عصاره مباحثی که ظرف چند ماه گذشته در خصوص مسئله انتخابات رئيس جمهور آينده در ميان گروه ها و محافل سياسی کشور جريان داشته خلاصه می شود در اينکه چه کسی می آيد، چه کسی نخواهد آمد، کی از کی حمايت خواهد کرد، چه کسی ممکن است نهايتاً نامزد اين جريان يا آن جريان شود، اگر عمرو بيايد زيد ديگر نخواهد آمد، اصلاح طلبان ميانه رو از فلانی حمايت خواهند کرد، در حالی که نامزد اصلاح طلبان راديکال فلانی خواهد بود، تندروهای محافظه کار از آن چهره حمايت نخواهند کرد و قس عليهذا.همه بحث ها حول آن بوده که «چه کسی خواهد آمد» يا «چه کسی محتمل است که بيايد». آنچه نبوده آن است که «چه کسی بايستی بيايد». به سخن ديگر بحث بر سر نامزدهای احتمالی رئيس جمهوری است تا بر سر فردی که می بايستی عهده دار «رياست جمهوری» شود. چه ميان اين دو اتفاقاً تفاوت معناداری وجود دارد. طرفداران فلسفه فردگرايی و مشرب ليبراليسم خواهند گفت که ما قيم مردم نيستيم بگوييم چه کسی بهتر است نامزد شود و در نتيجه وارد بحث ظريف رياست جمهوری و نه رئيس جمهور شويم. البته اينکه بسياری از گروه های فعال سياسی فعلی ايران همچون روحانيت يا روحانيون مبارز، موتلفه، آبادگران يا سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی چقدر به اصالت فردگرايی و انتخاب فرد اعتقاد دارد جای بحث دارد. اما واقعيت آن است که بحث مهمتر و بنيادی تر «چه کسی می بايستی نامزد رياست جمهوری شود» و اينکه «شرايط و وضعيت نظام و جمهوری چه کسی را اقتضا ميکند و می طلبد که پای به ميدان گذارد»، در ميان حجم انبوه «چه کسی نامزد خواهد شد» گم شده است. بحث اينکه چه کسی نامزد انتخابات رئيس جمهوری خواهد شد می بايستی به تدريج بدل شود به بحث بنيادی تر اينکه «چه کسی يا کسانی در شرايط فعلی کشور از توانايی و لياقت های بشری برای مديريت رياست جمهوری کشور برخوردارند.» پرسش اساسی آن است که با توجه به مجموعه شرايطی که کشور در آن قرار دارد، به علاوه شرايط منطقه، چه کسی و چرا برای زمامداری رياست جمهوری ايران شايسته تر است. فی الواقع اگر از منظر انتخاب «رياست جمهوری» و نه انتخاب «رئيس جمهور» به مجموعه بحث ها، اظهارنظرها و موضع گيری های افراد، شخصيت ها، گروه ها و جريانات سياسی بنگريم، می توان گفت که بسياری از موضع گيری ها، اظهارنظرها، طرفداری ها و «نامزدتراشی»ها بيش از آنچه که دغدغه مملکت و آينده نظام را در سر داشته باشند، بيشتر ملهم و متاثر از حب و بغض های خطی و جناحی هستند. بماند رقابت ها و تسويه حساب های سياسی گذشته بدون آنکه چندان دغدغه صرفه و صلاح نظام را در نظر بگيرند، اگرچه حسب ظاهر در هيبت «فرشته» ظاهر می شوند. آيا اين گزينه ها (صرف نظر از آنکه از سوی جريانات محافظه کار يا دوم خردادی و اصلاح طلب صورت بگيرد) واقعاً با در نظر گرفتن خير و مصلحت کشور و نظام صورت می گيرد يا آنکه به انگيزه رقابت های سياسی و بعضاً حب و بغض های فردی. چه اگر ملاک خير و صلاح کشور و مصلحت نظام باشد، (آن طور که حسب ظاهرش ادعا می شود)، در آن صورت انسان حيران می ماند که با توجه به حجم انبوه مشکلات خارجی و داخلی که کشور با آن روبه رو است از يکسو، و از سويی ديگر توانايی هايی که برخی از نامزدها دارند و تجربيات گذشته آنان بهترين گواه ميزان شايستگی آنان است، چگونه و براساس کدامين انگيزه ها و اهداف شماری از شخصيت ها و جريانات سياسی تلاش می کنند تا برخی از چهره ها را به عنوان نامزد رياست جمهوری مطرح نمايند؟اگر قرار شود معرفی نامزدهای رياست جمهوری با توجه به وضعيت سياسی و اقتصادی ای که کشور در عرصه داخلی و خارجی با آن روبه رو است صورت گيرد، در آن صورت کدامين ملاحظات را می بايستی لحاظ نموده و در نظر گرفت. به سخن ديگر اگر قرار شود به جای «رئيس جمهور»، «رياست جمهوری» را انتخاب نماييم، در آن صورت کدامين ويژگی ها را در خصوص وی می بايستی در شرايط موجود کشور لحاظ نماييم؟ در پاسخ می بايستی گفت که دو دسته ملاحظات را می بايستی در نظر گرفت، دسته اول ملاحظات اجرايی و عملی هستند. اينکه مشکلات، مسائل، تنگناها و بحران های حاکم بر وضعيت فعلی جامعه مان کدامين هستند. در مرتبه بعدی آرايش نيروهای سياسی و اجتماعی، مراکز قدرت و نهادهايی هستند که مستقيم و غيرمستقيم در مديريت کشور دخيل اند. با توجه به ملاحظات فوق در آن صورت نامزد رياست جمهوری از کدامين شايستگی ها و توانايی های فردی، سياسی و اجرايی می بايستی برخوردار باشد تا در شرايط موجود بتواند بهترين کارايی را برای حل و فصل مشکلات نظام و پيشبرد کشور به جلو داشته باشد.شاه بيت تفاوت ميان انتخاب «رئيس جمهور» و «رياست جمهوری» هم درست در همين جا نهفته است. چرا که با توجه به وضعيت موجود کلی نظام از يکسو و ويژگی های شخصيتی برخی از نامزدها که نامشان اين روزها به عنوان کانديد رئيس جمهوری از سوی محافظه کاران و يا دوم خردادی ها مطرح شده، مشکل بتوان تصور نمود که اگر آنان رئيس جمهور شوند چگونه ممکن است که قوه مجريه هم در جايگاه دو قوه ديگر قرار نگيرد؟
آنچه دردناک است، اصرار برخی از رهبران و جريانات به اصطلاح دوم خردادی و يا محافظه کار در به کرسی نشاندن نامزدهايی است که هر کس نيک می داند که جدای از توان اجرايی ضعيف شان چنانچه کرسی رياست جمهوری را از آن خود نمايند، آنقدرها طول نخواهد کشيد که قوه مجريه تنزل پيدا خواهد کرد. وقتی انسان چنين رفتار سياسی ای را از آنان می بيند نمی تواند به فکر فرو نرود که پس آن همه شعارها کجا رفت؟ نيت چيست، حفظ نظام، مملکت، خدمت به اسلام، پيشبرد اصلاحات يا حفظ قدرت، رقابت های سياسی و تسويه حساب ها و انتقام گيری های فردی و خطی گذشته؟ انسان نمی تواند از خود نپرسد که پس آن همه قيل و قال به کدام انگيزه ها و مقاصد بود و به راستی چقدر اعتقاد پشت سر آن شعارها نهفته بود؟