجه انتخابات آمريكا، سناريوي فرضي بالا، يا چيزي شبيه به آن، در مورد كشورمان رخ خواهد داد. تفاوت سناريوهاي از اين دست، يكي از ديگري، بسيار كم است. در كل، همگي شان يك نتيجه به بار خواهند داد : نابودي دراز مدت و بنيادي طبيعي، انساني و اقتصادي كشورمان. تنها عاملي كه مي تواند اين سناريو هاي كم يا بيش فاجعه بار را با اشكال مواجه سازد بروز يك جنبش مردمي است كه قادر به ايجاد تغيير سياسي در ايران و سپردن مديريت جامعه به يك حكومت مردمي و حافظ منافع ملي باشد. در غير اين صورت، سرنوشت ما را برخورد نظامي ميان دولت هاي جمهوري اسلامي و اسرائيل تعيين خواهد كرد.
كم نيستند عراقياني كه امروز در مقابل تصاوير قتل عام روزانه ي هموطنان خود در زير بمبهاي هواپيماها و گلوله هاي تانك هاي آمريكايي از خود مي پرسند چرا قبل از اينكه پاي آمريكايي ها به كشورشان باز شود، خود با پرداخت هزينه اي به مراتب كمتر از اين با رژيم صدام تعيين تكليف نكردند. اما پشيماني براي اين افراد سودي ندارد و امروز هيچ كس نمي تواند آينده ي روشني را براي عراق بيست تا سي سال ديگر پيش بيني كند.
و فردا كه هواپيماهاي اسرائيلي و موشك هاي آمريكايي خانه و كاشانه ي مردم شهرهاي ميهنمان را به اسم مقابله با «رژيم تروريست و به دنبال سلاح هاي كشتار دسته جمعي» ايران ويران مي كنند و قتل عام مردم كشورمان به امر عادي روزانه، مانند كشتار مردم بيگناه فلسطين و عراق در مي آورند، كدام يك از ما، جز در كمال بي شرمي و وقاحت، مي تواند نسبت به عدم آگاهي خويش از حتمي بودن فرا رسيدن اين موقعيت ادعايي داشته باشد. امروز شايد دير باشد ولي فردا حتما خيلي دير است.