هرکس که پس پشت اهورا خالقی يزدی باشد و هر چه که روشنفکران دينی و غير دينی و ضد دينی در باره او بگويند فرقی نمی کند! فرقی نمی کند که اين عامیِ اُمی هم همانند روح الله خمينی و خامنه ای و ارباب همگيشان آن اٌمی بزرگ زائيده جامعه هستند. و اتفاقا همگيشان ساعتشان را با عقب مانده ترين ساعت پست ترين شخص جامعه ميزان می کنند. کافی ست شما ريش آيت الله روح الله خمينی را بتراشيد و کت و شلوار و کرواتی را بر او بپوشانيد و بجای ميکروفون های ضبط و صوت و نوار کاست آن روزها يک تلويزيون ماهواره ای و اينترنت در اختيارش بگذاريد تا چهره نورانی اهورا يد الله پيروز خالقی يزدی هويدا شود. ولی چون خمينی به بهشت رفته است و اين مرد الهی ديگر بين ما نيست شما يک دست عبا و لباده و عمامه و نعلين و يک تسبيح برای اهورا يدالله پيروز خالقی يزدی بفرستيد و از او بخواهيد که از دکانهای خنزرپنزری ايالات متهمه آمريکا (بقول زنده ياد ميز ممد طنز نويس سايت ميهن) يک ريش قلابی بخرد و به صورت نورانيش بچسباند تا کُپی برابر با اصل امام روح الله شود. از نظر سخنرانی و سخنوری هم کار آسان است شما می توانيد امضاء هر کدام را زير سخنرانی، گفتگو و مسابقه های مطبوعاتی ديگری بگذاريد بدون اينکه کسی متوجه شود. ايشان همان قولهايی را در واشنگتن و کاليفرنيا و ديگر شهرهای آمريکا می دهد که آقا روح الله در عراق و پاريس و لوفل لو شاتو می داد. آری گفتم که آقا روح الله و مقتدايش و خلفش و سلفش و رفسنجانيش و شورای نگهبانش و امامان جمعه اش و مجلسش همگی خودشان را با پست ترين و رذلترين آدمهای جامعه همراه و هم قدم کرده و می کنند. شما شعار های مردمی زمان انقلاب را بياد بياوريد…و برای نمونه اين شعار را:
خمينی عزيزم * بگو که خون بريزم*** و حديث مفصل از اين مجمل بخواني. :
و خمينی همراه و همپيمان با اين شعار دهنده گان یعنی آدمکش ترين افراد جامعه ما آدم کشت. او حتی چنانکه يکی از نزديکانش در يک جلسه خصوصی می گفت در ابتدا حجب و حيا مانع آدمکشيش می شد ولی وقتی همان پست ها و رذلها که گفتم يک روز نزد او آمدند و از او خواستند تا خشن رفتار کند. وقتی آنها رفتند او در مدرسه علوی از جا بر خواست تفنگ ژسه را برداشت و به حاضرين که همگی جوانهای پاک بودند و جرئت تيربارانهای اوليه را نداشتند و هر روز ارتشيان و نظاميان اعدامی را برای تيرباران کردن بالای بام می بردند و دوباره پائين می آوردند گفت: البته اينها بايد به جهنم بروند و اگر شما جرئت اين کار را نداريد من خودم همين حالا اين کار را خواهم کرد و صد البته آنروز برادران مجاهدين خلق و شخص مسعود رجوی و همه کادر مرکزی آن همه کاره بودند. و شد آنچه شد و خمينی که حتی مثل اهورا حرف زدنش را هم درست بلد نبود چنان آدمکشی از آب در آمد که روی سياه همه جلادان تاريخ مدرن و حتی کهن ما را سفيد کرد. اينجانب به خاطر حساسيت شغليم که هر روز بابت آن غرامت می پردازم و همين تازه گی هم از مرگی حتمی باز آمده ام شاهد اعدامهای وحشتناک سالهای بعد از انقلاب بوده ام. بنا بر اين بايد بگويم که آن حاج روح الله که با حوله ای سفيد با حوصله و با آهستگی يک خرمگس را بدون اينکه آنرا بکشد که مباد جانداری را بيجان کند از پشت شيشه پنجره اطاقش با نوازش بيرون مي کرد و به او می گفت برو بابا آزاد باش! و به همسرش « ايران قدس» هم گوشزد می کرد که ما حق نداريم جانداری را بی اذن خدا بيجان کنيم! همين حاج آقا روح الله فتوای ازاله بکارت (بخوانيد فتوای تجاوز) دختر بچه های بالای ده دوازده سال و شايد کمتر و تا بيست سال و… را صادر کرد تا فردای آن شب، صبح زود ساعت چهار و چهل وپنج دقيقه به جوخه های اعدام سپرده شوند. البته حتما آقای اهورا پيروزخالقی يزدی به چنين قدرت شيطان ئی نخواهد رسيد. شايد اصولا سزاوار چنين مقايسه نباشد يا دست کم او خود خود را سزاوار چنين مقايسه نداند. ولی اينهمه باعث نمی شود که از تشابه حيرت انگيز سطح سخن گفتن به فارسی اين دو بزرگوار و خصوصا رهبر کنونی سيد علی خامنه ای ناديده گذشت.
اينجانب در دو نامه ای که به آيت الله معظم سيد علی خامنه ای نوشتم و هم در نوشته های ديگری که در همين سايت منتشر شد(1) به خوانندگان گوشزد کردم که توهين به همه آنچه در پيش از انقلاب مقدس بود در همه شهرهای ايران حتی شهرهای مقدس مثل قم و مشهد بيداد می کند. اينجانب با لباس و بدون لباس به کرات شاهد توهين های رکيک به امامان به پيامبر به قرآن و به آنچه که معصومين گفته می شدند بوده و هستم. اصولا يکی از دلائل شکست اصلاحطلبان هم همين روی کرد آنها ست به دين اسلام به عنوان ريسمان نجات که بقول پيرمردی که او هم از بسيجيان سابق است؛ اين ريسمان نجات، برايشان ريسمان دار شد. از سوی ديگر روشنفکران هم با نوعی نخوت و تکبر به مردم می نگرند و آنها هم در نهايت هنوز به عمق دلزدگی مردم از دين اسلام آگاهی ندارند. حتی کمونيستهای ايران هم متوجه تنفر عمومی مردم از اسلام قرآن نيستند و گاهی ناشيانه از اسلام می خواهند استفاده تاکتيکی بکنند و همين جاست که کار خودشان را خراب می کنند. شايد اقبال حيرت انگيز دکتر اهورا پيروز خالقی يزدی دست کم شماری را بيدار کرده باشد. اقبال و بخت یاری اهورا از ضديت بی باکانه اوست به اسلام و استفاده از اهرم ايرانيت و آئينهای ايرانی قبل از اسلام. اقبال اهورا يزدی در بين مردم کوچه بازار بحدی ست که حتی در کوچه و کوچه پسکوچه و بازار نام او را بر ديوارها نوشته اند. زنده باد هخا* زنده باد اهورا* اهورا منتظرتم * يالا بيا اهورا* اهورا زنده باشی* ميميرم برات اهورا* هخامنش* فقط هخا * و... شعارهايی ست که در تهران و اسلامشهر من خود ديده ام و اين برای اولين بار است که پس از انقلاب بدون خشونت کسی توانسته مردم را بسيج کند. اين جانب هيچ سمپاتی ای با اين آقای اهورا ندارم ولی معتقدم بايد آنرا مورد مطالعه قرار داد. برای همين هم من با خستگی و کار فراوان تنها مواد خام ديدهايم را در اختيار دانشجويان و پژوهشگران قرار می دهم. برگردم به اقبال گسترده مردم به اهورا. اين مقبوليت و محبوبيت همه از بيگانه شمردن اعراب و دين آنها اسلام سرچشمه می گيرد. در خانه ما همه اهل خانه به او نگاه می کنند. يک روز يکی از دست اندرکاران صدا و سيما به خانه ما آمده و اهورا در حال حرف زدن بودن او می گفت ببین به روز مردم چه آورده ايم که اين آقا می خواهد ما و مردم را نجات دهد. او می گفت طبق آمار صد و سيما و نيروهای انتظامی بيشتر از هشتاد درصد مردم ماهواره دارند و اکثريت قاطع آنها به تنها کانالی که نگاه می کنند همين کانال است... در نامه ای که فرمانده نيروهای انتظامی از يزد فرستاده و آنرا بسيار سری خوانده آمده است: که در هفتاد و نه مورد در کوچه پسکوچه های شهر يزد به طرفداری از اهورا با ذغال يا مرکب و يا رنگ و ماژيک شعار نوشته اند… به همين خاطر فرمانده نيروهای انتظامی يزد از تهران خواسته تا اجازه دهند جشن سورگانی که در ميدان ميرچخماق يزد در حال برگزاری ست و بيشتر از يک هفته به پايان آن باقی ست آنرا مختومه اعلام کنند. و اين در حالی ست که سيل کاروانهائی از سراسر ايران از استان فارس و هرمزگان گرفته تا خراسان و سيستان و بلوچستان و گلستان و رشت و... در حال آمدنند به يزد!
و سخنی هم به هموطنان خارج از کشور و خصوصا جمهوريخواهان که با اينهمه نفرات و ادعا و سازمانها و چه و چه نمی توانند يک تلويزيون جمهوريخواهی با يک برنامه منظم و مشخص آسان فهم برای ما که زير حکومت صالحان هر روز له تر و له تر می شويم را سامان دهند. و سر انجام سخنی هم به آقای رضا پهلوی: آقای رضا پهلوی گويا برخی مردم ايران مشروطه خواه و سلطنت طلب هستند ولی به نظر می رسد آنجناب نه سلطنت طلب هستيد و نه مشروطه خواه. اينجانب به عنوان يک نيمه نظامی و بسيجی سابق فکر می کنم که بهترين سمت شما همين است که همين حالا داريد. يعنی شما دلتان می خواهد تا ابد در همين رُل کنونيتان بازی کنيد. درست مثل يک هنرمند تاتر که کارگردان برايش نوشته که بازی تو تا روی صحنه ای همين است و نه بيشتر.
اين بنده با خواندن همه نوشته های شما از طريق اينترنت و هم مصاحبه شما با دکتر احرار و شنيدن گفتگوهاتان معتقدم که دور بر شما را افرادی گرفته اند که متصلب الفکرند و هيچ متوجه اين انقلاب نشده اند و تازه از مردم هم طلبکارند و در ثانی آنها هم بهترين رُلی که می توانند بازی کنند همين است که در وانفسای بی کاری در غرب حقوق اوپوزيسيونی بگيرند و اين چند سالی که از عمرشان باقی ست را در همين رُل باقی بمانند. وگر نه که وای به حال اوپوزيسيون که رژيم قداری را پيش رو دارد که از درون پوسيده است و از بيرون بقول اسدالله بادامچيان که در شمارش طرفدانشان غلو هم می کند چند روز پيش می گويد که ما وضعمان مثل چينی هاست کمتر از پنج درصد طرفدار داريم ولی فرقمان با آنها اين است که آنها در داخل خودشان باهم بسيار منسجمند ولی ما از درون وبا خوديها هم منسجم نيستيم... دست کم شما آقای پهلوی می توانستيد آنگونه که اهورا پيروز خالقی يزدی با مردم ارتباط بر قرار کرد ارتباط برقرار کنيد. آقايان جمهوريخواه آقايان اپوزيسيون کدامتان قادريد چنين کاری را بکنيد؟ خب بفرمائيد! آقای اهورا را هر چه بناميم خودش همه کاره بود و هست نويسنده برنامه، مجری برنامه، تلفنچی خبر نگار، با هزار يک زيرکی. و شما اينهمه ايد.
تهران ميدان محمديه محمود ح بسيجی سابق