بيش از 25 سال از بر قراری حکومت جمهوری اسلامي در ايران مي گذرد. در اين مدت سير عظيم ايرانيان بنا به دلائل مختلف سرزمين مادری خود را ترک کرده و عُمد تأ به کشورهای اروپائي و آمريکائي پناه آورده اند و هنوز هم این جلای وطن ادامه دارد. به جرئت مي توان شمار ايرانيان پرتاب شده به بیرون از کشور را چند ميليون ارزيابي کرد . توجه به اين ارقام وحشت انگيز، ما را وا مي دارد تا به سادگي از کنار آن نگذريم. آنچه مسلم است آن است که اکثر اين افراد بر خلاف ميل خود مجبور به ترک وطن شده اند، چرا که نعلين آخوندان و پوتين نظامي محافظ آنان، سپاه پاسداران، از همان آغاز ِ به دست گرفتن قدرت، به آزادی و استقلال ما انسانها با وحشيانه ترين شکل ممکن بي حُرمتي کردند. چه کسی نمی داند که در فرهنگ اين رژيم آدمخوار، آن چه معنا و مفهومی ندارد انسان وانسانيت است. در کجای اين کُره خاکي شاهديد که سران مملکتي با فرهنگ و هنر و ادب سرزمين شان، به جنگ و ستيز برخاسته و کمر به نابودی آن بربندند؟ جز ملايان در ايران، ملاياني که باعث آوارگي ميليون ها ايراني در جهان شدند و ميليون ها انسان ديگر را در کشورمان اسير کرده و با حکومت سرنيزه همچنان در ميدان خالي از حريف قدرتمند، يکه تازی ميکنند.
شايد خيل کثيری از روشنفکران و ساير نهاد های مخالف رژيم در خارج ازکشور، با اين سئوال کلنجار روند که " آيا مردم ما سکوت کرده اند "؟ آيا اين سکوت، خود، يک نوع شيوه مبارزه عليه حکومت آخوندی است ؟ آيا جو وحشت و خفقان، بدان گونه است که مردم جرئت شرکت در اعتراضات گُسترده را ندارند، چرا که کوچکترين اعتراضات در نطفه سرکوب مي شود؟ آيا در اين مدت 25 سال مردم به تجربه ديدند که با دست خالي نمي توانند به جنگ اين جانوران وحشي بروند؟ آيا مردم ما در نبود يک آلترناتيو قدرتمند، دُچار يأس و ناميدی شده اند؟ و خيلي از اين آياها وجود دارد که متاسفانه نيروهای موجود به اين آياها پاسخي نمي دهند. شايد در حقيقت پاسخي هم ندارند و از اين رو سکوت بهترين مبارزه ای است که آنها پيشه خود کرده اند.
شايد اگر قبول کنيم که مردم ايران سکوت کرده و يا دچار نااميدی شده اند، ميشود آنها را فهميد. چرا که با يک نگاه اجمالي به شرايط موجود که حاکي از جو سرنيزه در تمام شئون زندگي مردم تحت ستم ما است چنين امری قابل درک مي باشد. ولي برای دستيابي به جواب اين سئوال واقعا احتياجي به کندو کاو و تجزيه و تحليل آنچناني نيست. کافي است به واکنش اين رژيم تا بُن ِ دندان مسلح در مُقابل حرکت های حتي معمولي مردم مبارز کشورمان نگاهي بياندازيم و ببينيم که رژيم ارتجاعي به خوبي اين واقعيت را درک کرده که مردم در بند ايران سکوت نکرده اند. در اين رابطه فاکتورهای متعدی وجود دارد که مرگ دلکش يکي از نمونه هاي بسيار کوچک آن است. دلکش خواننده اي بود، که هيچ سابقه مبارزاتي عليه اين حکومت ارتجاعي نداشت و حتي يکبار هم توسط ملايان بازجويي نشد و اصولا در تمام دوران حاکمیت آخوندها زندگي معمولي خود را کرد و از اين رو مي توان گفت زنده بودن او هيچ خطری برای رژيم نداشت ولي شاهد آنيم که چطور رژيم سر نيزه با وحشت از حرکت احتمالي توده هاي مردم که ممکن بود تشيع جنازه ی او را به حرکتی اعتراضي عليه حکومت کنند مانند هميشه با ترفندهای مخصوص بخود، آنطور که مي خواست دلکش را دفن کرد.
بنابرين رژيم قُرون وسطايي ملايان بهتراز همه ما ها از خشم و کينه مردم نسبت به خود آگاه است و مي داند که مردم تحت ستم ما به خصوص جوانان از هر وسيله اي که بتوانند برای نشان دادن خشم و کينه خود استفاده مي کنند. در حقيقت اين واکنش حکومت فاشيستي جمهوری اسلامي در دفن دلکش، نشان دهنده اين واقعيت است که مردم سکوت نکرده اند.
و اما در اینکه اکثر ميليون ها ایرانی خارج کشور، مخالف اين رژيم هستند شکي نيست. ولي لازم است بدانیم چند درصد از اين نيروی چند ميليوني در صحنه ی مبارزه هستند؟ شاید احتياجي به آمار و فاکتور نباشد. چرا که در اين مدت 25 سال از تعداد و ميزان شرکت کنندگان در تظاهرات، اکسيون و....... که از طرف آزاديخواهان و يا سازمانهای سياسي گذاشته شده باخبريم و بروایتی نیازی به بازآزمایی و اثبات دوباره ی آن نيست. ولي نکته مهم اين است که چرا در چنين فضای گُل وبلبل خارج از کشور که از آسمانش هرچه بر سر ما ببارد مانند آسمان ايران خون بر سر مردم نمي بارد، و بهنگام اعتراض هم از پوتين پاسداران و تکفیر آخوندها خبری نيست، چرا سکوت کرده ايم ؟
اگر قبول کنيم که توانايي ما عليه جمهوری اسلامي در اروپا و آمريکا در برگزاری تظاهرات، اکسيون و...... بس زیاد و چشمگیر است، پس چرا همیشه بگونه ای پراکنده و به تعداد انگشت شمار در اين تظاهرات شرکت مي کنيم؟ اگر پاسخ اين است، که مسلمأ هست، که مي گوئيد اين اکسيون ها را سازمان های سياسي مي گذارند و ما هم سياسي نيستيم و اين سازمان ها را هم (حال به هر دليلي) قبول نداريم، شما را مورد خطاب قرار مي دهم و سئوال مي کنم که چرا از اين ميليون ها انسانی که پناهنده کشورهای ديگر شده اند هزاران نفر آن یعني در صدی اندک از آنها به طور مستقل از اين سازمان ها وارد ميدان نمي شوند؟ بله درصدی ناچیز! چرا شما خود به حرکت در نمي آئيد؟ مگر جنبش های خود جوش مردم ايران را سازمان ها ی سياسي سازماندهي کرده اند؟ مگر همين مردم بيگناه کشورمان بخصوص جوانان بارها در فرصت های بدست آمده با دست خالي در آن شرايط وحشتناک در حضور چماقداران حزب الله به ميدان نيامدند؟ چرا وقتي فاطمه 16 ساله اعدام مي شود ما هم مانند مردم ايران از اين فرصت ها استفاده نمي کنيم؟ اينجا که چماق پاسداران بر سرما نيست. چرا نبايد با جمعيت انبوه با تجمع کوبنده و انبوه در جلوی پارلمان کشوری که در آن زندگي مي کنيم آنها را به ستوه در آوريم؟ چرا با ایستادگی برحق و افشاگری خود آنها را وادار نمی کنیم که به اين جنايت هولناک جمهوری اسلامي اعتراض کنند؟ لطفا توجيه نکنيد که ای بابا، اين ها به حرف ما گوش نمي کنند! بله درست است آنها به حرکت اعتراضي 100 /200 نفری اعتنایی نمي کنند، ولي اعتراضات هزاران نفری را نه می توان از چشم رسانه های همگانی و تشکل های دمکراتیک نا دیده گرفت و نه مورد بی اعتنایی احزاب سیاسی قرار داد.
چرا با یکديگر در اين شرايط حساس دور هم جمع نميشويد؟ شما که دیگر همانند احزاب وسازمانهای سیاسی برای اين نوع اعتراضات، بر سر تعیین مرحله انقلاب و يا حضور و عدم حضور این جریان و آن جنبش با یکدیگر اختلافات سلیقه و عقیده در تاکتیک واسترانژی ندارید!
متأسفانه دوران تبعيد ما بسيار طولاني و عادی شده و بيشتر هم خواهد شد. اما بیایید اين واقعيت را صادقانه قبول کنيم که ما ميليون ها انسان فراری از رژيم آخوندی در جوامع خارج از کشور حل شده ایم و با همه اختلافي که با رژيم داريم فقط انسان هايی متأثر از اين جنايات رژيم جمهوری اسلامي هستيم.
حال شما خيل عظيم ميليوني انسان ايراني در برون مرز خود را رو در روی این سـوال قرار دهید که آیا ما در خارج از کشور سکوت کرده ايم يا هموطنانمان در ايران؟