دكتر محمود سريعالقلم، مشاور ارشد دكتر حسن روحاني در مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت و رئيس مركز مطالعات خاورميانه وزارت خارجه، در گفتگويي با روزنامه «ايران» اظهار داشت: «در دوره آقاي خاتمي، شعارهاي سياست خارجي ما وسيعتر از ايران بود و نگاهي منطقهاي و بينالمللي داشت و سعي شد، نگاه ما به غرب تغيير پيدا كند».
وي با اشاره به اينكه ثروت اقتصادي، هيچگاه براي كشور ما اولويت نداشته است، افزود: سياست خارجي ما بهندرت در اختيار افزايش ثروت ملي قرار گرفته است، يعني به جاي اينكه ما سياست خارجي را به كار بگيريم، تا به نفع منافع ملي ايران و سياست افزايش ثروت ملي كشور باشد، براي سياست خارجي، مجموعه اهداف مستقلي قائل بودهايم كه بخشي از آن اهداف ايدئولوژيك است، هرچند با گذشت زمان، جنبههاي منافع ملي سياست خارجي ما افزايش پيدا كرده است.
وي با بيان اينكه مسأله غرب با ما در ماهيت نظام سياسي نيست، گفت: مسئله غرب با ما عمدتا در سياستهاي ماست تا در نظام سياسي ما. وي مسئله را به اين صورت مطرح ميكند؛ از آنجا كه نظام سياسي جمهوري اسلامي، حمايت از شيعيان عراق، شيعيان بحرين، فلسطينيها، شيعيان افغانستان و... را براي خود ترسيم كرده است، اين امر موجب ميشود با كشورهاي غربي تضاد منافع پيدا كند.
دكتر سريعالقلم، پيش از اين نيز در اظهارات مشابهي در گفتگو با «همشهري ديپلماتيك» (در آذرماه 1382) ارزيابيهاي آمريكا از ايران را از دو سطح قابل بررسي خوانده بود؛ سطح اول مسائل ساختاري و مسائل كلان سياسي، استراتژيك بين دو كشور؛ يعني جهتگيريهاي كلي نظام سياسي ايران از جمله حمايت از نهضتهاي آزاديبخش، حمايت از اسلامگرايي در كشورهاي اسلامي، نفي حكومتهايي كه به نحوي اتصالات ساختاري با آمريكا دارند و پيگيري نوعي سوسياليزم اقتصادي در دنياي اسلام كه عموم اين تفكرات با ماهيت نظامي آمريكا تفاوت ميكند. سطح دوم كه از اهميت بيشتري برخوردار است، مربوط به انرژي يهود در آمريكا ميشود كه نقش آن در شكلگيري سياست آمريكا نسبت به ايران، حدود 90 درصد است. دكتر سريعالقلم اينگونه نتيجهگيري كرده بود كه چون دولت آمريكا، نهايتا دولتي پراگماتيست است، ساختار ديني و سياسي اسلامي ايران براي آمريكا، بياهميت است و آنچه بيشتر برايش اهميت دارد، اين است كه عملكرد بيروني ما چيست و تا چه اندازه با منافع آمريكا در تضاد است. از آنجايي كه امنيت اسراييل، جزو لاينفك امنيت ملي آمريكاست، هر نوع سياستي كه برخلاف منافع ملي اسراييل يا امنيت اسراييل باشد، آمريكا نسبت به آن موضع ميگيرد و برخورد ميكند.
دكتر سريعالقلم در گفتگو با «ايران ديپلماتيك»، ايران و اسراييل را دو قدرت منطقهاي و رقيب اساسي برميشمارد كه داراي منابع مستقل قدرت و خواهان تسلط منطقهاي هستند.
وي در ادامه ميگويد: منابع مستقل قدرت ما، اين است كه هيچ اتحاد سياسي با كسي نداريم و ثروت اقتصاديمان را در اختيار سياست خارجي قرار داديم. اسراييل نيز با آمريكا اتحاد استراتژيك داشته و يك منبع تكنولوژيشده است، با اين تفاوت كه ما يك قدرت تاريخي و يك قدرت بومي منطقهاي با سابقه بسيار تاريخي هستيم و اسراييل قدرتي مصنوعي است.
وي ايران و اسراييل را از نگاه قدرت سياسي، رقيب و از منظر ايدئولوژيك دشمن يكديگر برميشمارد و ميافزايد: با قدرتمندتر شدن اسراييل، ما با پارادوكس بزرگي روبرو شدهايم، زيرا اگر ما بخواهيم براي تثبيت موقعيت خودمان در منطقه حركت كرده، كار سياسي كنيم، بايد اين كار سياسي را در غرب انجام دهيم و با غرب هماهنگ كنيم و اگر بخواهيم اسراييل را تضعيف كنيم و جلوي قدرت او را در منطقه بگيريم، بايد راه نظامي را برويم.
سريعالقلم در پاسخ به اين پرسش كه آيا بهبود روابط ايران و آمريكا بر پارادوكسهاي بين ايران و اسراييل اثرگذار خواهد بود يا خير، همان پاسخي را كه به «همشهري ديپلماتيك» داده بود، تكرار كرده، ميگويد: اگر قرار باشد بهبودي در روابط ايران و آمريكا صورت بگيرد، 90 درصد از اين فرمول تابع آن است كه ايران، تلقيات خود را از موضوع فلسطين عوض كند تا زماني كه سياست خارجي كشور ما نسبت به فلسطين و موضوع آن سياستهاي كلي كنوني باشد به نظر نميآيد در روابط ايران و آمريكا اتفاقي بيفتد.
دكتر سريعالقلم در «همشهري ديپلماتيك» به بيان گزينههاي سياست خارجي ايران در قضيه فلسطين پرداخته بود. وي يك راه را ادامه دادن همين روشن فعلي ميداند؛ يعني با مسئله اسراييل به صورت مبارزاتي برخورد كنيم كه در اين صورت، پيامدهاي جدي براي اقتصاد ايران و انتقال تكنولوژي غرب به ايران دارد.
وي گزينه ديگر را نگاه حقوقي به اسراييل برشمرد و نه يك نگاه سيستمي. در اين گزينه بين نقد سياستهاي اسراييل و مخالفت با موجوديت اسراييل تفاوت گذاشته شده و اسراييل پديدهاي ميان درياي مديترانه و رود اردن تلقي نميشود، بلكه يك پديده بينالمللي به شمار ميرود كه ميتوان به فرايند نقد جهاني از آن پيوست. بنا بر اين ديدگاه، بايد نگاه جمهوري اسلامي به جهان حقوقي باشد و البته نه تنها نسبت به فلسطين، بلكه نسبت به كل جهان و بايد وارد فرايندهاي حقوقي بينالمللي شود، مانند مالزي كه هم نقد ميكند و هم بهرهبرداري.
در اين صورت است كه مشكل دو كشور ايران و آمريكا نيز از سطح امنيتي به سطح سياسي منتقل ميشود.
به نظر ميرسد، دكتر سريعالقلم صراحتا توسعه و پيشرفت ملي را در همين راستا ارزيابي ميكند، يعني حضور در صحنههاي جهاني كه به دنبال آن، بايد ملزومات آن را نيز پذيرفت. در نظرگاه او از آنجايي كه مهمترين مجموعه جهاني كه بر اقتصاد، سياست و فرهنگ و امنيت كشور ما تأثيرگذار ميباشد، مجموعه غربي است، بايد به ملاحظات غربي توجه كرد. امنيت اسراييل، جزو كليديترين اين ملاحظات ارزيابي ميشود؛ امري كه نظام جمهوري اسلامي ماهيتا با آن در تعارض است، زيرا موضوع فلسطين به جرگه مباني مشروعيتي نظام جمهوري اسلامي پيوسته است. موضع دكتر سريعالقلم كاملا مشخص است. از نگاه وي ادامه دادن وضعيت فعلي منجر به رشد و توسعه ملي نخواهد شد. از طرفي پذيرش موجوديت اسراييل به عنوان بخشي از ملزومات ورود به مناسبات بينالمللي، نظام را با بحران مشروعيتي مواجه ميسازد.
انتخاب در اين مقطع به باورها و برداشتهاي مسئولان نظام بازميگردد كه آيا مسائل اقتصادي را با مسائل سياست خارجي در هم تنيده ميبينند يا خير و در صورت وصول به پاسخ مثبت، كدام يك را ترجيح ميدهند؟