در خبر ها آمده بود که :" صدها نفر از معترضان برای حقوق مدنی در تهران ، پس از آنکه تلويزيونهای ماهواره ای فارسی زبان از مردم خواستند که در خيابان به تظاهرات بپردازند، تجمع کرده بودند و شعار "آزادی" می دادند و اتوموبيلها نيز در حمايت از آنها بوق های خود را به صدا در آورده بودند. خبرگزاری دانشجويان ايران ايسنا در گزارش کوتاهی از اين تجمع نوشت که اين اجتماع حدود ساعت چهار و نيم بعد از ظهر در خيابان انقلاب و روبروي دانشگاه تهران صورت گرفت.اين افراد به دست زدن، پايكوبي، پخش شيريني و دسته گل اقدام كردند و سپس به سر دادن شعار پرداختند كه اين اقدام موجب اخلال در ترافيك خيابان انقلاب وازدحام مردم كنجكاو شد.برخی از مردم گفتند که آنها به دعوت اهورا پيروز خالقی يزدی که روز اول اکتبر را روز سقوط رژيم جمهوری اسلامی پيش بينی کرده است به خيابان آمده اند. وی قول داده است که در آن روز ايرانيان مهاجر در آمريکا را با هواپيمای دربست به تهران بازگرداند و..." .
تاکنون چندین بار مردم ایران فریب این احساسات و هیجان های زود گذر را خورد ، یک شبه یکی منفور شد و شب بعد محبوب ، یکی جلوی صف افتاد و مابقی دنبالش ، یکی در محراب یا منبر مینشست و دیگران در پیرامونش ، یکی ناگهان متهم به خیانت می شد و همه مقهور از او ، .....حب . بغضی که کسی نمی دانست علت اولی یا سبب دومی چیست ؟
در سال 57 مردم ناگاه دنباله یک نفر شدند ، بر انقلابی بر اساس هیجان و احساسات و شور ، طغیان مردمی که مانند موج بر خواست ، اما به ساحل مقصود نرسید ...هرچند شاملو آن انقلاب را مانند تیری تلقی کرد که در یک گاودانی شلیک شده باشد ، چون کسی ندانست چه خبر است و موضوع از چه قرار ، سر و صدایی به راه افتاده بود و مردم به دنبال آن بلبشو و قاسملو هم ، آن انقلاب را به سیلابی تشبیه کرد که همه چیز را با خود برد و بلعید و بر جای ماند تا که امروز مردابی شده است !
آن انقلاب مبنی بر احساست پاک و عواطف برانگیخته انسان هایی امیدوار که باور بی یقین به آینده و روزگارانی بهتر داشتند ، اما کس چهره مقصود ندید ، دیری نپایید که به آن امید ها خیانت شد و بعد از در و دیوار صدای " بیداد " ها شنیده شد و سوال " چه شد ؟ " از یاران رفته و دوستی سر آمده دوستان .
در شعله های آتش جنگ ، با استفاده از همان حربه تهییج احساس و هیجان ، فکر و عقل هزاران جوان را مسخ کردند تا گوشت دم توپ شوند و آنگاه هزاران نفر اسیر شد یا هزاران موجی ، زخمی ، معلول و....که با اخلاص و باور خود را فدا کردند ، اما امروز با عقده ای مانده در گلو و نگاهی نفرت بار به گذشته اش می نگرد ، که چگونه فریب خورد ، به ان آرمان واهی نرسید و امروزه روز سرخورده و خونین دل در کنج خلوت و یاس ، مردمان بیگانه و غریب در وطن را نظاره می کند .
عین مردم توصیف شده در رمان " خورشید همجنان می دمد / ارنست همینگوی " از زندگی جاری سقط شدند و از جنگ و نام ریا کارانه " دفاع مقدس " حالت تهوع می گیرند .
آن نیروی عظیم و مشتاق و خالص که در برابر گلوله ایستادند و آتش و خون را به جان خریدند ، کم کم فرو نشست و در لایه و پوسته های جامعه ایران فرو خسبیدند. و آنگاه مدعیان و محرمان کاخ استبداد ، سردار و فرمانده شده اند و بازیگران مافیای نظامی و قدرت ملاتاریا.
در این چند سال اخیر هم گاه در خارج از کشور ، مردم را به عناوین مختلف و بدون برنامه و راه و روش مشخص تحریک و تهییج کردند ، اما فقط بهانه ای بدست مافیای قدرت در ایران افتاد تا به هر حربه و وسیله ای مردم را بیشتر در خفقان و سکوت نگاه دارند ! ... پس از آن هیجان ها و عصیان ها کسی جز مردم آسیب ندید و ضرر نکرد.
از سر فایده تکرار باید گفت که چاره درد ما در تشخیص و تعریف و تعیین " رهبری " است و جنبش بر اساس احساس و هیجان فقط خیانت به ارزشها ی جامعه است ، دیگر نیازی به تکرار آن تجربیات کهن نیست ، راهی نو باید جست و ایران فردا را بر اساس آزادی همراه با اندیشه و عقل آزاد دوباره ساخت و بهوش بود از اول که دل به غیر آن نسپرد !
وگرنه روزنامه کیهان دولتی همه را مضحکه می کند ، پوزخندی ظفر مندانه ای که سخن آن مقام آمریکایی را به یاد می آورد که دولت از تریبون های اجاره ای و دست ساخت خود ، مردم را با نگاه داشتن در بی خبری و غفلت و توجه به لهو ولعب و یاد خاطره ها ، به بازی علیه خود فرا می خواند :
( پرواز خل و چل ها به خطر افتاد! ( خبر ويژه ).......................................
اتهام زني رسانه هاي فارسي زبان ضدانقلاب مقيم آمريكا عليه يكديگر ادامه دارد. در جديدترين مورد از اين دعواها فردي با نام دكتر اهورا پيروز خالقي مجري تلويزيون رنگارنگ كه در نيويورك مستقر است، تلويزيون لس آنجلسيNITV را -كه پيشتاز فعاليت رسانه اي سلطنت طلبان است- «مزدور رژيم اسلامي ايران» دانست! نامبرده از 6 ماه پيش با دادن وعده اي مضحك اعلام كرده بود در تاريخ 10 مهر 83 با 50 فروند هواپيماي حامل ايرانيان خارج از كشور به ايران آمده و جشن بزرگ سقوط جمهوري اسلامي ايران را در ميدان آزادي برپا خواهد كرد! همين امر سبب شد تا ساير گروه هاي سياسي و رسانه هاي ضدانقلاب ضمن مسخره كردن روزانه خالقي، وي را شياد و كلاهبردار بخوانند. و يكي از آنها (مجري تلويزيون موسوم به «شما») مدعي شد جناب اهورا گروهبان سابق ارتش شاه طرح چند سال پيش او را دزديده است! و بالاخره اين موجود خل و چل در برنامه جمعه شب اخير تلويزيون رنگارنگ با اعلام اينكه عليه وي توسط همكاران لس آنجلسي اش پرونده سازي شده و پروژه 10 مهرماه به خطر افتاده، از ايرانيان خواست تا پنجم مهرماه (امروز) در حدفاصل دانشگاه تهران تا پارك ملت(!) جهت اعلام همبستگي با پروژه مذكور تظاهرات كنند وگرنه جنبش او شكست مي خورد و نخواهد توانست با 50 هواپيما به ايران برگردد! اهورا خالقي كه لس آنجلسي ها به تمسخر او را «آي كي يو» لقب داده اند، به اعتراف خودش از 7 سالگي ايران را ترك كرده و بيش از پنجاه سال است كه در خارج زندگي مي كند. از همين رو بايد به او حق داد كه نداند پارك ملت كجاست و با دانشگاه
تهران چند كيلومتر فاصله دارد و مطمئناً اگر مي دانست ترجيح مي داد مثل بقيه تلويزيون هاي خارج نشين از هواداران بخواهد به پارك هاي اطراف خانه شان بروند، قدم بزنند و بستني بخورند... و اين جوري خشم خود را نسبت به رژيم نشان دهند! )
.......................
و امروز وقت آنست که بپرسیم ،
آیا کسی را برای رهبری انتخاب کرده ایم ؟... رهبریت کدام الگو، دارای عقل آزاد و بدور از تعصب و خشکی است واندیشه باز کردن مدارهای بسته وابستگی و رهایی مردمانش دارد ، بدون انکه چشم انتظار مقام باشد، برای ما معتبر است و دارای جایگاه ؟ آیا برنامه ای مشخص و تعریف شده در اختیار اذهان عموم آن مردم سر خورده و ناراضی و عاصی گذاشته ایم ؟...ایا باز هم داستان سرایی و سودای انقلابی دیگر در سر است و ترکاندن عقده ها و تسویه حساب های شخصی ؟....کدام اندیشه راهنما و تفکر درست برای مردم به ارمغان اورده شده است ؟..آیا تهییج و تحریک یک شبه دردی را دوا می کند ؟ ...کدام مبارزه را بر اساس شناخت و واقعیت های موجود در داخل جامعه ما در پی گرفته ایم تا "بهار ﺁزادی و اعتماد و امید" فرا رسد ؟
عرفان قانعی فرد
[email protected]