گفت وگو با فرهنگ رجايی، استاد دانشگاه کارلتون کانادا
در نخستين بخش گفت وگو با فرهنگ رجايی، جهانی شدن در ارتباط با دنيای فعلی مورد بحث قرار گرفت و به وضعيت ايران در اين ميان اشاره شد. واپسين بخش گفت وگو به مدرنيته ايران اختصاص داردکه در پی می آيند.
بخش دوم و پايانی
\ در اين مورد ما دچار تأخر فرهنگی (Lagculturel) هستيم؟
> به نظر من اينطور نيست. اين تأخر نسبت به کجاست؟
شما هنوز تصميم نگرفته ايد که مدرن شويد تا مبنايی برای آن معرفی کنيد.
\ تلفن همراه به جامعه ايران آمده، اما نحوه صحيح استفاده از آن آموزش داده نشده اين تأخر است!
> موبايل نيامده، به نوعی تحميل شده. چون شما مصرف کننده هستيد، آنها هم مرتباً کالاهای جديد را به شما تحميل می کنند. اما قصد کردن مقوله ديگريست. شما بايد قصد کنيد که مدرن باشيد. در ايران متأسفانه هميشه از عصر امير کبير تاکنون جناحی قصد می کرد که مدرن باشد، جناحی در مقابل اين قصد را خودفروشی می دانست. پس ما در مبانی اصلی اشتراک نظر نداشته ايم. اگر حرکتی در اين زمينه شروع شود و اجماع نظر پديد آيد، توسعه هم اتفاق می افتد و درست همانند همان استاد ژاپنی که هم استاد مدرن و هم همسر سنتی است، برای ماهم حادث می شود.
در ايران متأسفانه بخصوص در ميهمانيها ديده می شود که افراد زيادی دکتر يا مهندس خطاب می شوند. در حاليکه اين افراد در محل کار خود دکتر و مهندس به حساب می آيند نه در يک جمع خانوادگی. اين مصاديق حاکی از عدم رشد تفکر مدرن در ايران است.
\ پس مدرنيته ايرانی هنوز شکل نگرفته؟
> نه، برای اينکه اين روند پيچيده که نياز به تفکر عميق دارد، قطع شده. همانطور که شما هم اشاراتی داشتيد جريان اصلاحات در ايران از زمان عباس ميرزا شروع شد و به تدريج جريان عميق تر شد. در دوره امير کبير اصلاحات از بالا با قدرت دنبال می شود. در دوره سپهسالار از بالا و پايين به شکل دوسويه جريان می يابد. در دوره مشروطيت صبغه همگانی می يابد، که همه در اصلاحات نقش دارند. ولی متأسفانه با سرکار آمدن دولت پهلوی جريان مدرنيته قطع می شود. انقلاب اسلامی اين گفتمان را دوباره راه اندازی می کند و ما دوباره وارد روند متجدد شدن شده ايم. اما با شروع جنگ تحميلی و مسائل بعد از آن دوباره جريان متوقف می شود. در حال حاضر به نظر می رسد به دنبال آن هستيم که برايش راه حلی پيدا کنيم در سالهای اخير نيز نظريات متفاوتی در اين راستا مطرح شده که قابل تأمل است.
به هر صورت ما مدلهای متفاوتی را تجربه کرديم: مثلاً چند صباحی گفتيم مدرن شدن يعنی توسعه اقتصادی. اما در عمل ديديم که روش ما روش موفقی نيست. نظريه ديگری در مقابل نظر قبلی مطرح شد که اولويت را به توسعه سياسی داد که آن هم ناکار آمد نشان داد. هم اکنون به نظريات جديدتر و عميق تر رو آورديم که لازم است مورد بحث و کار کارشناسی قرار بگيرد. تا سؤالهای ما را پاسخ دهد.
\ من سؤالی در مورد قسمت ابتدايی صحبت تان دارم. به نظر شما جريان تجدد خواهی در عصر پهلوی مسير اصلی اش را پيدا نکرد، چون در ظاهر حرکتهای رضا شاه و محمدرضا پهلوی حرکتهايی ناپخته به سوی مدرنيزاسيون تلقی می شود؟
> در دوره پهلوی در روند کلان قضيه وقفه ايجاد شد. حکومت پهلوی از لحاظ ساختاری با تجدد ساز گار نبود. اما در بعضی از حوزه ها هم حکومت چندان علاقه ای نشان نداد مثل حوزه ادبيات، ما در حوزه ادبيات به شدت مدرن شديم شعر نو، داستان کوتاه و ... جريان تجدد را به اوج رساند. پس از آن در دهه ۵۰ حوزه سينما وارد بازی جديدی شد. ظهور سينمای مهر جويی با فيلم هايی نظير گاو اين گفتمان جديد را اعلام کرد. مهرجويی به اعتقاد من قرائتهای جالبی از تجدد ايرانی را نشان می دهد.
\ پس در عصر پهلوی جريان مدرنيته وجود داشت، اما شکل ناهمگون داشت؟
> اسمش را ناهمگون نگذاريم. مدرنيته ناقص لفظ بهتری است. در حوزه هايی که دولت خود کامه روز احساس خطر نمی کرد، زمينه های بروز وجود داشت. در زمينه هنرهايی مثل نقاشی، خطاطی و يا موسيقی اتفاقات جديدی پديد آمد. مثلاً در همان موسيقی در دهه ۱۳۵۰ گفتمانی با عنوان احيای سنت شروع شد و به تدريج صورتهای تازه به خود گرفت.
\ شما معتقديد ما با انقلاب اسلامی دوباره وارد دوره تجدد شديم؟
> نه، انقلاب اسلامی کمک کرد که ويژگيهای تحول و تجدد ايرانی دوباره به جريان اصلی وصل شود.
\ ويژگی های تجدد خواهی انقلاب ايران چه بود؟
> جامعه رسماً اعلام کرد، که نظام جمهوری اسلامی را می خواهد و نظام شاهی کارآمدی اش به سرآمده و تاريخ مصرفش به پايان رسيده است. ما نظامی می خواهيم که جمهوری باشد و چون مسلمان هم هستيم به اسلامی بودن هم نظر داريم. اما اين جمهوريت ايرانی بايد تعريف شود و در مورد آن بحث ها و نظريات متفاوت مطرح گردد. پس در مجموع درحوزه شناخت شناسی ما وارد حوزه تجدد شده ايم.
\ اما در حوزه تجربی کمتر.
> به نظر من اين دو بخش هنوز به صورت نيروهای منسجم يکديگر را پيدا نکردند. مثال مشابه تاريخی اروپا در مورد کشور ايتاليا قابل اشاره و ذکر است. در ايتاليا در طی قرون ۱۳ تا ۱۵ تجدد در پروسه تحولات دخالت دارد و در آن دوران ما شاهد ظهور افرادی نظير ماکياولی، داوينچی، ميکل آنژو... هستيم. درحوزه فکر در خشش قابل تقدير و مثال زدنی است اما در حوزه سياست، ايتاليا زير سم اسبهای فرانسوی و ورشکسته تلقی می شود و يا در مورد انگلستان می بينيم انقلاب صنعتی و توليد پول جديد آغاز می شود و وجه توليد جديد خود را نشان می دهد. اما در حوزه سياسی کماکان سنتی باقی می ماند و نظام پيچيده شاهی به حکومت کردن خود ادامه می دهد. از مجموع اين صحبتها می خواهم اين نتيجه را بگيرم که راهی را که ما می رويم خيلی هم تعجب ندارد. همانطور که در غرب موانع مشخص شد و حوزه ها به سمت پويايی پيش رفته و در نتيجه اين حرکت، اروپا ناگهان رشد کرد و با کل جهان فاصل زيادی گرفت. ممکن است ما هم بتوانيم راهمان را پيدا کنيم.
\ اين داستان در ايران چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟
> قدرت پيش بينی فقط از آن خداوند است و من نمی توانم چيزی را پيش بينی کنم. ولی جريانات فکری اخير نشان می دهد که در ايران اتفاقات و جريانات جديد و پيچيده ای در حال وقوع است، که ما اميدواريم نتايج مطلوبی در پی داشته باشد. به نظر من اجتماع سازی يک حرکت مهندسی نيست که يکنفر طرح بدهد و مهندسی آن را نظارت کند تا ساختمان ساخته شود. من به تجويز مهندسی اجتماعی برای روند تجدد اعتقادی ندارم.
آدرياتيک دريايی پرخطر برای مهاجران
آيا دريای آدرياتيک وجود دارد؟ خليج سابق ونيز ديگر شهرت خوبی ندارد. آلوده شده، جهانگردان شکارچی به صورت انبوه به آن هجوم می آورند، حال آن که اين دريای نيمه بسته يکی از مرزهای اساسی اروپا را تشکيل می دهد. خط فاصلی است بين سازمان معاهده آتلانتيک شمالی (ناتو) و کشورهای سوسياليستی نامتعارف يعنی يوگسلاوی و آلبانی؛ ديگر از اين پس درياچه ای حفاظت شده و گاهی هم گورستانی جهت هزاران مهاجر مخفی است که قصد رسيدن به غرب ثروتمند را دارند.
روز ۹ ژانويه ۲۰۰۴؛ بيست ويک داوطلب مهاجرت مخفيانه در جريان غرق شدن يک قايق بادی در کناره های ساحلی آلبانی جان سپردند. در حالی که در سال های اخير کمتر مهاجران در دريای آدرياتيک می ميرند. تمايل به مهاجرت در بالکان همزمان با وقايع پيچيده ای که پس از جنگ در يوگسلاوی به وقوع پيوست کم شده است.
مرکز مهاجرپذير رژينا پاسيس؛ که در ۱۹۹۷ ايجاد شده است توده ای عظيم از بتون را تشکيل می دهد که در اطرافش سيم خاردار کشيده شده و در يکی از سواحل جنوب پوی؛ نه چندان دور از دهکده سن فوکا در تقريباً بيست کيلومتری شهر باروک لس قرار گرفته است. محل اقامت موقتی استريا؛ تنها مرکزی به شمار می رود که دولت اداره آن را به حوزه مذهبی کليسای کاتوليک سپرده است. مدير اين مرکز دون سزار لود زرتو توضيح می دهد که چند سالی است راه های مهاجرت مخفی به صورت وسيعی جا به جا شده است. اکثر مهاجران مخفی که وارد ايتاليا می شوند؛ اينک از ليبی وارد سيسيل می شوند؛ سايرين در حالی که در کاميون ها يا کانتينرهايی سوار می شوند که از ترکيه بارگيری شده به بنادر باری يا بريند يسی در آدرياتيک می رسند.
در ۱۹۹۸ حکومت ايتاليا که متشکل از حزب چپ ميانه بود مراکز نگهداری حفاظت شده ای را ايجاد کرد و «رژينا پاسيس» بالاخره تغيير ريشه ای وضعيت خود را پذيرا شد. با اين وجود دون سزار بی رودربايستی عليه قانون بوسی فينی سخن می گويد که به سال ۲۰۰۲ وضع شده است و شرايط پذيرش خارجيان را سخت تر می کند. وی توضيح می دهد که قانون بايد پذيرش را با اجازه اقامت هماهنگ سازد. اما برعکس؛ ما از نداشتن اقامت قانونی عاملی برای جنحه می سازيم. بيهوده است تا قانونی وضع کنيم تا ما را عليه مهاجرت محافظت کند؛ چه حرکت مهاجرت علی ايحال راه خود را ادامه می دهد.
قريب به دويست و پنجاه خارجی در اينجا به مدت حداکثر شصت روز بايد دوره حبس اداری را طی کند؛ زمانی که قبل از اخراج آنها برای مقامات کشور مبدأ امکان شناسايی شان را فراهم می آورد. امری که بر طبق آمار وزارت کشور ايتاليا در سال ۲۰۰۲ شامل ۶/۳۶ درصد افراد تحت بازداشت در تمام مراکز شبه جزيره شده است. مرکز تحت مديريت دون سزار به ويژه مهاجرين مخفی به سيسيل را می پذيرد. اگر چه شرايط زندگی در اينجا بهتر از ساير مراکز می باشد، اما مديريت دون سزار از سوی چپ افراطی مورد انتقاد قرار گرفته است. (دون سزار برای ضرب و شتم يک گروه مهاجر که در سال ۲۰۰۲ قصد فرار داشتند به دادگاه فرا خوانده است).
در آلبانی؛ عزيمت- به خارج تنها چشم اندازی است که به قسمت اعظم مردم ارائه می شود. بر مبنای آمارگيری نفوس که به سال ۲۰۰۱ انجام شد و اولين آمارگيری پس از سقوط کمونيسم به شمار می رفت؛ به رغم ميزان زاد و ولد بالا؛ تعداد جمعيت به وضوح کاهش می يابد.
اگر دون سزار هنگامی که درمورد آلبانيايی هايی که روز ۹ ژانويه غرق شدند از ندانم کاری می گويد؛ انعکاس آن در آن سوی دريا، در بندر ولورا در آلبانی هم همين گونه است. اين بندر که در انتهای خليجی فوق العاده زيبا قرار دارد، در ماه مارس ۱۹۹۷ پايگاه شورشيان به شمار می رفت و از شهرتی بدآوازه به عنوان مرکز داد و ستد مواد مخدر و انسان برخوردار است.
اين داد و ستد ماورای آدرياتيک تاريخچه ای طولانی دارد. به هنگام ديکتاتوری انورخوجه؛ آلبانی کشوری بسته به حساب می آمد. اما دولت قسمت اعظم درآمدهای ناچيز ارزی خود را از فروش سيگار به دست می آورد. اين سيگارها قبل از فرستاده شدن به ايتاليا در ولورا انبار می شدند. هزاران سرباز وظيفه دوره خدمت نظام خود را صرف جابه جا کردن کوهی از سيگارهای آمريکايی می کردند که در کيوسک های آلبانی يافت نمی شد. سپس در طی شورش ها، شهر تبديل به پايگاه شورشيان و شبکه های بی شمار جنايتکاران شد که نظر به ايتاليا داشتند. هر شب، ده ها قايق تندرو با محمولاتی مرکب از مواد مخدر، سيگار و داوطلبان مهاجرت به سواحل پوی هجوم می آورند.
از هنگامی که حکومت سوسياليستی آقای فاتوس نانو در ۱۹۹۷ به قدرت رسيده است، مبارزه عليه جنبه های آشکار جنايت سازمان يافته را در سرلوحه اهداف خود قرار داده است. محورهای بين راهی کشور دوباره امن شده است و شهرهايی چون ولورا ديگر مناطق خارج از محدوده قانون به شمار نمی روند. يک واحد نظامی ايتاليايی آلبانی در جزيره کوچک سازان که خليج ولورا را محصور می کند، مستقر شده است. اين جزيره که سابقاً به ونيز تعلق داشت دارای موضعی استراتژيک است و به اين دليل همواره به «قفل» آدرياتيک معروف بوده است.
از نظر آقای رامی ايسوفی مالک هتل بولونيا مسأله روشن است، ديگر هيچ کشتی به سوی ايتاليا نمی رود. حتی نيازی هم به نظارت در روی دريا نيست. چون از ساحل هر کس می تواند ببيند که آيا قايقی به آب افکنده شده و پليس را خبر کند.پس فاجعه ۹ ژانويه از کجا سرچشمه می گيرد؟ آن شب دريا متلاطم بود و کشتی نمی بايستی عزيمت می کرد. قاچاقچيان از ايتاليا آمده بودند وتلاش کردند تا با کسانی که آماده به همه چيز بودند، عزيمت کنند. در اينجا هيچ کس چنين خطری را نمی پذيرفت.
به ويژه آنکه در ماه آوريل ،۲۰۰۳ حکومت آلبانی به شرکت نفتی ايتالو رومنا اجازه ساخت و بهره برداری از يک پايانه نفتی را داده است. در عوض کارهای ساختمانی؛ شرکت ايتاليايی امتياز انحصاری سی ساله و معافيت های مالياتی به دست می آورد. اما نمايندگان مجلس موقتاً مانع اجرای اين طرح شده اند که گويا قرارداد آن با فساد مالی و رشوه خواری همراه بوده است. تيرانا که تا مدت ها چشم به يونان داشت اينک جز به ايتاليا نمی انديشد، ولورا ويترين اين گشايش به سوی ايتاليا است.
ساحل جنوبی آلبانی شروع به جلب جهانگرد و توريست، کرده است حال آن که پيش از اين از اين لحاظ مورد توجه نبود. از ولورا تا سارادنا در مرز يونان، ساحل شن ريز خالی و دهکده های قديمی قرار دارند که تقريباً به حال خود رها شده اند. نوکيسه ها، دارای ويلاهايی روی خليج خالی از سکنه هستند و نخست وزير ايتاليا سيلوبوبرلوسکنی چند سالی است که به آن علاقه نشان می دهد. در سال ۲۰۰۲ وی به همراه جيان کارلو راگازی معمار که متخصص ايجاد فضاهای توريستی لوکس و گران قيمت است، اين سواحل را در نورديد. جاده ای که سارادنا را به هيمارا متصل می کند راهی پردست انداز است- که در آن قطعات آسفالت خبر از طرح های توسعه بسيار قديمی می دهد. با اين وجود اين دو شهر تبديل به دو کارگاه بزرگ شده اند. چند سالی است که توريست های کوسوويی سواحل جنوبی «مام ميهن» را کشف کرده اند. جايی که در آن جا پانسيون و هتل و رستوران پشت سر هم ساخته می شود.
البته مردم چندان شانسی در بهره بردن از تأثيرات اقتصادی توريسم ندارند. در دهکده های ساحلی اکثريت با يونانی ها است و گواه آن شعارهای ديواری است که از تبار يونانی تمجيد می کنند و روی ابنيه باقيمانده از رژيم کمونيستی به چشم می خورند. برای ساکنان جنوب کشور يعنی اقوام يونانی يا آلبانيايی های ارتودوکس مهاجرت به يونان از ارجحيت برخوردار است.
معذلک عوارض مناقشه آلبانی و يونان پس از جنگ دوم جهانی هنوز پابرجاست. دو کشور هنوز رسماً به وضعيت جنگی بين خود خاتمه نداده اند. پس از ،۱۹۴۵ مقامات يونانی کام ها يا آلبانيايی های ايپر را در سطح وسيع اخراج کردند. چه اينان جمعاً متهم به همکاری با اشغالگران آلمانی و ايتاليايی بودند. روز ۸ آوريل ۲۰۰۴ پارلمان تيرانا از ترس واکنش يونان حاضر نشد طرح تقاضای استرداد دارايی های آلبانی ها را که توسط يونان غصب شده بود، بررسی کند.
آقای ايسوفی که خانواده اش سابقاً در کامريا اقامت داشتند توضيح می دهد، والدينم هرگز نتوانستند دهکده زادگاهشان را ببينند، دهکده ای که در ساحل يونان در شمال ايگومنيستا قرار داشت. زيباترين مکان آدرياتيک آنجاست درمقابل کورفوست، وی قبل از برملا کردن سوءاستفاده يونانيان اين کلمات را بر زبان می آورد و ادامه می دهد: يک بار ديگر آتن تهديد به اخراج کارگران آلبانيايی کرده است و وحشت سراپای حکومت ما را فرا گرفته است. معذلک آنها نتوانستند حتی از کارگران غيرقانونی ما هم صرف نظر کنند. سالهاست که مونتنگرو وکرواسی به پذيرش جهانگردان به صورت انبوه می پردازند. به دليل مجازات های بين المللی که درسالهای ۱۹۹۰ به دليل همکاری مونتنگرو با صربستان درفدراسيون يوگسلاو براين کشور تحميل شد، توريست های غربی از مونتنگرو روی بر تافته اند. اکثر توريست هايی که تعطيلات تابستانی خود را درسواحل آن جا می گذرانند يا از صربستان می آيند يا از کوسووو؛ البته توريست های روس واوکراينی نيز شروع به چهره نمايی کرده اند. پس توريست های تابستانی صرب با قدرت خريد ضعيف وتازه به دوران رسيده های روسی مشتريان عمده شهر بودوا را تشکيل می دهند که سابقاً عروس آدرياتيک به حساب می آمد.
اين شهر که يک قلعه قديمی است با نزديک به ۱۰۰۰۰۰ جمعيت، همچون شهر استوی استفان ازشهر سازی بی بند و بار درعذاب است. درمقابل جزيره کوچکی که تبديل به هتلی اسطوره ای شده است و سابقاً ستارگان سينمای ايتاليا به آن جا رفت و آمد داشتند، ساختمان های چند طبقه می سازند. کاميون ها مواد ساختمانی را روی پلاژ می ريزند و ساختمان های جديد که فاقد هر نوع پروانه ساختمان است خطرات فراوانی برای کليه منطقه دربردارد، علی الخصوص به دليل بالا آمدن چاههای فاضلاب.
درکرواسی نيز شاهد همين رفتار با ساحل هستيم. هر خانه ای اتاقی برای اجاره دادن دارد. درکشوری که بيکاری بردوش يک سوم جمعيت سنگينی می کند، عده زيادی از اهالی دالماسی به اقتصاد معيشتی نسبتاً پر رونقی روی آورده اند. با کمک های اجتماعی دولت واجاره چند اتاق درطی تابستان داغ موفق می شوند تمام سال را زندگی کنند. ديگر حکومت درصدد است تا ازمردم بخواهد اين درآمد ها را اعلام کنند، اما هنوز نتايج محيط زيستی اين وضع خيلی کم به حساب آورده می شود.
درطی زمستان درشهر بودوا جنجال جديدی شکل گرفت . پس از آن که اولين مزايده برای فروش هتل آوالا با شکست روبرو شد، هتل درمقابل ۳۰۲ ميليون يورو که کمتر از نصف ارزش آن ارزيابی شده بود به يک شرکت بريتانيايی فروخته شد. غير عادی بودن مزايده مسأله ساز شد چرا که نماينده شرکت بريتانيايی درمونتنگرو کسی جز خانم آناکلاروويک خواهر نخست وزير وميلو جوکانوويک و عضو ديوان عالی کشور نيست. به علاوه، روز ۲۰ مه ،۲۰۰۴ حکومت جديد کرواسی به ماجرای طولانی خصوصی سازی مجتمع سانکانی هوار پايان داد. اين مجتمع هتل های جزيره هوار را دراختيار دارد. درنهايت مجتمع توريستی دراختيار کواستوس قرارگرفت که يک مؤسسه سرمايه گذاری است که ظاهراً وابسته به اتحاد دموکراتيک کروات است که طی انتخابات نوامبر ۲۰۰۳ به قدرت رسيد.
آيا می توان تصور نوع ديگری از توريسم وجهانگردی را داشت که برمبنای توسعه پايدار، سامان يافته باشد؟ آقای دنيس ايوسويک که دررشته توريسم دراستان زوپانيژای ايستری فعاليت می کند به داوهای بازی آشنايی دارد، اگر ما صرفاً روی عرضه قيمت ارزان توجه خود را معطوف کنيم، توريست ها به سرعت از اين مناطق روی برخواهند تافت، زيرا با کاهش تعرفه های هوايی عرضه های ارزان قيمت باز هم افزايش خواهد يافت. برمبنای برنامه ده ساله او، تأکيد روی مسکن های روستايی و توريستی با کيفيت بالا گذاشته شده است تا مانع هجوم بتون به سواحل ايستری شود.
درآغاز سالهای ،۱۹۹۰ مونتنگرو در پيش نويس قانون اساسی برخود نام دولت محيط زيست را نهاد. اين بيانيه هرگز جنبه ملموس به خود نگرفت. درتابستان ،۲۰۰۳ کشور با جدی ترين بحران دفع زباله خود روبرو شد. حکومت ۱/۳ ميليون دلار ازبانک جهانی برای دفع زباله های لووان جا که درصد متری باند فرودگاه درمصب کوتور قراردارد، وام گرفت. کوتور که جنوبی ترين فيور (درياچه کوهستانی) اروپاست، يک مرکز طبيعی با ارزش است که جزو ميراث طبيعی يونسکو به ثبت رسيده است. وشهرهای تيوات، کوتور و بودوا زباله ها را در آنجا خالی می کردند. با اندکی دستکاری اين محل می بايد طی سه سال مورد استفاده قرار می گرفت تا محل مناسبتری يافت شود، اما شهروندان ازاين واهمه دارند که اين راه حل موقتی ابدی شود وترسشان بی جا نيست. خشم ساحل نشينان مصب رودخانه در ماه ژوئيه ۲۰۰۳ به اوج خود رسيد. طی چندين روز اينان مانع تخليه زباله شدند.
دون برانکو سبوتگا دبير حوزه کليسای کاتوليک کوتور در رأس حرکت تمرد قرارگرفته است. اين پدريسوعی برای افشای اين پرونده کلمات سخت را به زحمت می يابد. دربوداوا محل بسيار مناسب تری وجود داشت، اما پايگاه صرب ها به شمار می رفت و به محض آنکه ساکنان آنجا با اين طرح آشنا شدند تفنگ ها را بيرون کشيدند. حکومت ترجيح داد زباله ها را درتيوات تخليه کند که دارای مهم ترين جامعه کاتوليک کروات مونتنگرو می باشد. اکثر زمين ها متعلق به مالکين خصوصی است که حکومت آنان را می چاپد. احمقانه است که بانک جهانی بريک چنين بی عدالتی صحه بگذارد ويک چنين آسيب رساندن به محيط زيست را تأييد کند. اين جريان بی ارزش بودن باور نکردنی رهبران مونتنگرو را نشان می دهد. براساس نتيجه گيری اين فرد يسوعی درزمان سابق کمونيست ها شرافتمندانه تر عمل می کردند.
از آلبانی تا اسلوونی، نوار ساحلی به يک گذرگاه باريک محدود می شود که کوهستان هايی که گاه غير قابل عبورند برآن سلطه دارند. مونتنگرو به اين ترتيب با پشت کردن به دريا شکل گرفته است. بين اهالی کوهستان وساحل نشينان قاعده وقانون برعدم درک قرار گرفته است، خاصه که تحولات سياسی قرن بيستم اغلب موجب تغييرات جمعيتی مهم شده است. درمصب کوتور، بازماندگان جوامع محلی قديمی درمقابل تازه از راه رسيدگانی که از ساير مناطق می آيند تبديل به اقليت شده اند. به اين ترتيب حوزه کليسای کاتوليک کوتور چيزی بيش از ۹۰۰۰ مؤمن ندارد وشهر هرزگ نووی درقسمت ورودی مصب عده زيادی پناهنده صرب که از کرواسی و بوسنی و هرزگوين آمده اند را پناه داده است. ساکنان قديمی مصب يادواره تمدنی را با حسرت ذکر می کنند که تماماً بر روی دريا بنا شده است و آن را به سلطه طولانی ونيزی ها مرتبط می دانند. اين حسرت گذشته را بهتر از هرجای ديگری در موزه دريايی پرست می توان ديد که دهکده ای منتسب به ناخدای ناوگان سرنسيم است. براساس سندی ناخدا ژوزو ويسکوويک پرچم منقش به شير سن مارک را تنها در ۲۳اوت ۱۷۹۷ پايين کشيد حال آنکه جمهوری ونيز از ۱۲مه اين سال از بين رفته بود. قابليت دريايی کوتور ميراث خوار اين سنت ريشه دار است. از قرن شانزدهم در آنجا مدارس کوچک دريانوردی وجود داشت. يکی از مشهورترين اين مدارس در پايان قرن هفدهم مدرسه کاپيتان يا ناخدا مارکومارتينوويک بود که تزار پطرکبير کادتهای ناوگان روسيه را جهت آموزش به آنجا فرستاد. قريب به ۴۰۰دانشجو در حال حاضر دوره های دريانوردی يا کار با ماشين آلات را درآنجا طی می کنند. پروفسور ميلوراد راسکوويک توضيح می دهد که ما ملتی دريانورد اما فاقد کشتی هستيم. پروفسور که خودناخدا و کاپيتان سابق است و دارنده کرسی دريانوردی، رساله ای به رشته تحرير درآورده است که دانشجويان با شور و اشتياق آن را می خوانند. دانشکده کشتی آموزشی ندارد و دانشجويان دريانوردی را از طريق شبيه ساز يا سيمولاتور می آموزند؛ اما اين امر مانع از اشتهار مدرسه نشده است.