عرفان قانعي فرد
ذهن نسل جوان و انديشه ايراني و انديشه مردم ايران – چه عوام و چه روشنفکران – در طي گذر زمان ، رشد و تحول و دگرگوني يافته است. هر چند نو به نو شدن در گذار " تازه به تازه " ها ، امري طبيعي است و در دنياي امروز ، عصر ارتباطات و تکنولوژي و جهاني شدن و....زندگي بشر با رشد و تحول عجين است و مردم ايران هم شانل اين تحول و ترقي بشر امروز است و رشد آن ، چه از دور و چه از نزديک ، محسوس و شناخته شده است و نيازي به گفتار نيست .
رشد مفاهيم و معاني داراي ارزش مردم ايران و شعور شناختي آنان ، امروزه از ظاهر و شواهد بر مي آيد که پديدار شده ، هرچند عموميت نيافته است ، و اگر گروهي قليل هنوز در فضاي بسته و سنتي و حصار مدارها مانده ، در برابرش اکثر جامعه جوان ايران ، روشن و آگاه گشته و خواهان فضا و انديشه مدرن ، فراتر از مرزها و محدوديت ها شده اند و از تسلط و القا قدرت و استبداد و جلو سازي تهي و انديشه و جعلي و انفعال بيزار ،....و حتي گاه نسل جوان امروز ايران ، خلاف جريان و سنت غالب جامعه پدر سالار و استبداد و انفعال ، گام برداشته است و گاه از مرزها ، ي شهرت يافته به ناممکن ، فراتر رفته .هر چند شايد در تصميم ها ، گاه عجولانه و احساسي ، خط و چشم اندازي روشن نبوده ، انديشه راهنمايي نداشته است و رهبر جنبش صادق و حاذق هم....هرچند مدعيان مبارزه از ديگر سو ، سنت ها را فراموش نکردند و به اين خيل عظيم و مشتاق ، انديشه درست و مثبت تزريق نکردند و بر يک منوال ، راکد و بسته و متحجر در چار چوب ها ماندند و خسبيدند! و ديگر از برابر ديدگان اين نسل جوان محو شدند و در مقابل شور و هيجان و خيزش جوانان ، به مرده اي مي مانند که از او صدايي نمي آيد و اگر به نقض واقعيت برخيزد ، ديگر اعتمادي به مرده نيست !
و در اين سالها ، فقط روشنفکران آگاه و مسئول داخل جامعه و اپوزيسيون واقعي و مبارز ، در برابر ترويج لمپنيسم و استبداد و سانسور ، با مسئوليت و صداقت ، سينه سپر کردند و اين " اندک شرر و شعله خرد" را پاس داشتند، تا اين غنچه باليد و بشکفت و امروز قريب به اکثريت جامعه را نسل جوان تشکيل داده است ، نسلي بيدار و پرسشگر ، که برابر ستون استبداد و تحجر ، چاره مي جويد ، تا دريچه هاي آزادي و رهايي و حقيقت را بگشايد و براي آينده تصميم بگيرد ، بر حقوق مسلم و حقيقي ذاتي و استعدادهاي انساني خود تاکيد دارد و ديگر نمي توان با هيچ روش و شگردي ، آنها را از حيات و انديشه او باز ستاند...
قبل از پرداختن به ادامه بحث ، مي خواهم خاطره اي را بدون کسب اجازه ، اما در عين واقعيت ، بازگو کنم.
[ در اوايل مهر ماه 1381 ، در بوداپست مجارستان ، جمعي از ايرانيان جوان و دانشگاهي ، اما عاشق آزادي وطن ، در محفلي گرد هم آمدند تا شايد اسمش را " انجمن ايرانيان پيشرو " بگذارند ...بحث ها چند شب به طول انجاميد و حتي از وزارت کشور و امور خارجه کشور هم دوستاني علاقمند – مانند دکتر ايشتوان – به آن جمع مي آمدند و رايزني مي کردند ، حتي هنوز جملات ايشتوان در ذهنم هست که : " شما جوان ها پس از خراب کردن ساختار هاي حکومت فعلي ، بايد به برنامه ساختن آينده و انديشه و برنامه نو بيانديشيد...تصور کنيد امروز همه ملاها رفتند ..سوال اول اين است که چه را بايد جانشين کرد ؟..آيا دوباره بايد بازگشت به گذشته داشته باشيد و مثلا زمينه را براي حضور باقيمانده هاي حکومت قبلي مساعد کنيد ، پس پيشرفت و رشد و تحولي نداشته ايد و پس رفت کرده ايد ، چون خواهي نخواهي باز خواهيد گشت به زمان گذشته در لباس جديد و يک پير با لباس نو جوان نمي شود ، موي سپيدش پيداست ...با بزرگترين جراحي هم نمي شود عمر رفته را بازگرداند... اول بايد برويد رهبران جنبش يا مدعيان مبارزه را بجوئيد و با آنها گفتگو کنيد تا روابط مسلط بر سياست و جامعه خود را آشکار کنيد...وقتي مردم عوام ،ماهيت و خط و ربط را شناخت ، آن وقت پيروي مي کند ...نسل شما نيروي محرکه آنهاست ، دردها و راه ها را شما بايد آشکار کنيد و بر اساس واقعيت و صداقت در عمل سمت و سوي حرکت را مشخص کنيد..."...
پس از آن تصميم گروه بر اين شد که هر کدام جدا گانه با نيرو هاي اپوزيسيون مطرح و داراي باور – که تعداد آنها به انگشتان دست هم نمي رسيد - در داخل و خارج ايران ، به طور مستقل و آزاد، گفتگو کند و در عين صداقت از رسانه ها منتشر شود و در اختيار عموم مردم قرار گيرد......در جريان مسافرتي به اسکانديناوي ، در ساعت 20:30 شب به وقت نروژ در 22 مهر ماه 1381 برابر با 14 اکتبر ، از دفتر رضا پهلوي تقاضاي گفتگو شد و با جواني خوش صحبت و ظريف گفتار ، با نام " ايراني " طرف صحبت شدم و ماجرا را بازگفتم و او هم پذيرفت تا فردا روز انجام دهد و مستقيما با خود آقاي پهلوي گفتگو شود ( هرچند وي در عين تيز بيني ، من و دوستان و همراهان را از وجود ناشري دغل در ميان ما ، آگاهانيد ، که در سر روياي قدرت و مکنت دارد و شيادي مي کند و براستي مديونمان کرد از هشدار و شناخت درست خود و جاي تشکر و تقدير داشت )
آن جوان به وعده، خوش وفا کرد و با رضا پهلوي – در شامگاه روز سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۱ – تلفني گفتگوي نيم ساعته اي ، انجام شد و در لب مطلب چنين گفت : " من به نسل جوان اميد دارم... بدانيد که بايددر راه آزادي و نجات ايران، صادقانه کار و تلاش کرد و پس از موفقيت مردم را آزاد گذاشت تا خود انتخاب کنند جمهوري مشروطه يا دمکراتيک..من يک نفرم در کنا ر آنها و دوست دارم براي آزادي ايران کاري اگر از دستم بر مي آيد ، انجام دهم ....فقط .شما نسل جوان , ۳۰ سال بايد شب و روز تلاش کنيد , تا وطن عزيز را آباد کنيد! "...بايد مردم را به آن شرايط رسانيد که احساس کند به رهبري نياز دارد و بدان سو حرکت کند ...هر چند خود رهبري خود را تعيين مي کند و......[ که البته از ديدگاه مثبت و عقلاني ، سخنان شمرده و تشويق آميز وي، به عنوان يک شخصيت يا شهروند ايراني ، منطقي به نظر مي آيد ، اما در حد تعريف اين خاطره من رهايش مي کنم ، هر چند ديگر ادامه گفتگو را نپذيرفت و در برابر تماس ها سکوت اختيار کرد !
اما به عنوان يک جوان ايراني و بيشتر يک محقق دانشگاهي ، درباره اش چنين مي گويم : فقط ايشان را يک شخص با خاطره اي از گذشته سرزمينم ايران ، مي شناسم ، که يادگار و باقي مانده دو پادشاه اخير ايران است . هر چند از ديدگاه تاريخي از آن خاطره ، اگر مظهر ذلت ايران باشد ، متنفرم و بيزار ؛ اما از ديدگاه يک انسان ايراني ، او را محترم مي دانم ، اما احترامي مشروط !.... اگر با مداخله قدرت خارجي و انديشه تک محوري ، دست نشاندگي و وابستگي و استبداد و سانسوردر عمل و عيان مخالف باشد و علاوه بر تحول تفکر بشر در مقياس جهان و براي جنبش و رهايي مردم ايران در قرن اخير احترام قائل باشد و باور داشته باشد اتحاد و شعور و وجدان و تجربه هاي تاريخ آنان را ، و بپذيرد نه در حرف ، بلکه در عمل و طرح و برنامه اش ، تغيير رويه اش مشخص باشد که نسبت به نياکانش تغييري رو به رشد و تحول يافته است و آگاهانه دغدغه وطن دارد و پيرو مردمسالاري و دمکراسي آينده ايران است ، البته نه در شعار و حرف و سخن ؛لياقت و ارده اي اگر هست نشان دهد و اثبات ، که آلت فعل بيگانه نيست و از تاريخ تجربه آموخته است ، اگر مي خواهد که همان شهروند ايراني باشد ، چون نسل قبل بر نياکان شاه و خدمه استبداد آن مهر باطل و مردودي زدند و منقرض کردند و تا امروزه روز اين خط آزادي و استقلال را مي جويند .
پس با ذکر همان خاطره رهايش مي کنم .
اما چند روز پيش در آمريکا کنگره اي بر گزار شد ، که فقط براي نسل جوان ايران " تجويز " بود و توقع براي استفاده از اين نسخه ، فقط به ذکر جمله اي درباره آن از ، دکتر محمدعلي مهرآسا ، در باره بر گزاري کنگره مشروطه خواهان در کاليفرنيا اکتفا مي کنم ، که نوشته است :
( آقاي داريوش همايون! دعوت شما به کنگره ي جبهه ملي در واشنگتن و حضورتان در آنجا که جنبه ي احترام به دگر انديشان را داشت و مطلقاً تأييد ديدگاه شما و همانديشان شما در آن مطرح نبود؛ و همچنين قبول دعوت شما براي شرکت در کنگره ي مشروطه خواهان از سوي دو يا سه نفر از اعضاي جبهه ملي ايران در خارج کشور، نبايد شما را به اشتباه بيندازد. اين دو يا سه نفر که برحسب تمايل شخصي و بعضاً با دعوت شما و تنها بر روي احترام به اصول دموکراسي و فضاي دگرانديشي به صورت تجريدي به نشست شما آمده بودند، حامل هيچگونه نمايندگي، مأموريت و مسئوليت و پيام از جانب دبير کل و شوراي عالي جبهه ملي نبوده اند. اگر از سوي جبهه سخني گفته باشند مطمئن باشيد نوعي بي انظباطي تشکيلاتي را رقم زده اند و پرنسيپ جبهه ملي را شکسته اند...... من با صراحت ميگويم: شما و حزب شما به غلط نام مشروطه و مشروطه خواه بر خود نهاده ايد؛ شما «پهلوي طلبيد» شما به ميدان آمده ايد تا باالقاي نظر خويش و سخناني که ظاهري فريبنده دارد و باطني متحجرانه، خاندان پهلوي را به تخت سلطنت ساقط شده برگردانيد. شما، شاه آينده تان را هم تعيين کرده ايد؛ در پاي تصوير او سخن مي گوييد و سينه مي زنيد و تصوير او را با هواپيما در آسمان لوس آنجلس مي چرخانيد• حزب مشروطه ي شما گروهي اندک شمار از طيف پهلوي خواهان را در برميگيرد. اکثريت اين طيف پهلوي طلبان را کساني تشکيل مي دهند که خواهان بساط سلطنت به همان شيوه ي سابق اند؛ قانون اساسي نوشته اند؛ در قانون اساسي شان هم، انتخاب وزير چند وزارتخانه را از وظايف بي چون و چراي پادشاه مي دانند و اختياراتي به شاه داده اند که چيزي کمتر از استبداد محمد رضاشاه در آن ملحوظ نيست. شايد شما بفرماييد که ما را با آنان کاري نيست و ما خواهان وضعي ديگر و روشي ديگريم؛ اما شوربختانه چنين نيست! و...)
و حال در برابر آن دوستان هموطن ، مي گويم که نسل جوان امروز ايران چند خصوصيت دارد و بيراهه نرويد :
1. خواهان وابستگي نيست و خط آزادي و استقلال را مي خواهد.
2. با نگاه به تاريخ ايران بارز و عيان است که نسل هاي قبل عليه نماد و مظهر استبداد و قدرت و سلطه بيگانگان مبارزه کردند ، هرچند گاه ائتلاف و انسجام و اتحاد و آرمان آنها به سستي گرائيد و " خيانت به اميد " و تجربه هاي تلخ و انشقا ق و انشعاب رخ داد ، اما اين نسل امروز دوباره نمي خواهد آن نقطه ضعف را بر پيشاني خود بکوبد ، چون براي اين نسل ، استقلال مقدم است.
3. نسل امروز ، اگر در برابر سرگرداني جامعه و بساط استبداد قرار دارد ، اما هوشيار است و زير سلطه جعل و دروغ هايي دست نشانده نمي رود و در اين لحظات سخت هم ، ايستاده است و فضاهاي آزادي را مي جويد و هشيارانه عمل مي کند تا کمترين هزينه ها را بپردازد.
4. اين نسل ، ديگر اعتمادي به ورشکسته هاي تا ريخ ندارد، ديگر در اين اوضاع و احوال بسيار اسفبار ، ميان بد و بدتر انتخاب نمي کنند و با هر قدرت طلبی و استبداد محوری و زورمداری مخالف است، او به کوشش چند نسل در جهت آزادی می نگرد و دنباله رو درس تجربه و آرمان قرن اخیر ایرانیان است ، تا به سرنوشت و تجربه های تلخ گذشته گرفتار نیاید و از نو تجربه های آزموده و راه های رفته را ادمه ندهد و نیازماید.
5. نسل جوان ، در برابر تهمت و افترا و بدنامی ، ترور شخصیت ، قهر و خشونت ، رسوایی و جنجال و غوغا آفرینی استبداد و سانسور مدار ها برای ساختن مدار بسته انحصار و استثمار و سرکوب ؛ روش و شناخت هوشمندانه و آگاهانه و درست را می جوید.
6. نسل جوان ایران ، امروز به سوی مردم سالاری و سیستمی دمکراتیک فعالیت می کند ، با اطلاع و درایت کنکاش می کند ، چون خود و جامعه ایران را نیازمند به استقلال و آزادی می بیند.
7. این نسل به دنبال شناخت و سواد و آگاهی است ، با ابتکار ، ابداع و خلاقیت و تفکر ، شیفته نوگرایی و تحول و معرفت نو است ، نه ظاهر سازی و شکل پردازی ....با تفکر و اندیشه مدرن و فلسفه جدید بشر آشناست و راغب به آشنایی است ، دیگر خرافات و مو هومات را نمی پذیرد و اینکه اظهار پشیمانی عوام را بپذیرد و رانده شدگان تاریخ را بر گرداندو به استبداد روز نخست نسل پدرانش بازگردد. چون نسل من ، برای درس و آرمان آزادی و استقلال نسل پدر احترام قائل است ، حتی اگر بر اساس هیجانات و احساسات انقلابی شده باشد.
8. هر چند بخشی از این نسل ، به فساد خو کرده است و این عارضه هم نتیجه فشار استبداد و انحطاط و خفقان بود ، اما رشد جریان اطلاعات و اندیشه و تفکر آزادی و شکستن سانسور ها از سوی اپوزیسیون آگاه و آزاد اندیش ، این نسل را از غرقه شدن در فساد باز می رهاند تا از تخریب باز ایستد ، حتی اگر حکومت به عمد بخواهد اندیشه و خط یکی را بکلی سانسور کند و یا یکی دیگر را با دست ساخت خود الگو کند تا بقیه را لجن مال کند و ناآگاه و غیر مسئولش بنامد.
9. این نسل به خوبی ، ایدئولوژی و مرام قدرت طلبان را از تفکر و عقیده آزادیخواهان باز می شناسد و فساد های اپوزیسون را می نگرد و می داند کدام یک اصیل است و واقعی و کدام یک دروغین و وابسته به استبداد و بازیچه قدرت ، چون این نسل نمی گذارد که به شعور و بینش و شناختش توهین شود و دیگران در دامان اغیار برایش خط مشی تعیین کنند !
10. این نسل به دانش و فن آراسته است و دارای استعدادو معلومات و اکثریت نظام اجتماعی ایران را شامل شده است و بالطبع حذف و نادیده گرفتن این نسل غیر ممکن است .
11. همانگونه که استبداد در بیرون مرزها دیگر تکیه گاه و نقطه ثقل قابل اعتماد ندارد و زد و بند آن هم بی فایده است ، نسل جوان هم با تکیه بر قدرت خارجی اعتماد ندارد و این نقطه عطف جنبش وسیع این نسل است که به فردای ایران با آزادی و استقلال می نگرد ، افقی پر غرور و شفاف و به عنوان نیروی محرکه جامعه با این اندیشه روشن ، هیچگاه آلت دست نمی شود.