وقتي روشنفكر اشتباه مي كند و اشتباه تبليغ مي كند، هنرمند و سياستمدار و دولتمرد نيز چنين مي كنند و مردم نيز به تبع اعتمادشان از پيشكسوتان، باور مي كنند؛ بخشي از كار، كار و زندگي و اعتماد و آينده مردم، مردمي كه مي بايست در هر سر فصل تاوان اشتباهات نخبگان و نمايندگان فكري جامعه را بپردازند، چنان خراب مي شود كه آباد كردنش بسا مشكل است.
در اين جا به يك نمونه از ويراني بي حد و حساب نمايندگان فكري، فرهنگي و ايدئولوژيكي جامعه ايران مي پردازم. روشنفكران و سياسيون و انقلابيوني كه آن چنان سموم ايدئولوژيها و تئوريهاي كليشه اي و وارداتي را بر پيكر جامعه ايران تزريق كردند تا بخشي از كودكان و فرزندان آن جامعه از سلامت روح و روان محروم مانده و به جاي آباداني، به ويرانيِ خود و ديگران مشغول شوند.
وقتي روشنفكر، هنرمند و اديب و سياستمدار و دولتمرد اشتباه مي كنند و خطاي شان را نمي پذيرند، جدا از خسارات هنگفت مادي و معنوي، تلفات انساني اش آن چنان است كه نسلي را به يغما مي برند، به تاراج مي دهند، نسلي مي سوزد و دودش به چشم مردم مي رود. مردمي كه هم امروز نيز در هر شهر و ده و كويي به سر مي برند، گمشده اي دارند. گمشده اي كه مي بايست در اصل شاخص ترين و پيداترين بوده باشد. گمشده اي كه رفته بود تا گمشده مردم را پيدا كند، ولي در اثر تبليغ غلط نخبگان و تبليغاتچيهاي جامعه، آن چنان دچار توهم شد كه خود قبل از پيدا كردن حلقه مفقوده مردم، راه گم كرد و در ابتداي راه گم و گور شد.
از اينان، گمشدگانِ ظلام و تاريكي، كه بعضاَ خود را پيشتاز و انقلابي و راهنماي مردم مي پنداشتند و در سازمانها و احزاب سياسي و نظامي، خواستها و مطالبات مردم خود را دنبال مي كردند، اگرچه مي بايست راه و روش زندگي بهتر را ابتدا خود و سپس به مردم مي آموختند، مقاومت مي كردند، مشخص ترين مي بودند و بلندقامت ترين، در احزاب و سازمانهاي خميده و كوته قامت، آن چنان خرد و خميده و كوتاه شدند كه بعضاَ حتي به چشم مردم نيامدند. بعضاَ نيز از چشمها ناپديد شده، نيست و نابود شدند بدون اين كه دست دشمن در كار باشد. به قول جورج اورول در شاهكارش كتاب 1984، تبخير شدند. در اثر فشار، سحر و جادو و تلقينات و تضييقات و شستشوي مغزي و ارعاب سازماني و فشارهاي رواني، آن چنان بلايي بر سر خود آوردند، آن چنان كينه اي به خود روا داشته و از خود انتقام گرفتند، كه آن حد از مجازات، در توان دشمنان شان نبود. از اينان، تعداد بسياري در اثر فشارهاي طاقت فرسا و كشنده، خودزني كردند، خودسوزي كردند، به انواع مختلف خودكشي كردند و تعدادي نيز بنا بر جرمهاي حقير تشكيلاتي و عقيدتي، به سخت ترين مجازاتهاي ممكن مجازات شده و به روشهاي مختلف، به غضب رهبران تشكيلات گرفتار شده و سر به نيست شدند. سر به نيست شدگان، گاهاَ حتي قبورشان در بين قبور افراد وفادار و اصطلاحاَ شهيد، وجود ندارد و يا اصلاَ داراي قبور نيستند. از اينان، بعضاَ جرمهاي اخلاقي يا تمرد تشكيلاتي داشتند كه آن جرمها در جوامع مدرن، هيچ گونه تعقيب و مجازاتي را در بر ندارد.
خودكشي كنندگان، كه در راستاي ويراني تن و جانشان در تشكيلات، هيچ راهي جز خودكشي پيش پايشان باقي نمانده بود و خودكشي آسان ترين انتخاب باقي مانده بود؛ سر به نيست شدگان و تبخيرشدگان، براي عبرت و ترساندن اعضاي باقيمانده، داراي ليست بسيار بالا و بلندي هستند. ليست سياهي كه پاياني ندارد و تا به امروز آمار اين ليست همچنان رو به افزايش است و جالب اين جاست كه همچنان قربانيان و صاحبان قربانيان جهت پوشش بر اين چنين فجايع دهشتناك، شعار عوامفريبِ نجات و آزادي مردم را سر مي دهند!
در اين رابطه و در رابطه با ليست سياه تبخيرشدگان مجاهدين خلق، پرونده اي را باز گشوده ام. پرونده، خود گوياي تمام عيار چگونگي تبخير شدنشان در تشكيلات و در راستاي اهداف سازماني است. طبعاَ اين كار به تنهايي از عهده اين قلم خارج است و من در اين رابطه از تمامي روشنفكران، هنرمندان و نخبگان و سياستمداران و فعالين سياسي و همرزمان و خانواده هاي قربانيان و غيره، كه طي دهها سال فعاليتهاي سياسي و غير سياسي شان، بخشي از انقلابيون جامعه را به پرتگاه هولناك و تباهي كشانده اند و عواقب و اثراتش را امروز به چشم ديده و به گوش شنيده اند، تقاضاي كمك دارم! كمكها مي تواند همچنان اسم و مشخصات تبخيرشدگان، بيوگرافي زندگي سياسي و چگونگي مرگشان در تشكيلات مجاهدين خلق باشد. كمكها مي تواند از نوع عكس و خاطرات قربانيان و ساير اطلاعاتي باشد كه مي تواند اين پرونده سياه را كامل كند و به حافظه تاريخ بسپارد. عزيزاني كه مايل به همكاري اند مي توانند اسامي ساير قربانيان و مشخصات شان را از طريق تلفن و ايميل به من برسانند تا در ابتدا مورد استفاده سياسي و روشنگرانه، و سپس اگر مقدور باشد مورد استفاده حقوقي قرار بگيرد. تعداد اندكي از تبخيرشدگان مجاهدين خلق كه در سر فصلهاي مختلف در راستاي اهداف سازماني سر به نيست شده و از دور خارج شدند و تا به امروز توسط خانواده و همرزمانشان افشاء شده اند عبارتند از:
1ـ آلان محمدي
2ـ هما بشردوست
3ـ زهرا رجبي
4ـ داوود احمدي
5ـ ميرحسن موسوي يگانه
6ـ مجتبي ميرميران
7ـ بيژن رحيمي
8ـ علينقي حداد
9ـ يعقوب كر
10ـ جليل بزرگمهر
11ـ احمد رضاپور
12ـ محمد افتخاري
13ـ قربانعلي ترابي
14ـ پرويز احمدي
15ـ الياس كرمي
16ـ علي خوشحال
17ـ جعفر كهزاد
18ـ سعيد كياني
19ـ كيومرث اميني
20ـ محمد درخشان
21ـ علي فتحي
22ـ يعقوب حقيقت فرد
23ـ معصومه غيبي پور
24ـ نادر اوجاني
25ـ صادق صالحي
26ـ محمد كاظمي
27ـ بيژن كوهدشت نيا
28ـ عباس زمردنيا
29ـ ناصر محمدي
30ـ كريم پدرام
31ـ فرمان شفابين
32ـ سياوش مقيمي
همان گونه كه آورده شد، هدف از آوردن اسامي فوق پرداختن به نحوه مرگ و ميرشان است و هستند هنوز تعداد كساني كه خودسوزي كرده اند، در اثر فشار و ارعاب سازماني سكته كرده اند و در تصادفات رانندگي به طور مشكوك جان سپرده اند و يا اين كه در عملياتهاي تصنعي و از پيش طراحي شده به ميدان جنگ فرستاده شده و به قتل رسيده اند، وارد ليست نشده اند و در زمره اين نوشتار قرار نمي گيرند. منظور بيشتر به مواردي است كه تشكيلات ناچار شده آن تعداد از اعضاء را بنا بر سودهاي مختلف سازماني و پيشگيري از زيان، تبخير كند.
ادامه دارد